برای هدی صابر و کتاب‌‏های مجوزدارِ ممنوعه‏‏!

 

جواد ماهزاده – در آن ماه‌هایی که هم‌اتاقی هدی صابر بودم و ازدست‌دادن زودهنگام او به ذهن و تصورم نمی‌آمد، این احتمال نیز از سرم نمی‌گذشت که روزی برای ویراستاری و پیگیری انتشار کتاب‌های او مسئولیتی برعهده داشته باشم.

ذکرِ منش و محاسن هدی صابر به‌راستی به قلم نمی‌آید و آنچه بنویسم شاید مصداق اسطوره‌سازی تلقی شود. چه آنکه از او جز نیک‌اندیشی و نیک‌کرداری ندیدم و چه‌بسا سرسخت‌ترین دشمنان عقیدتی‌اش نیز بر سلامت نفس و انسانیت بی‌بدیل او صحه بگذارند. در آن مدتِ همزیستی، هدی صابر برای من به نماد کار، حرکت، پویایی، تدین، عدالت، اعتماد و مهم‌تر از همه، امید بدل شده بود. در محیط محصوری که گاه ـ و درواقع اغلب اوقات ـ اسیر رخوت و نومیدی می‌شدیم، هدی صابر پیکره پولادینی از حرکت و امید بود. ساعتی از روز را به ورزش می‌گذراند، ساعتی را به آشپزی و خدمت‌رسانی به جمع می‌گذراند، با جوان‌ها به بحث و پرسشگری می‌پرداخت، عبادت و امور معنوی را ترک نمی‌کرد و بیش از همه اینها، هنگامی که سایرین در خواب بودند، اوقات را به مطالعه و پژوهش می‌گذراند. میز چوبی کوچکی مقابل تخت‌اش گذاشته بود و عینک بر چشم، چهارزانو پشت آن می‌نشست، می‌خواند، می‌نوشت و فیش‌ برمی‌داشت.
انسانی قوی‌اراده و متعهد به دین و وطن بود. در بحث‌های سیاسی و عقیدتی نه اهل تعارف بود، نه تسلیم. در برابر هیچ زور و نیروی بیرونی‌ای سر خم نمی‌کرد و در مقابل طوفان مصائب و حوادث، ایستاده‌قامت بود. به‌طورکلی، شخصیتی چنان قدرتمند و سلامت داشت که نمی‌توانستی مرگش را تصور کنی یا اصلاً به آن فکر کنی. چندی بعد، وقتی آن اعتصاب غذای خردادماه ۱۳۹۰ را در اعتراض به مرگ دردناک هاله سحابی شروع کرد، امثال من که او را نیک شناخته بودیم، از ترسی که درون‌مان رخنه کرده بود، بیشتر ترسیدیم. دلیل‌اش روشن بود؛ چون تصور مرگِ او همواره به‌نظر دور می‌آمد اما حالا ترس‌اش را به دل‌مان ریخته بود. چون هدی صابر اهل شعار، نمایش و تعارف نبود و اگر تصمیمی می‌گرفت و آن را عملی می‌کرد، به جدی‌ترین شکل ممکن و تا رسیدن به مقصود ادامه‌اش می‌داد و کوتاه نمی‌آمد. درواقع ترسِ ترسوهایی مثل من، از همین بود. ما دوستدارانش که ترسیدیم، مقصر بودیم. ما نباید می‌ترسیدیم تا هدی زنده بماند.
هفت سالی بعد از کوچ نابهنگام هدی صابر، به‌مدد دوستان و خانواده او، چند کتاب و درسگفتار منتشرنشده هدی در بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، مهیای انتشار شد. دو کتاب «فروپاشی» (نگاهی از درون به رژیم شاه) و «۵۰سال برنامه» (درباب تاریخچه برنامه و بودجه در ایران)، در سال ۱۳۹۷ منتشر شدند. کتاب اول به مجموعه علل اقتصادی و اشتباهات محاسباتی نظام پهلوی می‌پرداخت و کتاب دوم حاصل کار مطالعاتی او در مجله «ایران فردا» درباره نظام برنامه و بودجه در ایران بود. مجموعه دیگری که آماده شد، برگرفته از درسگفتارهای «هشت فراز، هزار نیازِ» هدی صابر درباره تاریخ ایران بود. از این مجموعه، چهار کتاب مشروطه، نهضت جنگل، نهضت ملی‌شدن صنعت نفت و جنبش تنباکو در سال ۱۴۰۰ مجوز نشر گرفتند و مابقی در دست ویرایش بودند که تماسی تلفنی از وزارت ارشاد خبر داد که نه این چهار کتاب مجوزدار را چاپ کنید، نه آن دو اثر قبلی ـ که چندبار تجدیدچاپ شده بودند! مکاتبات و مراجعات مکرر ثمر نداد و هربار گفته می‌شد که نهادی غیر از وزارت ارشاد خواستار چنین ممنوعیتی شده است. حالا دورانی بود که دولت روحانی رفته و دولت رئیسی آمده بود و حاکمیت به‌اصطلاح یکدست شده بود، بنابراین وجود دولت سایه یا فشار از بیرون، چندان منطقی به‌نظر نمی‌رسید.
سایر جزئیات ماجرا در این مجال نمی‌گنجد. یازدهم خردادماه، سالمرگ هدی صابر است و هر چقدر مرگ باعزت برای مومنی چون او شیرین باشد، برای ما تلخ و غیرقابل باور است. کتاب‌های او یادگار مردی مقاوم و میهن‌دوست هستند که فارغ از سیاست‌زدگی و حب و بغض نوشته شده و تحلیل تاریخ به اتکای ارقام و مستندات هستند. امید داریم پیگیری‌های ناشر و خانواده‌اش بتواند این آخرین حلقه را از دست‌وپای او بردارد و دست‌کم آثار او را که پس از مرگ‌اش مجوز نشر گرفته‌اند ـ یعنی که به تاریخ دورتر پرداخته و نقد و گزکی به احدی از معاصرین نداشته‌ ـ به‌عنوان درس‌هایی از تاریخ معاصر برای آیندگان منتشر کند.

* منبع: روزنامه هم میهن – ۱۱ خرداد ۱۴۰۲

اسکرول به بالا