روند توسعۀ محفل فکری ششنفرۀ سال ۱۳۷۳ در گفتوگو با لطفالله میثمی
منبع: یادنامه سیزدهمین سالگرد شهادت هدی صابر
در یادنامۀ سال جاری دیدگاههای مهندس سحابی در مورد الزامات شکل دادن به حرکت نو به همراه طرح بحثی از هدی صابر با عنوان «ما و نقد نوگرا» منتشر شده است. این دو مطلب، اقتباسی از مباحث دوساله در یک جمع شش نفره از همگنان در ابتدای دهۀ ۱۳۷۰ بوده است. با عنایت به انتشار بحث زندهیادان عزتالله سحابی و هدی صابر در یادنامه بر آن شدیم که با مهندس لطفالله میثمی که از همان اوایل در تأسیس و پیشبرد محفل ششنفرۀ مذکور که مأمن طرح این مباحث بوده، مشارکت داشته و در جریان جزئیات آن است، گفتوگویی ترتیب دهیم که ما حصل آن در ادامه میآید.
- در شمارۀ ۷۸ مجلۀ چشمانداز ایران (فروردین ۱۳۹۲) در مدخل مقالۀ «سحابی در عرصۀ راهبرد» اشاره شده که در پی نگرانیها و دغدغههای راهبردی که زندهیاد مهندس سحابی داشت، در زمستان ۱۳۷۳ جمع کوچک شش نفرهای را به نشست دعوت کرد که شما، زندهیاد هدی صابر و سه نفر دیگر در این جمع حضور داشتید. این گفتوگوهای راهبردی طی دو سال در پنج محور ادامه داشته است. لطفاً ایده تشکیل جلسات ششنفره، هدفی که دنبال میکردید و همچنین سیری را که تشکیل این جلسات داشت بفرمایید.
مرحوم مهندس سحابی تزی به نام «تز استقلال» داشت. مطابق دیدگاه ایشان تز استقلال در ایران منجر به استیفای حقوق ما از منابع نفت در جریان نهضت ملی شد. سحابی میگفت نهضت ملی دو مولفه داشت: یکی استقلال و دیگری آزادی. استقلال آن استیفای حقوق ما از نفت و منابع زیرزمینی بود و آزادی هم اصلاح قانون انتخابات بود که قصد داشت با این اصلاحیه زنان، روشنفکران و دیگران امکان مشارکت آزادانه در انتخابات پیدا کنند. مهندس سحابی روی استقلال خیلی تأکید داشت و میگفت یکی از دو «تز» اصلی مصدق است.
بعدها کتابی با عنوان Enough Already (1) یعنی «بس است دیگر!» خواندم. این کتاب را یک نویسنده آمریکایی نوشته و در آن سیر حملۀ آمریکا به عراق را شرح داده است. در این کتاب این سوال مطرح میشود که آمریکا چرا این اندازه با ایران مشکل داشت و مثلاً این اندازه که به ایران حساسیت داشت، به کمونیسم حساسیت نداشت. پاسخ نویسنده این است این ایران است که اولین بار تز «استقلال» را مطرح میکند؛ این تز خلاف روال اقتصاد جهانی، بانک بینالمللی و اقتصاد آزاد و لیبرالی است و آمریکا با این تز خیلی مسئله داشت. بنیصدر هم روی تز استقلال مصدق خیلی کار کرده بود و حتی میگفت مائو تسهتونگ هم در امتداد تز استقلال مصدق حرکت میکرد. مهندس خیلی عمیق روی استقلال کار کرده بود و در مواجهه با برخی روشنفکران که ابطالپذیری در اندیشۀ پوپر را مطرح میکردند، میگفت استقلال اساساً نباید در آزمون ابطالپذیری قرار بگیرد؛ یعنی مثلاً یک بار استقلال را از دست بدهیم بعد ببینیم چه میشود!
از قبل هم مهندس سحابی و تعدادی دیگر از دوستان نظیر آقای محمدی و اشکوری، بحثهای راهبردی در جلسات «شط» (شریعتی-طالقانی) داشتند که من عضو این جلسات نبودم، ولی در جریان مباحث آن بودم.
- این جلسات در دهۀ ۶۰ برگزار میشد؟
بله در دهۀ ۶۰ بود. بعد از آن جلسات شط، من برخوردهای نزدیکی با مهندس داشتم و مسائل را دنبال میکردیم. وقتی سال ۱۳۶۸ شد، یک هفته قبل از حذف آقای منتظری، یکی از دوستان به شرکت سهامی انتشار رفته و مهندس سحابی را دیده و گفته بود درگیری آقای منتظری و امام خیلی به اوج رسیده است. مهندس سحابی گفته بود اینها یک صنف هستند و با همدیگر کنار میآیند. تحلیل مهندس تقریبا این بود؛ ولی ما خیلی نگران این درگیریها بودیم. دائم با مهندس ارتباط داشتیم؛ دیدگاه ما را میدانست. مثلاً ما میگفتیم فقر متد داریم، مهندس سحابی هم در جلسات «شط» میگفت یک عده هستند که میگویند فقر متد داریم، ولی زود از این دیدگاهها رد میشد و خیلی جدی نمیگرفت. در اثر تعاملاتی که داشتیم، احساس کرد ما پیگیر هستیم و بچهها ما را میدید که جلسه قرآن برگزار میکنند و فعال هستند و مجلۀ راه مجاهد را مرتباً منتشر میکنند. همین امر مدخل همکاری نزدیکتری شد.
زندهیاد هدی هم با مهندس سحابی کار میکرد. یک نوبت به منزل ما در آبمنگل آمد و حدود ۴ ساعت در مورد نهضت ملی صحبت کردیم. حاصل این مباحث را در «هشت فراز، هزار نیاز» میشد دید؛ یک نسخه از نوار آن گفتوگوها را به خود من هم داد. بعد فهمیدم که هدی از مدتی قبل با مهندس سحابی کار میکرده است.
- این گفتوگوی آقاهدی با شما در مورد نهضت ملی مربوط به چه سالی است؟
مربوط به سال ۱۳۷۲ بود و فکر میکنم مهندس سحابی به هدی پیشنهاد کرده بود این گفتوگو انجام شود. البته یک بار هم به من گفت من قبل اینکه بیایم شما را ببینم، فکر میکردم شما گرایش راستروی دارید.
شروع جلسات جمع ذکرشده، اندکی قبل از فوت مرحوم مهندس بازرگان بود. هنوز جلسات ما به خوبی شکل نگرفته بود که مهندس بازرگان فوت کردند. صحبت این بود که ما میخواهیم حزبی به نام «استقلال» تشکیل دهیم؛ با این تحلیل که استقلال ایران در معرض خطر است. بعدا هم در خلال این جلسات قرار شد ما اسم آن حزبی را که قرار بود تشکیل شود «استقلال» بگذاریم.
اولین جلسه با دوستانی مثل مهندس سحابی و هدی صابر برگزار شد. هدی را از قبل میشناختم، هر سال برای سالگرد شهادت حنیفنژاد (۴ خرداد) مراسم میگرفت. با آقای اشکوری، کرم میرزایی و رضا رئیسی هم از قبل آشنا بودیم. در خلال این جلسات هر کدام تحلیلمان را از وضعیت ایران مطرح کردیم.
چهارچوب تحلیل شرایط را من با الهام از حنیفنژاد پیشنهاد کردم. حنیفنژاد وقتی میخواست تحلیل راهبردی کند میگفت ما باید روی ۵ محور کار کنیم: یکی روند نظام شاهنشاهی؛ دوم روند امپریالیسم و صهیونیسم و به طور کلی روند تحولات جهان؛ سوم روند ملت خودمان؛ چهارم روند ما با محوریت این سوالات که ما کیستیم، تبارمان چیست؛ ما که میخواهیم مبارزه را شروع کنیم، چه پشتوانهای داریم و کیستیم؟ پنجم اینکه این چهار محور را با هم تعامل داده و به تعبیر آن زمان «تاثیر متقابل» بدهیم و ببینیم از تاثیر متقابل اینها «چه میتوانیم بکنیم؟»
من یادم هست به مهندس سحابی در همان جلسات گفتیم نگوییم «چه باید کرد؟» بلکه بپرسیم «چه میشود کرد؟» میدانید که عنوان کتاب لنین هم «چه باید کرد؟» نیست، «What is to Be Done» است؛ یعنی چه میشود کرد، ضرورت ایجاب میکند و به ما اجازه میدهد چه کنیم؟ در همان جلسات، بحث خوبی هم شد که استراتژی «چه باید کرد؟» نیست، بلکه «چه میشود کرد؟» است؛ اینکه عملاً امکان انجام دادن چه چیز هست؟
بعد از مبنا قرار گرفتن محورهای پنجگانه، شروع کردیم و هر یک از اعضای جلسه دیدگاهشان حول محورها را مطرح کردند. من یکی دو جلسۀ اول را با ابزار «بنویس» خودم مینوشتم و یکی از همکارانم آنها را پاکنویس میکرد و جلسۀ بعد من تحویل میدادم که مهندس سحابی از آماده شدن مباحث تعجب کرده و خوشحال بود. هدی در ادامه قبول کرد محورهای بحث را یادداشت کند و من هم اصرار کردم که این مباحث تکثیر شود و همۀ اعضای جلسه داشته باشند که روی آن فکر کنند.
این مباحث دستاوردهای زیادی داشت؛ از جمله یکی از دستاوردها این بحث مبنایی بود که ایران مقدم بر اسلام است یا اسلام مقدم بر ایران است؟ مهندس بازرگان میگفت «ما مسلمانیم؛ ایرانی هستیم؛ تابع قانون اساسی هستیم؛ مصدقی هستیم.» این در ذهن من بود و بعد هم در سال ۱۳۵۴ که کار کرده بودم، میگفتم «ایران» که ما در متن آن هستیم و بدیهی است که ما در ایران هستیم؛ ولی ایران را اگر بخواهیم خوب بشناسیم، با مبنای جامعۀ بدون حذف باید پیش برویم که باخدا-بیخدا نداریم، بادین-بیدین نداریم و … و این «اسلام» است که جلوی حذف نیروها را میگیرد. اگر قرار است دموکراسی، مشارکت همۀ ابعاد جامعه را تضمین کند، اسلام است که جلوی حذف همه را میگیرد؛ آیات قرآن را هم ضمیمۀ این دیدگاه میکردیم. من میگفتم کار اصلی نجات اسلام است و اگر اسلام نجات پیدا کند، اسلام جلوی حذف نیرو را میگیرد و مبنای تحکیم وحدت است؛ اگر بخواهیم ایران وحدت داشته باشد، اسلام بدون حذف تحکیم ایجاد کرده و همه با را هم پیوند میدهد. مهندس سحابی میگفت مردم از عملکرد دین در دورۀ متأخر خسته و دلزده شدهاند و تز تقدم ایران بر اسلام را داشت که در «چشم انداز ایران» هم سخنرانی ایشان منتشر شد (۲). من میگفتم مارکسیستهای ملی مثل مصطفی شعائیان، خسرو پارسا و امثال اینها، ایران را خوب میشناسند و ملی هستند. یعنی اول واقعیتی که میخواهند روی آن سنگ بنا بنهند، ایران است و طبقات مختلف آن را به خوبی میشناسند؛ آنها میگویند راه سعادت سوسیالیسم است، یکی میگوید راه سعادت مارکسیسم است، یکی هم میگوید راه سعادت اسلام است. ما ببینیم راندمان کدامیک بیشتر است؟ در اسلام هیچ حذفی نیست؛ در حالی که مثلاً مارکسیسم روی طبقه کارگر تکیه دارد و طبقۀ متوسط را در تاریخ ایران فراموش کرده و بلکه ضد آن است؛ برخی مارکسیستها میگفتند رفرمیستهای زمان مصدق اگر حاکم شوند، مارکسیسم دیگر رشد نمیکند؛ ولی شاه که ارتجاع است اگر باقی بماند، بالاخره فرومیافتد و ما حاکم میشویم. زمان خاتمی هم کمابیش همین را میگفتند؛ مثلاً میگفتند خاتمی که ربطی به طبقۀ کارگر ندارد و این دیدگاه، مبارزات را خیلی با چالش مواجه میکرد. من میگفتم اسلام مبنایش جامعۀ بدون حذف است و میتواند تحکیم وحدت اجتماعی کند. مهندس سحابی ولی بر تقدم ایران بر اسلام تأکید داشت.
- برونکرد و خروجی این جلسات ششنفره چه شد؟ شما فرمودید ۵ محور حاکمیت، شرایط جهانی، ملت، «ما» و تعامل بین اینها را بررسی کردید. در نهایت حزبی که شما فرمودید که قرار شده بود اسمش «راه استقلال » شود، تاسیس نشد. خروجی این جلسات ششنفره پس چه بود؟
بعد از اینکه ما به یک انسجام مکتبی رسیدیم، قرار شد از خودمان بیرون بیاییم. نشستیم و فهرستی از حدود ۶۰ نفر فراهم کردیم که این ۶۰ نفر را دعوت کنیم و هر دو ماه یک بار یک جلسۀ عمومی باشد و خودمان را در یک جمع بزرگتری محک بزنیم. مثلاً من دو جلسه صحبت کردم که بعدها با عنوان «بازیابی هژمونی قرآنی و نحوۀ مواجهه با روحانیت» برای نظرخواهی به صورت محدود منتشر شد. در آن جمع ۶۰ نفره تقسیم کار هم شد که مشخص باشد هر کسی چه کاری انجام دهد، مثلاً چه کسی تدارکات را انجام دهد و … . که گاهی هم اختلافنظرهایی پیش میآمد. این جلسات به صورت مرتب برگزار شد.
در همان خلال انتخابات دور دوم مجلس پنجم هم پیش آمد که بنا بود صلاحیت مهندس سحابی تایید شود و البته شورای نگهبان تایید کرد، ولی تقریباً همۀ ما میگفتیم اگر به مجلس بروید تمام وقت شما گرفته میشود، کاری هم در مجلس از دست شما برنمیآید؛ شما برای انتخابات ریاستجمهوری فعال شوید و در کنار آن دو کار کلیدی دیگر را هم پی بگیرید: یکی تدوین و انتشار مباحث کارشناسی ملی؛ دوم تشریح خاطرات که جنبۀ آموزشی داشت. مهندس قبول کرد که این سه کار را پی بگیریم. من عصر به لواسان میرفتم، شب آنجا میخوابیدم، صبح تا ظهر با مهندس در مورد خاطراتش مصاحبه میکردم، ظهر به خانۀ دو تن از دوستان میرفتم، همانجا خاطرات آن جلسه را پیاده میکردیم و هفتۀ بعد که برای جلسه بعد منزل مهندس سحابی میرفتم خاطرات جلسۀ قبل را به صورت تنظیمشده به ایشان تحویل میدادم. بعد از دو سه جلسه، گویا هدی صحبتی با مهندس کرده بود و گفته بود بهتر است این خاطرات به صورت عمومیتر طرح شود که بنا شد در سالن دفتر زندهیاد اعظم طالقانی (حزب جامعه زنان انقلاب اسلامی) مهندس سحابی سخنرانی کند و فیلمبرداری شود که هدی مسئولیت آن را بر عهده گرفت. هرچند شاید اگر همان سبک قبلی انجام میشد، نتیجۀ بهتری میداد، چون من در ضمن بیان خاطرات ایشان برخورد فعال میکردم. بعدها تدوین خاطرات مهندس به دست هاله خانم افتاد؛ خدا رحمتشان کند، ایشان زحمت آن را کشید.
در ادامه بحث انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۷۶ هم پیش آمد که مهندس سحابی تصریح کرد من ولایت فقیه را قبول ندارم. هاشمی تمایل داشت صلاحیت مهندس تایید شود، ولی وقتی ایشان گفت ولایت فقیه را قبول ندارم، شورای نگهبان صلاحیت ایشان را رد کرد. بعداً آقای نظامالدین قهاری هم در جلسات ۶۰ نفره حضور داشت و گفت خاتمی شعار جامعۀ مدنی را مطرح کرد، جامعۀ مدنی هم در بطن خودش خواهناخواه نفی ولایت مطلقه بود، ولی مهندس سحابی همینطور مستقیم گفت من ولایتفقیه را قبول ندارم؛ اگر مانند خاتمی کار میکردیم، راهبردیتر بود.
- این جلسات شش نفره در منزل چه کسی برگزار میشد؟
در منزل آقای رئیسی برگزار میشد، بعداً که ایشان قصد جابجایی داشت، جلسات به دفتر مهندس سحابی در خیابان دولت، خیابان اخلاقی منتقل شد؛ البته منزل مهندس لواسان بود، ولی یک اتاق کار ایشان در آنجا داشت که جمع میشدیم و چای دم میکردیم و جلسه برگزار میشد. آقای اشکوری دیگر در این بخش از جلسات نبود.
- جلسات ۶۰ نفره کجا برگزار میشد؟
جلسات ۶۰ نفره در منزل آقای رئیسی بود.
- جلسات عمومیتر ۶۰ نفره چه مدت ادامه پیدا کرد؟
وقتی انتخابات دوم خرداد پیش آمد، ما در مجلهمان یک مقاله نوشته بودیم، وقتی مجله منتشر شد، پسرخالهام – مهدی تاج – میخواست جایی برود، من را به محل تشکیل جلسه در منزل آقای رئیسی رساند؛ به این قرینه این جلسات تا آن زمان ادامه داشت. تقی رحمانی در همین جلسات میگفت «ایران برای همۀ ایرانیان» را ما چرا نتوانستیم به عنوان شعار مطرح کنیم؟
- جلسات خاطرات مهندس سحابی مستقل از این جلسات شصتنفره و به موازات آن بود؟
بله، خاطرات در دورۀ بعد از انتخابات دوم خرداد بود و فضای سیاسی بازتر شده بود. در جریان کاندیدا شدن مهندس سحابی در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۷۶ بچهها خیلی فعال شدند؛ ستاد ایشان در دفتر مهندس سحابی در میدان عشرتآباد بود و در شهرستانها هم خیلی فعال شده بودند. در آن دوره، هم زندهیاد مهندس معینفر، هم مرحوم دکتر یزدی و هم مهندس سحابی کاندیدا شده بودند و با هم اختلاف دیدگاههایی هم داشتند. ولی صلاحیت هر سه را رد کردند. مهندس سحابی به من گفتند نزد آقای منتظری برو که حمایتی کنند. من نزد آقای منتظری رفتم و تز مهندس سحابی در مورد نفت را برای ایشان توضیح دادم که نفت یک درآمد نیست، بلکه سرمایهای است که دارد از دست میرود و ثمن بخسی به عنوان بهای آن به ما میدهند؛ در حسابداری صنعتی میگوییم چه دادیم و چه گرفتیم؟ اما الان در بین سیاسیون ما به نفت به عنوان درآمد نگاه میشود، در حالی که دیده نمیشود مخازن در حال از بین رفتن است؛ مخازن مثل فلزات کمیاب جایگزینناپذیر است. این بحث را اولین بار مهندس سحابی مطرح کرد. بعدها خاتمی در ارائه گزارش ۱۰۰امین روز ریاستجمهوری خود گفت مرض مزمن اقتصادی ایران اعتیاد به درآمد نفت است؛ ما نقد میکردیم که خاتمی هم از «درآمد نفت» صحبت میکند و توجه نمیشود که ثروتی در حال از بین رفتن است. به هر حال، من مباحث کارشناسی مهندس سحابی را برای آقای منتظری گفتم؛ ایشان گفت همهتان بروید یکی را تایید کنید و از کسی که اقبال نسبی دارد حمایت کنید؛ وگرنه رایها میشکند و همه ضربه میخورید. در پارک لاله با هدی صحبت میکردم؛ هدی میگفت بهتر است ما از خاتمی حمایت کنیم؛ من میگفتم مهندس تزهای اقتصادی دارد که باید مطرح کند که البته بعدها هدی معتقد بود چنین چیزی نگفته است.
- در نهایت هم مهندس سحابی به نفع خاتمی کنارهگیری کرد.
رایی که به مهندس سحابی و دیگران داده شده بود هم کم نبود و از جایی به ایشان اطلاع داده شده بود. ولی شمارش نشد.
- جلسات اولیۀ ششنفره به این سمت رفت که شما حرکت تشکیلاتی جدیدی را با محوریت «راه استقلال» آغاز کنید. گفتید بعد ایدههای این جلسات که به انسجام رسیده بود قرار شد در جلسات عمومی ۶۰نفره طرح شود. خروجی این جلسات چه بود؟
خروجیها همین سخنرانیها بود که تنظیم میشد و از بین خود حاضران مسئول داشت. بعضی سخنرانیها پیاده، تایپ و منتشر شد و بین حاضران پخش میشد. خاتمی که آمد فضای کشور عوض شد. در انتخابات دور دوم مجلس پنجم هم فضایی فراهم شد که کسانی مثل مرحوم مهندس بستهنگار و چند نفر از اعضای نهضت آزادی تایید صلاحیت شدند. با باز شدن فضای سیاسی، آن ایدۀ تشکیل حزب کمرنگ شد؛ به ویژه اینکه ابتدا موضوع شرکت مهندس سحابی در انتخابات ریاستجمهوری مطرح شد، ولی ایشان رد صلاحیت شدند. بعد از آن جلسات ۶۰ نفره بود که شورای فعالان ملی-مذهبی تشکیل شد.
- تشکیل شورای فعالان ملی-مذهبی ارتباط به جلسات این جمع ۶۰ نفره داشت؟
از درون همین جمع ۶۰ نفره افرادی مثل آقاهدی، تقی رحمانی، رضا علیجانی و برخی بچههای قزوین آمدند فعال شدند و درخشیدند؛ همچنین کسانی مثل رشتیان، درودی و … . همینها هم شورای فعالان را بعدتر تشکیل دادند که البته من در روند آن نبودم.
- در مورد بحث دو جلسهای که آقاهدی ارائه کردهاند تحت عنوان «ما و نقد نوگرا» و «ما و ایدئولوژی» شما حضور ذهن دارید چه شد که ایشان دو جلسه را مستقلاً بحث فردی ارائه کردند؟ چون روال جلسات قبلی، بحث جمعی بوده و همه حاضران حول یک موضوع بحث میکردند؛ یک نفر اصولاً نمیآمد منفرداً بحثی ارائه کند.
اتفاقاً مهندس سحابی همین را میگفت؛ میگفت هدی به طور خلاصه بگو چه میخواهی مطرح کنی و بعد متن کامل بحث را به ما بده که بخوانیم. ولی هدی اصرار داشت که بحث خود را به طور کامل توضیح دهد.
- کسی بعداً به جمع ششنفره اضافه نشد؟
نه، یکی کم شد و پنج نفر شدیم. ولی آن جمع اولیه به همان جلسات ۶۰ نفره منتهی شد و بعدتر هم که شورای فعالان ملی-مذهبی تشکیل شد که روند آن شورا را افراد همان جمع بهتر میدانند. در جلسات ششنفره من در تحلیلهایم میگفتم جریان حاکم به لحاظ ایدئولوژیک و اخلاقی سقوط کرده و رو به فروپاشی است؛ مهندس سحابی میگفت رو به فروپاشی است، ولی ما نباید آن را به سمت فروپاشی هُل دهیم. انتقادی که به مهندس میشد میگفتند شما به خاطر استقلال پا روی آزادیها میگذارید، در حالی که اینطور نبود.
- در مباحث جمع شش نفره روی چه محورهای دیگری اختلافنظر وجود داشت؟
یکی از موضوعات مورد بحث و اختلاف این بود که آیا به نهضت آزادی بپیوندیم و همکاری کنیم یا نه. کسانی مثل من و هدی موافق نبودیم و آن سبک ادارۀ نهضت را قبول نداشتیم. هدی خیلی صریح و تند صحبت میکرد.
بعدتر وقتی میخواستیم برای حزبی که بحثش بود مرامنامه بنویسیم، قرار شد هر کداممان مرامنامه پیشنهادی خود را بنویسیم و با هم به بحث بگذاریم. اتفاقی که افتاد محتوای مرامنامههای نوشتهشده توسط اعضای جلسات با قانون اساسی همپوشانی زیادی داشت و وقتی میخواندیم میگفتیم این که در قانون اساسی هست! ما چه وجه امتیازی باید داشته باشیم؟ خاطرم هست آن زمانی که انجمنهای اسلامی با تلاشهای حنیفنژاد سراسری شد، من نگاه سنتیتری داشتم و به حنیفنژاد گفتم با وجود روحانیت و تشکیلات سراسری و امکانات آن، ما چرا باید تشکیلات مجزای انجمنهای اسلامی را راه بیندازیم؟ با همان تشکیلات روحانیت کار کنیم. حنیفنژاد میگفت ما دو وجه امتیاز داریم: یکی اینکه قرآنمدار هستیم و دوم اینکه دنبال احکام اجتماعی قرآن هستیم و این دو در حوزههای علمیه نیست. در نتیجه ما یک وجه امتیازی نسبت به روحانیت داشتیم که انجمنهای اسلامی شکل گرفت و بعداً زمینهساز نهضت آزادی و حرکات بعدی شد. در جریان بحثهای ششنفره و تهیۀ مرامنامه، من میگفتم انقلابی شده و قانونی نوشته شد که در روند نوشتن این قانون طالقانی، مهندس سحابی، اعضای دولت موقت و … بوده اند و همه امضا کردهاند؛ وجه امتیاز مرامنامۀ ما نسبت به این قانون چیست؟ استقلال که در اصل نهم قانون اساسی مفصلاً آمده و تصریح شده که «آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت ارضی کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی، به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشهای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور آزادیهای مشروع را، هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند.» اسلام، آزادی، حقوق شهروندی، انتخابات، مسیر رفراندوم و بازنگری و در قانون و … هم در قانون اساسی مفصلاً آمده است. به اینجا که رسیدیم، نوعی بنبست پیش آمد. لذا این تجربه خیلی مهم است.
مثلاً مهندس سحابی میگفت ما باید با آمریکا مذاکره کنیم؛ ما میگفتیم اول باید تریبون به تریبون شود که مشخص شود ما چه میگوییم و آنها چه میگویند، بعد مذاکره وارد مسیر عملیاتی شود که سازشی صورت نگیرد. به خصوص آقای رئیسطوسی خیلی روی این موضوع اصرار داشت. مهندس سحابی میگفت شما مخالف مذاکره هستید! ولی ما میگفتیم با شناختی که از جریان حاکم داریم، خط کلی و بستر مذاکره باید اول به صورت تریبون به تریبون مشخص شود، بعد صورت بگیرد. این هم یکی از اختلافها در جمع بود.
یک نکته دیگر اینکه من میگفتم کلاسهای ابتدای انقلاب جمع ما با عنوان «شرح مکتب راهنمای عمل» با موج ملیسازیها مواجه شد. من زمانی که در شرکت نفت لاوان بودم، قرارداد آن را خوانده بودم؛ تسهیم منافع در آن قرارداد ۵۰-۵۰ بود؛ یعنی ۵۰ درصد متعلق به ما بود و ۵۰ درصد متعلق به چهار شرکت آمریکایی. قرار بود ظرف ده سال هم تمام مدیران به جز یک درصد، ایرانی شوند. این باعث میشد آنها تکونولوژی روز را بیاورند، تولید کنند و در بازارهای دنیا صادرات هم انجام داده و ارز به ما بدهند. ما چنین قراردادی را دیگر نمیتوانیم ببندیم. الان که اصلاً چنان قراردادهایی عملی نیست. من از قرارداد شرکت نفت لاوان در آن برهۀ تب ملیسازی دفاع میکردم و به مهندس بعدها در جلسات شش نفره میگفتم من اینجا طرفدار ملی شدن نبودم و انگ آمریکایی بودن هم خوردیم! برخوردهایی که شد مهندس سحابی به تدریج تعدیلهایی نسبت به من پیدا کرد تا اینکه این اواخر خیلی صمیمی شده بودیم و درددل میکردیم.
به مهندس سحابی میگفتم گروه مجاهدین، صرفاً یک گروه نبودند، گل سرسبد جامعه بودند که دچار ضربۀ ۵۴ شدند؛ مسائل جدی وجود داشت که آن رخداد را پدید آورد و آن مسائل جدی حلناشده باقی ماند. میگفتم این مسائل در روشنفکری دینی دهۀ ۱۳۷۰ تکرار خواهد شد؛ تازه آآآنچه الان روشنفکری دینی میگوید نظیر اینکه قران کلام محمد است و … ۱۰ درصد مسائل منتهی به ضربه ۵۴ هم نبود؛ آن زمان مسئلۀ عمیقتری مطرح بود نظیر اینکه نقش خدا در خطمشی چیست و مسائل قرار است چگونه به خدا تاویل شود و از خدا کمک گرفته شود. بعد که مهندس دید همین اتفاق رخ داد، نگاه بهتری به مباحث من پیدا کرد. هدی هم بعدتر در زندان به همین جمعبندی رسید که باید برای نسل جدید کار ایدئولوژیک انجام داد. هدی صابر جلد اول مجموعه «ایمان نوشونده» را خوانده بود و در مباحث اصلی آن با هم به توافق رسیده بودیم و بعد هم داشتیم بر سر قانون اساسی با هم بحث میکردیم که متأسفانه دستگیری آخر هدی رخ داد.
پینوشت
۱. مشخصات کتاب مذکور از این قرار است:
Enough Already: Time to End the War on Terrorism. Scott Horton. The Libertarian Institute, 16 Jan 2021.
۲. این سخنرانی با مشخصات زیر منتشر شده است:
«چرا ملی، چرا مذهبی؟ سخنرانی منتشرنشدهای از زندهیاد عزتالله سحابی به همراه پرسش و پاسخ». چشمانداز ایران. شمارۀ ۹۳. شهریور و مهر ۱۳۹۴. صص. ۱۶-۹.
- انتشار مطلب با ذکر ماخذ مجاز است