هدى صابر
منبع: ماهنامه ایران فردا، شماره ۶۵، بهمن ۱۳۷۸
قضاوت بىملاک و داورى بىروش گر چه از دیرباز در ایران ما قابل مشاهده بوده است، لیک در حاکمیت بیست ساله جمهورى اسلامى بخصوص در دوران دهان بندان پس از سال شصت به عنوان یک سنت به ثبت رسید. بدین روى همگان با قدرت مانور بسیط و “آزاد”انه مسئولان، تحلیل گران و نظریه پردازان درون حاکمیت جمهورى اسلامى در طول و عرض تاریخ و جغرافیا و در پهنه تفکر و اندیشه و سیاست و… آشنایند. این جریان در دو دهه بس سنگین و پرتاوان با بىقیدى و تبختر متکى به قدرت قاهره خویش ابتدا در ذهن و سپس در عین و عمل هر “غیر خود” را حذف کرده است. فرمول ساده، سهل المحصول و بى دغدغه “حذف در ذهن، حذف در عین”، خود ریشه در قضاوت و داورى از نوع جمهورى اسلامى دارد. گر چه محور قرار دادن خود در هر قضاوت و تعیین نسبت دورى و نزدیکى دیگران با آن محور، شاید خود یک “روش” تلقى شود. روشى که موجودیت و آینده ملک و ملتى را به بازى گرفته است.
درس دو دهه اخیر، نیروهاى فکرى و صاحبان نظر و اندیشه را باید بر آن دارد تا در مواجهه با جریانها، رخدادها و پدیدههاى پیش روى، قضاوتى مجهز به ملاک و روش عرضه کنند. این وظیفهاى تاریخى در برابر شیوه برخورد رسمى حاکمان است. با پذیرش آن فرض و این وظیفه، مواجهه نیروهاى فکرى – سیاسى با یکدیگر مسئولانهتر خواهد بود.
نیروى ملى – مذهبى جریانى است تاریخى که در “اکنون” نیز موجودیت و تعیّن دارد. این جریان را که در طول ماههاى اخیر نام و عنوانش در ادبیات شفاهى و نوشتارى فکرى – سیاسى جامعه بر سر زبانها و برتراویده از نوک قلمهاست، مىباید به سان هر جریان تاریخى دیگر با معیار و روش مورد داورى قرار داد.
مطلوب و ضرورى است تا در وارسى جریانهاى اجتماعى مستقر در صحنه و یا در رفت و آمد و بویژه جریانهاى مطرح و صاحب عنوان و جایگاه، چند ملاک و سنجه به کار گرفته شود:
- پیشینه: اصالت منشأ بروز و ظهور
- ضرورت تاریخى و پیدایش
- تفکر و فرهنگ:عیار اندیشه و فکر
- فرهنگ و ادبیات
- منش
- ممیزهها و مرزهاى هویتى
- چهره و شاخص
- روش
- آموزش
- برد مؤثر: برد اقبال اجتماعى
- سپهر سازى
- تعیّن: عمل طراز تحلیل
- اثر و محصول
با کار بست نه سنجه عرضه شده – که طبیعتاً توسط هر عنصر صاحب رأى و نظر مىتواند کاهش یا افزایش یابد – مىتوان در خصوص جریانهاى اجتماعى به قضاوت نشست. بدیهى است که داورى در مورد جریان ملى – مذهبى نیز از این عرصه به دور نیست؛
پیشینه
منشأ پیدایش دور دست ترِ جریان ملى – مذهبى را مىباید در تحولات یک و نیم سده قبل جستجو نمود. آن هنگام که روند دگرگونیها در غرب و دستاوردهاى شگرف علمى – تکنولوژیک، ادبى – هنرى و اجتماعى – سیاسى آن به پیدایش دو جریان فکرى – اجتماعى خود باخته و غرب شیفته و متحجر و غرب ستیز منجر شد، جریان سومى از میانه عرصه سر برآورد که نه مرعوب بود و نه عکس العمل “خارپشت” گونه در برابر آن. جریانى که بقا هویت ملل شرق و بویژه ملل مسلمان در برابر امواج تهاجمى غرب را در:
خرافهزدایى از مذهب، بازگشت به سرچشمه نخستین و اسلام سلف، رجعت به قرآن، ایستادن بر هویت ملى، برخاستن از خواب طولانى و مبارزه با سیطره غرب، مقابله با استبداد داخلى، همزیستى علم و دین و اتکا به عنصر عقل جستجو مىکرد. این جریان که در واقع با علم و دستاوردهاى علمى آن سوى جهان وحدت و با سلطه و غارت آن تضاد داشت و “بیدارگرى” در میان ملل شرق و به خود آوردن آنها را رسالت تاریخى خود قلمداد مىکرد، در مرحله نخست با مساعى سیدجمال حیات آغاز کرد و در مرحله بعد با تلاشهاى فکرى – فلسفى اقبال عمق یافت.
این جریان فکرىِ دو عنصرى که هم بر گوهر دین و هم بر جوهر ملیت مبتنى بود آثار خود را در پهنه شرق منتشر نمود که امواج مبارزاتى ضد استعمارى – ضد استبدادى در این سوى و آن سوى شرق عقب مانده – عقب رانده در سده قبل، رهین آن است.
اما “منشأ ایرانى”و سرچشمه بومى جریان ملى – مذهبى را مىباید در نیم سده قبل و در دهه بیست پیدا کرد. در دههاى که هم فکر ملىِ مصدق و هم نواندیشى مذهبى بازرگان – طالقانى تراوش نمود. پیدایش طیفى از روشنفکران که تفکرشان هم بنمایه مذهبى داشت و هم بن مایه ملى، محصول امتزاج آن دو تراوش است و نسلهاى بعدى این جریان وامدار مبدعان آنها هستند.
با بیش از یک سده فاصله از منشأ نخست و نیم قرن فاصله از سرچشمه ثانى، با مرورى بر آنچه گذشته است مىتوان عنوان نمود که رخ ظاهر ساختن هر دو جریان از ضرورت جدى تاریخى برخوردار بوده است.
منشأ دوردستتر، هم اسلام را از زندان تاریخى تحجر و جمود و زندانبانان آن رها ساخت و هم ضرورت احراز هویت مستقلِ ملى را پیشاروى ملل شرق قرار داد و عنصر ملى را از دستبرد منورالفکران غرب شیفته و هویت باخته مصون داشت. منشأ نزدیک دست نیز ایرانیت – اسلامیت را به عنوان بستر تاریخى زیست و نمو طیفهایى فراهم ساخت که جوهراً قادر و مایل به سر سپردن به اسلام سنتى و تن دادن به شبه مدرنیسم تحمیلىِ هویت بر باد ده نبودند.
پس از کودتاى مرداد سیاه در ایرانِ ما سه جریان از درون تفکر ملى – مذهبى سر برآوردند:
“نهضت مقاومت ملى” به فاصله اندکى پس از سرنگونى دولت ملى که عمدتاً عناصر هم مذهبى و هم مصدقى را در برمىگرفت. پاسخى تاریخى به یأس و افسردگى جامعه کودتا زده تلقى مىشد. این جریان در حد قواره خود مشعل مبارزه را فروزان نگاه داشت و همه افراد و طیفهاى “پاى کار” را در مواجهه با شرایط سنگین حاکم و پیکار با ارتجاع وابسته بسیج کرد.
در بهار سال چهل مقارن با مرحله جدید حیات سیاسى – اجتماعى پس از سرکوب ۳۲، “نهضت آزادى ایران” با سرمایه فکرى – شخصیتىِ مثلث بازرگان – طالقانى – سحابى اعلام موجودیت کرد. تأسیس نهضت به مثابه ایجاد منزلگاهى بود براى طیفى از نسل نو که هم مذهبى بودند و هم مصدقى و هم سازمان و استراتژى جبهه ملى دوم را پاسخگوى شرایط تاریخى و نیازهاى خود تلقى نمىکردند.
دو سال پس از سرکوب خونین خرداد ۴۲، سه چهره کارآمد جنبش دانشجویى ۳۹ – ۴۲ و عضو جوان نهضت آزادى با دست بازیدن به جمعبندى تاریخىِ علل شکست مبارزات در فرازهاى پیشین، به بنیانگذارى “سازمان مجاهدین خلق ایران” مبادرت ورزیدند. اقدام مشترک حنیف نژاد، محسن و بدیع زادگان جدا از آنکه به یأس تاریخى پایان داد و بن بست شکست، براى نخستین بار در ایران پیدایش سازمان مذهبىِ مجهز به ایدئولوژى و استراتژى را رقم زد و به نیاز دیرینه “بچه مذهبى”ها پاسخ گفت.
از این رو جدا از ضرورت تاریخىِ شکل گرفتن “جریان کل”، تولد سه مولود تشکیلاتى به عنوان اجزاء آن نیز هر یک در شرایط زمانى – مکانى خویش از ضرورت تاریخى یا از ضرورت هویتى برخوردار بوده است.
در مجموع، جریان ملى – مذهبى در پیشینه خود هم داراى منشأ اصیل دور و نزدیک مىباشد و هم کلیت و اجزایش از ضرورت تاریخى برخوردارند.
تفکر و فرهنگ
در ذات حرکت آغازگرانه سید جمال، عنصر اندیشه بر دیگر عناصر تقدم داشت. در نخستین شماره نشریه “عروه الوثقى” سید دغدغه اصلى و سعى نخست خود را “پاک کردن لوح عقول امم از جهل و خرافه” مىداند. تأکید بر “عقل” و مرز تاریخى با “نقل” و به عبارتى شمشیر کشیدنِ دینامیسم عقل بر فیکسیسم نقل، جان مایه اندیشه وى و شاهدى گویا بر تقدم اندیشه بر دیگر عناصر است.
در مرحله بعد “احیا” یى که اقبال از آن سخن مىگفت، احیاى “اندیشه” بود. “احیاى فکر دینىِ” اقبال و سمت اندیشه فلسفى وى به دستمایه قبلى عمق بخشید.
در ایران دهه بیست خورشیدى سلسله سخنرانیهاى بازرگان در جلسات انجمن اسلامى دانشجویان با عنوان “راه طى شده” از سطح تفکر جامعه و بویژه جامعه مذهبى فاصله شگرفى داشت. کتاب پر ملاط راه طى شده تا سالها منبع محورى روشنفکران مذهبى محسوب شده و دریچهاى نو به روى ذهن آنها گشود. “عشق و پرستش” و “دل و دماغِ” بازرگان نیز مجارى تازهاى به اندیشه دینى دوره باز کرد. در همان دهه، پرده بردارى سید محمود طالقانى از کتاب مهجور و مرز محسوس وى در روش برخورد با قرآن با مضمون عبور از “پوسته” و تمرکز بر “هسته”، بداعتى خجسته قلمداد مىشد. تماس روشنفکران مذهبى با روح قرآن مدیون چنین تلاشى بود.
در دهه پر دستاورد بیست، محمد نخشب که او نیز در عرصه اندیشه گامهایى چند از سطح زمانه خود جلوتر بود، تلاشى در تلفیق خداپرستى و روح عدالت طلبانه سوسیالیسم به کار بست. کوششى که در نوع خود تازگى داشت.
دو دهه بعد محمد حنیف نژاد با “راه انبیاء راه بشر”، راه طى شده بازرگان را یک مدار ارتقا بخشید و هم او در مسیر مبارزه “یک دست کتاب، یک دست سلاح” را به رهروان توصیه نمود. “بفهم تا ایمان بیاورى” از دیگر وصایاى او و یارانش بود.
در نخستین سالهاى دهه پرتلاطم پنجاه، على شریعتى در عرصه تفکر خلجانى به راه انداخت و امواجى از فکر نو – مضمون نو برپا کرد. مساعى اندیشه سازانه وى نقشى بس سترگ در تفوق تاریخى تفکر “نوگرا”ى دینى بر تفکر مذهبى سنتى ایفا کرد. تلاشهاى فکرى خستگىناپذیر او در مدت زمانى فشرده زمینه منکوب شدن “اسلام شکل” در برابر “اسلام روح و محتوا” را فراهم ساخت. ضمن آنکه وى در مسیر تئوریزه کردن ایرانیت – اسلامیت نیز گام برداشت.
در سالهاى پایانى همان دهه حبیباللَّه پیمان نیز در مجموعه “گل سرخ” بازخوانى تازهاى از تاریخ صدر اسلام را به نسل در صحنه عرضه کرد.
در انتهاى دهه شصت همزمان با وادادگى مسئولان طراز نخست نظام اجرایى به نظریه جهانشمول تعدیل، عزتاللَّه سحابى اندیشه توسعه ملى و اتکا به داشتههاى بومى را به طرح کشید.
از دلادل این تلاشها، در چهار مرحله فرهنگسازى صورت گرفت:
- فرهنگسازى علمى – دینى بازرگان
- پردازش فرهنگ قرآنى طالقانى
- فرهنگ آفرینى مبارزاتى مجاهدین
- و اصطلاح سازى و مضمون پردازى شریعتى
ادبیات و فرهنگ شریعتى و مجاهدین، بخصوص واژگان و عبارات خراسانى خوش حس و قریحه سالهاى دهه پنجاه، دوران انقلاب و سالهاى پس از آن را به طور جدى تحت تأثیر قرار داد.
خانواده بزرگ ملى – مذهبى، اندیشه را به عنوان عنصر اول وجودى خویش حمل کرده، فرهنگ ساز بوده و صاحب سبک و سیاق ادبىِ خود ویژه است.
منش
اصول و آموزههاى اخلاقى – مبارزاتى مصدق که در “دوران قدرت” نه دستش به خونى آلوده شد، نه شلاقى بر دست و پاى کسى کوفت، نه نشریه مخالفى تعطیل کرد، نه حزبى منحل ساخت، نه ضارب عادىاش را در دادگاه نظامى به محاکمه کشید، نه از خوان دولت بهره گرفت و نه از خزانه ملت کیسه دوخت، ویژگیهاى رفتارى بازرگان از جمله، جمع گرایى و اخلاقیات دموکراتیک وى و تغییر نیافتن رفتارش قبل از کسب قدرت و به هنگام اخذ قدرت و ارادهاش در “سه طلاقه” کردن سِمت و قدرت، رهبرى طلب نبودنش و برخورد “مادر”انهاش در تقسیم مال و منال، روح مداراگر و سینه فراخ و عباى “در برگیر” و اندیشه شورایى طالقانى و خصائل پهلوانى حنیف در زندگى و به هنگام مرگ و بویژه “پدرى” وى در عین جوانى، مجموعهاى است از منش که به این جریان آبرو و اعتبار خاصى مىبخشد.
ممیزهها و مرزهاى هویتى
“ماکیستیم؟” جریان ملى – مذهبى چه نوشته چه نانوشته از مناظر مختلف فکرى – عقیدتى و تلقى از مذهب و توحید، درک و دریافتها از تاریخ، طراحیهاى استراتژیک، نگاه به قدرت و نوع مواجهه با آن، برخورد با مردم، فرهنگ و اخلاق مبارزاتى و ضریب عنایت به عدالت و تقید به آزادى و استقلال، مجموعهاى به دست مىدهد که با سنگ سنگ آن مىتوان مرزى به قطر دیوار چین در مقابل اندیشه اسلام سنتى و تفکر مذهبى دو دهه حاکمِ بر میهن، بناکرد.
شاخص
اگر هر جریانى را تا حدامکان در تک عناصر برجسته آن بتوان متبلور دید، جریان ملى – مذهبى، مصدق صاحب اصول را به عنوان شاخص ملى، طالقانى را در حکم شاخص عقیدتى، بازرگان و شریعتى را به منزله شاخصهاى تفکر و اندیشه در دو مرحله تاریخى و حنیف را به عنوان شاخص مبارزاتى معرفى مىکند.
روش
روش علمى بازرگان در برخورد با هستى، توحید و مذهب، تقدم تبین بر تشریح طالقانى در مواجهه با قرآن و نیز بهرهگیرى وى از معارف بشرى در توضیح و تحلیل آیات، اعتقاد شریعتى مبنى بر آنکه “روش نوین تحقیق علت العلل پیشرفتهاى شگرف غرب در قرون جدید است” و کار بست نوعى روش مدرنِ بومى شده از سوى او در تبیین تاریخ، جامعه، سنت و مذهب و سازمان یافتگى اندیشه و عمل حنیف، تأکید وى بر کاربرى روش در طراحیهاى استراتژیک و سازمانى و مواجهه او با افراد از طریق “دل”، در مراحل مختلف حیات جریان ملى – مذهبى متناسب با شرایط زمانى کارساز بوده است. چهرههاى شاخص این جریان هر یک در سطح تفکر و مدار عمل به ضرورت اتخاذ روش تأکید ورزیده و خود نیز صاحب روش بودهاند.
آموزش
مساعى فکرى بازرگان در دهههاى بیست و سى به تربیت طیفى از جوانان روشنفکر مذهبى انجامید که برخى از آنها در ادوار بعد منشأ تحول واقع شدند و یا نقش کیفى ایفا نمودند، آموزگارى عقیدتى طالقانى به کادرسازى ایدئولوژیک و رویکرد نسلهاى نو به قرآن منجر شد، نخشب به سهم خویش در شکل گرفتن طیفى از مذهبیون عدالتخواه مؤثر واقع شد، مجاهدین براى بار نخست به پرورش کادر همه جانبه روى آوردند و در این امر توفیق نسبى یافته و آموزش را از ارکان حرکت تشکیلاتى – استراتژیک قلمداد کردند و شریعتى نیز در سالها نخست دهه پنجاه در موضع آموزگارى قرار گرفت و در عرصهاى بس وسیعتر از دیگران یافتههاى خود را به نسل نو انتقال داد و به این اعتبار “معلم انقلاب” لقب گرفت.
برد مؤثر
در شرایطى که در آغاز دهه بیست و از فرداى فرار رضاخان و باز شدن فضاى سیاسى – اجتماعى کشور، حزب توده با اتکا به منابع غنى تئوریک و دانش تشکیلاتىِ جنبش جهانى کمونیستى و به راه انداختن “نهضت ترجمه” و برگردانِ سریع منابع به فارسى و همچنین با بهرهگیرى از توان کار توضیحىِ کادرهاى خویش، صحنه تفکر را تسخیر کرده بود و مذهبیها در مواجهه بااین موج “هیچ” در چنته نداشته و در برابر دستگاه فکرى حزب و فشار هوادارانش خود کم بین شده و در جو روشنفکرى آن زمان “اُمّل” و “فناتیک” خوانده مىشدند، تلاشهاى فکرى بازرگان و انتشار ادبیات نظرى وى روشنفکران مذهبى را در مواجهه با این موج مجهز ساخت و از خود کم بینى به در آورد. محصول تفکر بازرگان تا دو دهه بعد، از شعاع انتشار وسیعى برخوردار شد و عرصه اندیشه در ایران را تحت تأثیر قرار داد.
در کنار ادبیات دوران ساز مهندسِ مولد، سید پرتکاپو نیز سرپناهى اطمینان بخش تدارک دید و نسل نو مذهبى را با روح قرآن مأنوس نمود. برداشتهاى وى از این جا و آن جاى کتاب، بیست سال پس از وداعش هنوز تازه است.
در ابتدا دهه پنجاه مجاهدین با فکرنو، مشى نو، سازمان نو و خصلت بن بست شکن و روح فدایى، طرحى نوین در انداختند و موج افشان شدند تا آنجا که پس از ضربه ۵۰ و دستگیرى و شهادت رهبران و حتى پس از ضربه درونى ۵۴ و تلاشى سازمان، هستههایى متأثر از تفکر و مشى و منش آنها تشکیل و بروز و ظهور یافت. آن هنگام که آموزههاى شریعتى در مرحله نوین خود با “حس ویژه” همراه شد و وى همزمان با مرگهاى جاودانه، شهادت را تئوریزه کرد، سپهر شریعتى – مجاهدین دهه پنجاه را پوشش داد و بویژه برد بس وسیعى آموزههاى شریعتى زمینهساز انقلاب شد. بىترید نقطه عطف بهمن ۵۷ و سرنگونى رژیم شاه بدون طرح اندازى آن سپهر و آن آموزهها رقم نمىخورد.
تعیّن
بازرگان در ارزیابى تاریخى خود پس از کودتاى ۳۲ به این مهم رسید که “فردیت و روح فردى در ایران مانع از کار و حرکت جمعى است”. پایه گذارى انجمنهاى اسلامى مهندسین، پزشکان و معلمین متأثر از این جمعبندى و در راستاى ایجاد بسترى به قصد ترک فردیت و تمرین کار اجتماعى بود. وى در آغاز دهه ۴۰ به همراه دو یار دیرینه پس از درک ضرورتِ تأسیس جریان نو به عنوان منزلگاه نسل نو، نهضت آزادى را به وجود آورد. عمل طراز تحلیل و ایجاد ما به ازاى اندیشه از ویژگیهاى بارز و آموزشى بازرگان بود.
طالقانى در متن اندیشه قرآنىاش، به شورا معتقد شد، خود شورایى عمل مىکرد و در صدر انقلاب آن قدر ناى خراشید تا زمینه تشکیل شوراها فراهم شد.
حنیف خود آنچه مىگفت بود و خود راه انبیا را رفت و مجاهدین ما به ازاى جمعبندىشان از علل شکست مبارزات در فرازهاى پیشین، استراتژى طرح انداختند، براى تدوین ایدئولوژى خیز برداشتند، سازمان ایجاد کردند و حرفهاى شدند.
شریعتى همطراز دغدغه ذهنىِ “آگاهى بخشى” حنجره خسته کرد و انگشتش از جاى قلم پینه بست.
عمل ما به ازاى تحلیل و همچنین تقید به تعین، در حیات تاریخى جریان ملى – مذهبى قابل رؤیت بوده است.
عبور از تاریخ، توقف در وضع موجود
رفت و برگشتهاى مکرر در دهه بیست، سى، چهل و پنجاه به منظور سنجش تاریخى جریان ملى – مذهبى در پرتوى ملاکهاى یاد شده، در مجموع این گونه نمایان مىسازد که جریان ملى – مذهبى جریانى صاحب پیشینه روشن، داراى تفکر و فرهنگ و منش، با ممیزههاى هویتى بس هویدا، شاخص دار، روش دار، آموزنده، برخوردار از برد مؤثر و متعیّن است. بنابراین مجموعه اعتبار، جریان ملى – مذهبى یک جریان سترگ تاریخى است که بخش عظیمى از تحولات فکرى، ایدئولوژیک، استراتژیک و تشکیلاتى نیم قرن اخیر بدون حضور کل و اجزاى آن تحقق نمىیافت.
جریان ملى – مذهبى در حالى که از آغاز دهه بیست تاا آغاز دهه شصت آغازگر، محور مبارزه، موج افشان، ظرفیت آفرین، سپهر ساز و محصولدار بود زین پس تحت شرایط ویژه تاریخى از متن به حاشیه رفت. شدت سرکوب و بختک شرایط تحمیلى پس از سال ۶۰ از یک سو و از کف دادن خصلت “کارگرى” از دیگر سو این جابجایى را رقم زد. یورش و سرکوب حاکمیت، امکانات ستادى و ارتباطى زیست اجتماعى – سیاسى را از جریان گرفت و خود نیز از “تولید بىامان” بهسان دهه بیست تا شصت و از “عشق جانبخش” گامهایى چند دور شد.
اما هر چه بود و هر چه شد، جریان ملى – مذهبى هم اکنون دو دهه پس از تهاجم نفسگیر شصت، دوباره سربرآورده است که خود نشان از “حیات” آن دارد. این تصور خود مکانیکى با جریانهاى ریشهدار فکرى، موجب جان ستاندن آنهاست. شکست هزار باره مواجهه مکانیکى با “تفکر” و حفظ “سلولهاى زندگى” در جریان ملى – مذهبى دوروى واقعیتى است که در یکى دو سال اخیر هویدا شده است. اینک هم جامعه و هم خانواده ملى – مذهبى به سر فصل “تنفس” رسیدهاند. اما این نیز واقعیتى است که خانواده ملى – مذهبى یک ربع قرن با آخرین دستاوردهاى نظرى، استراتژیک و سازمانى خود فاصله دارد. در همین حال هم بنابر شرایط تحمیلى و هم کم بها دادن خود، “آموزش” همیشه جارى آن که “زایش” چند باره و تولد مولود را بدنبال داشت عملاً متوقف شده است. از این رو در پى توقف روند تولیدِ “کارآ” و آموزش و زایش و نیز با افزایش معدل سنى خانواده، مىباید با تن زدن به جریان سیال تولید با خطر غلبه یافتن گرایش نوستالوژیک و گذشته گرایى مقابله کرد. اخلال در روند تولید، آموزش و زایش در هر جریان و فاصله گرفتن از عصر دستاوردها از نظر روانى گذشتهگرایى را رواج مىدهد.
اکنون در کنار پیشینه روشن و دستاوردهاس مشخص گذشتگان، جریان ملى مذهبى از وجاهتى که هم محصول پیشینه شفاف و هم ناشى از عدم مشارکتش در روند سرکوب و رانتخوارى دو دهه اخیر است، برخوردارى باشد. اما جدا از پیشینه، ممیزهها و وجاهت، عناصرى چند از جمله دیدگاه تلفیقىاش نسبت به مذهب و ملیت، توان تحلیل استراتژیک و کار توضیحى، چند چهره شاخص و مهمتر از همه “امید مجدد به زندگى” از سرمایههاى آن است. هم اینک خانواده ملى مذهبى با سرمایه قبلى و موجود خوش در عمل بر سر چهارراه قرار گرفته است:
- فرقهگرایى
- استحاله – ادغام
- اغلال
- احیا
خانواده مىتواند با بسنده کردن به میراث گذشتگان و دلخوش کردن به آن و سامان دادن یک ویترین تاریخى تاز شخصیتها و دستاوردها و ماندن در مدار خود، عملاً به یک فرقه تبدیل شود. دل کندن از تولید و زایش ورها ساختن مسئولیت حال و آینده و صرف مستمر افعال “ماضى” از پى آمدهاى منطقى این گزینه و مصداق ینافس فیما یفنى و یسامح فیما یبقى در کلام على است. (به آنچه از میان مىرود مباهات مىکند و درباره آنچه باقى مىماند سهل انگارى روا مىدارد.)
راه دیگر راه استحاله – ادغام است. راهى که با شور و تولید پیشین فاصله دارد و در هم آمیزى جریان با دیگر جریانهاى فکرى – اجتماعى را به قصد دگرگونه شدن درنا توصیه دارد. کم بها دادن به دستمایههاى خود و پر بهادادن به دارایى دیگران سببساز انتخاب چنین گزینه است.
اغلال سادهترین گزینهاى است که جریان را هم از گذشته منفک مىکند و هم از پیوستن به آینده. بریدگى از گذشته و “تواب” بودن از پیشینه و گریز از مسئولیت پیش روى در برگزیدن سادهترین راه، بس مؤثر است.
اما احیا
برخورد معقول یا پیشینه و دستمایههایش. اعتماد به بضاعت موجود، امید به آینده و باز یافت جانمایه عشق و کارگر شدن مجدد از لوازم طى طریق چهارم است. درک جوهر تلک امه قد خلت ما کسبت ولکم ماکسبتم )آن پیشنهاد همه در گذشتند، آنان همان را دارند که خود کسب کردند و شما همان را دارید که خود کسب کردید. بقره/۲۱) زمینه ساز انتخاب گزینه احیاست. برخورد فعال با میراث خانواده از طریق بازخوانى دستاوردهاى نظرى پیشین با مضمون گذر از عناصر غیر تاریخى آن )با توجه به گذشت زمان و شتاب تحولات و درک زمانه(، بازسازى سلولهاى ترمیمپذیر و بازیافت “محکمات” آن در کنار “تولید نو”، از وظایف نخست در مسیر احیاست.
در روند “تولید نو” که خود نشانه احیا و “حیات تازه” است، ساختن آلیاژ جدید از دو عنصر مذهب و ملیت پیچیدهترین مرحله است. به تعبیر موزیسینها، مالاندن دو نت به یکدیگر به قصد خلق نت نو که خود توأم با غمزه است، جانِ کار است. هم امروز خلق نت نو که از دو نت مذهب و ملیت حاصل مىشود مىتواند موسیقى متن دلارامى را بدست دهد که نیاز دوره است. در پى بیست سال سرکوب و تحقیر ملیت و دو دهه مذهب تحمیلى – بخشنامهاى از نوع آنچه محصولاتش پیش روست، ترنم این موسیقى خود التیامى تاریخى است. اما پیش از آن به تبیین نو از توحید، هستى، مذهب و ملیت نیازى بس مبرم وجود دارد. با ورود فوج فوج نسل نو به صحنه تبیین چهارگانه بسیار ضرورى است. درخواست ارائه تبیین حق طبیعى نسل تازه وارد به صحنه است، هم چنان که نسلهاى قبل نیز این حق را مطالبه کردند. در پى این تبیین، ساخت نت نو مسیر است. جریان ملى – مذهبى چنانچه از فرقهگرایى، استحاله – ادغام و اغلال گذر کند و به احیا روى آورد، گریزى از آن ندارد که به روند تولید تن دهد، کارگر شود، تبیین نو ارائه کند و نت نو عرضه نماید. در دهههایى که این جریان “حیات” داشته است وظیفه تولید و تبیین و ترنم را داوطلبانه – کارگرانه عهدهدار بوده است. در مسیر نو هم مسئولیت، هم عشق، هم کار، هم عرق و هم دستاورد، جمله وجود ندارند. این خود مرز با فرقهگرایى، استحاله – ادغام و اغلال است.
زهى شور، زهى شور که انگیخته عالم
زهى کار، زهى بار که آنجاست خدایا