تجربۀ کاری و دوستانۀ مشترک جواد نجمالدین با زندهیاد هدی صابر در گروه اقتصاد تلویزیون
دوران فعالیت حرفهای هدی صابر در گروه اقتصاد صداوسیما کمتر در شناخت سیر زندگی او تفصیل یافته و گشوده شده است. برای افکندن نگاهی نزدیک به این حلقۀ مغفول از حیات هدی صابر سراغ جواد (فاروق) نجمالدین رفتیم؛ همکاری سالهای متمادی هدی صابر در گروه اقتصاد صدا و سیما و هماتاقی و دوست او تا فراز پایانی عمر صابر. جواد نجمالدین، مترجم، مستندساز و تهیهکننده از دهۀ ۱۳۶۰ تا پایان دوست، همکار و هل مصاحبت با هدی صابر بوده است. جدیت و تلاشگری در فعالیت کاری، تفکیک حرفه از علایق سیاسی و کنشگری اجتماعی، تلاش بیوقفه برای ارتقای فکری، کمگویی و شنوندگی فعال و روابط مختصر اما عمیق اجتماعی برخی از ویژگیهایی است که نجمالدین در مراودۀ سه دههای با هدی صابر در وجود او متبلور دیده است. این گفتگو با ترسیم فضای گروه اقتصاد در دهۀ ۱۳۶۰ شروع شد و در ادامه بر تجراب مشترک دوستانه و کاری نجمالدین با هدی صابر متمرکز شد. مشروح آن را در ادامه میخوانیم.
- معرفی مختصری راجع به خودتان، تحصیلات و تجربههای کاریتان ارائه فرمایید تا بعد به تجارب مشترک شما با زندهیاد هدی صابر بپردازیم.
جواد نجمالدین: با یاد نیک از روح پاک دوست گرامیمان که هیچگاه از ذهنمان پاک نمیشود، آقای هدی صابر، مختصری را عرض میکنم. من متولد ۱۳۳۵ در نجف عراق هستم. سال ۱۳۵۰ به تهران آمدم. از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۶ در رشتۀ جامعهشناسی در دانشکدۀ علوم اجتماعی و تعاون دانشگاه تهران و بعد از آن در رشتۀ علوم ارتباطات را در دانشکده صداوسیما تحصیل کردم. بعد از طی کردن دورۀ سربازی که مصادف با جنگ بود به صداوسیما آمدم. در گروههای مختلف حتی گروه فیلم و سریال یکی دو کار نمایشی انجام دادم، اما عمدۀ کار من برنامهسازی مستند و اقتصادی و یک تعدادی مسابقه بود. کمتر کار نمایشی و بیشتر کار مستند بود. از سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۷۵ در گروه اقتصاد بودم و بعد هم گروه دانش و گروههای دیگر را تجربه کردم. هم داخل سازمان و هم خارج سازمان کار مستند انجام دادم. الآن هم مدت زیادی است که نه این جماعت تلویزیون من را پذیرا هستند و نه من با این نوع کار سازگاری دارم. عملاً کار صنفی مستند در انجمن تهیهکنندگان مستند انجام میدهم و کار ترجمه هم دارم. یک تعدادی از کارهای درام و هفت-هشت کار ترجمه برای انتشارات مختلف انجام دادهام. بیشتر این آثار و البته فیلمهایم را با عنوان فاروق نجمالدین منتشر میکنم، اما اسم شناسنامهای من جواد نجمالدین است.
- چه سالی با زندهیاد هدی صابر آشنا شدید؟ قاعدتاً آشنایی شما در همان فعالیت صداوسیما بوده است. اگر میشود این را توضیح دهید که چه کارهای مشترکی داشتید یا اگر مستقل از محیط کار با ایشان آشنایی و مراده داشتید در این مورد هم توضیح بفرمایید.
نجمالدین: همان آغاز که در سالهای حوالی ۱۳۶۳ به گروه اقتصاد صداوسیما آمدم با آقای هدی صابر آشنا شدم. سلام و علیک و ارتباط و همکاری هم داشتیم. در گروه اقتصاد دو کار ستادی انجام میشد، یکی کار پژوهش بود که در آن تعدادی از همکاران بودند مانند آقای شیرازی، آقای رشتیان، آقای صابر، آقای دکتر حسین سراج؛ آقای مهندس اعتمادی مسئولیت گروه را بر عهده داشتند که نگاه عمیقی هم به مسائل داشتند و هم به موضوع برنامهسازی داشتند. در کل گروه اقتصاد اهمیت زیادی به پژوهش میداد. گروه اقتصاد، گروه شاخصی در آن زمان شده بود و بهنوعی میگفتند که ساز ناکوک میزند و تقریباً غالب برنامههای انتقادی شبکه در آن زمان به این گروه تعلق داشت. این امر حاصل همکاری کسانی بود که برنامهساز بودند و از طرف دیگر پژوهشگرانی که به کارشان اعتقاد داشتند. اینگونه نبود که فقط یک کار اداری انجام گیرد. این انگیزه هم در گروه پژوهش بوده و هم در ما که برنامهساز بودیم. خیلی انگیزه داشتیم که به مسائل اقتصادی با یک دید تاحدودی انتقادی بپردازیم آن هم در یک رسانه رسمی دولتی؛ اینکه لایۀ سطحی را برداریم و مخاطب را به عمق ببریم که مسائل را یک مقداری عمیقتر ببیند. به این جهت هر برنامهای که ساخته میشد اول به گروه تحقیق داده میشد. یک نفر از همکاران کار را به عهده میگرفتند و بعد یک فیلمساز هم میآمد آن برنامه را میساخت که این ارتباط با همان پشتوانۀ تحقیق صورت میگرفت و این مجموعه در برنامۀ «سیمای اقتصادی» میآمد. البته این برنامه ترکیبی بود. درنهایت یک گروه فیلمسازی داشتیم که عهدهدار استودیو بود و مصاحبههایی که در این زمینه میشد با آن تصویرهایی که گرفته شده بود بهعنوان playback در آن برنامه پخش میشد و باز هم با یک نگاه انتقادی این مصاحبهها انجام میشد.
دورهای بود که با تمام شدن دورۀ نخستوزیری مهندس موسوی و آمدن آقای هاشمی تقریباً بهطور رسمی گفته شد که باید از این رویه دست بردارید و بهتدریج آن برنامهها متوقف شد. البته انتقاد کردن متوقف نشد و به نوع دیگری ادامه پیدا کرد؛ اما آن برنامۀ شاخص «سیمای اقتصادی» تمام شد. یک بخش نمایشی داشتیم، همکارمان آقای پاسدار مسئول آن برنامه بود و اگر یادتان باشد، آقای مندوب هاشمی بازیگر و دوبلوری بودند که نقش «آقای اقتصادی» را ایفا میکردند. با این مفاهیمی که از برنامهسازی حاصل میشد، با مضمون نمایشی آن مفهوم را تکمیل میکرد. لذا یک مقداری در ذهن مردم از اقشار و طیفهای مختلف مینشست.
همکاری من با آقای صابر و دیگر دوستان در هر برنامهای بود؛ ولی لزوماً اینگونه نبود که یک تیم مشخص همزمان به این شکل وجود داشته باشد. در سالهای بعد در یکی از برنامههای صنعتی همکاری نزدیکتری اتفاق افتاد، ولی این کار بهصورت تیمی صورت میگرفت. در دهۀ ۷۰ دیگر تقریباً این تیم تحقیق هماتاق شدند و ارتباط مستقیم روزمره داشتند. غیر از برنامهسازی، ارتباط مستقیم روزمره هم با هم داشتیم؛ هم ارتباط اخلاقی و هم دوستانه و همکاری در همۀ انواع آن و حتی اگر برنامه مشترک نمیداشتیم در مورد مسائل کاری خیلی گفتوگوی دوطرفه انجام میشد.
اشاره کردید بعد از پایان دوره نخستوزیری مهندس موسوی و شروع دولت آقای هاشمی تلویحاً یا تصریحاً گفته شد که برنامۀ سیمای اقتصادی باید رویۀ خودش را عوض کند و دیگر به آن شکل تولید نشود. این امر محصول تغییر سیاست اقتصادی دولت بود؟ چون دهه ۶۰ و دورۀ مهندس موسوی سیاست اقتصادی بیشتر معطوف به رویکرد چپ بود و بعداً با روی کار آمدن دولت آقای هاشمی گرایش به سیاستهای اقتصاد بازار آزاد پیدا کرد. از بابت تغییر سیاستهای اقتصادی بود یا به خاطر مسائل سیاسی بود که خیلی مایل نبودند باب رویکرد انتقادی به مسئولان دولتی وقت را باز بگذارند؟
نجمالدین: بله بیشتر دومی و ناشی از رویکرد سیاسی بود. این را مستقیماً خاطره دارم؛ یعنی نقل میکنم از آقای مهندس اعتمادی که در جلسه بهعنوان مدیر گروه و یکی از مدیران شاخص شبکۀ اول در نشستی که مشخصاً با محمد هاشمی داشتند که حالا برادرش رئیسجمهور شده و گفته که در سطح جامعه هم این شنیده شده که شما کار اقتصادی کنید و کار سیاسی و انتقادی را بر عهدۀ رئیس سازمان که خودم باشم بگذارید. چنین چیزی نقل شده است؛ دقیقاً در جلسۀ مدیران به آقای اعتمادی گفته شده که باید بهطور مفهومی فیتیله را پایین بکشید و عملاً هم یک سال بعد این برنامه کلاً قطع شد. خود آقای اعتمادی هم بهتدریج همکاریاش را قطع کرد و از تلویزیون هم بیرون آمد و خود من هم یکی دو سال بعد به گروه دانش رفتم. دیگر دوستان هم همینطور، مدیریتها عوض شد و … . بعدها البته گروه اقتصاد برگشتند و بهطور مطلق نمیشد گفت انتقادها کلاً منتفی شد و ما دیگر منحصربهفرد به آن معنا بودیم؛ ولی آن تغیر در آن مقطع در سالهای ۶۸-۶۹ اتفاق افتاد.
- برنامۀ «سیمای اقتصادی» که به آن اشاره کردید، رویکرد اقتصادی مشخصی را دنبال میکرد یا کلاً به مسائل اقتصادی روز میپرداخت؟
نجمالدین: این برنامۀ گروه اقتصاد شبکه اول بود. روزهای سهشنبه پخش میشد و بعد از خبر بود و رویکرد آن میشود گفت یک مقدار همین نگاه چپ را داشت و به همین دلیل در آن روزها نوعی نگاه انتقادی محسوب میشد؛ یعنی در خلأ نبود، انتقادی که میکرد تابعی از همین صفآرایی سیاسی جامعه در همان زمان بود که بعدها به شکلهای مختلف از جمله انشقاق مجمع روحانیون مبارز از جامعۀ روحانیت بروز کرد. یعنی نگاه راستگرا و نگاه چپگراتر را داشتیم و کموبیش نگاه برنامه از رویکرد چپ دفاع میکرد. آنطور در آن زمان گمان میرفت که ارزشهای انقلاب این است که مناسبات اقتصادی پیش از انقلاب باید به نفع سیاستهای عدالتمحور و استقلالطلبانه و عدول از تراکم ثروت و … تغییر پیدا کند. اگر یک موضوع مشخص را برایتان بگویم روشن میشود. مثلاً در قضیۀ بند (ج) – بند مشهور به تقسیم اراضی – این برنامه شدیداً از این بند دفاع میکرد؛ در حالی که بند (ج) مورد حملۀ شدید جناح راست در آن زمان بود. اینکه حالا کار درستی بود یا نه و نتیجهای که الآن بند (ج) چه سرنوشتی پیدا کرده و… به کنار؛ موضع آنزمان را عرض میکنم که در برنامۀ «سیمای اقتصادی» از بند (ج) و از ملی کردن صنایع امثال اینها و البته با سیاست معقول دفاع میشد؛ یعنی هیچوقت از چپ بهعنوان مصادرۀ اموال و رکود اقتصادی طبیعتاً …. حمایت نمیشد، ولی پشتیبانی از مناسباتی که حداکثر مشارکت مردمی را در آن میدیدیم، بخشی از رویکرد این برنامۀ اقتصادی بود و در آن زمان مقبولیت بیشتری داشت.
- به همکاری با زندهیاد هدی صابر برگردیم. در این گروه اقتصاد، اشاره داشتید که بعضی کارهای مشترک بود. مصداق مشخصی از کارهای مشترکی که بوده وجود دارد؟
نجمالدین: من مدتی مسئول ضبط استودیویی برنامه بودم؛ بنابراین آن تیم فیلمسازی که آن playbackها را تهیه میکرد، آنها تحقیق را مستقیماً انجام میدادند؛ نتیجۀ آن تحقیق هم در این میزگردی که برای هر برنامه تشکیل میشد میآمد و درنتیجه این ممکن بود ارتباط مستقیم به این شکل نباشد. برنامههای مختلف مانند کشاورزی و صنعت با همین عنوان یا مثلاً برنامههای با موضوع گوشت و پروتئین که طبیعتاً به مراتع میپرداخت و مسائل عمیقتر جامعه را مورد بررسی قرار میداد، معمولاً کار پژوهشی این برنامهها را یکی از همکاران ما – آقای شیرازی یا آقای صابر – انجام میدادند. میدانم که آقای صابر قطعاً با برنامۀ صنعت با ما در همین زمینه همکاری داشتند. برنامههای دیگری هم بود مانند برنامۀ شناخت زمان (که نگاه معرفتشناختی به مسئله زمان را معرفی میکرد) که در آن مستقیماً با من همکاری نداشتند و قرار بود توسط آقای شیرازی ساخته شود که به دلایل فنی به تولید نینجامید؛ ولی تحقیق آن انجام شد و یادم هست که تحقیق دربارۀ این برنامه را آقای صابر بهتنهایی به عهده داشتند.
- همین کار با عنوان «همپای وقت در بستر زمان»۱ را میگویید که در پایگاه اینترنتی زندهیاد صابر منتشر شده است؟
نجمالدین: بله عنوان آن «زمان» بود و من آن تحقیق را همان زمان خواندم و به همین مسائل یعنی هم به کاربرد زمان در ساحتهای مختلف زندگی، زمانشناسی، و اتلاف زمان و همه این مفاهیم از تبیین آن تحقیق برآمده بود و آن را به حوزههای صنعت، حوزههای مدیریتی ارتباط داده بود و یک نوع مطالعۀ مقایسهای با کشورهای خارجی مثلاً ژاپن در همان زمان هم در خلال آن انجام شده بود. به لحاظ تحقیقی، برنامۀ نوشتهشدۀ شاخصی از کار درآمده بود.
- یک کاری هم از دهۀ ۶۰ آقاهدی در دسترس هست تحت عنوان «روستا منطقه مغضوب» که مربوط به پیامدهای اصلاحات ارضی روی بحث مهاجرت روستایی و وضعیت روستاها بود. در آن مورد هم چیزی حضور ذهن دارید؟ مربوط به همین گروه اقتصاد بوده است؟
نجمالدین: بله مربوط به گروه اقتصاد است و فکر میکنم کارگردانان آن آقای شاملی و آقای فولادی بودهاند. یادم است که به این موضوع پرداخته بودند. من آن تحقیق را نخواندم ولی برنامههای متعددی در زمینه نقد اصلاحات ارضی ساخته شد.
- همکاری هدی صابر با صداوسیما حدوداً تا چه سالی ادامه داشت؟ همچنین گفتید ارتباطات شما هم کاری و هم جدا از فضای کاری به لحاظ دوستانه بوده است و کموبیش با ایشان در ارتباط بودید. میخواستم کمی راجع به این صحبت کنید و بسط دهیم که تا چه زمانی با ایشان همچنان در ارتباط مستمر و متناوب بودید؟
نجمالدین: ما در تمام سالهای دهۀ ۷۰ و ۸۰ و تا دهه ۹۰ و روزهای آخر ارتباط مستقیم و تنگاتنگ داشتیم. هیچوقت این ارتباط قطع نشد و خوشبختانه همیشه اینطور بود. هرچند که از دهۀ ۷۰ من هیچ نوع همکاری مستقیم با ایشان نداشتم، ولی آن زمان که هماتاقی بودیم به دلیل جابهجایی مکانی که اتفاق افتاده بود ارتباطمان بعد از آن دوره بهمراتب بیشتر شد. آن ارتباطات را هم نمیتوان تنها یک ارتباط دوستانۀ کاری تلقی کرد. واقعاً یک علقۀ عاطفی و همفکری بود و میتوان آن را عمیقتر از یک رابطۀ دوستی دو همکار تعریف کرد. نه تنها با من بلکه با دیگر دوستان هم به همین صورت بود. هرچه تعریف دارم هم از این دوره است. ایشان به نسبت دیگران همکاران برای من شاخص بود. واقعاً ایشان حوزۀ کاری را بسیار جدی میگرفت و میان این حوزه با مسائل عقیدتی و فکری جدایی قائل بود. اگر یک چیز شاخصی بخواهم در مورد ایشان بگویم همین مسئله است، همین که مسائل کاری و کار صداوسیما را اصلی تلقی میکرد و انگار هیچ فصل مشترکی با آن مسائل عقیدتی بههیچوجه بروز نمیداد. نه اینکه از روی به اصطلاح سریکاری باشد! بلکه به لحاظ اینکه کار اداری را یک کار حرفهای میدانست. بعدتر خارج از اداره، ارتباطات کاری خوبی با موسسۀ عالی پژوهش تأمین اجتماعی ایجاد کرده بود. به نظرم میآید که در این زمینه ایشان در حد خودشان نوعی کارآفرینی هم داشت؛ یعنی تلقی ایشان از کار اداری این نبود که یک کاری به ایشان ارجاع شود و انجام دهد و دستمزدی در مقابل آن بگیرد. خیر، اصلاً اینطور نبود. سعی میکرد آن زمان اداری به بطلان کشیده نشود و حداکثر استفاده را بکند. سعی میکرد که کارها را بازتعریف کند. برای من این نکته مهم بود و تأکید کنم که واقعاً برای من چهرهای از کارآفرینی داشت و کارش را خیلی جدی تلقی میکرد. به خاطر اینکه خودش را رشد دهد و مثلاً اینطور نیست که صرفاً به خاطر نوعی ایثارگری باشد که البته این هم به جای خود بود. ولی قابل توجه بود که تأکید داشت عقیدهاش را در کارش دخیل نکند؛ گرچه آدم معتقد و عقیدهمندی بود و شما در خط کاری ایشان کاملاً این را میبینید. مثلاً در کار مربوط به مناسبات روستایی که اشاره کردید، این نگاه تاریخیاش را اعمال میکرده، اما کارش ایدئولوژیک نیست و هیچ رنگی از ایدئولوژی در پژوهش مربوط به آن برنامه دخیل نمیکرد. آنجایی که به مسائل روستایی و اصلاحات ارضی میپردازد بیشتر با همین دادههای تاریخی و علمی که برای همه قابلاستفاده است کار را انجام میداد و رنگ ایدئولوژیک نداشت که بگوید چون صرفاً زمان شاه انجام شده بد بوده است؛ خیر، اصلاً اینطور نبود. نگاه حرفهای و کاری را در آن میدید به صورتی که خیلی از تحقیقاتش را الآن هم نگاه کنید، میبینید بیطرفی علمی و تاریخی در آن درخشان و شاخص است.
ضمن کار حرفهای دلش میخواست خودش را ارتقا دهد؛ یعنی در تحقیق فقط به این اکتفا نمیکرد و با تغییر مدیریت هم به سراغ سوژههایی رفت که خودش دوست داشت، برای اینکه زمینههای جدیدتری را تجربه کند. بعدتر سراغ حوزۀ تأمین اجتماعی رفت. آنجا وظیفۀ اداری که انجام نداد، بیشتر یک کار اقتصادی و کسب درآمد بود. من خودم آرزو داشتم در آن زمان چند کار با سازمانهای دولتی انجام دهم از این جهت که بتوانم کار حرفهایام را ارتقا دهم و در همان زمینه دیدم به لحاظ مناسبات کاری و کارگری چند تحقیق انجام داده بود. به مناسبتی من بعداً برای تأمین اجتماعی برنامهای با یکی از همکاران دیگرمان انجام دادم. بعداً دیدم این تحقیق به آن کار هدی صابر ارجاع شده بود و تیم ما روی آن کار کرده بود که مثلاً سرمایهگذاری تأمین اجتماعی که چطور باید باشد که سرمایه برای بازنشستگی نیروی کار ایجاد بکند و امثالهم. تحقیق ایشان در این زمینه بسیار ارزنده بود.
رفتن به سمت فیلمسازی هم به همین منوال بود، ایشان اصلاً سابقۀ فیلمسازی نداشت؛ ولی میبینید که در دهۀ ۹۰ تعدادی راشفیلم برای بزرگداشت مصدق تهیه کرده بود که فیلم خیلی خوبی بعداً از دل آن تولید شد و متأسفانه اجل مهلت نداد که آقای صابر آن فیلم را خودش مونتاژ کند. ولی مونتاژ شد و مستند شاخص و خوبی شد که یک سبک داشت و برای من شگفتآور بود، با اینکه اولین تجربۀ ایشان در فیلمسازی بود. تا لحظۀ آخر از ارتقای حرفهای چشمپوشی نکرده بود.
- مایل هستم یک مقداری در مورد حال و هوای کاری ایشان در گروه اقتصاد در آن دورهای که میفرمایید با ایشان هماتاق شدید و مراوده داشتید، نوع تنظیم رابطهتان با آن مجموعه صداوسیما و احیاناً گرفتاریهایی که داشتند یا نداشتند صحبت کنید.
نجمالدین: همۀ ما منهای روزهایی که فیلمبرداری داشتیم، هر روز در اتاق بودیم و در هر محفلی که مینشستیم بحثهای اقتصادی به مسائل سیاسی و جناحی کشیده میشد و انتخابات و دوم خرداد و دهۀ ۷۰ هم بود و تقریباً هیچ روزی از این بحثها خالی نبود. ولی برایم جالب بود که ایشان که کنش سیاسی اجتماعیاش در عرصۀ عمومی از همه بیشتر بود، اصلاً در این بحثها مشارکت نمیکرد. انگار ابا داشت، نه اینکه مخفیکاری کند! اما همانطور که عرض کردم آمده بود که اینجا کار حرفهای انجام دهد و اصلاً درگیر بحث نمیشد، با اینکه همه مسائل هم موردعلاقه ایشان بود ولی اصلاً اهل مناقشه هم نبود و حتی وقتی در جمعهای دوستانه خارج از اداره هم مینشستیم باز هم اهل سخنرانیهای طولانی نبود و فکر میکرد چه کار مفیدی انجام دهد که ناظر بر نتیجه باشد؛ درنتیجه آن چیزی که در اداره در بحثهای معمول اتفاق میافتاد اصلاً در بحثها مشارکت نمیکرد. چرا؟ تصور من این است که آمده بود کار حرفهایاش را انجام دهد و هرروز حداقل دهها صفحه تحقیق زیر بغل او بود و چند پروژه را دنبال میکرد و دیگر وقت برای کار دیگری نداشت و با برنامه میآمد و میرفت. ارتباطش را با محافل کاری هیچوقت قطع نکرده بود و به نظر من کنش اجتماعیاش اگر برای خودش اهمیت داشت، اما در آن ساعتهای کاری جلوۀ بخصوصی نداشت. ابا داشت از اینکه اداره چنین تصور کند که کنش اجتماعی این آدم، دارد روی کارش تأثیر میگذارد و به همین دلیل از بحثهای روزمره دوری میگزید.
- برگردیم به شناخت و نقطهنظر خودتان در مورد شخصیت و زندگی حرفهای و اجتماعی هدی صابر. ویژگیهایی شخصیتی که در ایشان متبلور دیدید و برای خودتان جلبتوجه کرده باشد و در خاطرتان مانده است چه هستند؟
نجمالدین: اولین چیزی که خیلی جلبتوجه میکرد و خیلی ارتباط ما را از آن حالت کاری اولیه بیشتر کرد و به یک رابطۀ دوستانه و همفکری و همسویی در تفکر تبدیل کرد، اولین اثر آقای صابر در مورد تاریخشمار انقلاب بود. اولین جملۀ آن را هم به یاد دارم که این تاریخشمار انقلاب را از روزی که آغاز کرده و جملهای در ابتدای آن آورده بود این بود که: «کارتر سرکار آمد و مسئلۀ حقوق بشر را عمده کرد.» انتخاب این جمله برای شروع این اثر خیلی معنیدار، جذاب و خاص بود و کاملاً هم سوگیری داشت. در مورد آن با هم بحث کردیم که مبادا این علت این خیزش انقلابی سال ۵۷ را خارجی قلمداد کند.
- فکر میکنم اثری را میگویید که تحت عنوان «دو سال آخر؛رفرم … تا انقلاب» توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شد.
نجمالدین: بله. فکر میکنم همین است، چون متأسفانه این کتاب را ندارم. ولی به یاد دارم بحث کردیم که تو با این جمله شروع کردی انگار معنی و پیام این است که این انقلاب با یک شعلۀ اولیه و فشار خارجی رخ داد. این یکی از مواردی بود که ما خارج از اداره هم در مورد آن بحث میکردیم. برای من کار بسیار جذابی بود و جلبتوجه هم کرد. از آن به بعد با کسی طرف بودم که اهل ژرفنگری بود و میتوانستم در خیلی از زمینهها همسویی و همفکری داشته باشم. از آن بعد روابط ما بیشتر اینگونه بود.
به مناسبات شخصی اگر بخواهم گریزی بزنم خیلی به مراودات اهمیت میداد؛ مثلاً تمام عیدها و تمام مناسبات قطعاً به تکتک بچهها تلفن میزد که کی چطور است؛ البته اینقدر تلفنهای ایشان کوتاه بود که بین خودمان طنز بود. همیشه میگفتیم که هدی دیروز زنگ زد و واقعاً یک دقیقه نمیکشید. «جواد حالت خوبه؟ بچههات خوبن؟ موفق شدن؟ میخواستم عیدت را تبریک بگویم، خداحافظ» در همین حد. و انگار یک لیست دویست نفره تهیه کرده بود که میبایست با همه اینها سلام و علیک را داشته باشد. همین سلام و علیک کوتاه بسیار صمیمانه انجام میشد و به خاطر تکتک ما هم ماند. در عین کوتاهی، فقط ادای وظیفه نبود، یک چیزی بود که حس میکردی خیلی لازم است. تا همین الآن ما جمع میشویم هر بار یاد این دوست عزیزمان میکنیم و چه زود از دست ما رفت، هر بار که یاد او میکنیم واقعاً تن صدایمان عوض میشود. باور نمیکنید یک حالتی است که انگار تازگی اتفاق افتاده است، هنوز باورمان نمیشود که چطور این جوان رفت و شهید شد. چنین خاطرههایی برای اطرافیانش زیاد داشت. منظورم این است که روابط عاطفی او بسیار مختصر بود؛ اما بسیار معنیدار.
هروقت هم میخواست در مورد مسائل فکری صحبت کند واقعاً ناظر به نتیجه بود. در دهۀ ۸۰ ، حلقهای از دوستان دوشنبه اول هر ماه در دفتر یکی از دوستان دور هم جمع میشدیم. ایشان هم همیشه شرکت میکرد و بعد از آن یکبار مشخصاً یک کوهپیمایی کوچک داشتیم و ایشان صحبتی در مورد اینکه چه چیزی راهگشاست و چه چیز نیست و چه راهکارهایی در ارتباط با جامعه و آگاهیسازی جامعه و اینها داشت. این در همان زمانی بود که میخواست این برنامههای «باب بگشا» را در حسینیۀ ارشاد شروع کند. در آن مورد صحبت میکرد و در همین زمینه هم یک بحث و تبادل نظری داشت.
- در این حلقه ماهانهای که میفرمایید که سابقه داشت بحثهای سیاسی و تحلیلهای روز مطرح شود یا بیشتر بحثهای دوستان مطرح میشد؟
نجمالدین: این جلسات از اوایل دهۀ ۸۰ شروع شده بود و ایشان هم شرکت میکرد. یکی دو تا از این بازداشتها هم متأسفانه باعث شد که از جلسات غایب شدند و بعدها دوباره پیوستند. هیچگاه علقهاش را با این جلسه نگسست و ارتباط خیلی عمیق و عاطفی با تکتک ما در این مورد داشت هر بار بحثهای سیاسی عمیق و حتی بحثهای فکری و نواندیشی دینی مطرح میشد و صداها هم درهم میآمیخت و کم هم نبود. ضمن اینکه طنز هم چاشنی آن بود. هدی تقریباً همان رویهای را داشت که گفتم؛ بیشتر شنونده بود. البته یک جاهایی از او هم پرسیده میشد و او هم پاسخ میداد. اینقدر انگیزه نداشت در بحث روزمره شرکت کند؛ آن چیزی که در همه حلقهها مرسوم بود اما او کمتر انگیزۀ شرکت در بحث روزمه داشت. لااقل استنباط من این بود. هروقت هم حرف میزد خیلی خلاصه نظرش را میگفت.
اهل قاطعگویی هم نبود. درنتیجه خیلی با او راحت بودی، احساس میکردی هر فکری را مطرح کنی خوب شنیده میشود، پردازش میشود. منتها سبک او متفاوت بود، اینقدر کوتاه بود که شما فکر میکردید میخواهد سروته بحث را هم بیاورد! ولی من احساس میکردم یک نوع نغزگویی دارد که حرف اصلی این است و چرا باید ده دفعه بگوید؟
یک خاطرۀ طنزآلود بگویم. در یکی از این جلسات که آنموقع تازه موبایل آمده بود و دوره عکس و تصاویر دیجیتالی بود، یکی از دوستان در سفری که رفته بود با خودش از این عکسها آورده بود و میخواست که نشان دهد، منتها روی یونیت رایانه اگر میخواست بگذارد خیلی سخت بود، روی فلاپی آورده بود و روی دستگاهها نمایش داده نمیشد و بعد ماها نتوانستیم راه بیندازیم. هدی یک جمله قصاری گفت که: بچهها الآن هیچکدامتان نتوانستید ولی بیاید دم در خانه بایستید اولین بچه ۱۴-۱۵ ساله که رد میشود از او بپرسید فلاپی را چطور به راه بیندازیم او کارتان را راه میاندازد! یعنی با کنایه میگفت ما پیرمردهایی که آنجا بودیم با تکنولوژی نتوانستیم همسان شویم و اصلاً بهروز نیستیم و این را باید به نسل جدید سپرد. برای من خیلی معنیدار و طنزآمیز بود و همیشه این را برای دوستان تکرار میکنم.
- همینطور است. خود ایشان هم متعمدانه از تکنولوژی پرهیز داشتند و نه علاقهای به موبایل داشتند و نه باقی ابزارهای جدید؛ حتی کلاسهای حسینیه ارشاد را تا آخر با نوار کاست ضبط میکردند و حتی علاقمند به ضبط دیجیتال هم نبودند. میخواهم فلشبکی به تجربۀ کاری صداوسیما و گروه اقتصاد بزنیم. احیاناً در آن دوران موردی برای زندهیاد هدی صابر پیش آمده بود که تنش کاری با صداوسیما داشته باشد؟
نجمالدین: روحیۀ خیلی سازندهای با اطرافیانش داشت. مثلاً بهراحتی با نسل کارگردانان و تهیهکنندگان قبل از انقلاب که اصلاً نظرات دیگری داشتند، ارتباط میگرفت و این ارتباطها بسیار منطقی بود. مشهور است در ادارات که با انقلاب یک تعدادی آمدند که اینها مستقیم از یک محیط تحصیلکرده و در کل بر اساس شایستگی نیامده بودند؛ در همهجا و در هر وزارتخانهای تقریباً این بود. اما به نظرم ایشان با شایستگی این جایگاه را به دست آورده بود و درنتیجه شما بهراحتی میتوانستید مناسبات کاری منطقی با ایشان برقرار کنید. به سبب این حسن اخلاقی که داشتند، واقعاً پیش نیامد وارد چالشی شود. اما به نظر من آنچه چشمگیر بود بهطورجدی از اواخر دهه ۷۰ او بود. قبل از آن یک صاحبفکری بود؛ اما اینکه از آن دوره میخواست کنش اجتماعی مؤثری داشته باشد، میشنیدیم فلان فعالیت را کرده یا فلان کار را انجام داده و منجر به مزاحمتهای امنیتی شده؛ مقداری در دهۀ ۷۰ و بیشتر در دهۀ ۸۰ بود. قبل از آن نبود.
بعد گرفتاری که برایشان پیش آمد و زندان رفتند و برگشتند، چیزی را از زبان خودشان تعریف میکنم. ماجرا این بود که در دادگاه با قاضی سادهاندیشی مواجه شده بود که فقط روی برخی گزارشهای مغرضانه رأی صادر کرده بود. صابر بعد از زندان من وقتی سر کار برگشته بود دیدم در داخل کشو دنبال کاغذی میگشت. بعد میگفت که میدانید یک دلیل محکومیت اساسی من که الآن باید دنبال تجدیدنظر آن بروم چه هست؟ همین کاغذ آرمدار خالی صداوسیما که بهعنوان اتهام نگهداری اسناد دولتی علیه من ضمیمۀ پرونده شده است! یعنی در گزارش ضابط امنیتی برای او اینطور نوشته بود که ایشان تحقیقهای تلویزیونی را مثلاً برده در خانه و نگه داشته است! درواقع چرکنویسهایی که روی کاغذ آرمدار بود به عنوان اتهام نگهداری اسناد دولتی در پروندۀ او ذکر شده بود! این هم برای خودش نوعی طنز بود و هم واقعاً تأسفبار است و برای ما هم نقل کرد و باقی جریان دادگاه را هم تعریف میکرد که دید آنها در این حد بوده است.
ایشان چهار-پنج سال پیش از زندان دنبال بازنشستگی پیش از موعد رفته بود و در قسمت اداری وقتی برای بازنشستگی پیش از موعد با دستور رئیس مستقیم، کار ایشان داشت پیش میرفت اگر اشتباه نکنم آقای کردان۲ که معاون اداری صداوسیما بود یا یکی از مدیران ایشان، به او گفته بود اگر دست من بود میگفتم شما را از حقوق که هیچ، از هستی هم باید ساقط کنند! دقیقاً چنین جملهای گفته بود و آقای صابر هم گفته بود که خوشبختانه کار دست شما نیست و این را یکی دو بار هم برای ما نقل کرد.
- پانوشتها
(۱) این پژوهش با موضوع «اتلاف وقت در ایران» در تیرماه ۱۳۷۱ توسط یک گروه سهنفره با مشارکت شهید هدی صابر صورت پذیرفته است و گزارش آن در ۲۴۵ صفحه ارائه شده است. در مقدمهی این پژوهش در توضیح نحوهی انجام آن آمده است: «پژوهش حاضر با عنوان «همپای وقت در بستر زمان» تلاشی است نسبی برای در پیش روی قرار دادن مجاری متعدد اتلاف وقت ملی که در خلال بخشهای مختلف آن، به اوقات تلف شدۀ «تاریخی» نیز توجه داده شده است. این کنکاش که با کار گروهیِ سه نفره، آغاز گردید و به انجام رسید، ۲۷۲ روز – ۷ مهر ۱۳۷۰ تا ۷ تیر ۱۳۷۱ – معادل ۳۳۰۰ ساعت، زمان مصرف کرد.
http://www.hodasaber.net/index.php/visions-thougts/researchs/189-time-waste
۲. عوضعلی کردان معروف به علی کُردان، وزیر کشور دولت محمود احمدینژاد بود که به دلیل جعلی بودن مدرک دکترای افتخاری از دانشگاه آکسفورد و دارا نبودن مدارک تحصیلی کارشناسی و کارشناسی ارشد مورد ادعا از دانشگاه آزاد اسلامی و دریافت حقوق دولتی بر پایۀ مدرک تحصیلی دکترا و عضویت در هیئت علمی دانشگاه آزاد با استفاده از مدارک جعلی، توسط مجلس شورای اسلامی، استیضاح و پس از رأی عدم اعتماد اکثریت نمایندگان، از سمت خود، برکنار شد. وی سابقاً معاون اداری و مالی و معاون امور مجلس و استانهای صدا و سیما بود.
- منبع: یادنامه دوازدهمین سالگرد شهادت هدی صابر (سایت در فیروزهای)