سارا شریعتی
منبع: یادنامه سیزدهمین سالگرد شهادت هدی صابر
عنوان بحث من “بازاندیشی به یک میراث فکری” ست و میخواهم در باب سه مساله، طرح بحث کنم که در زندگی، یا در دورهای از زندگی مهندس سحابی، هاله سحابی و هدی صابر، برجسته شد و به پروژههای فکری- عملی- مبارزاتی بدل گردیدند. این سه مساله عبارتند از: مسالهی توسعه، مسالهی زنان و مسالهی جامعه. از عنوان بازاندیشی به میراث استفاده کردهام و نه بازگشت، از آن رو که در این ۱۳ سالی که از رفتن این سه چهره میگذرد، جامعهی ما وارد دورهی جدیدی شده است که ضرورت بازاندیشی به این میراث فکری را ضروری مینماید. یکی از معروفترین کاربردهای اصطلاح “بازگشت” در تاریخ اندیشه معاصر ما، “بازگشت به خویش” شریعتی است اما با رجوع به متن “بازگشت”، در مییابیم که شریعتی خود با صراحت اشاره میکند، مقصود وی از بازگشت، یک بازگشت ارتجاعی به گذشته نیست و مراد وی، نوعی “بازسازی” اقبالی یا “بازاندیشی” به خویش است. از این رو به جای اصطلاح “بازگشت” از “بازاندیشی” استفاده کردهام. از طرف دیگر علیرغم اینکه زندگی این سه چهره، اغلب با سیاست و مبارزه پیوند خورده است، من در اینجا به میراث فکری ایشان اشاره دارم که کمتر مورد توجه بوده است. در پرداختن به هر کدام از این مسائل، که مسائلی عام هستند و از پیشینهی تاریخی قابل توجهی در اندیشه معاصر برخوردارند، نخست بر مهمترین ویژگیهای ممتاز طرح آن در نزد این چهرهها اشاره خواهم داشت و سپس بر ضرورت بازاندیشی بدان با توجه به مسائل خاص این سالهایی که گذراندیم.
۱. مهندس سحابی: الگوی دیگری از توسعه
یکی از مسائلی که با زندگی فکری و سیاسی مهندس سحابی پیوند خورده بود و در خوانشهایی جدید از زندگی ایشان، اصولا مهندس سحابی با آن معرفی میشد، مسالهی “توسعه” است. در مباحث و مصاحبههای مهندس سحابی، با اصطلاحاتی چون، “توسعهی همهجانبه”، ” توسعهی درون زا”، “توسعهی مرحلهای”، “توسعهی نخبهگرا و آمرانه” یا” فرصت توسعه” بر میخوریم و تعدد این اصطلاحات نشانگر آنست که توسعهی ایران، یکی از مهمترین دغدغههای فکری مهندس سحابی است.
مفهوم “توسعه”، در اولین برداشت از آن، مفهومی است که در برابر مفهوم “عقب ماندگی”، مطرح و مورد قبول واقع شد. این مفهوم اما به تدریج از جنگ دوم جهانی معنای خاص و دقیقتری یافت و به مفهومی مناقشهآمیز بدل گردید. از طرفی در یک تعریف عام، “توسعه” با همان ایدهی قدیمی “پیشرفت” و “ترقی” یکی گرفته میشد که در فهم اولیهی آن، در برابر مفهوم ” عقبماندگی” معنا مییافت و میتوان گفت که اصولا کل پروبلماتیک جریان دو قرن اصلاح فکر دینی در اسلام، مبتنی بر تشخیص رکود تمدن اسلامی و مسالهی “عقبماندگی” است. مفاهیمی چون “انحطاط” و “زوال” و “افول”، ناظر بر همین مسالهی عقبماندگی و واکاوی ریشهها و علل آن است. عقبماندگی که اغلب در دو سطح عقبماندگی اقتصادی و عقبماندگی علمی، تعریف میشد و بر ضرورت مجهز شدن جوامع اسلامی به علوم جدید و همچنین صنعت و تکنیک و مهادتهای عملی برای غلبه بر آن تاکید میگردید. در این سطح بحث، میتوان گفت که مسالهی توسعهی جوامع اسلامی و اصولا جهان جنوب و جهان سوم و شرق در معنای وسیع آن، در صدر دغدغههای همهی متفکران ومبارزان این منطقه بوده است.
اما از جنگ جهانی دوم، به تدریج تعریف توسعه از مطالبهی سادهی پیشرفت و ترقی جامعه و به عنوان بدیلی در برابر ” عقبماندگی” فراتر رفت و با الگوی سرمایهداری و سیاستهای مدرنیزاسیون که پس از جنگ در آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا پیاده شد، پیوند خورد. سیاستهایی که اغلب به شکست انجامید و اصولا خود همین سیاستها که به شکلی آمرانه، اقتدارگرایانه و تحمیلی، بی توجه به زمینهی فرهنگی و تاریخی جوامع، پیاده شدند، منجر به ظهور جنبشهای وسیع اعتراضی و انقلابات در این خطه گشتند. از طرف دیگر مفهوم توسعه، با نگاه شرقشناسانه مبتنی بر تقسیم جهان به “پیشرفته و عقبمانده”، “توسعهیافته و توسعهنیافته”، همسو بود و القای این تصور که در قیاس با سرمشق توسعه جوامع اروپایی، اکثریت مردم جهان عقبافتاده و توسعهنیافتهاند، واکنشهای متعددی برانگیخت. و در نهایت، در غیبت نظامهای “مشروع” در جوامعی که ” توسعه نیافته” یا “در حال توسعه” قلمداد میشدند و در نتیجه هر گونه وفاقی را میان قدرت سیاسی و جامعه منتفی میکرد، طرح و سیاست توسعه، به عنوان سیاستی راستگرا، محافظهکار، قوممدارانه و نو-استعماری بازنمایی میشد که خود عامل محکومیت و شکست این سیاستها بود. این موارد، توسعه را به یک مساله و مفهوم متهم بدل کرد، مفهومی که دیگر بدیهی نیست و پیش از طرح آن میبایست تصریح و متمایز شود.
به نظر میرسد مباحث مهندس سحابی دربارهی توسعه، از این سرمشقهای مورد مناقشه، متمایز است و ویژگیهای خاص خود را دارد. مهندس سحابی در گام نخست، توسعه را “حرکت از زندگی سنتی و ماقبل صنعتی به سوی عصری شدن با زمان خود و جهان پیرامونی” تعریف میکند. در این تعریف توسعه در همان معنای اولیهاش با ایدهی پیشرفت و نوسازی هماهنگ است و توسعه در جهت تامین نیازهای اولیه و مادی یک جامعه معنا میشود. این تعریف، دیدگاه مهندس سحابی را به عنوان نمونه، به نظریه “محرومیتزدایی” به عنوان پیششرط هر تحولی نزد موسی صدر نزدیک میسازد. همین دغدغه را نیز میتوان در نزد شریعتی یافت، آنجا که میگوید: “مردمی که آب قنات ندارند، به جستجوی آب حیات فرستادن، شیطنت بدی است”. در نتیجه در سطح اول، تاکید بر توسعهی جامعه به معنای تامین نیازهای اولیهی مردم در حوزههایی چون، فقرزدایی و رفاه، سلامت و بهداشت و آموزش و سواد آموزی است.
مهندس سحابی اما از اینجا به بعد بحث را فنیتر و تخصصیتر پیش میبرد و به مباحث امروز توسعه نزدیکتر میشود. از نظر وی، “توسعه یک امر اقتصادی صرف نیست، تحول در سیاست، توزیع قدرت، مناسبات طبقاتی، اخلاقیات و فرهنگ نظام آموزشی هم جزو توسعه است” و از مفاهیمی چون “توسعهی همهجانبه”، ” توسعه متوازن” و ” توسعه درونزا” استفاده میکند. وی به ناکامی و شکست سیاستهای توسعهخواهی در آفریقا و آمریکای لاتین و آسیا اشاره میکند و میپرسد: ” با شکست این الگوهای توسعه، آیا ضرورت آن هم از بین رفته است؟” و نتیجه میگیرد: ” شکست این سیاستها، چیزی از ضرورت جستجوی الگویی مناسب برای توسعهی کشورهای جنوب کم نمیکند”.
در بسط این مساله، مهندس سحابی بر محورهایی اشاره میکند که بحث وی را دقیقتر کرده و دیدگاه وی را از سیاستهای پیشین توسعه متمایز میسازد. من در اینجا بر سه محور تاکید میکنم.
۱. توسعهی اقتصادی تابع و پشتیبان توسعه سیاسی.از نظر وی، “توسعه اقتصادی تابع توسعه سیاسی است. اما این مطلب به این معنا نیست که توسعه سیاسی هم به طور مستقل میتواند پیش برود. خیر! اگر توسعه اقتصادی نباشد توسعه سیاسی نیز امکانپذیر نخواهد بود. توسعه اقتصادی پشتیبان توسعهی سیاسی است.” در نتیجه از نظر ایشان نمیتوان همچون رژیم گذشته مدرنیزاسیون را بدون دمکراتیزاسیون پیش برد، نمیتوان توسعهی اقتصادی ایجاد کرد اما به توسعهی سیاسی بیتوجه ماند. این توسعه را مهندس سحابی توسعهای اقتدارگرا و آمرانه میداند. چرا که در دیدگاه وی، دمکراسی و “بسط و تقویت دمکراسی و آزادیهای عمومی، بخش انفکاکناپذیر توسعه ملیاند” و ” استبداد و فرهنگ استبدادی مانع اساسی توسعه انسانی هستند”. از طرف دیگر هر گونه خواست توسعهی سیاسی بدون توجه به توسعهی اقتصادی ناکام خواهد بود. با توجه به این همبستگی میان توسعهی اقتصادی و سیاسی، مهندس سحابی به نقد دولتهای پیشین در ایران میپردازد.
۲. عدالت اجتماعی، عنصر اصلی توسعهی اقتصادی است. مهندس سحابی یک سوسیال دمکرات است و به گفتهی خود در حوزهی اقتصادی به جهتگیری سوسیالیستی نزدیکی بیشتری دارد و از این رو از نظر وی، توسعهی اقتصادی بدون عدالت اجتماعی نمیتواند ثمری داشته باشد. وی تاکید میکند: “الگوی سرمایهداری، خود یکی از علتهای عمده وابستگی و توسعهنیافتگی کشورهای جنوب است” و با طرح این معیار، فاصلهی انتقادی خود را با الگوی توسعهی سرمایهدارانه حفظ میکند.
۳. “اخلاقیات و فرهنگ، زیربنای رشد، توسعه و ترقی است”.سومین ویژگی توسعهخواهی مهندس سحابی، تاکیدش بر اخلاقیات و فرهنگ است. در اینجا، وی به سمیر امین ارجاع میدهد و بر اهمیت ساختارهای فرهنگی جامعه در برنامهریزی توسعه تاکید میکند.
در نگاهی کلی به مباحث ایشان در بحث توسعه، میتوان گفت که از طرفی توسعه نزد ایشان از یک آرمان اخلاقی ساده، در حد مطالبهی پیشرفت و ترقیخواهی و مدرنیزاسیون جامعه، که نیازمند ویژگیهایی چون گذشت و گفتگو و مداراست، فراتر میرود، تخصصیتر و انضمامیتر میشود، و به نقدهایی که بر توسعه، الگوها و سیاستهای آن است، توجه میکند.
از سوی دیگر، وی بر ویژگی جهان ما، جهان غیرغربی، جهان سوم یا جهان جنوب تاکید دارد و به مواردی اشاره میکند که میتواند دیدگاه ایشان را به مباحث انتقادی جدید توسعه نزدیک کند، مواردی چون توسعهی سیاسی و دمکراسیخواهی، تاکید بر نقش اخلاقیات و فرهنگ، نقد الگوی سرمایهداری و تاکید بر عدالت اجتماعی. این مباحث، یادآور اصول سهگانهی “توسعهی پایدار” است: محیط زیست، فرهنگ و عدالت اجتماعی، (تاکید ایشان بر فرهنگ و عدالت اجتمای البته بارزتر از اقلیم و محیطزیست است و به تعبیر خودشان، دکتر سحابی بیشتر به “کتاب طبیعت” پرداخته است تا ایشان). از طرف دیگر نقد “قوممحوری” و “اروپامداری” در الگوهای توسعه و تاکید بر ویژگیهای فرهنگی و بومی، دیدگاه ایشان را با برخی از نقدهایی که از جانب جریان “پساتوسعه” مطرح میشود، نزدیک میکند. با طرح این موارد، میتوان گفت که مهندس سحابی راه را برای بازاندیشی به توسعه، صورتبندیهای نظری جدید این بحث در زمینههای فرهنگی متمایز و جستجوی آنچه حمید قیصری “نوعی توسعهخواهی انتقادی” مینامد فراهم میسازد.
۲. هاله سحابی: راهی دیگر در احقاق حقوق زنان
زندگی کوتاه هاله سحابی را میتوان با مفاهیم متعددی در پیوند دانست. مسلما از آن رو که هاله سحابی یک فعال حقوق بشر بود، حقوق بشر یکی از این مفاهیم است، یا مفاهیمی چون “مادری” و “صلح”، از آن رو که هاله در تشکل “مادران صلح” فعالیت میکرد و اصولا صلحطلبی برخی از نمادهای خود را بیشک در همین خانواده سحابی میتواند بیابد. اینها مفاهیم مهم در زندگی هاله سحابیاند. اما هاله سحابی در عین حال یک فعال حقوق مدنی زنان است. با جنبش زنان در سطح جهانی، مباحث فمینیستی، دورههای تاریخی و نظریات این جنبش آشناست، اما او از راهی دیگر در صدد نهادینه کردن برابری حقوق زن و مرد در ایران برآمد.
اولین نکتهی متمایز کننده پژوهشهای هاله سحابی در میدان مطالعات زنان در اینست که وی به عنوان یک زن مسلمان به پروندهی زنان میپردازد و به پروندهی زنان در جوامع اسلامی توجه دارد. شاید بتوان مهمترین ویژگیهای تحقیق وی در مورد زنان را در این محورها بر شمرد:
۱. ضرورت پرداختن به حقوق زنان در اندیشهی اصلاح دینی در ایران. در ایران، مسالهی زنان، با دو ویژگی ممتاز شاخص میشود. نخست فرهنگ اسلامی و سپس وجود یک حکومت سیاسی که به نام جمهوری اسلامی شناخته میشود. از این رو، زنان هم موضوع سیاستگذاری از بالا هستند، سیاستهایی که منبع مشروعیت خود را متن دینی معرفی میکنند و هم این سیاستگذاریها در زمینهی فرهنگی اعمال میشوند که در آن دین هستهی سخت آن است. از این رو هر شهروندی، مستقیم یا غیر مستقیم با نقش اسلام در سیاستگذاری و فرهنگ اجتماعی سر و کار خواهد داشت. با توجه به این ملاحظات است که اولین موردی که هاله سحابی به عنوان یک زن مسلمان بر آن تاکید دارد اینست که: “برای ما، راهی جز جستجو و استخراج اصول عادلانه انسانی از درون متون دینی و فرهنگی نیست”. این تاکید، تشخیص وی را با تشخیص چهرههای چون شریعتی که معتقد است، نجات مسلمانان، در گروی نجات اسلام از زندان تاریخی ارتجاع و تحجر است، همراه میسازد و پرداختن به مسالهی زنان را از منظر اندیشهی اسلامی معاصر یک ضرورت میداند. ضرورتی که از نظر هاله سحابی اغلب بدان بیتوجهی شده است و در میان اندیشمندان مسلمان ایرانی در تاریخ معاصر ما به ندت میتوان به آثاری برخورد که به مساله زنان میپردازند.
۲. اهمیت خوانش و تفسیر زنان/ زنانه از قرآن: دومین ویژگی کار هاله سحابی، تاکید بر ضرورت خوانش زنان/ زنانه از متن دینی است. با نگاهی به یک قرن اصلاح فکر دینی در اسلام، میبینیم که مسالهی زنان در کشورهای اسلامی، کم و بیش مطرح بوده است و آثاری در بارهی نقش و سهم زنان در جوامع اسلامی، هم در میان اصلاحگران دینی، با اجتهادات معروف محمد عبده در پروندهی حقوق زنان، و هم در میان اصولگرایانی چون رشید رضا، مودودی، و سید قطب انتشار یافته است. اما تعداد زنان مسلمانی که از موضع دینی به متنپژوهی و تحقیقات قرآنی پرداختهاند بسیار اندک است. نمونههایی چون آمنه ودود در “زن و قرآن” یا فاطمه مرنیسی، لیلا احمد، رفعت حسن، لیلا ابولوغد،… که از موضع دینی به تاریخ و متن قرآنی میپردازند، طرح بحث میکنند و جسارت و صلاحیت علمی آن را دارند که به سراغ متن اصلی بروند، بسیار نادر است. در ایران اما این شرایط بحرانیتر میشود و به نظر میرسد به جز استثنائاتی چون منیره گرجی با کتاب “نگرش قرآن به زن در تاریخ انبیا” یا صدیقه وسمقی در کتاب “زن، فقه و اسلام” و هاله سحابی با کتاب “روند حقوق زن در قرآن”، به ندرت بتوان نمونهای یافت که یک نویسندهی زن به مسالهی زنان در قرآن پرداخته باشد.
۳.تاکید بر مسالهی حقوق – قانونی زنان و توجه به مقتضیات زمان: بحث هاله سحابی در خصوص زنان، با رویکرد حقوقی – قانونی است و اشاره دارد که همچنانکه قانون در ربط با زمینهی اجتماعی و زمانه تاریخی تغییر میکند، میبایست در بکارگیری اجتهاد یا به تعبیر اقبال، “اصل حرکت در اسلام”، به زمانهی تاریخی” و “تحول زمانی” نیز توجه کرد. “اسلام در جهت احقاق حقوق زنان دستوراتی صادر کرده است، اما مشخصا این دستورات باید به فراخور زمانی که در آن زندگی میکنیم تحول یابد” و مینویسد: “در زمانی که زنان خود نانآور خانوادهاند و همپای مردان و حتی گاه بیش از آنان در گذران زندگی نقش دارند، حقوق آنها میبایست تغییر کند”.
۳. هدی صابر: جامعه، عرصهای دیگر در مبارزه
در عمر ۵۳ سالهی هدی صابر، تکیه من بر دههی آخر زندگی اوست. از نیمۀ دهۀ ۱۳۸۰، هدی صابر از یک کنشگر ملی-مذهبی، یک فعال سیاسی و یک مدرس تاریخ معاصر در ارشاد، به یک کنشگر مدنی- اجتماعی بدل میشود، به سیستان و بلوچستان میرود و جامعهی مدنی را زمینهی فعالیت خود قرار میدهد. اما تمایز هدی صابر به نسبت دیگر فعالان اجتماعی در این نکته است که وی، پس از یک دوره کار سیاسی، روشنفکری و معلمی و نویسندگی، به سراغ فعالیتهای مدنی میرود و از این رو فعالیتهایش وجهی صرفا پراگماتیستی و نیکوکارانه ندارد و بر آموزش و تشکل نیروهای اجتماعی تاکید میورزد. این تحول در زندگی هدی صابر با نقد فعالیتهای سیاسی و روشنفکری پیشین آغاز میگردد.
۱.نقد روشنفکری و نقد نیروهای سیاسی: مهمترین نقدهای هدی صابر به الگوهای مسلط فعالیت سیاسی و روشنفکری را میتوان در این موارد دید: نقد نخبهگرایی، ذهنیگرایی، شکنندگی این جریانات، آنجا که میگوید دچار “یاسهای دورانی” میشوند، بی توجهی به پتانسیلهای جامعهی مدنی و آنچه “نیروهای سنتی” جامعه مینامد، فقدان خاستگاه اجتماعی و “تفاوت میان بود و نمودشان”… این نقدها در کار هدی صابر، از موضعی درونی است هر چند گاه با لحنی بسیار رادیکال همراه است. وی با جمعبندی و نقد الگوهای فعالیتهای مبارزاتی پیشین است که در دههی پایانی زندگی خویش، به سیستان و بلوچستان میرود و فعالیت مدنی خود را آغاز میکند.
۲.توجه به نیروهای اجتماعی خودانگیخته در واقع بدیلی ست که صابر بدان میاندیشد و مینویسد: “زیر پوست جامعه، فعالیتهای اجتماعی سازمانیافتهای در جریان است که فارغ از هیاهو و جنجال فضاهای سیاسی و روشنفکری، عنصر نگهدارنده و همبستگیبخش است”. از نظر وی، “نیروهای اجتماعی و مردمی از نیروهای سیاسی آمادهتر هستند. نیروهای اجتماعی، بالندهتر، کیفیتر، عقلانیتر و امکاناتیتر از نیروهای سیاسیاند. اگر جامعه تاکنون فرونپاشیده به یمن همین نیروهای اجتماعی است. درست است که نیروهای سیاسی هزینهی بیشتری دادهاند اما نیروهای اجتماعی عاقلانهتر، همبستهتر و بابرنامهتر عمل کردهاند. این نیروهای اجتماعی بودند که بیشترین پیوند را با نیروهای سنتی، که بیمتولی رها شده بودند، نه مورد هدایت سیاست بودند و نه روشنفکران و نه حاکمیت، برقرار کردند”. از این رو به ” آدمهای ساده و معمولیای” که در ضمن این فعالیتهای اجتماعی ساخته میشوند و به “رهبران طبیعی” جامعه توجه میکند.
تحلیل صابر از نیروهای اجتماعی در ایران، بسیار بدیع و نوآورانه است. بدیع از آن رو که عرصهی اجتماع همواره در سایهی سیاست باقی مانده است. اسلام قرن بیستم، در نحلهی اصلاح فکر دینی یا حتی اصولگرایانهی خود، رسالههای مختلف در حوزهی سیاست منتشر کرده است، “اسلام و اصول حکم” علی عبدالرازق، تا “تئوری سیاسی اسلام” مودودی یا “ولایت فقیه”، نمونهای از این آثار است؛ اما هیچ اثر مستقلی در باب دکترین اجتماعی اسلام منتشر نشد. اولین رسالههای اجتماعی هم به سرعت به مسائل قدرت سیاسی سوق یافتند یا گرفتار و قربانی آن شدند. مهندس بازرگان، نویسنده “مسلمان اجتماعی”، “رساله کار” و “بینهایت کوچکها”، نمونهی شاخصی است که با تکیه بر ضرورت اندیشهی اجتماعی آغاز میکند و با انجمن سازی به تقویت و تشکل جامعه میاندیشد، اما در نهایت زندگیاش به نخستوزیری یک نظام سیاسی منجر میشود. از این رو توجه هدی صابر به عرصهی جامعه و تاکیدش بر نیروهای اجتماعی، نه در آغاز کار بلکه با گذار از یک دوره فعالیت روشنفکری و فعالیت سیاسی، بسیار قابل توجه و بدیع است.
بازاندیشی به این میراث فکری در شرایط امروز
در جمعبندی این میراث فکری میتوان گفت که سه مسالهی توسعه ایران، زنان و جامعهی مدنی به عنوان مسائل عامی بودند که همچنان امروز به سرفصلهای مباحث فکری جامعهی ما تعلق دارند. در پرداختن به این سه مساله، مهندس سحابی، هاله سحابی و هدی صابر هر کدام ویژگیهایی داشتند که از نمونههای پیشین متمایزشان میساخت. مهندس سحابی نگاهی انتقادی نسبت به سرمشقهای توسعه داشت در عین حال بر ضرورت جستجوی الگوهای دیگری برای توسعه ایران تاکید میورزید. هاله سحابی به نوبهی خود، در نقد طرح مباحث جهانی زنان بی توجه به زمینههای فرهنگی تاریخی خاص، به ویژگیهای ممتاز جوامع اسلامی در پرداختن به مسالهی زنان اشاره داشت و حضور زنان مسلمان را در میدان مطالعات اسلامی، جهت “استخراج اصول عادلانه از متون دینی برای رفع تبعیض و نابرابری حقوقی” یک ضرورت میدانست. هدی صابر نیز پس از نقد فعالیتهای سیاسی دولت و مرکزمحور و فعالیتهای روشنفکری جدا از مسائل انضمامی مردم، بر جامعه به عنوان عرصهی دیگری از مبارزه تاکید ورزید. این نمونهها را اما میتوان به عنوان الگویی “دیگر” و نه “نوین” در متن این مباحث عام مطرح کرد. از آن رو که این الگوها هنوز نیازمند بازاندیشی نظری و تجربهی تاریخیاند تا بتوانند به عنوان الگوهایی نو، سرمشق قرار گیرند.
سیزده سال از رفتن مهندس سحابی، هاله سحابی و هدی صابر میگذرد. از دههی نود تاکنون، وارد دورهی کاملاً دیگری شدهایم. دورهای متفاوتتر و پیچیدهتر از گذشته. در این دوره، تحولات اجتماعی، از چند جهت متمایز بود. دهه ۹۰، جامعهی ایران با چند جنبش اعتراضی روبهرو بود. جنبش اعتراضی ۹۶، اعتراضات آبان ۹۸ برای بنزین که اعتراضاتی معطوف به مسائل اجتماعی و معیشتی بودند و در آن چهرههای روشنفکری و سیاسی و مبارز شناختهشده که اغلب در این دوران نقش برجستهای دارند، حضور نداشتند. از طرف دیگر، ۹۸ و ۹۹، دوران کرونا و پس از کرونا، خود تجربهای بی بدیل بود. در این دوران، نقش وسهم شبکههای اجتماعی مهمتر و وسیعتر شد. اغلب خانهنشین شدند، زندگی اجتماعی کند شد و ارتباطات مجازی وسعت و شتاب یافت. و سپس اعتراضات ۱۴۰۱، “زن، زندگی، آزادی” که با عاملیت جوانان و زنان شاخص میشد. در این دورهی جدید، کتابها و مقالات و گفتمانها قدرت، محوریت و مرجعیت خود را از دست دادند و هنرها، از موسیقی گرفته تا گرافیک و کاریکاتور و تصویر، زبان ارجح بیان اعتراضات اجتماعی شدند. زندگی روزمره، معمولی، مسائل معیشتی و بدیلهای عملی و کارآمد اهمیت و اولویت یافت و اشکالی نو در طرح و ابراز و بیان خلق شد. با این وصف و با توجه به این شرایط جدید، مسائلی چون توسعه، زنان و نیروهای اجتماعی که این سه چهره در زندگی خود بدان پرداختند و پیش بردند، هم در محتوا و هم در فرم ارائه و هم پیشبرد عملی و اجتماعی این پروژه ها، نیازمند طرح مجدد، از سرگیری و بازاندیشی است.
به این میراث فکری ارجاع میدهیم تا با بازاندیشی به آن بتوانیم افقهای روشنی در این راه تاریک و کورجنگلی، پر بیم و هراس بگشاییم.
- انتشار مطلب با ذکر ماخذ مجاز است