«ما و نقد نوگرا»ی هدی صابر را برای امروز چگونه میتوان بازسازی کرد؟
کمال رضوی
منبع: یادنامه سیزدهمین سالگرد شهادت هدی صابر
«ما و نقد نوگرا» عنوان ارائۀ بحث شهید هدی صابر در یک محفل محدود از همفکران در تیرماه ۱۳۷۴ است. این طرح بحث در امتداد مباحثی بوده است که شش تن از فعالان فکری-سیاسی نوگرا شامل زندهیاد عزتالله سحابی، لطفالله میثمی، حسن یوسفی اشکوری، رضا رئیسطوسی، کرم میرزایی و هدی صابر[۱] با هدف بررسی شرایط امکان آغاز یک حرکت فکری-سیاسی از اوایل سال ۱۳۷۳ آغاز کرده بودند که حدود ۲ سال ادامه یافته است.[۲]
جلسه ارائۀ بحث هدی صابر در اواسط این سلسله جلسات بوده و به نقد سیر فکری جریان روشنفکری مذهبی از سیدجمال تا دورۀ متأخر (ابتدای دهۀ ۱۳۷۰) اختصاص دارد. وی در این سخنرانی نقدهای جدی و صریحی در مورد روند فکری-عملی این جریان به ویژه پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ مطرح میکند. به طور خلاصه و البته با خطر سادهگویی، بحث هدی صابر از این قرار است که ادامۀ مسیر نوگرایی (روشنفکری مذهبی) چه در نحلهای که او «غیرتحققی» (فکری-نظری، نهادگریز و فاقد پراتیک عملی سازمانیافته) میخواند و چه در نحلۀ «تحققی» (فکری-عملی، نهادساز و سازمانیافته) با فترت مواجه شده و جریانهای میراثدار روشنفکری مذهبی نتوانستهاند سیر اسلاف خود را گامی به پیش برده و حرکت جدیدی بر شالودههای پیریزیشدۀ پیشینیان خود تدارک بینند.
برای تغییر این وضعیت، صابر نُه گذار را ضروری دیده و تجویز میکند: گذار از آرزوگرایی به سمت واقعگرایی؛ از ایده به عمل؛ از تفسیر به تغییر؛ از گذشتهگرایی و گذشتگان به حال و خودِ توانا؛ از محفل به تشکیلات؛ از بیمحصولی به محصول؛ از پراکندهکاری به تمرکز؛ از انفرادگرایی به همگرایی و کار جمعی؛ از کارهای متنوع، چندگانه موردی و مقطعی به کار استراتژیک.
در این نوشته میکوشم بحث «ما و نقد نوگرا»ی هدی صابر را از زاویۀ دید ۱۵ سال بعد او بازسازی کنم؛ یعنی تلاش کنم به این پرسش پاسخ دهم که اگر هدی صابر قصد داشت در سال ۱۳۹۰-۱۳۸۹ (سال پایانی حیات دنیایی) به نقد جریان نوگرا بپردازد و ضرورتهای تداوم آن را طرح کند، چه مولفههای دیگری را در بین میآورد و متأثر از تجارب اندوخته و دستاوردهای انباشتۀ خود در این سالها، چه صورتبندی تازهای ارائه میکرد؟ برای پاسخ دادن به این سوال، روش کار این خواهد بود که از دریچۀ شواهد برآمده از آثار و گفتارهای هدی صابر در دورۀ متأخر سیر فکری او به بحث «ما و نقد نوگرا» پرداخته شود.
دو برش در زندگی متأخر هدی صابر
از سال ۱۳۷۴ تا سال ۱۳۸۹ که به دستگیری منجر به شهادت هدی صابر منتهی میشود، یک برهۀ ۱۵ ساله را در حیات این اندیشمند و فعال سیاسی-مدنی شاهد هستیم؛ برههای که خود به دو برش یا دورۀ زمانی قابل تقسیم است: نخست از زمان شکلگیری محفل سیاسی مذکور تا خرداد ۱۳۸۲ که به دستگیری و زندان دوسالۀ هدی صابر در کنار شماری دیگری از فعالان ملی-مذهبی منجر میشود؛ دوم، از خرداد ۱۳۸۴ تا زمان دستگیری و شهادت (۱۳۹۰-۱۳۸۹). گرچه در دورۀ اول هدی صابر، تجربۀ دستگیری و زندان چند ماهه اسفند ۱۳۷۹ را نیز دارد، اما این دستگیری و زندان، نقطهعطفی در حیات فکری-سیاسی هدی صابر محسوب نمیشود؛ از این حیث که منجر به تغییر کلیدی در استراتژی و رویکرد تشکیلاتی و اولویتهای او فکری-عملی نمیشود.
در دورۀ اول هدی صابر فعالانه به دنبال تحقق گذارهای نهگانهای است که در جمعبندی بحث تیر ۱۳۷۴ مطرح کرده است: ایدۀ کانونی در گذارها مذکور، فراهم آوردن مقدمات برای بنا نهادن تشکیلات سیاسی-فکری جدید به عنوان منزلگاه روشنفکری مذهبی است که خصلت سازمانیافته دارد و صرفاً در مدار تفسیر و نظرورزی نیست، بلکه قرار است با سازماندهی و پراتیک، منشاء تغییر باشد. در حد فاصل سالهای ۱۳۸۲-۱۳۷۳ نیز هدی صابر همگام و همراه با زندهیاد عزتالله سحابی و شمار دیگری از نیروهایی که بعدها «شورای فعالان ملی-مذهبی» نام گرفتند، همین خط سیر را دنبال میکند. فعال شدن در انتخابات دور دوم مجلس پنجم، انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۷۶ و انتخابات مجلس ششم، بیرونیترین نمود این حرکت جدید است که به نوعی همراه با بیرون آمدن نیروهای روشنفکری مذهبی از فشار بیرونی و پیلۀ انفعال پس از دهۀ ۱۳۶۰ محسوب میشدند. اما پراتیک عمیقتر این جریان معطوف به حرکت از محافل محدود و خصوصی به سمت حرکتهای تشکیلاتی عمومی و گستردهتر است که نمود عینی آن تبدیل محفل ششنفرۀ ذکرشده در صدر این نوشته به شورای فعالان ملی-مذهبی با عضویت دهها تن از فعالان و با در اختیار داشتن تعدادی بازوی فعال در استانها و شهرستانها است. در بطن این فعالگرایی، شاهد کنشگری با سویۀ نهادسازی/احیای نهادی هستیم؛ احیا و انتشار مجلاتی نظیر چشمانداز ایران (راه مجاهد سابق)، ایران فردا و پیام هاجر، فعال شدن موسسات انتشاراتی کتاب، تأسیس تشکلهای مردمنهاد و موسسات پژوهشی و مجموعهای از نهادسازیها و سازمانیابیهای دیگر. سرنوشت این دوره از حیات فکری هدی صابر جدا از شرایط و زمینههای عام جامعۀ ایرانی نیست. با بروز انسداد در جنبش دوم خرداد از سال ۱۳۷۹، دستگیری گستردۀ فعالان ملی-مذهبی در اسفند همان سال، تنشها و تعارضات مزمن در فضای سیاسی که دامنگیر نیروهای تحولخواه از جمله فعالان ملی-مذهبی میشود (نظیر تهاجم انصار حزبالله به دفتر مجلۀ ایران فردا، برساخت غائلۀ کنفرانس برلین و …) به تدریج امیدها به امکان فعالیت تشکیلاتی و سازمانیافته در فضای عمومی و گسترش چتر نهادی روشنفکری مذهبی در کشور در هدی صابر مانند بسیاری از فعالان فکری-سیاسی این جریان رنگ میبازد. گرچه هدی صابر سرکوب حاکمیت را به خودی خود، عامل مهمی برای چشمپوشی از حق تشکلیافتن و ساماندهی فعالیتها و نیروها نمیدانست و اعمال فشار و تحمیل خفقان را بخش جداییناپذیر منش و مأموریت قدرتهای فائقۀ حاکم قلمداد میکرد، اما هموار بودن شرایط بیرونی خواه ناخواه جزو شرایط امکان فعالیت عملی و تشکیلاتی روشنفکری مذهبی بود که با روند مذکور، به امتناع مقطعی ختم شده بود.
اما دورۀ دوم که پس از آزادی هدی صابر از زندان ۱۳۸۴-۱۳۸۲ در زندگی این اندیشمند و فعال آغاز میشود، دورهای متمایز است. گرچه در این دوره نیز هدی صابر کمابیش همان محورهای گذارهای استراتژیک طرحشده در سخنرانی «ما و نقد نوگرا» را دنبال میکند، اما با جمعبندیهای تازه و برآمده از زندان و سیر طیشدۀ یک دهۀ قبلی، به تقدم یا لااقل تلازم و انفکاکناپذیری آموزش و منش بر/با/ از فعالیت تشکیلاتی و مبارزاتی میرسد و از طرفی، به درکی از فعالگرایی مدنی میرسد که ورای فعالیت حاد سیاسی، مستلزم گستراندن دایرۀ فعالیت برای طیف وسیعی از عاملان تغییر در جامعه و افراد «معمولی» است. در این برهه صابر از شورای فعالان ملی-مذهبی فاصله میگیرد؛ چنین به نظر میرسد که جدا از نقدهای تشکیلاتی، او شورای مذکور را تبلور سازمانیابی جدیدی که بتواند خلاءهای فعالیت جریان روشنفکری مذهبی را پوشش دهد – منطبق بر ویژگیها و ضرورتهایی که در سخنرانی «ما و نقد نوگرا» طرح کرده بود – نمیبیند. امتداد نقدهای سال ۱۳۷۴ هدی صابر در سخنرانی «رفیق رهگشا» در سالگرد زندهیاد طالقانی در شهریور ۱۳۸۵ بیانگر این است که صابر فعالیت دهسالۀ نیروهای ملی-مذهبی را موجد آن گذاری که در پی آن بوده و شکلگیری سازمان و پراتیک موثر روشنفکری مذهبی، ندیده است. اما جدا از این فاصلهگذاری از شورای فعالان، او به جمعبندیهای کلیدی دیگری در این دورۀ متأخر حیات خود میرسد که در «ما و نقد نوگرا» کمتر ردپایی از آن دیده میشود:
- نخست چنانکه اشاره شد تقدم (یا لااقل تلازم) ایدئولوژی و آموزش و ایدهپردازی نو بر (با) مدار فعالیت تشکیلاتی و استراتژیک به ویژه در مواجهه با نسل نو؛
- دوم گستراندن الگوی سازمانیابی و فعالیت تشکیلاتی کلاسیک در قالب احزاب، سازمانها و جبهههای سیاسی به فراسوی این الگوها و تأکید بر الگوهای خردمقیاس و متکثر؛
- سوم گستراندن قلمرو فعالیت از ساحت سیاسی-فکری به ساحت اجتماعی-مدنی؛
- همنشاندن «منش» (اخلاق و پرنسیبهای حرفهای خواه در ساحت سیاسی و خواه در تمام دیگر قلمروهای حیات اجتماعی) در کنار اندیشه و عمل و بلکه مقدم بر آنها.
این جمعبندیهای کلیدی در گفتارها و آثار او در شش سال پایانی حیات به قول خود معلم شهید «پخشان و پاشان» است؛ در جایجای سخنرانیها، کلاسهای درس، نوشتههای منفرد، کتابها و ویژهنامههایی که به دبیری او تدارک دیده و منتشر شده تأکیدهایی حاوی جمعبندیهای مذکور مشهود است و ذکر شواهد و نمودهای متعدد آن در این نوشته موجب اطالۀ کلام میشود. اما از باب تأکید مختصراً برای هر یک از محورهای چهارگانۀ فوق نمونههایی ذکر میشود.
اول. تأکید بر آموزش و ایدهپردازی نو
بارزترین نمود از جمعبندی اول، نفس تمرکز و جهد فکری هدی صابر بر «آموزش» ایدئولوژیک و استراتژیک و ایدهپردازی در سالهای پایانی حیاتش بود. مباحث «هشت فراز، هزار نیاز»، «باب بگشا؛ ضرورت رابطۀ صافدلانه، همهگاهی و استراتژیک با خدا» و «دو سده تکاپوی توسعه در ایران» بخشی از این تلاش آموزشی بود. تمایز این آموزشها و ایدهپردازیهای نو با سنخ ایدهپردازی جریان نوگرا که در سال ۱۳۷۴ مورد نقد هدی صابر قرار گرفته بود این بود که این آموزشها دلالتهای متعین اجتماعی و عملی داشت؛ در دلادل این آموزشها، منش، ترغیب به کار تشکیلاتی خردمقیاس مدنی-اجتماعی، ترغیب به عاملیت تغییر بودن، واقعگرایانه و عملی بودن توسط او دنبال میشد. به این اعتبار، آموزشهای وی آموزش نظری و ایدهپردازی روشنفکری نبود و خود او نیز چنین ادعایی نداشت؛ برای مثال در مباحث قرآنی «باب بگشا» او نه مدعی ارائۀ تفسیری نو از قرآن بود و نه ادا و ژست آن را داشت؛ از موضعی متواضعانه و در قالب کاری جمعی درصدد بود نقش محدودشده، تنگدامنه و بیکارکرد خدا در پروژۀ شارحان نوگرایی متأخر را به نقد گذاشته و در مقابل، به سهم خود درک و دریافت نسل نو از خدا را به خدای همهجا حاضر، همهجا منتشر، منشاء اثر و عمل و امید، اهل طراحی استراتژیک، پرحوصله و اهل روند ارتقاء بخشد و در سویۀ انسانی این رابطۀ دوطرفه (ربطۀ خدا-انسان) نیز، مخاطب را از انسان کنارهگرفته از پروژۀ جمعی، منفعل یا شتابزده، هیجانزده و کمحوصله (و به قول بازرگان، اهل «زود و زور») به انسان تراز عمل، عامل تغییر، اهل رابطۀ استراتژیک و طی روند و در یک کلام، پیشبرندۀ «پروژۀ آدمیت» ارتقاء بخشد. در سخنرانی «رفیق رهگشا» که ۱۱ سال پس از سخنرانی «ما و نقد نوگرا» ایراد شده، هدی صابر جمعبندی قبلی در نقد روشنفکری مذهبی متأخر را به این شکل تصحیح میکند:
«ما جریان روشنفکری مذهبی کنونی، در هم اینک مرزی با حوزه های فیکس نداریم. مرز ما با حوزهها چه بود؟ تنفر از آخوند بود؟ نه؛ درگیری با شخص بود؟ نه؛ مرز ما، مرز فیکسیسم و دینامیسم بود! اصلوبشان فیکس بود. اهل نقلند؛ ما چه هستیم؟ روشنفکری مذهبی ایران در بیست و پنج سال گذشته جز شارح بودن، شرح دادن و جز موزع بودن، توزیع کردن،”کار ویژهی” دیگری نیز انجام داده است؟ نمیگویم کار نشده است، کار ویژه؛ از نوع “پرتویی از قرآن”، از نوع “راه طی شده”، از نوع ” ذرهی بی انتها”، از نوع ” عشق و پرستش”. سپهر بزند، طاق ضربی بزند، دوران بسازد، تلنگر بزند، انسان رهنمون کند، شده است؟ نشده است. مرز ما با حوزه های فیکس چیست؟ شارحاند، شارحیم. ناقلند، ناقلیم. هر زمان که در ایران واضعی پیدا شد، سپهری زد. واضع، شارح و ناقل نیست؛ وضع میکند. ایده وضع میکند. نو میآورد. اندیشه وضع میکند. انسان پرورش میدهد. وضع میسر نیست جز با وصل به منشاء ایده.»
دوم و سوم. بازسازی مفهوم فعالیت تشکیلاتی؛ تکثر ساحتهای فعالگرایی
فعالیت تشکیلاتی در بین فعالان فکری-سیاسی دوران، خواه در مدار چپ و خواه مدار ملی و مذهبی و غیر اینها، عمدتاً فعالیت تشکیلاتی کلاسیک سیاسی است. این فعالیت تشکیلاتی ممکن است به تناسب دورههای مختلف شکل متفاوتی به خود بگیرد؛ در دورهای سازمان مبارزاتی با مشی قهرآمیز (مجاهدین جنگل، مجاهدین بنیانگذار)؛ در دورهای جبهۀ سیاسی و حزب علنی شناسنامهدار (جبهۀ ملی، نهضت آزادی ایران)، در دورهای کانونهای مبارزاتی نیمهعلنی (جاما، جنبش مسلمانان مبارز، آرمان مستضعفین، موحدین و … در سالهای میانی دهۀ ۱۳۵۰ تا ابتدای دهۀ ۱۳۶۰) و در دورهای شورای ماقبل حزب و جبهه (شورای فعالان ملی-مذهبی). این فعالیتهای تشکیلاتی با خطر سادهگویی چند ویژگی مشترک دارند؛ از جمله: معطوف به تغییر در مناسبات قدرت سیاسی هستند (انقلاب، اصلاح ساختاری و غیر آن)؛ توسط چهرهها و فعالان فکری-سیاسی بنا نهاده شده و توسعه مییابند و به عبارتی نخبهگرا یا نخبهمحور هستند؛ جهتگیری تضادآمیز داشته و با نظم موجود درمیافتند؛ غالباً خصلت مرکزگرایانه و به اصطلاح سانترالیستی دارند.
هدی صابر در زمانی که سخنرانی «ما و نقد نوگرا» را مطرح کرده، کمابیش به تشکیلات همین نگاه کلاسیک را دارد و به معیت شماری از شخصیتهای الهامبخش خود و همراهان دیگر درصدد سامان دادن به فعالیت تشکیلاتی جدید اما با همین درونمایۀ کلاسیک است. از میانۀ دهۀ ۱۳۸۰ درک هدی صابر از فعالیت تشکیلاتی تحول یافت. مهمترین تحول در این زمینه، گذار از تشکیلات کلاسیک به هرگونه فعالیت جمعی خردمقیاس بود. به عنوان مثال، در این دوره، از نظر هدی صابر، نیروهای اجتماعی که سازمانهای مردمنهاد و خیریه را در ایران بنا نهاده و پیش بردهاند، در ابتکار و شمّ تشکیلاتی دستکمی از نیروهای سیاسی ندارند و بلکه بهتر از نیروهای سیاسی توانستهاند قوام و داوم فعالیت تشکیلاتی خود را با مهارتها و دانش ضمنی مدنی تضمین کنند. به علاوه، کار سازمانیافته به جای معطوف بودن به تغییر در ساخت سیاسی، میتواند تغییر در مناسبات اجتماعی را پی بگیرد؛ در نتیجه از جبار باغچهبان تا سیبزمینیکاران مازنی، دامنۀ کنشگرانی هستند که هدی صابر برای تعریف «پروژه» پیش روی مخاطب قرار میدهد. انسان عامل تغییر، برای فعالیت سازمانیافته لزوماً نه ضرورت دارد نخبه و چهرۀ فکری-سیاسی باشد، نه الزاماً جهتگیری فعالیت خود را کسب قدرت سیاسی یا اثرگذاری بر قدرت یا تضاد و درافتادن با نظم موجود قرار دهد و نه فعالیت محیرالعقول و دگرگونی ساختاری را دنبال کند. انسان مدار تغییر، کنشگر اجتماعی معمولی با روحیۀ فعالیت جمعی پویا و سیال است که میتواند منشاء نهاد و تشکیلات و انجمن در مداری محدودتر باشد؛ چنانکه موسس خیریۀ محک و موسس خیریۀ خانۀ مادر و کودک با چنین رویکردی فعالیت خود را آغاز کردند و توسعه بخشیدند تا منشاء الهام و تغییر در جامعه و پیرامون خود شدند. این گستراندن فعالیت تشکیلاتی به ورای فعالیت نخبهگرایانۀ سیاسی تضادآمیز، انگارۀ مهمی در حیات متأخر هدی صابر است که هنوز جای تأمل و وارسی بیشتر دارد؛ چنانکه همچنان تصور از فعالیت تشکیلاتی در بین نیروهای یک دهۀ اخیر عمدتاً در فاز کلاسیک باقی مانده است.
در این بازسازی فهم از فعالیت تشکیلاتی، چند ویژهتأکید در کار هدی صابر[۳] قابل بازیابی و صورتبندی است:
انسجام پیش از تشکیلات. در شرایطی که زمینه برای فعالیت تشکیلاتی مدون وجود ندارد، «انسجام ماقبل تشکیلاتی» به عنوان یک بدیل مطرح است. حتی در شرایط جهتگیری برای فعالیت تشکیلاتی، انسجام ماقبل تشکیلات یک ضرورت است. این انسجام برخلاف تصور کلاسیک مرسوم، «انسجام حداکثری ایدئولوژیک» نیست. در جامعۀ متأخر، نمیتوان از افرادی که بنای کار جمعی دارند، انتظار انسجام حداکثری حول آموزشهای مشخص تشکیلاتی داشت. اما به طور جایگزین، میتوان انسجام حول محورهای کلیدی «دیدگاه»، «منزلگاه» و «منظرگاه» پدید آورد. از نظر هدی صابر انسجام دیدگاه در نوگرایی متأخر تأکید بر اصولی چون «دینامیک بودن هستی، انسان فعال هستی و مدار تغییر و خدا به عنوان پیشبرندۀ اصلی پروژه» است. در مباحث باب بگشا، هدی صابر درصدد ارائۀ «دیدگاه» بود. منزلگاه در منظر هدی صابر «توحید، مذهب و ایران» است. این سه، همان زمین سختی است که میتوان بر آن پای نهاد و مبنایی برای کنشگری خلق کرد. منظرگاه نیز ناظر بر «منافع ملی، استقلال، مدل دموکراسی مشارکتی و آرای جمهور و مردم» است؛ یعنی چشمانداز و افقی که فعالیت تشکیلاتی دنبال میکند.
تشکیلات به مثابه سازمانی برای پیشبرد. تشکیلات امری محیرالعقول یا رازآمیز با هیبتی فراانسانی نیست. به طور ساده یک «سازمان برای پیشبرد» است؛ چنانکه یک زن خانهدار نیز برای مدیریت خانوار خود مدل سازمانی ضمنی میپروراند و به کار میبندد. به این اعتبار «زن خانهدار هم اهل فعالیت تشکیلاتی است.» روشن است که چنین نگاهی به تشکیلات چگونه میتواند درک ما از تشکلیابی را به قلمروهای متعدد و نامتناهی بگشاید و در ضمن کنشگران را از عارضۀ تشکیلاتپرستی که مرض مزمن سالهای دور ایران بوده و کمابیش تا امروز نیز ادامه یافته دور بدارد و افراد را متوجه تکثر بیپایان امکانهای تشکیلاتی نماید.
سرآمد دوران تشکیلات پادگانی و سانترالیزم محض. چنانکه بالاتر اشاره شد، در این جمعبندی متأخر هدی صابر، «مدلهای تشکیلاتی سانترالیستی و شبهسازمانی» منسوخ شدهاند؛ این مدلها حتی اگر در دوران خود قابل دفاع و کارکردی بودند، امروز با توسعۀ مدلهای «مشارکت جمعی حداکثری» رنگ باخته و اهمیت خود را از دست دادهاند. بنابراین هرگونه فعالیت تشکیلاتی که عنصر «مشارکت جمعی حداکثری» را مبنای خود قرار ندهد، محکوم به شکست است.
تنوع مدلهای تشکیلاتی. مدلهای ممکن تشکیلاتی در دورۀ متأخر بسیار متنوع و چندگون هستند؛ از «جمعیت بینام»، تا «نیروی فکری-اجتماعی»، «حزب»، «سازمان مردمنهاد» و انجمن مدنی و «مدلهای سازمانی جدید» که امروزه به عنوان شبکه موسوم شدهاند. از فروکاستن مدلهای تشکیلاتی به مدلهای یکّه و انحصاری کلاسیک باید به تنوع مدلهای تشکیلاتی گذر کرد.
درک غیرکلاسیک از عاملان تغییر و گذار از نخبهگرایی. در دوران متأخر عاملان تغییر که منشاء و مبدع فعالیت تشکیلاتی هستند، میتوانند «به صورت موازی و مجزای از هم» فعال باشند. «عاملان تغییر، کلاسیک نیستند.» تکیه بر عامل تغییر نیز به منزلۀ تکیه بر یک گروه پیشبرندۀ نخبه و تافتۀ جدابافته که بخواهد عهدهدار تغییر اجتماع کل شود، نیست. این تأکید، همان نقطهای است که هدی صابر را از پارادایم پیشتازی و نخبهگرایی میگسلد و او را متوجه فعالیت جمعی عموم کنشگران یا به عبارتی خودسازماندهی و خودتوانمندسازی جامعه میکند. به جای آنکه گروهی زبده از عاملان تغییر منشاءشکلگیری تشکیلات پیشتاز شده و تودۀ جامعه را با خود همراه سازند، این خود جامعه و یکایک کنشگران و آدمهای معمولی هستند که باید به سهم خود و در ساحت خود منشاء فعالیت مشارکتجویانۀ جمعی و عامل تغییر شوند.
در نهایت اینکه از نظر هدی صابر، جامعۀ ایران در اواخر دهۀ ۱۳۸۰ و سرآغاز دهۀ ۱۳۹۰ در «دوران ماقبل تشکیلات و سازمان» به سر میبرد. در چنین جامعهای، به جای تلاش برای هرگونه فعالیت تشکیلاتی کلاسیک به مفهومی که گفته شد، ترغیب کنشگران متنوع جامعه به قرار گرفتن در سرفصل فعالیت جمعی متشکل در ساحتهای متکثر اجتماعی، اصل اساسی تغییر است. بنا بر همین جمعبندی و تأکیدهای بنیادی بود که هدی صابر در برهه از حیات خود، از فعالیت تشکیلاتی کلاسیک دست شست یا لااقل آن شکل از فعالیت را در زندگی خود کمرنگ کرد و مجدانه کوشید تا الگوهای بدیل سازمانیابی و تشکلیابی را بازیابد، معرفی نماید و مخاطبان سخن خود را به تجسم بخشیدن و تکامل این الگوها ترغیب نماید.
اما برای نیروهایی که در تداوم سنت روشنفکری مذهبی مایل به فعالیت و کنشگری هستند، فعالیتهای جمعی علاوه بر تأکیدهای فوق مستلزم تکیه بر یک «هشتوجهی» برای رسیدن به انسجام است: «هشتوجهی متن (کتاب؛ قرآن)؛ تاریخ؛ توسعه و اقتصاد سیاسی؛ دانش استراتژیک؛ دانش تشکیلاتی؛ منش؛ روش؛ حوزۀ تخصصی هر فرد[۴].»
پروژۀ نوگرایی برای مواجه شدن با شرایط پیچیده و چندبعدی دوران متأخر نمیتواند به سنت فکری و میراث سرآمدان و اسلاف خود دلخوش باشد؛ بلکه باید مجدانه بکوشد تا خود را به هشتوجهی فوق مجهز ساخته و دانش خود در این هشت وجه را به طور مستمر روزآمد کند.
چهارم. گرانیگاه فعالیت جمعی: منش
از دیگر تمایزها و در واقع خلاءهایی که هدی صابر در دهۀ ۱۳۸۰ در فهم جامعۀ ایران، مجموعۀ نیروهای فکری-سیاسی و جریان نوگرا به آن رسید و کوشید آن را برجسته کند مفهوم محوری «منش» است. اغراق نیست اگر بگوییم این واژه یکی از پنج واژه پربسامد در آثار و گفتارهای هدی صابر در دورۀ متأخر اوست. منش برای هدی صابر دامنۀ وسیعی از تکالیف و هنجارمندیهای شخصی و جمعی را دربرمیگیرد. در مقالۀ «احیای منش در دوران کسوف امر قدسی» (یادنامۀ چهارمین سالگرد شهادت هدی صابر) به دلالتهای این مفهوم محور در اندیشۀ هدی صابر پرداختهام. مختصر این است که منش تبلور اخلاق اجتماعی و سلوک زیست جمعی در کنش افراد در ساحتهای مختلف است؛ اصول، کدها و قواعد اخلاقی که انتظار میرود هر کنشگر در هر ساحت اعم از فعالیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و مدنی، دانشگاه، محیط کار، خانواده، انجمن داوطلبانه و … سرلوحۀ کنش خود قرار دهد و از آن تخطی نکند. برای هدی صابر، بازیابی اهمیت منش در زیست اجتماعی تا حد زیادی محصول مشاهدۀ تشدید تفرد و تزلزل اخلاق در جامعۀ کل، نسل نو و نیروهای فکری-سیاسی در سالهای میانی دهۀ ۱۳۷۰ تا اواخر دهۀ ۱۳۸۰ بود. او فقدان عنصر منش را در بازخوانیهای تاریخی خود از ناکامی جنبش جنگل تا نهضت ملی و ضربۀ ۱۳۵۴ به سازمان مجاهدین تا دورۀ متأخر دنبال کرد و یکی از وجوه مشترک تمامی عارضههای فوق را فقدان یا ضعف منش دید و رمز ماندگاری تاریخی کسانی را که به عنوان الگوهای الهامبخش منش معرفی کرد، همین پایبندی به منش قلمداد کرد؛ الگوهایی نظیر پهلوان حسین رزاز، کوچکخان جنگلی، مصدق، تختی، حنیفنژاد و … در نزدیکدست تاریخ. به علاوه، صابر همراه و مشوق زندهیاد عزتالله سحابی برای طرح مجموعه مباحث «سلوک فردی، اخلاق اجتماعی، منش مبارزاتی» (۱۳۸۵، حسینیۀ ارشاد) شد و تلاش کرد در جایجای گفتارهای خود این تأکید را پیش کشد که «مبارزۀ سیاسی بدون منش، مفتش گران است.»
از دریچۀ نگاه متأخر هدی صابر به مختصات نوگرایی دینی، تعهد به رعایت اخلاق جمعی و منش جزء جداییناپذیر روند جریان نوگرا است و هر جا این جریان دچار نوسان و نقصان شده، یک علت آن را باید در ضعف منش جستجو کند؛ چنانکه توفیق جریان نوگرا و ماندگاری آن نیز به سبب پایبندی به منش بوده است.
پیامهای «ما و نقد نوگرا» برای امروز
با همۀ این اوصاف و با نیمنگاهی به بازبینیهای هدی صابر در نقد جریان نوگرا بر اساس آخرین دستاوردها و ویژهتأکیدهای او، جای طرح این سوال هست که سخنرانی «ما و نقد نوگرا» چه دلالت و اهمیتی برای امروز ما دارد؟
این سخنرانی بازخوانی و جمعبندی موجز هدی صابر از روند روشنفکری مذهبی در دو نحلۀ «تحققی» و «غیرتحققی» آن از نخستین مراحل تکوین تا ابتدای دهۀ ۱۳۷۰ را پیش روی ما قرار میدهد. این بازخوانی با نگاه هدی صابر به ضرورتهای فعالیت تشکیلاتی در همان برهه از حیات او مطرح شده است؛ طبعاً اگر بنا بود او در اواخر زندگی خود چنین بازخوانی و جمعبندیای را پی بگیرد، زاویههای جدیدی از نقادی را پیش روی ما میگشود. این زوایا، احتمالاً برخی تجویزهای او برای گذار را کنار مینهاد. برای مثال:
- تأکید او بر گذار از ایده به عمل در دورۀ متأخر اینگونه قابل صورتبندی است: گذار از شارح و موزع ایدهها بودن به واضع ایده بودن و ایدهپردازی نو و عمل تراز ایده.
- تأکید او بر گذار از محفل به تشکیلات، مستلزم دگرگونی اساسی در فهم تشکیلات است و شاید بتوان جمعبندی متأخر او را چنین صورتبندی کرد: گذار از محفل و تشکیلات کلاسیک به سازماندهیهای مبتنی بر مشارکت جمعی حداکثری.
- کار استراتژیک و سامان دادن منظومۀ فعالیتها حول آن در حیات متأخر هدی صابر همچنان مورد تأکید بود، اما او برای طیف وسیعتری از کنشگران جامعه، مبشّر کارهای متنوع و چندگانه شده بود؛ میتوان چنین گفت که گرچه تأکید او برای نیروهای فکری و سیاسی همچنان تمرکز بر کار استراتژیک بود، اما اولاً اولویت او از کار استراتژیک خود دچار تحول شده بود (آموزش و ایدهپردازی به مثابه کار استراتژیک یا مقدمه یا ملازم آن)؛ ثانیاً برای طیفی از کنشگران عادی کارهای متنوع در ساحتهای متکثر اجتماعی را نه تنها مفید بلکه ضروری عنوان میکرد. بدین ترتیب، مطرح کردن پراکندهکاری به عنوان یک رویکرد کنشگری مورد نقد، در نظرگاه متأخر هدی صابر تلطیف شده است؛ تکثر در ساحتهای کنشگری، تلاشهای فکری چندساحتی و متنوعی را میطلبد که هم نیروهای فکری را درگیر خود میکند و هم عموم کنشگران جامعه را و در نتیجه شاید نتوان از آن با عنوان «پراکندهکاری» یاد کرد. همکاریهای جمعی در ساحتهای متنوع و متکثر میتوانند به موازات یکدیگر پیش روند و این همکاریهای جمعی که در یک تصویر ایستا، پراکنده ممکن است به نظر آیند، در یک منظر کلانتر و پویاتر، میتواند منشاء تغییر و همافزایی قلمداد شود.
در نهایت اینکه «ما و نقد نوگرا»ی هدی صابر حاوی پیامهای مهم دیگری برای خوانندۀ امروزی است که به جای آنکه متنی باشد، پیام و آموزۀ فرامتنی هستند؛ به عبارت دیگر، فارغ از محتوای نقدهای مطرحشده توسط هدی صابر بر جریان نوگرا در این بحث که میتواند مورد مناقشه و گفتوگوی انتقادی قرار گیرد، چند آموزه از این «سبک» کار میتواند استخراج کرد:
- با دستاورد پیشینیان باید مسئولانه برخورد کرد؛ بازخوانی و صورتبندی و نقادی این دستاورد به قصد درانداختن طرح جدید و فراروی از آن، رکن این برخورد مسئولانه است.
- ورای تعلقات عاطفی، وابستگیهای فکری و سیاسی، یا میراث اسلاف باید مواجهۀ نقادانه داشت؛ تعلقات فکری و سیاسی نباید مانع سنجشگری و نقادی اندیشهها شود.
- برای آغاز حرکت جدید، نیاز به جمعبندی از مسیر طیشده تا امروز است؛ بدون داشتن تصویر روشنی از راه طیشده، نمیتوان چشماندازی برای مسیر پیشاروی اخذ کرد (چشمانداز برآمده از سیر).
این سبک کار و رویکرد هدی صابر ملهم از یک سنت «جمعبندی» در بین طیفی از کنشگران «جدی» ایران معاصر است؛ کسانی که برای هدی صابر احترامبرانگیز بودهاند مانند مصدق و حنیفنژاد، به این سنت جمعبندی پایبند بودهاند. استعانت کنشگران از این سنت، برای آغاز هر حرکت، تأسیس و ساختساز در هر ساحتی (سیاست، اقتصاد، ایدئولوژی و اجتماع) و با هر مقیاسی (کلان، میانه، خرد) غنابخش حرکت و روشنگر افق آن است.
[۱]. شکلگیری این جمع به صورت تدریجی بوده است؛ به این ترتیب که ابتدا یک هستۀ سهنفره شکل گرفته است و از جلسات بعدی سه عضو دیگر به این جمع اضافه میشوند.
[۲]. مدت کوتاهی پس از آغاز این جلسات، زندهیاد مهدی بازرگان دار فانی را وداع گفت.
[۳]. این ویژهتاکیدها توسط هدی صابر در یکی از آخرین جلسات پیش از دستگیری و شهادت در یک جمع سهنفره مطرح شده است و عبارتهای داخل گیومه نقل قول مستقیم از معلم شهید است.
[۴] . به عنوان مثال، فردی که در حوزۀ اقتصاد تحصیل کرده یا فعال است، حوزۀ تخصصی او اقتصاد است؛ فردی که در حوزۀ علوم اجتماعی، تاریخ، فنی و مهندسی، پزشکی و … تحصیل کرده و تخصصی کسب کرده، صاحب یک بعد تخصصی است که میتواند از اندوختههای آن برای بارور کردن فعالیت جمعی خود استعانت جوید.
- انتشار مطلب با ذکر ماخذ مجاز است