باب بگشا: بازگشت به کتاب مردان تغییر
۱۸ شهریور ۱۳۸۷ مقارن با آغاز ماه مبارک رمضان و نزول کتاب، و مقارن با ماه درگذشت آیتالله طالقانی، معلم کتاب آخر که به تعبیر هدی صابر «نزول مجدد قرآن در جامعهی ایران محصول کار وی بود»، سلسله نشستهای «باببگشا» توسط هدی صابر در حسینیهی ارشاد آغاز گردید. این نشستها با محوریت خوانش قرآن و با موضوع «ضرورت رابطهی مستمر، همهگاهی و استراتژیک با خدا» شکل گرفت و طی آن هدی صابر تلاش کرد نسل جوان را با کتاب آخر آشتی دهد. در نخستین نشست، هدی صابر مختصری از دغدغهی خود در برگزاری این نشستها را اینگونه ترسیم کرد:
«کمتر دوره ای بوده است که جامعه ما اینچنین در خود فرو رود؛ امکان تنفس، ترقص و وجد، کم داشته باشد. در چنین وضعیتی این پرسش در ذهن ایجاد میشود که آیا ما در کوچه دوسر بن بست هستی گیر افتاده ایم؟ راه فراری برای ما وجود ندارد؟ ره یافتی برایمان نیست؟ از دیگر سو این سوال مطرح است که آیا مدیر هستی، میدان مدیریتش تمام هستی را پوشش میدهد یا بخشی را؟ آیا از هر منطقه ای که بپسندد برای اهالی آنها امکان میآفریند؟ آیا فقط برای مو بلوندها و قد بلندها و چشم آبی ها امکان آفرینی میکند؟ آیا فقط آنها طبیعت را تسخیر میکنند؟ آیا خدا در کنار آنها به نژاد زرد هم که تند و تیز، منظم و تشکیلاتی و فرمانبر است میدان میدهد و بقیه ابنای بشر، کور و کچل های هستی اند و خدا به آنها اعتنائی ندارد؟ شاید این طور به نظر برسد که نظام مدیریتی خدا، طبقاتی است و او همانند نظامی که ما در آن میزیئیم، انسان ها را مدرج میکند. اما پرسش کیفی دیگری نیز وجود دارد؛ ما هم عضو قابل اعتنائی از اعضای هستی محسوب میشویم؟ ”عضو هستی“ یکی از کلید واژه های بحث ماست. عموماً تصور بر آن است که اعضای هستی، تنها انسان های سترگ، خوش قد و قامتان، شاخص ها، ایدئولوگ ها و رهبران فکری-سیاسی اند. حال آن که مادری هم که چند فرزند دانشگاهی تربیت میکند، عضو هستی است. … گوئی که در این سالها از چرخه هستی، پس افتاده ایم. ایرانی، پیش از این در چرخه هستی فعال بوده است. در این سی سال نیز هرجا که امیدی و شعفی دورانی حاصل شده است، ایرانی جلوه ای در هستی داشته است. …. در پی این پرسش ها، تشکیک هائی چند نیز مطرح اند؛
• خدا، بناگذار بازنشسته هستی است؟
• او نقش دوردست تاریخی خود را ایفا کرده و در امروز جهان ورود ندارد؟
• مدار فعالیت خدا کوچک و محدود است یا واسع؟
• او در مناسبات میان انسانها حضور دارد؟
• او مسالهای ازانبوه مسائل ما را حل میکند؟
• او امکان یا حوصله ورود به مشکلات خرد و کلان ما را داراست؟
در اوج دوران تلقی علمی در اروپا که انسان اروپائی از قرون تاریک میانی – ده قرن وسطی – عبور کرده، رنسانس از سر گذرانده و انقلاب صنعتی را تجربه کرده بود، خدا به سطح ”ساعت ساز لاهوتی“ تقلیل پیدا کرد. به این مفهوم که خدا، مهندس اولیه هستی بوده و جهان ساعت گونه را ساخته و کوک کرده و دیگر کنار نشسته است و نقش معمار بازنشسته هستی را دارد و حال که انسان، عقل پیچیده ای پیدا کرده است، جهان را پیش میبرد. اروپائی ها در سیر خود از قرون وسطی تا عصر جدید به تلقی ساعت ساز لاهوتی رسیدند. آن ها در این سیر مرارتی دیدند، خاک دوران خوردند، به مشاهده طبیعت نشستند. دو برادر فرانسوی در کنکاش خود شش هزار گیاه را شناسائی کردند و برای هر یک شناسنامه ای تشکیل دادند، اروپائی ها به برگ و ساقه ها برش زدند، در سالن تشریح، نسوج بدن انسان را شکافتند و به نوعی در طبیعت تصرف کردند، در فیزیک پیش رفتند و…به یک غرور دورانی رسیدند و خدا را به مرخصی فرستادند. اما در ایران ما که این سیرها طی نشده است. معدود افرادی همچون مرحوم دهخدا بوده اند که چهل سال عمر بر سر لغتنامه گذاشتند. در ایران به آن مفهوم مشاهده گر هستی، تیغ زن بر کاس و برگ، برش زن به نسوج و مغز و قلب و سیر کننده در کهکشانها نداشته ایم، اما حال، روشنفکری ما خدا را دویست سال پس از آلمان ها، ساعت ساز لاهوتی میپندارد. خدا اکنون در تلقی ما، کوچک مدار است، مبسوط الید نیست و امکان فعالیت وسیع ندارد. بخشی از روشنفکری مذهبی ایران نیز خدا را بیرون از مناسبات میان انسان ها میپندارد. در نوع تلقی عملی جمهوری اسلامی نیز خدا در مناسبات حضور ندارد. در مجموع خدائی که پیش از این، بی محدودیت در همه حوزه ها امکان ورود داشت، حال نه امکان و نه حوصله فعال شدن در مسائل ما را ندارد و در این تصور، فقط نقش ترمز را در عالم ایفا میکند و نقش یک پلیس را؛ این تلقی در بخشی از جامعه ماست.
اکنون پس از ”پرسش ها“ و ”تشکیک ها“ به چند و چون ها میرسیم؛
• خدای هستی، خشک، سختگیر و بیاعتناست؟
• جوهر رابطهی ما با او قهر است؟
• او فقط ترساننده، هشداردهنده و بازدارنده است؟
• خالق، ما را بیقطبنما در کویر بیانتها رها کرده است؟
• تقدیر ما از پیش رقم خورده است؟
حال آرام آرام از پرسش و تشکیک و چند و چون به سرفصل ایجاب میرسیم؛
• … و گه گاه نیز که به دوردستها، به دیگران و به خود میاندیشیم، پرتقاضا و پرآرزو با خود زمزمه میکنیم:
• وجود او با وجود ما کجا پیوند میخورد؟
• امکانی برای گفتگو و طرح مسائل دل و ذهن با او هست؟
• در کار من درخواهد آمد؟
• از گرمای حمایتش آرام خواهیم شد؟ به امن و طمانینه خواهیم رسید؟
• «فرایم خوانید، فرایم خوانیدِ» او تعارف است؟
آیا ما واقعاً خویشاوند او هستیم یا نه؟ امکانی برای باز کردن سفره دل و چادر شب پهناور ذهن نزد او وجود دارد؟ آیا میتوان با او گفت و گو کرد؟ همچون ابراهیم با او وارد دیالوگ شدن و از در رفاقت در آمد. و
مانند موسی میتوان طرف گفت و گوی او قرار گرفت؟ آیا خدا ”در کار من در خواهد آمد“ ؟ در پروژه های من مشارکت خواهد کرد؟ دست گرمش به ما خواهد خورد و ما را بعد از این تلو تلو خوردن ها به طمانینه ای خواهد رساند؟ آیا ”فرایم خوانید“ او ما به ازائی دارد و تحققی است؟ در این هفته ای یک شب که بحث ”باب بگشا“ در حسینیه برپاست، مشترکاً پاسخ به دعوت ”او“، امکان گفت و گو با ”او“ و یافتن الگوئی برای معاشرت با ”او“ را بررسی کنیم و میان خود به بحث بگذاریم. هر تلقی که از خدا داشته باشیم به هر روی ”او“ یک مدار از ما بالاتر است. انسان ها یک ”او“ ثابتی در ذهن و دل دارند. ”او“ دعوتی کرده است و ”دق الباب“ را پیشنهاد میدهد…» (از نشست نخست «باب بگشا)
طرح کلیای که هدی صابر در نشستهای باببگشا در پیش گرفت نیز مانند منش همیشگی وی در انجام کار فکری منظم و ساختارمند بود. این طرح در بخش مقدماتی متضمن سه سطح «مبنای تئوریک بحث»، «ضرورتهای رابطه» و «نیاز انسان به رابطه» بود. در بخش اصلی مشتمل بر «کارآییها و داشتههای خدا» و «چگونگی رابطه با خدا» بود و در نهایت، بحث «خروجیهای رابطه با خدا» به عنوان سطح نهایی مطرح بود. در نشستهای حسینیهی ارشاد، این طرح در سه سطح «پیشاتبیین، تبیین و پساتبیین» ارائه گردید. پس از مباحث مقدماتی (پیشاتبیین)، سطح تبیین، «داشتهها و کارآییهای خدا» آغاز گردید که این داشتهها و کارآییها، تحت دستهبندی بدیعی که مخصوص خود صابر بود و با عناوین «خدای طرح ـ مهندس»، «خدای خالق، خالق مستمر»، « دید استراتژیک»، «نگرش روندی، سامان مرحلهای»، «دید تاریخی، تحلیل تاریخی»، «خدای صاحب ایده»، «خدای منبع الهام»، «خدا منشاء عشق و امید» و «خدای منبع انرژی» ارائه گردید. نشست هفتادم «باب بگشا» با بازداشت و زندانی کردن غیرقانونی هدی صابر در تابستان ۱۳۸۹ مقارن گردید و با تاسف تمام، نشستهای باببگشا امکان تداوم و به سرمنزل رسیدن نیافت. گرچه این مباحث در جمعی محدود تا پایان ارائه گردیده است.
الگوی مشارکتی هدی صابر در طرح مباحث باب بگشا که طی آن نیمی از جلسه را برای توضیح دستاوردهای خود و نیمهی دیگر را به حاضران و نسل جوان تخصیص داده بود نیز در نوع خود بینظیر و جلوهای از منش وی بود که به تبعیت از آموزهی «خدای اهل مشارکت»، دیگران را نیز در همه چیز، اندیشه و فکر و تریبون، شریک میکرد.
به رغم اینکه پروژهی هدی صابر در نشستهای باببگشا ناتمام باقی ماند، اما هفتاد جلسهی مانوس شدن نسل جوان مخاطب با قرآن را در پی داشت و متد و طرحی کلی برای ورود به کتاب آخر ارائه داد که میتواند الگوی ادامه دادن این پروژه از سوی شاگردان و علاقمندان باشد.