بینش، روش و منش

بازاندیشی به یک میراث فکری

سارا شریعتی- عنوان بحث من “بازاندیشی به یک میراث فکری” ست و می‌خواهم در باب سه مساله، طرح بحث کنم که در زندگی، یا در دوره‌ای از زندگی مهندس سحابی، هاله سحابی و هدی صابر، برجسته شد و به پروژه‌های فکری- عملی- مبارزاتی بدل گردیدند. این سه مساله عبارتند از: مساله‌ی توسعه، مساله‌ی زنان و مساله‌ی جامعه. از عنوان بازاندیشی به میراث استفاده کرده‌ام و نه بازگشت، از آن رو که در این ۱۳ سالی که از رفتن این سه چهره می‌گذرد، جامعه‌ی ما وارد دوره‌ی جدیدی شده است که ضرورت بازاندیشی به این میراث فکری را ضروری می‌نماید. یکی از معروف‌ترین کاربردهای اصطلاح “بازگشت” در تاریخ اندیشه معاصر ما، “بازگشت به خویش” شریعتی است اما با رجوع به متن “بازگشت”، در می‌یابیم که شریعتی خود با صراحت اشاره می‌کند، مقصود وی از بازگشت، یک بازگشت ارتجاعی به گذشته نیست و مراد وی، نوعی “بازسازی” اقبالی یا “بازاندیشی” به خویش است. از این رو به جای اصطلاح “بازگشت” از “بازاندیشی” استفاده کرده‌ام.

تلاش‎های هدی صابر برای تحقق جامعه مدنی

فیروزه صابر – مهندس سحابی در مقاله‌ای که تحت عنوان «پس از آزادی» در «ایران فردا»ی سال ۱۳۷۴ منتشر کرده است؛ چهار پیش‌فرض جامعه مدنی را مطرح می‎کند؛ اول اینکه، همه شهروندان مساوی هستند و هیچ کسی امتیاز خاصی بر دیگری ندارد، دوم، حق انتخاب دارند. سوم، حقوق ملی، برتری و تقوم دارد؛ چهارم، جامعه متکثر و متنوع مصالح و منافع مختلف دارد. مصداق‌ها و مثال‌هایی که این سیر را تحقق دادند در جامعه ما بسیارند که بخشی گمنام هستند. هدی صابر در این بین چه کرده است؛ او در سال‌های پایانی زندگی‌اش در استانی وارد شد که موقعیت‌اش خط ترانزیت مواد مخدر بود. مشکلات اجتماعی و شکاف و اختلاف در آن بسیار بود، پایین‌ترین شاخص توسعه انسانی در بین استان‌های کشور بود.

به سویِ لایروبیِ تاریخی

 حسین موسوی – معمولاً جریان‌های سیاسی، فکری و اجتماعی در خصوص نقد خود یا جریانی که به آن تعلق دارند، دست‌به‌عصا و محافظه‌کارند. کمتر پیش آمده که در تاریخ معاصر ما، جریانی توسط نیروهای خود خیلی صریح و به صورت عمومی در معرضِ نقدهای بنیادین قرار گیرد. عمده نقدها بیشتر خصلت و خصیصه تعارفی دارند و به شاکله‌ها و فونداسیون‌های اساسی جریانات نمی پردازند و در مدار سطحی طرح برخی ایرادات جزئی باقی می‌مانند. این بار اما هدی صابر در یک سخنرانی تاریخی و به غایت مهم، در حوالی نیمه نخستِ دهه هفتاد تلاش کرده تا آغازگر چنین نقدهایی باشد. نقد جریان مؤثری که او «جریان نوگرا» می‌خواند و خطی که در تاریخ معاصر ایران، به اصلاح‌گری دینی شناخته می‌شود و از سید جمال می‌آغازد و تا شریعتی، طالقانی، بازرگان و جریاناتی چند در پس از انقلاب ایران تداوم می‌یابد. 

اخلاق پهلوانی

محمد حیدرزاده – «منش» در اخلاق به خلق‌وخو، دیدگاه‌ها، انگیزه‌ها، خصائل و عادات رفتاری فرد دلالت دارد که در بین دو رویکرد کلی اخلاقی مشتمل بر اخلاق فضیلت‌محور و اخلاق مبتنی بر کردار (عمل)، در کانون مباحث اخلاق فضیلت‌محور جای می‌گیرد. رویکردی اخلاقی که بیشتر مربوط به دوره‌های باستانی و یا کهن محسوب می‌شود که با فرارسیدن عصر نوین بشری یا آغاز مدرنیته جای خود را به رویکرد دوم و نظریه‌های جدیدتر اخلاقی می‌سپارد و اگرچه در طی چند سده‌ گذشته تا میانه‌های قرن بیستم ، با قد برافراشتن رویکردهای مدرن اخلاقی ( از جمله قانون‌ پرستی، فایده‌ نگر ، طبیعت‌گرایی و غیره) بادی بر پرچم فضیلت‌گرایی نمی‌وزید اما رفته رفته با توجه به منازعات بی‌پایان در رویکردهای اخلاقی مزبور، بار دیگر نگاه‌ها بسوی اخلاق فضیلت‌محور دوخته شد.

درنگی در تمهیدی برای آزادی ظرفیت در رویکرد تاریخی هدی صابر

ابوطالب آدینه وند – هدی صابر در درسگفتارهای تاریخ معاصر تحت عنوان ” هشت فراز، هزار نیاز” با صورت‌بندی و پرداختی چند ساحتی به تفسیر و تحلیل روایت ادوار مبارزات سیاسی و اجتماعی یکصد و بیست سال اخیر می پرداخت. او تاثیر معادلات سیاست جهانی و تبادلات اندیشه ای دوران  را در جغرافیای ملی با نگاهی چند ساحتی مطمح نظر قرار می داد. در متد تحلیلی او تحلیل زمینه ها و بسترهای داخلی برآمدن جنبش و توجه به کاتالیزورهای بین المللی اهمیت داشت، رخداد را روایت می نمود و وجوه سازماندهی، گفتمانی، استرتژی و خط مشی، رهبران و پیش برندگان، برد جغرافیایی و جهت گیری طبقاتی آن را بررسی و تحلیل می نمود، سپس به جمع بندی و تشریح دستاوردها و ناکامی ها و همچنین تحلیل فرایند و فرجام رخداد می پرداخت و در انتها به (( برگیری قاعده)) و (( کاربست امروزین)) تجربه های کارا و قواعد میدان عمل مبارزه اجتماعی می پرداخت تا آنها را چنان معاصر سازد که به کار حفره های امروزین بیاید.

پروژه‌ی هدی صابر؛ امر سیاسی و مسئله‌ی ایمان

سیدهادی عظیمی – هدی صابر چهره‌ای خاص درمیان نیروهای ملی مذهبی است. سخت کوشی، ایمان و تلاش فراوان وی برای ارائه تصویری نو از تاریخ و قرآن وی را به چهره‌ای منحصر به فرد تبدیل می‌کند. هدی صابر در سال‌های انتهایی عمر خود جلساتی با نام «باب بگشا» برای ترسیم نسبت میان انسان و خدا برگزار کرد که آخرین بازمانده فکری است. پروژه فوق درمیان سایر پروژه‌های روشنفکران و نواندیشان مسلمان کمتر مورد توجه قرار گرفته است و به دلیل شخصیت سیاسی وی و نوع درگذشتش کمتر به رویکرد وی به متن قرآن پرداخته می‌شود. وی نیز مجال نیافت این پروژه را تکمیل و تتمیم کند. آیا می‌شود پروژه هدی صابر را بازفهم و نوسازی نمود وآن را ادامه داد؟ برای پاسخ به سوال فوق باید رویکرد وی را مورد بررسی و تحلیل نمود و تمایز رویکرد وی در مراجعه به متن را درک کرد.

نگاهی بر «ما و نقد نوگرا» از چشم‌اندازی متأخر

کمال رضوی- در این نوشته می‌کوشم بحث «ما و نقد نوگرا»ی هدی صابر را از زاویۀ دید ۱۵ سال بعد او بازسازی کنم؛ یعنی تلاش کنم به این پرسش پاسخ دهم که اگر هدی صابر قصد داشت در سال ۱۳۹۰-۱۳۸۹ (سال پایانی حیات دنیایی) به نقد جریان نوگرا بپردازد و ضرورت‌های تداوم آن را طرح کند، چه مولفه‌های دیگری را در بین می‌آورد و متأثر از تجارب اندوخته و دستاوردهای انباشتۀ خود در این سال‌ها، چه صورت‌بندی تازه‌ای ارائه می‌کرد؟ برای پاسخ دادن به این سوال، روش کار این خواهد بود که از دریچۀ شواهد برآمده از آثار و گفتارهای هدی صابر در دورۀ متأخر سیر فکری او به بحث «ما و نقد نوگرا» پرداخته شود.

جواد نجم‌الدین: تفکیک مدار فعالیت حرفه‌ای از کنشگری سیاسی-اجتماعی

دوران فعالیت حرفه‌ای هدی صابر در گروه اقتصاد صداوسیما کمتر در شناخت سیر زندگی او تفصیل یافته و گشوده شده است. برای افکندن نگاهی نزدیک به این حلقۀ مغفول از حیات هدی صابر سراغ جواد (فاروق) نجم‌الدین رفتیم؛ همکاری سال‌های متمادی هدی صابر در گروه اقتصاد صدا و سیما و هم‌اتاقی و دوست او تا فراز پایانی عمر صابر. جواد نجم‌الدین، مترجم، مستندساز و تهیه‌کننده از دهۀ ۱۳۶۰ تا پایان دوست، همکار و هل مصاحبت با هدی صابر بوده است. جدیت و تلاش‌گری در فعالیت کاری، تفکیک حرفه از علایق سیاسی و کنشگری اجتماعی، تلاش بی‌وقفه برای ارتقای فکری، کم‌گویی و شنوندگی فعال و روابط مختصر اما عمیق اجتماعی برخی از ویژگی‌هایی است که نجم‌الدین در مراودۀ سه دهه‌ای با هدی صابر در وجود او متبلور دیده است. این گفتگو با ترسیم فضای گروه اقتصاد در دهۀ ۱۳۶۰ شروع شد و در ادامه بر تجراب مشترک دوستانه و کاری نجم‌الدین با هدی صابر متمرکز شد. مشروح آن را در ادامه می‌خوانیم.

نفی مطلقیت، استراتژی یا افق؟

کمال رضوی –  مضمون نفی مطلقیت، مضمونی پرپژواک در جمع‌بندی‌های کلان هدی صابر از هشت فراز تحولی ایران معاصر (از جنبش تنباکو تا جنبش دوم خرداد) است. در این یادداشت مختصر، این پرسش را پیش می‌نهیم که آیا نفی مطلقیت در کار هدی صابر در موضع مطالبۀ مشترک فرازهای تحول‌خواهی ایرانیان مطرح شده یا بخشی از استراتژی این فرازها قلمداد شده است؟ و چنانچه شق اخیر مدنظر باشد، نفی مطلقیت به مثابۀ جزء جدایی‌ناپذیر استراتژی تحولی برای امروز چه پیامدی در پی دارد؟

امیر طیرانی: بازخوانی روبه‌جلو، استراتژیک و بن‌بست‌شکن از تاریخ

حدود ۱۵ سال از طرح مباحث تاریخی «هشت فراز، هزار نیاز» هدی صابر در حسینیۀ ارشاد سپری شده است. طی این ۱۵ سال و ۱۲ سال پس از شهادت هدی صابر، جامعۀ ایران سه موج اعتراضی را در سال‌های ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ از سر گذرانده است؛ امواج اعتراضی که فقدان نگاه تاریخی و بلکه حافظۀ تاریخی دستکاری و گزینشی در کنشگران آن مشهود است. گفت وگو با امیر طیرانی از سابقه و سنت بازخوانی تاریخ در ایران در بین نیروهای سیاسی شروع شده و به نقد و بررسی رویکرد نظری و روش‌شناختی هدی صابر در مباحث «هشت‌ فراز، هزار نیاز» رسید؛ اما در این بین نقدهای ریشه‌ای از سوی طیرانی بر فقدان نگاه تاریخی کنشگران نسل جدید در آخرین حلقۀ اعتراضات ایرانیان مطرح شد. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانیم.

پایداری بر سر قرار و زیست شهادت‌گونه

آخرین مرحله از حیات هدی صابر بیش از فرازهای قبلی زندگی او در پیوند و همراهی با نسل نو رقم خورد. او مبدع و پیش‌برندۀ سلسله مباحث تاریخ و قرآن با عنوان «هشت فراز، هزار نیاز» و «باب بگشا؛ ضرورت رابطۀ صاف‌دلانه، همه‌گاهی و استراتژیک با خدا» در حسینیۀ ارشاد در سال‌های ۱۳۸۹-۱۳۸۶ بود و در جریان این مباحث پیوند با نسلی از دانشجویان و جوانان در زمانۀ عسرت و سرخوردگی و انفعال مسلط، هدی صابر را به معلمی که زیست و مرگ شهادت‌گونه‌اش در ایران جاودان شد، برای نسل نو بدل ساخت. در میزگرد پیش رو تنی چند از کسانی که فرصت آن را داشتند که در دهۀ ۱۳۸۰ از موهبت وقت‌گذاری و آموزش هدی صابر در جلسات و حلقه‌های مطالعاتی یا کلاس‌های عمومی حسینیۀ ارشاد بهره‌مند شوند، به بیان تجربۀ زیستۀ خود با هدی صابر پرداخته‌اند و از خلال بیان خاطرات خود می‌کوشند رئوس منش و مرام الهام‌بخش هدی صابر را نیز مختصراً طرح کنند. این میزگرد با محوریت امیر طیرانی – دوست و همراه سال‌های دور کودکی تا شهادت هدی صابر – و در منزل پهلوان حسین شاه‌حسینی برگزار شده است.

هدی صابر آنگونه من می‌شناختم

حسن طائی – آن روز که آن دانای یکتا و حکیم مطلق، بنای این گنبد مینا می‌کرد، عقل و عشق، علم و قلم، خواندن و حکمت را بر تارک آن نیکو نشانید و از انسان‌ها که در آفرینش ز یک گوهرند، بر محبت و دوستی، عدل و انصاف، صدق و صفا، مدارا و مروت پیمان گرفت تا از کسانی که فارغ از هیاهو به کار پرورش مداوم انسان‌ها و کشف اندیشه‌های ظریف بشری همت می‌گمارند، پاس داریم. بدون شک هدی صابر یکی از شخصیت‌هایی بود که دارای وجوه اندیشه‌ای در عرصه‌های گوناگون و از سوی دیگر کنشگری اجتماعی بود. او هنرمندانه و عاشقانه تلفیقی ناب از نظریه و عمل را در هم آمیخته و عمر و تلاش خود را صرف خوش‌زیستی آدمیان بویژه فرودستان جامعه خویش کرده بود.

برای هدی صابر

الهام شهسوارزاده – دو سال پیش دستیار کلاسی بودم به نام انسان شناسی مرگ و نامیرایی. استاد کلاس که یکی از بهترین قصه گوهای دانشگاه هست با لحن میخکوب کننده‌ای تعریف می‌کرد که چطور در فرهنگ‌های مختلف بازماندگان تلاش می‌کنند تا باقی مانده‌های فرد متوفی را کنار هم بیارند. استاد با اشاره به تلاش‌ها، سرمایه‌گذاری‌های عظیم و حتی جنگ‌هایی که در طول تاریخ برای گردهم آوردن باقی ماندۀ پیکر سربازان شده، توضیح می‌داد که تا وقتی تکه‌های بدن پاره‌پاره شده سربازان در گور جا نگیرد، پروژه فراموشی کلید نمی‌خورد. تا پیش از قرارگیری در گور، روح ناآرام متوفی سرگردان به هر گوشه سرک می‌کشد و درحالیکه زبانی برای بیان روایت‌هایش ندارد، تخم ترس را در پستوی دل زنده‌ها می‌گذارد. تنها وقتی که پاره‌پاره‌های سرگردان پیکر سربازها جمع می‌شوند و در مزارهای در خور شأن و احترام قرار می‌گیرد، روایت‌های غرورآفرین از قهرمان‌های نترس متولد می‌شوند.

هدی صابر و بازگشت به امر اجتماعی: سیاست‌زدایی یا خلق فضاهای کنشگری سازمان‌یافته؟

کمال رضوی – برای ناظر بیرونی که سیر متاخر حیات شهید هدی صابر را می‌نگرد، چنین به ذهن متبادر می‌شود که او از نیمۀ دهۀ ۱۳۸۰ از قلمرو سیاست به ساحت اجتماعی چرخش کرد و از جایگاه کنشگر ملی-مذهبی و فعال سیاسی به کنشگر مدنی- اجتماعی تغییر مکان داد. چنین درکی با ظواهر امر نیز همخوانی دارد؛ او که زمانی در نیمۀ اول دهۀ ۱۳۷۰ در کنار کسانی نظیر عزت‌الله سحابی، لطف‌الله میثمی، حسن یوسفی اشکوری، رضا رئیس‌طوسی و تنی چند از دیگر چهره‌های روشنفکری مذهبی دست‌اندرکار گفت‌وگوهایی چندساله برای تأسیس یک حزب یا جبهۀ سیاسی (با نام اولیۀ «راه» یا راه استقلال که البته هیچ‌گاه به مرحلۀ تأسیس نرسید) شده بود، چندی بعد در ستاد انتخاباتی مهندس سحابی برای انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۳۷۶ عمیقاً فعال شده و سپس با عضویت در شورای فعالان ملی-مذهبی و همکاری با ماهنامۀ ایران فردا به شکلی تمام‌عیار پا به عرصۀ سیاست نهاده بود …

روشنفکر پاشنه ورکشیده

فرهاد نوروزی –یکی از ویژگی‌های هدی صابر که در میان طبقه روشنفکر یا کنشگران سیاسی، نادر و کمیاب است، عمل‌گرایی یا به قول خودش پاشنه ورکشیده بودن بود. صابر اگر در حسینیه ارشاد سخنرانی می‌کرد، برای توسعه اقتصادی کشور هم پژوهش و نگارش می‌کرد. اهل کار جمعی و علاقه‌مند به نهادسازی مدنی بود که مشهورترینش را در سفر به سیستان و بلوچستان انجام داد. این ویژگی در نوع خود برای یک کنشگر سیاسی بسی غنمیت است. ما کم نداریم از اپوزیسیون «منبری» که جز حرف کار دیگر نمی‌تواند. البته مراد من کاستن از ارزش «حرف» نیست. به قول شریعتی حرف داریم تا حرف! یک حرف است که باد هواست و مولد هیچ حرکتی نمی‌شود  و یک حرف دیگر هم هست که چونان توپ و گلوله بر خیمه استبداد فرود می‌آید.

برای هدی صابر و کتاب‌‏های مجوزدارِ ممنوعه‏‏!

جواد ماهزاده – در آن ماه‌هایی که هم‌اتاقی هدی صابر بودم و ازدست‌دادن زودهنگام او به ذهن و تصورم نمی‌آمد، این احتمال نیز از سرم نمی‌گذشت که روزی برای ویراستاری و پیگیری انتشار کتاب‌های او مسئولیتی برعهده داشته باشم. ذکرِ منش و محاسن هدی صابر به‌راستی به قلم نمی‌آید و آنچه بنویسم شاید مصداق اسطوره‌سازی تلقی شود. چه آنکه از او جز نیک‌اندیشی و نیک‌کرداری ندیدم و چه‌بسا سرسخت‌ترین دشمنان عقیدتی‌اش نیز بر سلامت نفس و انسانیت بی‌بدیل او صحه بگذارند. در آن مدتِ همزیستی، هدی صابر برای من به نماد کار، حرکت، پویایی، تدین، عدالت، اعتماد و مهم‌تر از همه، امید بدل شده بود. در محیط محصوری که گاه ـ و درواقع اغلب اوقات ـ اسیر رخوت و نومیدی می‌شدیم، هدی صابر پیکره پولادینی از حرکت و امید بود.

مدل قرآن‌شناسی الهیات دوبنی

محمد قطبی – هدی صابر از چهار متن و کتاب سخن می‌گفت، کتاب هستی، کتاب انسان، کتاب تاریخ و کتاب خدا. او به تعبیر هادی عظیمی《تاریخ، هستی و کتاب و انسان را به عنوان یک مجموعه و منظومه‌ی مرتبط و هماهنگ می‌دید که باید از تفکیک آنها خودداری کرد و این نوع سیاست‌ورزی خدا محور می کوشید تا از متن به عنوان روش شناخت این منظومه بهره گرفت تا قوانین تحول را یافت و به مشارکت آگاهانه و فعالانه در هستی و تاریخ بپردازد》. در دفتر فلسفه تاریخ به مبحث کتاب تاریخ پرداخته می‌شود‌ . اما برای دریافت معنای کیهانی و شناختِ پیدایش، رسالت و فرجام هستی و انسان نمی‌توان کتاب وحی را نادیده گرفت که منبع اصلی و کانونی هر دینی است. بنابراین برای ورود به این بحث ابتدا به بررسی کتاب وحی پرداخته می‌شود. قرآن برای اسلام سنتی کتاب متبرک روی طاقچه، برای اسلام سیاسی کتاب قانون و برای اسلام نواندیش کتاب معرفت و اخلاق است‌‌. برای مکتب دوبنی اما قرآن یک کتابِ هدایتِ همراه است. درباره ساختار ظاهری قرآن، نظم قرآن و در کل فرم قرآن بسیار سخن گفته شده‌ است. درباره ساختار محتوایی قرآن اما کمتر سخن گفته شده است. در این نوشتار ابتدا به روایت الهیات دوبنی از قرآن پرداخته می‌شود. سپس در ادامه مطابق مدل قرآن شناسی الهیات دوبنی یک ساختار محتوایی برای قرآن مطابق آرا مهندس مهدی بازرگان و دکتر حبیب‌الله پیمان ارائه می‌شود.

هدی صابر، روشنفکر جمع‌ساز

پس از مدت‌ها از هم‌گریزی، هدی صابر، روشنفکر جمع‌ساز ما را دوباره گرد هم آورده است. اغلب در متن‌هایی دلنوشته‌گونه، از هدی صابر با لحنی نوستالژیک و رومانتیک بحث می‌شود. لحنی نوستالژیک چون به نظر می‌رسد صابر یکی از آخرین چهره‌های پهلوانی و قهرمانی حوزۀ روشنفکری ماست، یادآور گذشته‌ای ازدست‌رفته که مفاهیمش تعهد جمعی، مسئولیت اجتماعی و رسالت پیامبرانه بود؛ و لحنی رومانتیک، به این دلیل که صابر چگونه مردن خویش را انتخاب کرد: مرگ در اسارت، اعتصاب غذا در اعتراض به شرایط سیاسی و به نشانه همبستگی. در اینجا اما می‌خواهم با زبانی سرد، از الگوی هدی صابر صحبت کنم و با نگاهی انتقادی این الگو را مورد بحث قرار دهم. مقصودم البته از رویکرد انتقادی، سنجش این الگو، امکانات و محدودیت‌های آن است. به نظرم، ضرورت دارد با اسطورۀ قهرمان تنها که از هدی صابر ساخته شد، گسست ایجاد کرد و مشی وی را به شکلی ارتباطاتی، در ربط با زمانه و میدان روشنفکری که بدان تعلق داشت، مورد تحلیل قرار داد.

 

گفتگوی دوطرفه با خدا

سید حمید موسویان- آشنایی من با مرحوم صابر، از دور بوده و وقتی که متن‌های مرحوم صابر را نگاه می‌کردم یک حسرتی داشتم که چرا نتوانستم با ایشان ملاقاتی داشته باشم. با این حال یک نکته جالبی مرحوم صابر در بحث‌های باب‌بگشا مطرح کرده که برای من خیلی تامل بر انگیز بود. او معتقد است یک زمانی نسل‌هایی بودند که انگشت اشاره‌شان را وقتی بلند می‌کردند به یک جایی می‌توانستند اشاره کنند و به چیزی افتخار کنند؛ یعنی می‌توانستند کسی را به عنوان الگوی خودشان مطرح کنند و نشان دهند. ما نسلی بودیم که چنین افتخاری را داشتیم که امثال مرحوم هدی صابر، مرحوم آیت الله منتظری، مرحوم احمد قابل را دیدیم و این حسرت به دل ما نماند که این انگشت‌های اشاره بی ارجاع بماند. امیدوارم نسل بعد از ما هم وقتی بزرگ می‌شود با جامعه‌ای مواجه شود که بتواند به آن افتخار کند؛ نیروهای کارآمد، نیروهای قوی در جامعه ما چنان رشد کنند که بتوان به آنها افتخار کرد و طبیعتا خود آنها هم می‌توانند یکی از همان نیروهای افتخارآفرین باشند.

احیای نظام کارشناسیِ ملی و موانعِ پیشِ روی آن

سید حسین موسوی – بحران‌ها چون شعله‌های آتش به هر سو زبانه می‌کشند. کلیتِ ناکارآمد، عموم را به ستوه آورده و به غایت عصبانی ساخته است. بحرانِ معیشتی و گران کردنِ زنده ماندن، تأمین حداقل‌ها را دشوار ساخته و کرامت آدمیان را به مخاطره انداخته است. هر کسی چیزی می‌گوید. یکی گلایه می‌کند، دیگری ناسزا می‌دهد، آن یکی منزوی شده، دیگری ناامید است و … . موقعیت به غایت دشواری است به نحوی که هرگونه دعوتی به تأنی، تأمل و درنگ، با خشونت و طرد و تخاصم مواجه می‌شود. حوصله‌ها ته کشیده و چنین به نظر می‌رسد که همت عمومی برای افق‌گشایی آب رفته است. در موقعیتی که گفته می‌شود فردگرایی جامعه ایران را درنوردیده، اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی به پایین‌ترین حد خود رسیده و افق پیش رو اگر نگوییم به پوچی و ویرانیِ تمام‌عیار گرایش دارد، دست کم مبهم و مه‌آلود است.

اسکرول به بالا