لهیب جاویدان آذر (گذرى استراتژیک بر جنبش دانشجویى)

لهیب جاویدان آذر (گذرى استراتژیک بر جنبش دانشجویى)

هُدى صابر

منبع: ماهنامه ایران فردا، شماره ۴۹، آذر ۱۳۷۷

هنگامى که در سالهاى زمامدارى رضاخان سنگ بناى دانشگاه تهران گذاشته شد و ایران در دوران توسعه رضاخانى به اولین نهاد آموزش عالى دست یافت نه بنیانگذاران و نه مجوزدهنده تأسیس آن شاید در مخیله خود تصور نمى‌کردند که دانشگاه جدا از کارکرد علمى خود قادر است در عرصه سیاسى – اجتماعى ایران نیز ایفاى نقش کند.

به هنگام پیدایش فکر تأسیس دانشگاه و پذیرش آن سه عامل “وابستگى جدى به طراحى و برنامه‌ریزى مستشاران خارجى” از دهه‌هاى آخر حکومت قجر، “ناتوانى داخلى در طرح و پردازش پروژه‌ها” و بالاخره “انگیزه‌هاى رقابت شخصى رضاخان” با کمال پاشا به عنوان محور نوسازى ترکیه، در تربیت کادرهاى علمى سهمى مؤثر داشتند. زمانى که فکر به عمل تبدیل شد در سیستم آموزشى برگرفته از تجربه فرانسه، چند ده دانشجو که عموماً از طبقه متوسط به بالا بودند با ورود به کلاسهاى نوساز، نام خود را به عنوان اولین ره‌یافتگان به دانشگاه، در تاریخ علمى ایران زمین ثبت کردند.

در شرایط سرکوبِ پس از انتخابات مجلس پنجم که تک چهره‌هاى ملى و ایران‌خواه هر یک به نوعى به بلاى ژنرالیسم دچار و جریانهاى سیاسى و مطبوعات نیز از صحنه به در شدند و در فضاى رعب‌آمیزى که تمثیلِ آهنگینِ “آقا جون خر تو برون به تو چه نون شده منى یک قرون” از رخوت اجتماعى و هراس از دخالت و احساس مسئولیت حکایت داشت، دانشجو نیز در غیاب عناصر و نیروهاى سیاسى، تحصیل علم را وظیفه اصلى تلقى مى‌کرد و دوران حضور در دانشگاه را عبور از کریدور علمى مى‌پنداشت. در این حال جامعه نیز براى دانشجو هویت علمى قائل بود و از این منظر به او احترام مى‌گذاشت. در دوران قبل از شهریور ۲۰ اعتصاب صنفى سال ۱۳۱۶ یگانه موردى است که نظم تحمیلى بر دانشگاه را موقتاً بر هم مى‌زند. این اعتصاب که پشتوانه‌اى از انگیزه سیاسى داشت پس از کسب توفیق، به گروه ۵۳ نفر ربط داده شد و برخى از سازمان‌دهندگان آن دستگیر شدند.

اما پس از شهریور ۲۰ همزمان با آغاز مرحله‌اى نوین در حیات اجتماعى – سیاسى ایران، دانشجو نیز جدا از صحنه علم، عرصه ایفاى مسئولیت اجتماعى را در برابر خویش گشاده دید. زین پس بود که تحرکى در دانشگاه پدیدار و “جنبش دانشجویى” حیات آغاز کرد. از آن زمان تاکنون ۵۷ سال سپرى شده است. با تقسیم این مدت زمان به ده برش تاریخى، با نگاهى استراتژیک به فراز و فرودهاى جنبش دانشجویى ایران مى‌نگریم؛

 برش اول: ۱۳۲۰ – ۱۳۲۹

در دوره‌اى که با پاره شدن تور پلیسى – نظامى و فروپاشى نظم اجتماعى تحمیلى رضاخانى، گرایشهاى سرکوب شده سیاسى فرصت بروز و ظهور یافتند، حزب توده ایران با اتکاء به مبانى فکرى آماده و دانش تشکیلاتى برگرفته از اردوى جهانى سوسیالیسم و با گرایش مشخص صنفى – سیاسى به عرصه اجتماعى ایران گام نهاد. گرایش صنفىِ مطرحترین تشکیلات سیاسى – فکرى دوره که در سازماندهى کارگرى و کارمندى متجلى بود، به دانشگاه نیز عنایتى ویژه داشت. از این رو در دانشگاه نیز حرف اول را دانشجویان هوادار این حزب مى‌زدند. تأکید بر مبارزه با فاشیسم از پى “سیاهه” بیست ساله ۱۳۰۰ – ۱۳۲۰ و سپس تصریح بر صلح و آزادى تأثیرى بسزا در یارکشى حزب از “آمادگاه” دانشگاه داشت. اما در پى حضور تهاجمى توده‌ایها در دانشگاه، نیروهاى مذهبى دانشجویى که هم در “اقلیت” قرار داشتند و هم در جو چپ – لاییک دانشگاه، “اُمُّل” و “فناتیک” محسوب مى‌شدند، در یک واکنش دفاعى در اولین “انجمن اسلامى” مأوى گزیدند:

“اولین انجمن در سال ۱۳۲۱ در دانشکده پزشکى به دنیا آمد. به طورى که بعدها از مقدمین انجمن شنیدم، دنیا آمدن آن جنبه دفاعى و عکس‌العمل مبارزه‌اى داشت. در دانشگاه تهران دو دسته یا دو دست به کار افتاده و در میان جوانان سخت تبلیغ مى‌کردند، توده‌اى‌ها و بهایى‌ها. مخصوصاً بر دانشجویان غریب شهرستانها عرصه را خیلى تنگ مى‌کردند. بچه مسلمانها که شاید عده‌اى از آنها در “کانون اسلام” پاى تفسیر آقاى طالقانى آمده بودند، به رگ غیرتشان برخورده بود، انجمن تشکیل دادند.”۱

اولین انجمن اسلامى دانشجویان که با مساعى دانشجویانى چون حسین عالى، منصور بیگى، ابن شهیدى تشکیل شده بود، در مواد چهارگانه مرامنامه خویش، “اصلاح جامعه بر طبق دستورات اسلام”، “کوشش در ایجاد دوستى و اتحاد بین افراد مسلمان مخصوصاً جوانان روشنفکر”، “انتشار حقایق اسلامى به وسیله ایجاد مؤسسات تبلیغاتى و نشر مطبوعات” و “مبارزه با خرافات” را هدف قرار مى‌داد. در این دوران مهدوى شهرضایى و نخشب از چهره‌هاى برجسته انجمنهاى اسلامى محسوب مى‌شدند. محمد نخشب که از توان فکرى قابل توجهى برخوردار بود در ایجاد نهضت خداپرستان سوسیالیست نقشى محورى ایفا کرد.

مدت کوتاهى پس از آن با تشکیل “حزب ایران” گرایشهاى ملى نیز به دانشگاه وارد شد و در میان دانشجویان، هوادارانى یافت. در همین حال پدیدار شدن مجدد دکتر محمد مصدق در صحنه سیاسى کشور و حضور فعالانه وى در پارلمان به قصد استیفاى حقوق ملى، نقشى مؤثر در تقویت گرایش ملىِ درون دانشگاه داشت.

بدین ترتیب در سالهاى پایانى برش زمانى ۱۳۲۰ – ۱۳۲۹ همان صف‌بندى فکرى – سیاسى در عرصه اجتماع، در دانشگاه نیز قابل مشاهده بود. کسب تجارب اولیه کار سیاسى – تشکیلاتى در درون جنبش دانشجویى محصول این دوره است. دوره‌اى که در آن دانشگاه به یکى از کانونهاى مهم نشر آگاهى مبدل شد.

 برش دوم: ۱۳۲۹ – ۱۳۳۲

در پى تشکیل “جبهه ملى ایران” به ابتکار و ذکاوت دکتر محمد مصدق در آبان ماه ۱۳۲۸ و سپس تصویب قانون ملى شدن سراسرى صنعت نفت در آخرین روز سال ۱۳۲۹ و تشکیل دولت ملى مصدق در اردیبهشت ماه ۱۳۳۰، میهن ما به مرحله‌اى ویژه وارد شد. در مرحله‌اى که پاى فشردن بر اعاده حقوق ملى و خلع ید خارجى از منابع نفتى و همچنین اصرار و ابرام مصدق بزرگ بر پایدار کردن آزادیهاى سیاسى و اجتماعى، نهضت ملى را صاحب دو خصلت برجسته ضداستعمارى و ضداستبدادى کرده بود، طیفهاى ملى و ملى – مذهبى دانشگاه در نقش “لجستیک” نهضت نو فعال بودند. گرچه دانشجویان هوادار حزب توده به تبعیت از رهبرى حزب، مقابل نهضت ایستاده بودند. در این سه ساله درخشان و یادماندگار، جنبش دانشجویى به دلیل قرار گرفتن در روند پرشتاب کار سیاسى – کار تشکیلاتى، جهشى تکاملى داشت. جنبش که در این دوره خصلت “ضداستبدادى” و “ضداستعمارى” یافته بود به برکت بستر جوشان نهضت ملى فرزندانى را در خود پروراند که در مراحل بعدى کارساز واقع شدند. فرزندانى که از توان تفکر و تحلیل برخوردار، دست به قلم، سازمانده و موج‌افشان بودند. در مرحله‌اى که صف‌بندیهاى فکرى – سیاسى دانشگاه در پى شفافتر شدن صف‌بندیهاى بیرون از دانشگاه، مشخص‌تر از قبل شد، پرویز گیتى، منصف، حریرى، دکتر شمسا و مهندس شمسا از دانشجویان توده‌اى، زنده‌یاد داریوش فروهر، مسعود، سعید و ناصر حجازى، داریوش همایون، عاملى تهرانى و صدر دانشجویان ملى و على‌اکبر معین‌فر، مصطفى کتیرایى، عزت‌اللَّه سحابى، ابراهیم یزدى، پیرشفیعى، باقر رضوى، اسماعیل یزدى و ایرج زندى از دانشجویان ملى – مذهبى شاخصتر از دیگران بودند.

 برش سوم: ۱۳۳۲ – ۱۳۳۹

به رغم افسردگى و یأس اجتماعى ناشى از سرکوب امپریالیستى – ارتجاعى در مرداد سیاه، اقلیتى مسئول “نهضت مقاومت ملى” را در شرایط پلیسى – امنیتى سامان دادند. نهضت نو که متناسب با ویژگیهاى شرایط جدید برپا و سازمان‌یافته بود، در دانشگاه نیز بازو داشت. تشکیلات دانشجویى نهضت مقاومت که نشریه “گنج شایگان” را منتشر مى‌ساخت نقشى در خور در مبارزات دانشجویى این دوران ایفا مى‌نمود.

در شرایطى که سرنگونى دولت ملى و استقرار دولت کودتا به طور طبیعى خطکشى‌هاى قبلى را کمرنگ و نوعى همدلى در بیرون و درون دانشگاه پدید آورده بود، جنبش دانشجویى رسالت “پیامدارى” نهضت ملى و زنده نگهداشتن آرمانهاى آن را عهده‌دار شد.

دانشجو به عنوان حامل پیام نهضت ملى و آرمانهاى بلند رهبرى آن از همان آغازین روز سال تحصیلى جدید در قبال وضع موجود برشورید و با برپایى تظاهرات پیاپى مشروعیت رژیم کودتا را برنتابید. نقطه اوج غلیان جنبش در شانزدهم آذر ماه ۳۲ در اعتراض به سفر نیکسون معاون رئیس جمهور وقت آمریکا متجلى شد. زمانى که تظاهرات این روز از خون رنگین شد و دانشگاه در مسیر مبارزات ضداستبدادى – ضدامپریالیستى سه گل سرخ پرتاب کرد، دیگر دانشجو تنها از احترام علمى برخوردار نبود و مردم زان پس شخصیت سیاسى و ضدظلم فرزندان دانشگاهى خود را نیز پاس مى‌داشتند.

اعتصاب غذاى دانشجویان در آبان ۳۲ به هنگام آغاز محاکمه مصدق، برپایى تظاهرات به هنگام عقد قرارداد کنسرسیوم در اردیبهشت ۳۳ و حمایت پرشور از مبارزات ناصر و مردم مصر در قبال حمله امپریالیستها به کانال سوئز به سال ۳۵، ادامه نقطه‌چین اعتراضى جنبش در دوران پس از کودتا محسوب مى‌شد. از این رو دانشگاه در برش زمانى پس از کودتا، جدى‌تر از قبل خصلت “معترض” یافت. جنبش در همین برش در پى دوازده سال کار علنى بنا به اجبارها و الزامات شرایط پس از کودتا، به راهکارهاى “مخفى” روى آورد و مناسبات و روابط درونى آن و همچنین ارتباطات بیرونى‌اش، “پیچیده” تر از گذشته شد.

 برش چهارم: ۱۳۳۹ – ۱۳۴۲

با گذشت هفت سال از سرکوب نهضت ملى و شرایط ویژه حاکم بر میهن ما، در پى آغاز زمامدارى جان.اف.کندى ریاست جمهور دموکرات در آمریکا و تأکید تاریخى وى بر ضرورت انجام اصلاحات سیاسى و اقتصادى – اجتماعى در کشورهاى پیرامونى ایالات متحده، پس از کنش و واکنشهایى چند میان شاه و دموکراتها، گشایشى در فضاى سیاسى کشور پدید آمد. تشکیل جبهه ملى دوم و سپس تأسیس نهضت آزادى ایران در اردیبهشت ۱۳۴۰ و همچنین فعالیت مجدد نیروهاى چپ حکایت از این گشایش داشت. ضمن آنکه ورود آیت‌اللَّه خمینى عنصر جسور روحانى به صحنه و آغاز فعالیت سیاسى جریان روحانیت در مخالفت با اصلاحات ارضى، حق رأى زنان در انتخابات و برداشتن قید قسم به قرآن در انتخابات انجمنهاى ایالتى و ولایتى، جلوه‌اى دیگر از صف‌بندیهاى فکرى – سیاسى این دوره محسوب مى‌شد.

در این دوره سه ساله نقش جنبش دانشجویى در عرصه سیاسى نوین کشور بس نمایان بود؛ شرکت فعال در میتینگ دى ماه ۳۹ در جلالیه، تظاهرات گسترده بهمن ماه در مخالفت با انتخابات دوره بیستم مجلس شورا، آتش زدن اتومبیل دکتر اقبال رئیس وقت دانشگاه تهران و تظاهرات برضد ورود الیزابت ملکه انگلستان به تهران در اسفند ماه همان سال، برپایى تظاهرات وسیع در اعتراض به میزان حقوق معلمان از سوى “جامعه لیسانسیه‌هاى دانشسراى عالى” )باشگاه مهرگان( به سازماندهى درخشش که به شهادت دکتر خانعلى از دبیران معروف و عضو باشگاه مهرگان در میدان بهارستان انجامید، حمایت گسترده از جنبش انقلابى مردم الجزایر، خیزش مجدد پس از بازگشایى دانشگاه در فروردین ۴۱ و … برجسته‌ترین نقاط دوران نمایانى جنبش است.

از آنجا که در طول سالهاى دهه ۳۰ نظام دانشگاهى ایران توسعه یافته و دیگر استانها نیز صاحب مؤسسات آموزش عالى شده بودند، در این دوره جنبش دانشجویى سازمانى سراسرى یافت. برگزارى انتخابات سراسرى دانشگاههاى کشور به منظور تعیین نماینده دانشجویان کشور در کنگره جبهه ملى دوم نشان از “سراسرى شدن” جنبش در دوران مورد نظر داشت. حضور محمد حنیف‌نژاد دانشجوى دانشکده کشاورزى کرج به عنوان مسئول اول انجمنهاى اسلامى دانشجویان سراسر کشور و نماینده دانشجویان جبهه ملى در کنگره آذر ماه ۴۱ جبهه ملى دوم و قرائت بیانیه دانشجویان توسط وى، شاخصى گویا از استحکام و وزانت جنبش دانشجویى در ابتداى دهه ۴۰ به حساب مى‌آمد.

در دورانى که جنبش دانشجویى ایران “وزین”تر از قبل شد همان آرایش سیاسى نیروها مرکب از نیروهاى ملى، ملى – مذهبى و چپ در خارج از دانشگاه، در درون جنبش نیز هویدا بود. در این سالها زنده‌یاد پروانه اسکندرى )فروهر(، ابوالحسن بنى‌صدر، حسن حبیبى، سیاگزار برلیان، داریوش معراجى، رضا قنادیان و عباس نراقى به عنوان شاخصترین چهره‌هاى دانشجویان ملى، روانشاد محمد حنیف‌نژاد به عنوان برجسته‌ترین چهره ملى – مذهبى و زنده‌یادان بیژن جزنى و مصطفى شعاعیان نیز مطرحترین چهره‌هاى چپ قلمداد مى‌شدند. ضمن آنکه عباس شیبانى که به دلیل بیش از حد طولانى شدن دوران تحصیلش بر اثر بازداشتهاى متعدد، “همیشه دانشجو” لقب گرفته بود، از جایگاه ویژه‌اى در جنبش برخوردار بود. شیبانى با جسارت خویش از راهگشایان جنبش در دهه ۳۰  و آغاز دهه ۴۰ بود. خاطره سیلى زدن شیبانى در گوش یک افسر شهربانى در تظاهرات حمایت از مردم مصر در حمله به کانال سوئز به سال ۳۵ در یاد همدوره‌هایش باقى است.

در “دوران طلایى” جنبش دانشجویى، راه‌اندازان و فعالان اصلى جنبش در قد و قامتى رشیدتر از نسلهاى قبل از خود ظاهر شدند و “جهش کیفى” جنبش را رقم زدند. چهره‌هاى شاخص جنبش در این مرحله چندوجهى شدند: تشکیلاتى، استراتژیک و ایدئولوژیک. کسب وجوه مختلف موجب شد تا هم اینان در مرحله بعد در موقع و موضع بنیانگذارى سازمانهاى نوپا قرار گیرند.

در همین برش تاریخى پدیده‌اى نوین در حیات جنبش دانشجویى ظهور نمود: تا این مرحله جنبش از جریانات بیرون از دانشگاه تأثیر مى‌پذیرفت، اما در این مرحله همزمان با تأثیرپذیرى، تأثیرگذار نیز شد. تأثیر فشارهاى جوانانى چون حنیف به مهندس بازرگان و آیت‌اللَّه طالقانى به منظور ایجاد تشکیلاتى براى نیروهاى ملى – مذهبى که به تأسیس نهضت آزادى منجر شد، از آن جمله است. ایجاد رابطه متقابل جنبش با نیروها، دستاورد مشخص برش سه ساله ۳۹ – ۴۲ است. از آغاز دهه ۴۰ مبارزات دانشجویى خارج از کشور نیز سازمان یافت و در طول زمان سیر تکاملى خود را طى کرد که پرداختن به آن به بررسى مستقلى نیاز دارد و گذر از آن در این نوشتار به منزله بى‌اعتنایى به مبارزات و تلاشهاى روشنگرانه و افشاگرانه جنبش خارج از کشور نمى‌باشد.

 برش پنجم: ۱۳۴۲ – ۱۳۴۹

در پى دستگیرى، محاکمه و زندان رهبران نهضت آزادى، بازداشت کوتاه و سپس خانه‌نشینى سران جبهه ملى، سرکوب خونین مردم در ۱۵ خرداد ۴۲ و بالاخره دستگیرى و تبعید آیت‌اللَّه خمینى رهبر نهضت روحانیت و جنبش اعتراضى خرداد، عرصه سیاسى از نیروها و رهبران خالى شد. در شرایط خلاء تشکیلاتى و خلاء رهبرى، جنبش دانشجویى از پشتوانه نیروهاى سیاسى خارج از دانشگاه بى‌بهره ماند. از دیگر سو نیروهاى نوظهورى چون حزب ملل اسلامى و جنبش آزادیبخش مردم ایران )جاما( که با اتخاذ مشى مسلحانه به صحنه آمدند به دلیل لو رفتن و دستگیرى بانیان و تلاشى تشکیلاتى فرصتى براى برقرارى ارتباطات اجتماعى و هم‌پیوندى با دانشگاه نیافتند. در همین احوال هیئتهاى مؤتلفه نیز که در بهار ۴۲ فعالیت آغاز کرده بودند، در موقعیتى نبودند که بتوانند با دانشگاه رابطه‌اى جدى برقرار کنند. برخلاف بانیان جاما دکتر حبیب‌اللَّه پیمان و روانشاد دکتر کاظم سامى که خود از فعالان جنبش دانشجویى دهه ۳۰ محسوب مى‌شدند، مؤسسان مؤتلفه از فعالان بازار و اصناف و با دانشگاه بى‌ارتباط بودند. گرچه بنیانگذارى دو جریان نوپاى سازمان مجاهدین خلق ایران و سازمان چریکهاى فدایى خلق در همین برش تاریخى صورت گرفت، اما به دلیل بى‌نمودى هر دو جریان و حضور در مرحله کسب آمادگى و عدم اطلاع عموم از تشکیل آنها، شرایط مجموعاً از نیروى متشکلِ صاحب عنوان، خالى بود.

در این خلاء تاریخى، جنبش دانشجویى از یک سو در وراى مناسبتهایى چون سالگرد ملى شدن نفت، ۱۶ آذر ۱۵ ۳۲ خرداد ۴۲ و … تحرک مى‌یافت و از سویى با رخدادهایى چون درگذشت دکتر محمد مصدق در اسفند ۴۵، شهادت چه‌گوارا در مهر ۴۶، مراسم تاجگذارى در آبان ۴۶، مرگ جهان پهلوان تختى در دى ۴۶، دیدار فوتبال ایران – اسراییل در فروردین ۴۷ و … برخوردى فعال مى‌نمود. تکثیر و پخش دفاعیات رهبران نهضت آزادى و چند اعلامیه آیت‌اللَّه خمینى و دیگر مکتوبات ضدرژیم نیز در کارنامه این دوران جنبش قابل مشاهده است.

در همین برش استعداد درگیرى جنبش، در جریان رخدادهاى دانشگاه پهلوى شیراز و رویارویى گسترده دانشجویان با امیر متقى رئیس وقت دانشگاه که به سطح شهر شیراز کشیده شد و همچنین در درگیریهاى وسیع دانشجویان تهران در آغاز اسفند ۴۸ بر سر افزایش بهاى بلیط اتوبوسهاى واحد که عقب‌نشینى رژیم و انصراف از افزایش بهاى بلیط را در پى داشت، نمایان گردید.

در هفت ساله ۱۳۴۲ – ۴۹ تحرک صنفى جنبش نسبت به گذشته فزونى گرفت که خود را در تشکیل تعاونیهاى جزوه‌فروشى، اتاق شطرنج، اتاق کوه، گروه تأتر و … به نمایش مى‌گذاشت.

در دوره‌اى که شرایط از نیرو و شخصیت تهى بود، جنبش دانشجویى در نقش زحمتکش صادق و خوش‌انگیزه شرایط ظاهر شد.

 برش ششم: ۱۳۴۹ – ۱۳۵۶

در نوزدهم بهمن ماه ۱۳۴۹ با حمله “چریکهاى فدایى خلق ایران” به پاسگاه ژاندارمرى در سیاهکل، مرحله مبارزه مسلحانه در رویارویى با استبداد وابسته آغاز شد. یک سال بعد با عمل فدایى شهید احمد رضایى، “سازمان مجاهدین خلق ایران” نیز در حالى که رهبرانش از شهریور ۵۰ در اسارت رژیم بودند، اعلام موجودیت نمود. دو سازمانى که محصول تجارب بنیانگذارانشان در جنبش دانشجویى ۳۹ – ۴۲ و جمعبندى آنان از سرکوب خرداد ۴۲ محسوب مى‌شدند. جمعبندى مشترک شهیدان محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و على‌اصغر بدیع‌زادگان از کیفیت مبارزه در آخرین مرحله مبارزاتى و نیز علل شکستهاى مبارزه در فرازهاى پیش از آن به تأسیس سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۱۳۴۴ انجامید و آمیزش تفکر و رویه فدایى زنده‌یادان بیژن جزنى، امیرپرویز پویان، صفایى فراهانى، سورکى، چوپان‌زاده و ضیاء ظریفى، که مقابل تفکر بقاء توده‌اى‌ها قرار داشت به ایجاد سازمان چریکهاى فدایى خلق ایران منجر شد.

اعلام موجودیت و به صحنه آمدن خونبار دو سازمان که توسط برجسته‌ترین چهره‌هاى جنبش دانشجویى ۳۹ – ۴۲ ایجاد شده بودند، حال و هواى دوره را دگرگون نمود. پاسخ به خلاء سه‌گانه استراتژیک، ایدئولوژیک و سازمانى با مشى جاذب مسلحانه که با فضاى بین‌المللى مبارزه نیز سنخیت داشت، دمیدن روحى نو به شرایط قلمداد مى‌شد. گروگانگیرى شهرام پهلوى‌نیا خواهرزاده شاه، انفجار دفتر مجله مبتذل این هفته، انفجار دفتر شرکت ایرانى – اسراییلى کاشى ایرانا، ترور سرتیپ طاهرى رئیس اطلاعات شهربانى و سرتیپ زندى‌پور رئیس کمیته مشترک، ترور سرهنگ هاوکینز و ژنرال پرایس افسران مستشارى آمریکا در ایران توسط مجاهدین و ترور سپهبد فرسیو رئیس دادرسى ارتش، فاتح رئیس کارخانه جهان چیت از سوى فداییها در سالهاى آغازین دهه ۵۰ در کنار حماسه‌هاى درون زندان و کیفیت شهادت بنیانگذاران مجاهدین فضایى کیفاً متفاوت با ادوار پیشین را رقم مى‌زد. پدیدار شدن عطش عمل در جنبش دانشجویى محصول چنین فضایى بود. اما مبارزه مسلحانه و مرگهاى پهلوانانه تنها عوامل گرمابخش دوره نبودند، اکنون از حسینیه آگاهى‌بخش شریعتى نیز لهیب برمى‌خاست. على شریعتى که هم‌پیوندى فکرى ویژه‌اى با انقلاب الجزایر و رهبرانش داشت و در نیمه دهه ۴۰ در دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسى مشهد کار فرهنگى آغاز کرده بود، از ابتداى دهه ۵۰ آموزه‌هاى حسینیه‌اى‌اش با سوز و حس درآمیخت. تبیین نوین وى از مذهب، ارائه تصویرى دینامیک از اسلام، مرزبندیهاى قاطع تاریخى با قرائت صفوى از اسلام، بازخوانى على )ع( و حسین )ع( و شخصیت‌پردازى نو از چهره‌اى چون ابوذر، هم باب فکرى تازه‌اى به روى جامعه و خصوصاً نسل نو گشود و هم به موازات اخلاقیات و منش ناشى از مبارزه مسلحانه، فرهنگى جهت‌بخش به مخاطبان جوان خود عرضه کرد. بویژه آنکه وى با استفاده از هر فرصت در دانشگاههاى شهرهاى مختلف حضور مى‌یافت و دانشجویان را مستقیماً مخاطب قرار مى‌داد.

درهم آمیختن فضا و فرهنگ مبارزه قهرآمیز با فکر و آموزه‌هاى معلم شوریده سر، منظرگاهى ویژه در برابر جنبش دانشجویى قرار داد. اکنون که آمیزش فرهنگ و آموزه‌هاى مجاهدین – شریعتى، وزن نیروهاى مذهبى را در جنبش دانشجویى به طور محسوسى افزایش داده بود، موقعیت دانشجویان مذهبى در جنبش نسبت به برشهاى قبلى هم از نظر کمى و هم به لحاظ کیفى دگرگون گردید.

زمانى که شریعتى در پاسخ به سؤال “مثل کى؟”، الگوى “حسن و محبوبه” را ارائه داد، دانشجوى مذهبى گویى به روى ریل روان قرار گرفته و ابهامى در روند حرکت خود ندارد. از آن سو نیز مبارزه و نوع مرگ زنده‌یادان مسعود و مجید احمدزاده و آوازه حمید اشرف و اشرف دهقانى، محرکهاى رفتارى دانشجوى مبارز غیرمذهبى بود. مصرف حداقل، پوشش ساده، خودسازى جسمى و روحى، حل تضاد مرگ و زندگى و داشتن چشم‌انداز پرشور در درون جنبش دانشجویى محصول تأثیرپذیرى جدى از فضا و الگوپردازیها بود.

در شرایطى که مرحله مبارزه اساساً از مرحله ملى به ایدئولوژیک تغییر یافته بود، جنبش دانشجویى ایران بیش از هر زمان از مبارزات خارج از دانشگاه متأثر و با آن هم‌پیوند بود. لذا دانشگاه به اردوى جذب نیروى گروهها تبدیل شد. گرچه دو سازمان چریکى در مراحل عضوگیرى و کسب آمادگى قبل از عمل نیز از دانشگاه کیفى‌گزینى کرده بودند، اما از آغاز دهه پنجاه و ورود به مرحله عمل، جذب شدت بیشترى گرفت. در این وضعیت روح خودکفایى جنبش چریکى به درون جنبش دانشجویى راه یافت. صرفه‌جویى و امکان‌آفرینى از ویژگیهاى بارز این برش از جنبش دانشجویى است.

در این سالها پر شدن حسینیه از دانشجو و برخورد فعال دانشجویان با مناسبتهاى تاریخى از جمله سالگرد شهادتها و همچنین اعتصابهاى متعدد و نیز رویارویى با گارد مستقر در دانشگاه، نمود جنبش دانشجویى را نسبت به ادوار قبلى افزایش داده و در همین حال خصلت معترض و رزمنده جنبش، دانشجو را در جامعه از احترام و اعتبار افزونترى برخوردار کرده بود.

در برش زمانى مورد بحث فعالیتهاى صنفى جنبش نیز پیشرفته‌تر از قبل شد که نمایش فیلم، اجراى موسیقى فولکلور، انتشار نشریه، برپایى مراسم شعرخوانى، سفرهاى جمعى ایرانگردى و … از نمایه‌هاى آن بود. در همین برش فرزندان جنبش دانشجویى قرص‌تر و انگیزه‌دارتر از گذشته بودند.

 برش هفتم: ۱۳۵۶ – ۱۳۵۹

هنگامى که مارکسیست شدن بخشى از رهبران و اعضاى سازمان مجاهدین در سال ۱۳۵۴ و تصفیه‌هاى خونین درون آن به باورهاى توده‌هاى مذهبى ضربه زد، تهاجم رژیم به گروههاى مسلح به حداکثر رسید و تا نیمه سال ۵۵ گروهها ضرباتى اساسى را متحمل شدند و مبارزه مسلحانه با بحران مواجه گردید، جنبش دانشجویى با نوعى افت روبرو شد. تا آنکه درگذشت شریعتى در خرداد همان سال، خلاء به وجود آمده را جدیتر کرد. گرچه رحلت شریعتى امواجى سلسله‌اى در دانشگاههاى سراسر کشور ایجاد کرد، اما تحولات نیمه دوم سال ۵۶، مطرح شدن مجدد آیت‌اللَّه خمینى و قیامهاى سلسله‌اى قم، تبریز، یزد و کازرون فضایى نو در جامعه و بویژه در دانشگاه پدید آورد. شتاب جنبش جدید و حضور جدیتر آیت‌اللَّه خمینى در مواجهه با تحولات و ایفاى نقش رهبرى کاریزماتیک ایشان به یأس و انفعال نسبى ناشى از ضربات یاد شده پایان داد.

دانشجویان که قبل از واقعه ۱۹ دى قم در آبان ماه ۵۶  به مناسبت فوت حجت‌الاسلام مصطفى خمینى و سپس به مناسبت و انعقاد قرارداد کمپ دیوید تظاهرات گسترده‌اى ترتیب داده و در کوى دانشگاه نیز با گارد درگیر شده بودند و در قیام ۲۹ بهمن تبریز سهمى اساسى داشتند، در مرحله جدید در مدارى از رهبرى حرکت ایفاى نقش نمودند. اکنون که فضاى حقوق بشرى کارترى دست رژیم را براى سرکوب چون گذشته باز نمى‌گذاشت، جنبش دانشجویى در غیاب گروهها قدرت مانور وسیعترى براى خود ایجاد مى‌کرد. در این دوران به نسبتى که تحولات شتاب بیشترى به خود مى‌گرفت، خودانگیختگى و خوداتکایى جنبش دانشجویى نیز محسوستر مى‌شد. تا آنجا که از آغاز سال ۵۷ جنبش هم در موضع کار توضیحى و کار توزیعى و هم در موضع سازماندهى قرار گرفته بود. گرچه تکثیر و توزیع اعلامیه‌ها و نوارهاى سخنرانى رهبرى از مجارى سنتى خود نیز صورت مى‌گرفت، اما دانشجویان هم در این عرصه و هم در فعال کردن مساجد و مبارزه محله‌اى و سازماندهى تظاهرات نقشى کیفى بروز دادند حتى در برخى شهرها دانشجویان روحانیان محلى را به تحرک وامى‌داشتند. جنبش دانشجویى که اینک به طور کلى به تجارب برشهاى قبلى مجهز و در طول مبارزات دهه پنجاه قابلیت‌دار و آبدیده شده بود، در حد خود خلاء نیروها و سازماندهان را پر کرد.

از مهر ماه ۵۷ دانشگاه عملاً به سنگر انقلاب تبدیل و مرکز خبررسانى و آگاهى‌بخشى بود. برپا کردن نمایشگاه عکس، نمایش فیلمِ تظاهرات و ترتیب دادن سخنرانیها عواملى بس مهم در توده‌اى کردن حرکت به شمار مى‌رفتند. در این زمان کارآترین رابطه میان مردم و دانشجو در طول تاریخ جنبش دانشجویى به وجود آمده بود. به گونه‌اى که بازگشایى مجدد دانشگاه در دى ماه ۵۷ در پى دو ماه تعطیلى، امید توده‌ها را بارورتر ساخت.

در این هنگام گرچه استراتژى مشترک نفى سلطنت، وحدتى عام در سطح جنبش دانشجویى برقرار کرده بود، اما دانشجویان مبارزِ مذهبى نقشى چشمگیرتر از دیگران داشتند. شخصیت مذهبى رهبرى انقلاب، فضاى عام معنوى حرکت و مضمون شعارهاى آن، این نقش را برجسته‌تر مى‌کرد.

در پى رقم خوردن نقطه عطف تاریخى ۲۲ بهمن ۵۷ و فروپاشى سلطنت، با تشکیل سازمانهاى دانشجویى، جنبش در درون خود تنوع و تکثر پذیرفت. “انجمن اسلامى”، سازمان دانشجویان مسلمان”، “انجمن دانشجویان مسلمان” و “جنبش دانشجویان مسلمان” منزلگاه دانشجویان مذهبى و سازمانهاى دانشجویى هوادار چریکهاى فدایى، حزب توده و در مرتبه‌اى پایینتر سازمان پیکار، تشکل دانشجویان غیرمذهبى بود. در مرحله پس از پیروزى، جنبش در اداره دانشگاه توان نشان داد و با تشکیل شوراى اجرایى مرکب از نمایندگان دانشجویى، مدیریت دانشگاه و نمایندگان، اساتید و کارمندان، دانشجویان در گردش امور دانشگاه سهیم شدند.

در همین حال بدنه نهادهاى نوتأسیسى چون سپاه، جهاد و هیئتهاى هفت نفره نیز از ظرفیتهاى دانشجویى شکل گرفت. ضمن آنکه بدنه گروههاى سیاسى گوناگون نیز از دانشجویان تشکیل مى‌شد و برخى گروهها نیز به عنوان بستر یارکشى به دانشگاه مى‌نگریستند و تضادهاى بیرون را به درون دانشگاه تزریق مى‌کردند.

در این برش تاریخى، اقدام دانشجویان انجمنهاى اسلامى )تحکیم وحدت( نسبت به اشغال سفارت آمریکا خود یک پدیده بود چرا که براى اول بار دانشجو دست به حرکتى زده بود که دولت مستقر را به دنبال خود مى‌کشید. )فارغ از تحلیل این حرکت و انگیزه‌هایش سرانجام آن و بازتابهاى مثبت و منفى‌اش(.

در این برش زمانى، دانشگاه به یک رکن مشخص اجتماعى تبدیل شده بود. اما در اردیبهشت ۵۹ انجمنهاى اسلامى با اتکاء به ارتباطات و توافقها و مجوزهاى درون حاکمیتى به عنوان “متولى” کل دانشجویان و با انگیزه مشخص انحصارطلبانه، حرکتى موسوم به “انقلاب فرهنگى” را با قصد ناگفته “تعطیل دانشگاه” سامان دادند. تعطیل حساب شده دانشگاه پى‌آمد مستقیم و از قبل طراحى شده این اقدام بود.

 برش هشتم: ۱۳۶۲ – ۱۳۶۸

در پى یک وقفه ۳ ساله و در شرایط ویژه پس از خرداد ۶۰ و به دنبال تصفیه گسترده اساتید و دانشجویان که با مشارکت انجمنهاى اسلامى و شوراى “انقلاب فرهنگى” صورت گرفته بود، دانشگاهها گشایش یافتند.

در برشى که در خانه دانشجو راه براى فعالیت دانشجویان مخالف غیربرانداز هم کاملاً مسدود و تنها یک سازمان دانشجویى حق فعالیت انحصارى داشت و آن سازمان نیز با داشتن “ولایت” بر آحاد دانشجویان، رسالت خود را دفاع از قدرت مستقر و وضع موجود مى‌دانست، “جنبش” به “نظام” تبدیل شد، خاصه آنکه مدیریت دانشگاهها نیز به طور جدى از انجمنهاى اسلامى تأثیر مى‌پذیرفتند.

در این مرحله که خصلت دیرینه “جنبش” از دانشگاه سلب شد، یگانه سازمان دانشجویى مجاز به فعالیت نه به عنوان نهاد نقاد قدرت که به عنوان نماینده و بازوى قدرت در دانشگاه، با قدرت “پیوند” خورد. این مهم، “پدیده”اى در روند تحولات دانشگاه در ایران به حساب مى‌آید. پدیده‌اى که به سیر تاریخى جنبش دانشجویى، فرمان “توقف” داد.

در هیچ برشى از تاریخ، دانشگاه به مانند این برش زمانى از تنوع و تکثر خالى نبود.

 برش نهم: ۱۳۶۸ – ۱۳۷۶

به دنبال پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ ایران و عراق، درگذشت رهبر انقلاب، تغییر دولت و در دستور کار قرار گرفتن برنامه تعدیل و آغاز استحاله نظام، انجمنهاى اسلامى آرام آرام در قبال برخى از جلوه‌هاى شرایط جدید، واکنش نشان دادند. با توجه به آنکه نیروهاى خالص و صادق انجمنهاى اسلامى در مقطع قبل از آزادسازى خونین‌شهر در دفع تجاوز فعال بودند که شهادت جمعى از آنان در واقعه هویزه در دى ماه ۵۹ نقطه برجسته آن قلمداد مى‌شد. حضور بس مؤثر دانشجویان مسلمان در جبهه‌ها چه در موضع فرماندهى نظامى و چه در موضع طراحى و مهندسى نشان از توان آنان داشت. شهیدان یادماندگارى چون حسین ناجیان، محمد بنکدار، مهدى و حسین باکرى از فعالان انجمنهاى اسلامى، در ردیف برجسته‌ترین مردان این عرصه بودند. بروز این واکنشها که برخى از موضع طبقاتى و عدالت‌طلبانه و برخى از زاویه فرهنگ و رفتارها و نیز رویکردهاى جدید در سیاست خارجى بود، به نوعى، خصلت اعتراضى را به دانشگاه باز مى‌گرداند. رویارویى انجمنها در آستانه انتخابات مجلس چهارم با سیاستهاى جارى و با جریان تمامیت‌خواه، نقطه برجسته این واکنشها تلقى مى‌شد.

از سویى با تغییر نسل انجمنهاى اسلامى تحول تدریجى طبیعى در برخى دیدگاههاى آنها نسبت به نسل قبلى، رخ داد. تا آنکه در مقطع انتخابات مجلس پنجم مواضع انجمنها شفافتر و رگه‌هاى تحول هویداتر از گذشته شد. همچنان که میل به استقلال و کسب هویت مستقل از قدرت نیز روند مثبتى بود که در پایان این مرحله قابل مشاهده بود. گفتارها و نوشتارهاى دکتر سروش در این برش، در شکسته شدن جزمها و اندیشه‌ورز شدن طیفى از اعضاى انجمنها مؤثر بود. فکر وحدت صورى حوزه و دانشگاه و سلطه فکرى روحانیت بر دانشگاه در همین دوره رو به شکست رفت.

تشکیل سازمان دانشجویى نه چندان وزین و قابل محاسبه مستقل از انجمنهاى موسوم به “جامعه اسلامى دانشجویان” و ایجاد انجمن اسلامى مستقل دانشجویان دانشگاه امیرکبیر از جمله پدیده‌هاى این برش تاریخى است.

 برش دهم: ۱۳۷۶ به بعد

در آستانه هفتمین دوره انتخابات ریاست جمهورى در پرتو شرایط نوین و همچنین با استفاده از زمینه‌هاى قبلى ایجاد شده، دانشگاه خصلت از کف رفته‌اش را باز یافت و “جنبش” دانشجویى مجدداً عرض اندام نمود و به همین علت نقشى تعیین‌کننده در شکست جریان انحصارطلب و تمامیت‌خواه و پیروزى خاتمى با برنامه توسعه سیاسى‌اش ایفا کرد.

جنبش با ورود به مرحله جدید در پى کسب استقلال و احراز هویتى مستقل از قدرت برآمد. در همین چهارچوب، روند تحولات انجمنها و تحکیم وحدت مثبت و میمون تلقى مى‌شود.

 روند طى شده، در یک نگاه:

جنبش دانشجویى ایران در پى خاتمه یافتن دوران سیاه بیست ساله و تلاشى نظم اجتماعى رضاخانى، همپاى ورود به شرایط جدید، حیات آغاز کرد و تا سال ۱۳۲۹ به تجارب تشکیلاتى – سیاسى دست یافت، در دوران نهضت ملى در نقش پشتیبان و “لجستیک” نهضت ظاهر شد، پس از سرکوب نهضت ملى و سرنگونى دولت مصدق “پیامدار”ى و زنده نگاهداشتن آرمانهاى نهضت را بر عهده گرفت، در برش ۳۹ – ۴۲ در دوران طلایى حیات خود “جهشى کیفى” بروز داد و فرزندانى استخوان درشت معرفى کرد، پس از سرکوب خرداد ۴۲ تا آستانه جنبش مسلحانه “زحمتکش” شرایط بود، با آغاز جنبش مسلحانه و حرکت آگاهى‌بخش شریعتى از ظرفیتها و آمادگیهاى آرمانى برخوردار گشت و تمامیت خود را در اختیار مرحله نوین مبارزه قرار داد، در برش زمانى ۵۶ – ۵۹ سنگر انقلاب بود و در روند سرنگونى شاه فعالیتى پیشتازانه داشت، در فاصله تاریخى ۶۲ – ۶۸ دچار سکون گردید و خصلت نخست خود را از کف داد، پس از سال ۶۸ با تحرک نسبى خویش آرام آرام در موضع نقد و اعتراض قرار گرفت و در جریان انتخابات اخیر ریاست جمهورى مجدداً برخى ویژگیهاى از دست داده را بازیافت.

در یک نگاه عمومى جنبش دانشجویى از شهریور ۲۰ تا به امروز سیرهایى چند را پشت سر نهاده است:

  •  سیر کمى: از آنجا که تک دانشکده‌هاى دانشگاه تهران در بدو تأسیس در روند خود به یک نظام گسترش یافته متشکل از ۲۰۵ مؤسسه آموزش عالى در پهنه کشور مبدل و تعداد دانشجویان نیز از چند ده نفر اولیه به بیش از یک میلیون و دویست هزار نفر در شرایط کنونى افزایش یافته، جامعه ما هم اینک داراى توده نسبتاً وسیع دانشجویى است. به همین نسبت، مجموع تعداد فعالان سیاسى نیز نسبت به گذشته، فزونى نشان مى‌دهد و کمیت توده فعال بسى بیش از ادوار پیشین است.
  •  سیر هویتى: در آغاز حیات جنبش، نیروهاى چپ محور دانشگاه محسوب مى‌شدند. همزمان با اعلام موجودیت نیروهاى ملى، رگه ملى نیز در جنبش دانشجویى هویدا شد و همچنین با تشکیل انجمنهاى اسلامى، مذهبى‌ها نیز به سهم خود صاحب موقع و مکان شدند. در سالهاى نهضت ملى صف‌بندیها روشنتر از قبل شد و در برش ۳۹ – ۴۲ نیروهاى ملى – مذهبى در تحولات جنبش دانشجویى به طور جدى ایفاى نقش نمودند.

در مرحله ایدئولوژیک دهه ۵۰ ضمن آنکه نیروهاى مارکسیست به طور فعال در جنبش حضور داشتند اما تأثیر نقش تاریخى مجاهدین – شریعتى، نیروهاى مذهبى جنبش را چند گام استراتژیک جلو انداخت و در موضعى برتر قرار داد.

جریان انقلاب با توجه به مذهبى بودن رهبرى و مضامین بخشى از شعارها خصوصاً شعار محورى “استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى” موقع و موضع دانشجویان مذهبى را مستحکمتر ساخت.

در فضاى خاص پس از “انقلاب فرهنگى” به دلیل فعالیت انحصارى تک سازمان دانشجویى هم‌پیوند با قدرتِ مستقر، هویت “مذهبى رسمى” در دانشگاه تثبیت شد. این پدیده  در جریان تحولات بهار ۷۶ دگرگونه شد و جنبش کنونى تا حدودى تنوع و تکثر فکرى اعم از مذهبى، ملى – مذهبى، ملى و لاییک را در درون دارد.

  •  سیر کیفى: جنبش در دهه ۲۰ در عرصه تشکیلاتى و فکرى – سیاسى “نوآموزى” کرد، در دوران نهضت ملى شناخت و توان اجرایى خود را ارتقا داد، پس از کودتا “کارگر” شد، در برش ۳۹ – ۴۲ در موضع طراحى و سازماندهى قرار گرفت و “بالغ” گردید، در هفت ساله ۴۲ – ۴۹ در غیاب نیروها به نوعى خودکفایى دست یافت، در دهه ۵۰ از دستاوردهاى نوین مرحله جدید مبارزاتى سیراب شد و نیازى به دستیابى به محصولاتى مستقل از آنچه عرضه مى‌شد نمى‌دید، در جریان انقلاب در امر سازماندهى، کار توضیحى و کار توزیعى همچون بزرگان عمل کرد، در دهه ۶۰ به نظریه رسمى مسلط و قدرت مستقر تکیه زد و دغدغه‌اى براى اندیشه‌ورزى و ساخت و ابراز هویت مستقل نداشت، حال به کسب هویتى مستقل از قدرت مى‌اندیشد و از آبشخورهاى فکرى رسمى ارضاء نمى‌شود.
  •  سیر طبقاتى: اگر در بدو تأسیس دانشگاه، طبقات متوسط به بالاى  شهرنشین بر صندلى تکیه مى‌زدند، هم امروز با گسترش جغرافیایى نظام دانشگاهى و با تحولات اجتماعى ناشى از انقلاب، جوانان شهرستانهاى کوچک و حتى روستانشینان از طبقات متوسط و مادون متوسط به دانشگاه راه یافته و مى‌یابند.
  •  سیر جنسى: در دهه ۲۰ تعداد پسران بسیار بیشتر از دختران و به تعبیرى دانشگاه، “دانشگاه مذکر” بود. هم اینک جدا از آنکه در حوزه علوم انسانى در برخى دانشکده‌ها دختران بیش از پسران‌اند، در کل نیز دختران جمعیت بسیار قابل توجهى را تشکیل مى‌دهند و در تعداد کل دانشجویان نوعى طراز جنسى برقرار است.
  •  سیر هویت اجتماعى: در شرایطى که جامعه در آغاز امر تنها هویت و احترام علمى براى دانشجو قائل بود، پس از شهریور ۲۰ ظرفیتهاى سیاسى دانشجو را باور و در دوران نهضت ملى آن را لمس نمود. شهادت قندچى، بزرگ‌نیا و شریعت‌رضوى سه دانشجوى دانشکده فنى در ۱۶ آذر ۳۲ احترام تاریخى مردم ایران را برانگیخت و جامعه از دانشجو به تلقى دوگانه رسید. این سیر در دهه ۵۰ و دوران انقلاب تکامل یافت و به دانشجو به عنوان “عنصر تحول” نگریسته شد. به دنبال حذف نقش و هویت پیشین دانشگاه در دهه ۶۰، در جریان تحولات اجتماعى – سیاسى پس از دوم خرداد، جامعه مجدداً به نقش تحول‌بخش دانشجو دل‌بسته است.

 وضع موجود و آینده پیش رو

جنبش دانشجویى ایران با پشت سرنهادن سیرهاى کمى، هویتى، کیفى، طبقاتى، جنسى و هویت اجتماعى اینک به نقطه‌اى رسیده است که؛

  •  – از دیدگاه کمى تعداد دانشجویان مشغول تحصیل در مؤسسات آموزش عالى به طور محسوسى از گذشته افزونتر است تا آن حد که از هر ۵۰ ایرانى یک نفر دانشجو است. جمعیت یک میلیون و دویست‌هزار نفرى دانشجویى کشور کمیتى قابل توجه در عرصه معادلات سیاسى – اجتماعى است که انتخابات دوم خرداد ۷۶ و تحولات پس از آن مؤید آن است. خاصه آنکه دانشجو بنا به موقعیت اجتماعى خویش قادر به کار توضیحى و تأثیرگذارى جدى بر محیط پیرامون اعم از خانواده، محل و محل کار است.
  • در یک ارزیابى نه چندان دقیق مى‌توان عنوان نمود که در مؤسسات آموزش عالى ۵ درصد از دانشجویان در زمینه‌هاى سیاسى، فرهنگى و صنفى فعالند. به عبارتى جمعیتى بالغ بر ۶۰۰۰۰ نفر به طور خاص بار جنبش دانشجویى را به دوش مى‌کشند که در خلاء احزاب و سازمانها، بیشترین کمیت سیاسى – صنفى و نیروى بالقوه قابل توجه محسوب مى‌شوند.
  • از منظر هویتى میل به استقلال از قدرت و وجود نوعى تنوع و تکثر در درون جنبش بویژه پس از پانزده سال شرایط تک‌بنى، کاملاً مثبت تلقى مى‌شود.
  • از نظرگاه کیفى در پى سالها رکود و عدم ارائه دستاوردهاى مشخص، جنبش در مرحله ظرفیت‌دار بودن قرار گرفته است. کیفیت فعالیت در دوران انتخابات، حضور چند باره در صحنه جامعه به مناسبتهاى مختلف، برپا کردن همایشها، برگزارى مراسم سخنرانى و میزگردها، برخورد فعال پرسشگرانه اخیر با رئیس جمهور، اعلام مواضع در قبال رخدادهاى مختلف دو سال گذشته و بالاخره آستین همت بالا زدن براى انتشار نشریه، شاخصه‌هاى گویاى بروز کیفیت نسبى در شرایط نوین است. در جشنواره مطبوعات دانشجویى که در مهر ماه گذشته برپا شد ۲۶۰ نشریه از دانشگاههاى سراسر کشور شرکت جستند که کیفیت و محتواى مطالب آنها در برخى موارد قابل تعمق و عنایت جدى بوده است.
  • جنبش در سیر طبقاتى – جغرافیایى خود به مرحله‌اى مطلوب رسیده است چرا که هم طبقات مختلف بویژه طبقات متوسط به پایین را پوشش مى‌دهد و هم فرزندان سراسر کشور را دربر مى‌گیرد.
  • حضور نسبتاً فعال دختران در سطح جنبش نشان از تحولى مثبت دارد.
  • حساب بازکردن مجدد جامعه براى جنبش و ایجاد انتظار نسبت به ایفاى نقش آن در روند تحولات اجتماعى – سیاسى نیز عاملى امیدبخش به حساب مى‌آید.

جنبشى که از مناظر مختلف به سطوحى مطلوبتر از گذشته نزدیک رسیده است و در طول نزدیک به شش دهه خصلتها و ویژگیهاى اعتراضى، ضداستبدادى، ضداستعمارى – ضدامپریالیستى، استقلال از قدرت، آگاهى‌بخشى، موج‌افشانى، عدالت‌طلبى، آرمانخواهى، مردم‌گرایى، رزمندگى و ساده‌زیستى کسب نموده، در حال حاضر در شرایط وداع با دوران قبلى و ورود به مرحله جدید است. جنبش اکنون مایل به استقلال و احراز هویت تازه، داراى تنوع و تکثر نسبى، ظرفیت‌دار و از نظر کمى بزرگترین نیروى حامى جنبش مدنى و پروژه توسعه سیاسى رئیس جمهور است.

اما جنبش دانشجویى در شرایط کنونى جدا از قوتهاى یاد شده با کاستى‌ها و محدودیتهایى چند نیز روبروست:

  •   جنبش کنونى فاقد حافظه تاریخى است. از آنجا که در آموزه‌هاى رسمى دو دهه اخیر، سال ۴۲ به عنوان “مبدأ تاریخ” معرفى شده، نسل نو با توجه به قطع ارتباط با نحله‌هاى فکرى – سیاسى از “آنچه گذشت” با خبر نیست. در همین حال از سیر تحول جنبش دانشجویى نیز آگاهى لازم را ندارد.
  •   برخى رویکردهاى تحلیلى‌اش در مواجهه با شرایط از پختگى لازم برخوردار نمى‌باشد. گرچه معدل سنى پایین و عدم حضور و تجربه کافى در روندهاى فکرى – عملى به طور طبیعى از پختگى تحلیل دانشجویى مى‌کاهد اما جدا از این نقیصه طبیعى، در مواردى تحلیلها از قوام مورد انتظار )در سطح دانشجویى( به دور است.
  •   کم‌حوصلگى از ویژگیهاى جنبش در مرحله کنونى است. دست زدن به اقدامات احساسى از عوارض این کاستى است.
  •   کم‌اعتنایى به اصل تدریج و زودخواهى از عواملى است که در مواردى جنبش فعلى را از مسیر مورد انتظار دور مى‌کند.
  •   جنبش بنا به عادت دو دهه اخیر از امکانات رایگان بهره گرفته و نه قدر امکانات مى‌داند و نه خود “امکان آفرین” است. حال آنکه در طول دوره تاریخى ۱۳۲۰ – ۱۳۵۷ جنبش، خودکفا و امکان‌آفرین بود.
  • جنبش با توجه به مجموعه قوتها، امکانات، کاستیها و محدودیتهایش هم اینک در مواجهه با آینده پیش‌رو مى‌باید به ضرورتهایى چند توجه ویژه مبذول دارد:
  •   تجهیز به حافظه تاریخى چه در زمینه تحولات سیاسى – فکرى سده اخیر و چه در خصوص تاریخچه و سیر تحول جنبش دانشجویى.
  •   ارتقاى توان تحلیل از طریق برخورد فعال با اخبار و مشاهدات با استفاده از سازوکارهاى جمعى.
  •   ادامه دادن منطقى روند استقلال از قدرت و احراز هویت. در شرایطى که عرصه از مردان میاندار و فرهمند در درون و بیرون از حاکمیت خالى است و ابرمردى وحدت‌آفرین و راهگشا دیده نمى‌شود و در وضعیتى که صحنه از نیروهایى چون جبهه ملى اول، نهضت آزادى ایران در بدو تأسیس و سازمان مجاهدینِ ابتداى دهه ۵۰ که محل تفاهم و توافق مجموعه نیروهاى ملى – مذهبى ادوار خود قرار گرفتند، تهى است، این خلاء دوگانه جدا از همه عوارض منفىِ استراتژیک، براى نسل نو مى‌تواند فرصتى تاریخى قلمداد شود، اگر خود بخواهد. در چنین شرایطى اتکاء به خود افزونترو کسب آمادگى براى حضور در مراحل بعدى، روانتر مى‌شود. در این شرایط، نیروهاى جنبش مى‌باید “کارگر” شوند و عرق‌ریزان مسیر باز کنند.
  •   تمرکز به روى اصلیترین مسئله. جنبش با توان کمى و کیفى کنونى خود مى‌تواند در نزدیک شدن جامعه به مناسبات مدنى و پیشرفت پروژه توسعه سیاسى رئیس جمهور نقشى تعیین‌کننده داشته باشد. ابراز بیزارى از خشونت، تأکید بر حاکمیت قانون، پافشارى در قبال آزادیها و تحقق شعار “ایران براى همه ایرانیان” در این مسیر ضرورى است و اولویت نخست این شرایط به حساب مى‌آید.
  •   توجه به کار فرهنگى از طریق گسترش کمى و ارتقاى کیفى نشریات دانشجویى و محصولات علمى متناسب با رشته‌هاى مختلف تحصیلى.
  •   توجه به کار صنفى به عنوان بخشى از وظایف جنبش به مانند ادوار قبلى.

این گونه است که جنبش نوین و نوپا مسیر بالندگى را طى و انتظارات جامعه را برآورده خواهد ساخت.

 پى‌نوشت

 ۱. مهدى بازرگان، دفاعیات بازرگان.

اسکرول به بالا