آنچه در ادامه میخوانیم، سخنرانی شهید هدی صابر در دانشگاه اراک در تاریخ یکشنبه ۱۲ اسفند ماه ۸۶ است. این سخنرانی در قالب سلسله جلسات ماهیانه دانشجویان دانشگاه اراک به مناسبت بزرگداشت سالگرد درگذشت دکتر مصدق ایراد شده است. در میانهی سخنرانی شهید صابر به سبب اخلال ایجادشده از سوی گروههای فشار، ایشان مجبور میشود بخش عمدهای از مباحث را در ده دقیقه خاتمه دهد. علاقهمندان میتوانند بحث تفصیلیتر داشتههای دکتر مصدق برای مبارزه احتماعی را در متن سخنرانی هدی صابر که در همایش «ضرباهنگ صد سال نفت» ایراد شده، با عنوان «الگوی توسعه دو وجهی – مشارکتی؛ نمونه توسعه ملی» مطالعه کنند. کلمات داخل کروشه و تیترهای بین متن توسط تنظیمکنندگان اضافه شدهاند.
مصدق: بازیافت یک مدل تاریخی
از سلسله جلسات ماهیانه دانشجویان دانشگاه اراک به مناسبت بزرگداشت سالگرد درگذشت دکتر مصدق
یکشنبه ۱۲ اسفند ماه ۸۶ ساعت ۴ بعدازظهر
هدی صابر(فعال ملی مذهبی)
مقدمه بحث؛ لزوم ایستادن بر موضع خلق و امکان آفرینی
به نام خدا و عصر بخیر و با اجازه از بزرگترهای جلسه به خصوص آقای دکتر کارگشا { منظور دکتر رحمان کارگشا از فعالان ملی و مذهبی است). اتفاقی که امروز افتاد هم غیرمترقبه نیست و هم اتفاق مهمی است. به این مفهوم که بالاخره وقتی اصل بر برگزاری قرار بگیرد باید مراسم برگزار شود. ممکن است جریان حاکم ( ممکن که نه، قطعن همینطور است) حقوقی برای کسی متصور نشود ولی هر جریان فکری حقوق خاص خودش را خواهد داشت. اگر در دانشگاه نشد، سالن بیرون و اگر سالن بیرون نشد در یک زیرزمینی با حداقل امکانات که دوستان زحمت کشیدند و سامانش دادند { برگزار میشود}. این اتفاق مثبتی است و خودش یک مدل زیست است. تا دو سال پیش بچههای انجمنها و دفتر تحکیم وحدت به هر حال همچنان که از سال ۵۸ این سیر آغاز شده تا حدود سه دهه در حکم داماد سرخانه نظام جمهوری اسلامی بودند. داماد سرخانه هم به هر حال با حداقل حقوق مواجه است و حداکثر امکانات؛ امکانات خاص خودش را دارد اما هر وقت بخواهد هویت مستقل بگیرد با خانواده عروس طرف هست. نقل انجمنهای اسلامی هم به همین ترتیب. اما به هرحال دورهای باید فراهم میرسید که بچهها امکانات خودشان را خودشان خلق کنند. اگر تا دو سال پیش در سال چند میلیون بودجه به آنها اختصاص داده میشد ولی الان آن بودجه وجود ندارد. اما خود بچههای انجمن اسلامی و فعالان مذهبی در دانشگاهها به مانند قبل از انقلاب مجبور هستند که خود خانه و خود امکان آفرین باشند. این اتفاق خیلی مثبتی بود که افتاد. طبیعتا امکانات آن روزین با امکانات امروزین تفاوت دارد. امکانلت آن روزین امکانات اردویی بود، ستهای متعدد کامپیوتر بود، اتاق مستقل بود، سالن بود و…ولی الان آن امکانات نیست. اگر چنین امکاناتی خلق بشود { اشاره به زیرزمینی که سخنرانی در حال انجام است} نشان دهنده زندگی نوین و جدید انجمن هاست. این اتفاق مثبتی است. نه کمیت مهم است و نه مکان. بالاخره برگزاری باید مسجل میشد که این اتفاق افتاد. جامعه انسانی با همین مدلها زنده است. آن مدل رسمی که تا مدتها انجمنها بازوی قدرت در دانشگاه بودند ( تا قبل از اتفاقات منتهی به دوم خرداد) طبیعتا ویژگیها خاص خودش را دارد و یک {مدل} زیستی را به خودش تعلق میدهد. و وضعیت امروزین هم زیست دیگری { را به خودش اختصاص میدهد}. بالاخره این اتفاق باید روزی رخ میداد و ان شاءالله به خالق شدن و امکان آفرین شدن بچههای فعال مذهبی و همچنین غیرمذهبی دانشگاهها منجر بشود. اتفاق، اتفاق مثبتی اس به این مفهوم که همچنان که خدا خالق امکان کل است و امکان آفرین است، از آنجا که بخشی از ویژگیهایش را نزد انسان به امانت گذاشته است، انسان هم به عنوان یک مدل کوچک خلق و امکان آفرینی محسوب میشود. اینکه امروز در این زیرزمین این مراسم برگزار شد نشان دهنده این است که بچههای برگزار کننده به هر حال نشان دادند که واجد ویژگیهای سامان دهنده اصلی که پروردگار باشد، هستند. با این مقدمه و با توجه به اینکه جلسه هم قرار بر این بوده است که ۳-۳:۳۰ شروع بشود والان ۱۷ دقیقه به ۵ هست و زمان زیادی هم به طور طبیعی از دست رفته، من بحث را آغاز میکنم
{مصدق از نوع انسانهای بر مدار تغییر از خلقت تا کنون}
عنوان بحث بازیافت یک مدل تاریخی است. مدل تاریخی بر خلاف تصور عمومی این نیست که دوران مصرفش سرآمده باشد. مدلهایی را که در دوردست بوده اند را میتوان بازیافت کرد و متناسب با امروز از آن استفاده بهینه کرد. بحث را با مدل آغاز کردیم و این جلسه هم در مقایسه با دورانهایی که انجمنهای اسلامی بازوی قدرت بودند، برای خودش مدلی است. البته مدل سادهای است اما همین مدل ساده میتواند یک مدل زیست تلقی بشود و به حوزههای دیگر تسری پیدا کند. با این توضیح مدل زیست دکتر مصدق ( هم مدل زیست فردیاش و هم مدل مبارزه اجتماعی اش) مدلی هست که در این دوران بیمدلی میتواند مورد استفاده قرار گیرد. ویژگی انسان این است که از زمانی که پا به این جهان گذاشت بدون تجربه ( در مقایسه با الان که وجود دارد) مدلهای زیست خاص خودش را خلق کرد. انسان غارنشین اولیه شروع کرد به خلق مدل و فصل و عصر شکار را رقم زد. همین که انسان که ابتدا مغلوب طبیعت بود و مغلوب دیو و دد بود و نهایتا چوبی تراشید و دیو و دد را مغلوب کرد، اولین مدلی بود که انسان خلق کرد. پروردگار با خلقت انسان در حقیقت زمینهای فراهم کرد برای بازسازی، ایجاد و استمرار مدلهای زیست و مدلهای تغییر و مدلهای تحول. در ابتدا که خداوند خواست خلقت انسان را آغاز کند ( برخلاف آنچه در تصور وجود دارد و برخلاف توصیف و تعریفی که نظام مستقر جمهوری اسلامی از خدا کرده است که خدا رابطهاش با انسانها کاملا یک طرفه است و خدا اسبان گرز به دست سر چهار راه تاریخ است، خدا عبوس است و خدا نمیتواند کار دموکراتیک بکند) قبل از خلقت انسان خدا اطلاع رسانی دموکراتیک کرد. به این مفهوم که به موجودین اطلاع داد که میخواهد خلق جدیدی را سامان بدهد. موجودین کیا بودند؟ موجودین ملائک بودند. به ملائک اطلاع داد، گزارش داد، میتوانست این اطلاع را ندهد، میتوانست این گزارش را منتقل نکند، اطلاع داد که من میخواهم دست به خلق جدیدی بزنم. خلق جدید هم انسان است. موجودین موضع گرفتند. ظاهرا این اولین موضعی است که در برابر پروردگار گرفته اند. موضع گرفتند که اولا خودشان را برتر میدیدند( جنس و ژن خودشان را نسبت به موجودی که قرار بود خلق بشود و به جهان پا بگذارد، برتر میدیدند). علاوه بر خودبرتر بینی و استعدادی که ادعایش را میکردند، پیشبینی هم کردند که این موجودی که تو میخواهی خلق کنی دست به دو اقدام تاریخی خواهد زد. یکی فساد خواهد کرد و یکی خون خواهد ریخت. پروردگار در پاسخ اینها فقط گفت که آنچه که من میدانم شما نمیدانید. محاجه صورت گرفت و بعد از صورت گرفتن محاجه و بعد از آموزشی که پروردگار در بدو خلقت به انسان اول و حضرت آدم داد، همه ملائک وقتی برتری دانشی و برتری کیفی و استعلای آدم را نسبت به خودشان درک کردند، به خلق جدید تمکین کردند جز ابلیس که مهار نشد و برتری جویی کرد و مهار نشد و تمکین نکرد. اتفاقی که در اآنجا افتاده است اتفاق خیلی مهمی بوده است. یعنی اگر خدا میخواست در عالم امکان پادگانی داشته باشد و ابواب جمعیای باشه و رییس قبیلهای باشه که موجودات سرخ پوستش باشند( این فضا در دوران ماقبل انسان و قبل از اینکه انسان خلق بشود فراهم بودو ملائک آنچه که ما از متن میفهمیم کارگزاران پروردگارند. مرحوم طالقانی در پرتوی از قرآن اسم ملائک را نیروی طبیعی میگذارد که هم اسمی زیباست و هم توصیفی واقعی است. ملایک کارگزار بوده اند. آنچه که ما از قرآن میفهمیم دو کار انجام میدادند که هر دو کار حمل بود. حامل نقل و انتقالات فیزیکی در هستی بودند و حامل پیام هم بودند. کارگزار بودند. ویژگیشان این بود که تمکین پذیر بودند، مقابل پروردگار مدعی نبودند، کارگزار بودند و در مقابل ویژگیهای انسان را هم نداشتند. جستجوگر نبودند، خالق نبودند، آفرینشگر نبودند. ولی انسانی که آمد به رغم پیشبینیای که ملائک کردند که انسان خون ریز است و انسان فسادگر روی زمین است انسان ویژگیهایی داشت درمقابل آنها. ویژگیهای انسان پرسشگری اش، معترض بودنش، شیرازه بهم پاشاندنش، حتی مقابل پروردگار موضع گرفتنش ( حتی انبیا هم با خدا محاجه کرده اند) . اینها نشان دهنده این است که اگر خدا تمکین میخواست خب ملایک بودند ولی میدانست که جوهره و بشره بشر چیست. بشر که آمد جدای از اینکه پرسشگر بود، جستجوگر بود و به وضع موجودش تمکین نکرد، در پی آفرینشگری هم بود. یعنی این بشر چنان که نقل شده است شش یا هفت ساعت بیشتر در بهشت دوام نیاورده است. بهشت یک کارپستالی بود در مقابل دیدگانش. بشر در آنجا کاملا راحت بود؛ تذلذ جنسی، تغذیه الی ماشاءالله و مشاهده کارپستالی. کاری برای انجام نداشت. اسباب و زمینهای برای تغییر، تحول، آفرینش و ابداع نداشت. لذا هبوط کرد. از وضع موجود به سمت وضعی که در جستجویش بود نقل مکان کرد. لذا اینطور که ما از متن میفهمیم خدا انسان را خلق کرد برای اینکه در زمین جانشینش شود و به خلق و تولید و آفرینشگری و ابداع بپردازد. لذا این انسان که ممیزهاش با ملائک این بود که ملائک آفرینشگر و مبدع و خالق نبودند، انسان هم خالق شد. خداوند کره زمین را با همه امکاناتش و محتوا و ملات خامش در اختیار انسان قرار داد که انسان بیاید روی این مواد خام فرآوری بکند و با فراوری به ساخت و ساز فیزیکال در کره ارض بپردازد و خودش هم بتواند مهندس مناسبات بشود، مهندس تمدن بشود، مهندس فرهنگ بشود. لذا بشر از وقتی که با این ویژگیها به جهان آمد، بنا بود که جهان را با سمت اسعلایی و درحقیقت با خروجی محتوایی تغییر دهد. لذا انسانهایی که در این مدار قرار گرفتند، انسانهای مدار تغییرند. درسته که بخشی از انسانهایی که خلق شدند خون ریختند و خون میریزند و خون خواهند ریخت و فساد کردند و میکنند و خواهند کرد اما محصول آن انسانهای حداقلی که مرد مدار تغییر شدند و جهان را تغییر دادند و تمدن بخشیدند و خلق کردند و ابداع کردند و امکان بخشیدند و الگو آفریدند ممیزه جدی دارد با انسانهایی که فساد کردند. لذا از این انسانها یعنی انسانهای مدار تغییر کهشان انسانی خودشان را به جا آوردند ( یعنی بنا بر این بود که انسان به این جهان بیاید و تغییر دهنده بشود) و تغییردهنده شدند و بر مدار تغییر غلط زدند نه بر مدار تفسیر. ( مشکلی که الان روشنفکری ما و بویژه روشنفکری مذهبی ما با آن دست به گریبان است این است که فقط در مقام تفسیر مانده است. و فقط دارد جهان پیرامون خودش را تفسیر میکند و نقل میکند و به مدار تغییر و تحول نمیرود.) انسانهایی در جای جای از جمله کشور ما بوده اند که انسان مدار تغییری بودند که بنا بود از اول باشند. یعنی بنا این بود که انسانهایی به این جهان بیایند که وضع موجود را برنتابند و در پی جایگزین کردن وضع مطلوب به جای وضع موجود تلاش کنند. جایگزین کردن وضع موجود هم با وضع مطلوب صرفا جابجاییها سیاسی و مبارزه سیاسی نیست. در این انسانهای مدار تغییر یک مربی موفق بوده، یک مادر کیفی بوده، یک شیمیستی که شش ماه عمرش را در زیرزمینهای آزمایشگاه برای یک کشت آزمایشگاهی صرف کرده بوده، ایدئولوگها و مبارزان سیاسی هم بوده اند. اینها مجموعا انسانهایی هستند که جهان را تغییر میدهند. انسانهایی که جهان را تغییر میدهند با دوربین عکاسی شان، زاویه دوربین فیلم برداریشان و تدبیرشان به تغییر دست میزنند. در کشور ما هم انسانهای مدار تغییر در حوزههای مختلف بسیار بوده اند. یکی از این انسانهای مدار تغییر که جهان پیرامون خودش را برنتافت و در مدار تغییر چرخ زد تا وضع مطلوبی را جایگزین وضع نکبت بار آن زمان بکند، مرحوم دکتر مصدق بود که هم یک مدل زیست فردی داشت هم یک مدل زیست مبارزاتی را برای جامعه ما به ارمغان آورد.
{مصدق: بازیافت یک مدل تاریخی}
حالا در این دورانی که روشنفکر ما جدای از اینکه از مدار تغییر فاصله گرفته و در مدار تفسیر اتراق کرده است و خیمه زده است و حاضر نیست به اتراقاش پایان دهد و مدار تغییر بپیوندد، یک، روش ندارد؛ دو منشش خیلی خیلی سبک وزن تر شده نسبت به دورانهای گذشته و سه اینکه برنامه زیست اجتماعی و زیست فردی ندارد. در وضعیتی که ما در آن به سر میبریم ضروری است که نقبی به گذشتهها بزنیم و ببینیم که مردان مدار تغییر در میهن ما که موفق عمل کردند چه اسلوبهایی را رعایت کردند و چه الگوهایی را با خودشان به ارمغان آوردند. این به مفهوم حرکت ارتجاعی و رفتن به عمق تاریخ و از حال فاصله گرفتن و نقش قبر کردن و برخورد نوستالوژیک پیش گرفتن نیست. بالاخره همچنان که پروردگار زنده است و جاویدان است، انسانهای نوع مدار تغییر هم در حقیقت منش شان، روششان و مدلهای زیستشان جاودان است. حال باید دید این مدلها چه بوده است و متناسب با امروز خودمان بتوانیم این مدلها را تصحیح کنیم و کارآمدش کنیم و یک مدار به جلو ببریم. در آستانه ۱۴ اسفند هستیم. دوستمان{ اشاره به مجری برنامه} هم اشاره کرد که به رغم همه تزریقاتی که هم در سی سال گذشته و هم در بیست و پنج سال قبل از انقلاب ( ۳۲ تا ۵۷) برای مکتوم ماندن مرحوم مصدق و اینکه مورد شناسایی اجتماعی قرار نگیرد، اتفاقا در همین سی سال گذشته شاخصترین چهرهای که به نسلهای جدید که حافظه تاریخیشان را جمهوری اسلامی توانسته بود پاک کند، همین دکتر مصدق است که دوباره بازطلوع کرد. و چون شخصیت قابل طلوعی داشت که توضیحش را خواهم داد، در پس پیشانی نسل جدید که شما باشید نقش بست و شکل گرفت. یعنی یک طرف قضیه ممانعتها و مانع تراشیها جریانهای حاکم هستند برای اینکه مدلهای زیست گذشته شناخته نشوند ولی یک وجه قضیه هم سنتهایی است که در هستی قرار دارد که این سنتهای در هستی این مدلها و این الگوها را دوباره برملاء و برآمده و برجسته میکند و مورد شناسایی نسلهای جدید قرار میدهد.
{زندگی، ویژگی ها، تجارب مصدق}
مصدق را اگر بخواهیم مدل شناسی کنیم اول ببینیم که مدل زیستش چه بوده است؟ سیر خودش را ببینیم در مدار تغییر به چه شکل بوده است؟ و بعد سراغ مدل اجتماعیاش میرویم. خب اگر فرد خودش را بخواهیم شناسایی کنیم مشحون از چند عنصر است. باردار و حامله از چند عنصر است. عناصر چند قلو. مصدق یک عنصره نبود. یک اینکه آرمان و دغدغه داشت. عنصری که امروز روز کم است. کسی را نمیبینی که دنبال توپ دغدغه بدود. از سینه کشها بالا برود و طنابها را بگیرد و بجهد. در حوزههای مختلف کمتر میبینیم به خصوص در حوزه اندیشه و تفکر. اینکه آرمان داشته است، صلاحیتهای خاص خودش را داشته است، سیرهای خاص خودش را طی کرد، مزیتهای ویژه خودش را بروز داد و نهایتا تجارب انباشته خودش را داشت. مصدق را اگر بخواهیم آرام آرام با این عناصر به بطنش برویم و شناسایی بکنیم در مرحله اول و مقدمتا اندیشه منوری داشت. به اصطلاح آن روز منورالفکر بود و اندیشهاش تنویر شده بود و نورافشان شده بود و به اصطلاح امروز روشنفکر بود. در کنار تنویر اندیشه، جهان دیدگی داشت، جهان را دیده بود و تحصیلاتش را در اروپا گذرانده بود. جدای از جهان دیدگی، ایران دیدگی هم داشت. منورالفکر بودن، جهان دیده بودن و ایران دیده بودن به او وزن مخصوص ویژهای داده بود. به این مفهوم که اگر این وزن مخصوص را آنالیز بکنیم یک اینکه انسانی بود که در دو رشته تحصیل کرده بود. یکی از داشتههایش تحصیلاتش بود. هم در حقوق تحصیل کرده بود و هم در مالیه. دو حوزهای که به حوزه اجتماع و حوزه قدرت، حوزه مدیریت و به حوزه عدالت و حقوق اجتماعی سر میکشد. لذا دو حوزهاش دو حوزهای بود که با آن روز ایران ارتباط تنگاتنگ داشت. پس در حوزه تحصیل صاحب مزیت ویژهای بود. صاحب رساله بود(آن زمان میگفتند رسائل). رساله دکترایش بحث وصیت در حقوق اسلامی بود. سه رساله دیگر هم داشت. یکی راجع به کاپیتالیسون در ایران، شرکت سهامی در اروپا و حقوق پارلمانی در ایران. پس تا اینجای کار اهل علم بود، تحصیل کرده بود، صاحب رساله بود، مدرس بود. در مدرسه عالی علوم سیاسی تهران که انتهای دوره قاجار شکل گرفته بود تدریس میکرد. این بخشی از وجوه شخصیتیاش بود، بخش دیگری از وجودش هم این بود که سیر کاربلدی را هم طی کرده بود. یعنی روشنفکری نبود که صرفا ذهن پیچیده کند.کاربلد بود. نماینده صدر مشروطه در مجلس اول شد. منتها چون کمبود سن داشت نتوانست به مجلس اول راه پیدا کند. مدتی در وزارت مالیه بود. نماینده فعال مجلس سوم بود، معاون وزارت مالیه و رییس کل محاسبات بود، وزیر عدلیه در کابینه مشیرالدوله در سال ۱۲۹۹، والی فارس در همان سال، وزیر مالی بود در کابینه قوام السلطنه در سال ۱۳۰۰، والی آذربایجان بود در همان سال، نماینده مجلس پنجم بود در سال ۱۳۰۲ و نماینده مجلس چهاردهم بود در سال ۱۳۲۲. لذا در دالانهای مختلف مناصب اداری گشت. نماینده مجلس بود یعنی منصب پارلمانی داشت، در حوزه اداری مالی فعال بود، در حوزه اداری حقوقی هم فعالیت داشت. لذا در دالانها گشته بود و صرفا روشنفکر نبود که فقط تئوری بداند و بخواهد با فرمولاسیون زیست اجتماعی داشته باشد. وجه دیگر این بود که سیر حزبی هم طی کرده بود. در قبل از مشروطه که حیات تحزب در ایران آغاز شد، در جامع ادمیت عضو بود، در مجمع انسانیت عضو بود، و در اولین حزب رسمی هم که در ایران شکل گرفت در سال ۱۲۸۷ ( سال دیگر {۱۳۸۷} سده تحزب رسمی در ایران است) یعنی اعتدالیون اجتماعیون عضو بود. لذا همه این سیرها را طی کرده بود: سیر تحزب، سیر مناصب اداری، سیر تدریس، سیر رسائل و سیر تحصیلات. لذا تقریبا انسان جامعی بود. حال وجه اجتماعیاش را اگر نگاه کنیم چهار ویژگی داشت: یکی در اینکه در کادر بود؛ اهل اصطکاک بود، افشاگر روندها بود و حضور بزنگاهی هم داشت. به این مفهوم که وقتی کودتای ۱۲۹۹ در ایران شکل گرفت از معدود افرادی بود که جلو کودتا ایستاد و کودتا و مقاصد مترتب بر آن را افشا کرد. در سال ۱۳۰۴ وقتی که مجلس موسسان شکل گرفت و تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی اول رسمیت پیدا کرد، چهار نفر در میان ۲۷۷ نفر نماینده آن زمان مجلس مخالفت کردند که یکیشان مصدق بود که کیفیترین مخالفت را با سلطنت رضاخان او بروز داد و او ظهور کرد. در سال ۱۳۰۶ در دومین سال سلطنت رضاخان وقتی که به علی اکبرخان داور که از گردانندگان کیفی و سازمانده دهندگان حکومت پهلوی اول بود اختیارات ویژه دادند مصدق یک تنه با اختیارات ویژه برخورد کرد. نهایتا در سال ۱۳۲۳ که میلستون آمریکایی با یک هیات ۶۰ نفره در راس وزارت مالیه و گمرکات ایران قرار گرفت، مصدق اعتراض کیفیای کرد و نهایتا در زمان استقرار دولت رزم آرا در سال ۱۲۲۹ مخالف کیفی و جامع نگر در آن دوران مرحوم مصدق بود. زندگیاش هم نشان داد که اهل هزینه دادن است. ۱۲۹۹ و ۱۳۰۰ علیه کودتا موضع گرفت و مدتی در دل بختیاریها رفت و مخفی شد و بعد در بازگشت او را گرفتند و به بیرجند تبعید کردند. تبعیدها و زندانهایش تا سال ۱۳۱۹ و بعد تا سال ۱۳۲۸ ادامه داشت. لذا روشنفکر شسته رفته و در حقیقت فکلیای نبود. آن زمان میگفتند اتوی پاچه شلوار روشنفکران و صاحب منصبان آن زمان خربزه قاچ میکند یعنی شسته رفته و فکلی و به اصطلاح امروز سانتی مانتال. ولی مصدق در دوران خودش روشنفکر سانتی مانتالی و فکلیسم پیشه نکرد. روشنفکری بود که دم به دم در مناصب مختلف رفته بود و به هر حال سیر کسب صلاحیت را طی کرده بود.
{اخلال در جلسه سخنرانی و لزوم رساندن بحث به جایی}
اینجا در کاغذ برای من نوشته اند که دستور ( فعلن در موضع دستورند!!؟!) لغو جلسه را داده اند منتهی چون جلسه شروع شده است طبیعتا باید به یک جایی برسد. من در چند دقیقه هم که شده بحثم را جمع میکنم تا به یک جایی برسد مسوولیت بعدی برعهده برهم ریزانندگان. اسم مخالفین برانداز است ولی در حد این جلسه را هم تحمل نمیکنند! نمیشود که هر قاب پلویی از جلویشان رد شود را بزنند زیرش و بریزد زمین. این جا که قاب پلویی هم نیست. اینها یک استکان نعلبکی را هم نمیتوانند تحمل کنند. یک نعلبکی را هم که میخواهد از جلویشان رد شود را زیرش میزنند.
{دغدغه و یقین دو عنصر کلیدی}
مصدق دغدغه داشت. دغدغه ایران خواهی داشت. دغدغه استقلال ایران را داشت. ما از او آموختیم. مصدق هم میخواست در این جهان سهمی داشته باشد. آدمی بود ایران. از نظر او ایران باید در جهان آن روز سهمی داشنه باشد. همچنان که ما میخواهیم در کشور خودمان سهمی داشته باشیم. حقمان است که سهمی داشته باشیم. مصدق با این استدلال و ایده کار را شروع کرد. این فرد داشتههایی در آستانه مبارزه داشت. دغدغه داشت، آرمان داشت، صلاحیتهای فردی داشت که به آنها اشاره شد. باور اعتقادی داشت به دموکراسی، رشد و ایران سهمی در جهان داشته باشد. دوران را درک کرده بود، تجارب انباشته داشت، رهیافت داشت و یقین. چیزی که امروزه گم است. آقای خازنی رییس دفتر مصدق در بیست و هفت ماه و پانزده روز حکومتش بود. آقای خازنی تعریف میکرد و میگفت: ده سال قبل از ملی شدن من مدتی در جنوب کار میکردم. از جنوب که آمدم رفتم پیش مرحوم مصدق و گفتم در جنوب دولتی در کار نیست جز دولت انگلستان. نانوایی هم اگر بخواهد در شهرهای جنوب باز شود باید دولت جنوب اجازهاش را بدهد. بعد مصدق در پاسخ به آقای خازنی با قاطعیت میگوید که تا چند وقت دیگر جل و پلاس بیپی و انگلیسیها را میریزیم در دریا. یعنی یقین داشت. برخلافی که عنوان میشد که مذهبی نیست و مسلم نبود، یقین جدیای داشت. من فرازی را میخوانم از مرحوم دکتر مصدق که به بحث خیلی نزدیک است. عنوان میکند مسلک من مسلک سیدالشهدا است. یقین، آنجایی که حق در کار باشد، با هر قوهای مخالفت میکنم. از همه چیز در میگذرم. نه زن دارم، نه پسر دارم، نه دختر دارم. هیچ چیز ندارم مگر وطنم را که در جلو چشم دارم. این ویژگی را داشت. روشنفکر بیآرمان و بیدغدغه و بیباور نبود. مگر میشود مبارزه اجتماعی کرد بییقین؟ چنین چیزی اصولا امکان پذیر نیست.
داشتههای دکتر مصدق در مبارزه اجتماعی
حالا با این ویژگی هایش؛ با صلاحیت هایش، باورهایش، درک دورانیاش و تجارب انباشته بعد از مشروطه و یقین و رهیافتش به مدار مبارزه اجتماعی پا گذاشت. در مبارزه اجتماعی چه داشتههایی داشت؟ کار توضیحی با مردم. افشای روندهای تاریخی در ایران. آموزش.
ملی شدن نفت در آخرین روز در آخرین سال دهه ی ۱۳۲۰ اتفاقی نبود. از شهریور بیست مصدق در بیرون مجلس و در درون مجلس کار آموزشی کرد، کار توضیحی کرد، روندها را توضیح داد و ذهن مردم را برای ملی کردن آماده کرد. آموزش داد. پارادایم دورانش را لحاظ کرد. با خودش دو تئوری آورد. یک تئوری تشکیل جبهه در حوزه سیاسی و حوزه تشکیلاتی و دو تئوری موازنه ی منفی در حوزه ی اقتصاد سیاسی و اقتصاد خارجی. یک شعار آهن ربایی و غیر روشنفکری هم وسط گذاشت. شعار روشنفکری شعاری هست که تخیلی است و در ابرهاست و دوردست است و مانند بادبادکی است که دم به دم از کودک دور میشود. یک شعار وسط گذاشت. برنامه دولتش یک برنامه دو بندی بود. یک اصلاح قانون انتخابات با سمت آزاد شدن انتخابات. دو ملی کردن سراسری صنعت نفت در ایران. حول این دو شعار ایران را بسیج کرد. ایران را که بسیج کرد جنبش اجتماعی راه افتاد. برنامهاش تحققی بود و مهم این است که مصدق چفتهای اجتماعی خاص خودش را داشت. جبهه ملی اول که مقابل دربار تشکیل شد، تشکیل دهندگانش فقط ۱۹ روشنفکر و استاد دانشگاه و انتلکتوئل و ژورنالیست نبودند. وقتی جبهه ملی ایران تشکیل شد بلافاصله شاخه شهرستان، شاخه بازار و شاخه دانشگاه زده شد. این خیلی مهم است. آقای معین دو سال پیش میخواست جبههای را تشکیل بدهد که اساسا وجبی به سمت تحقق نتوانستند نزدیک شوند. چرا؟ چفتهای اجتماعی، جریان اصلاح طلب در ایران نداشت. مصدق چفتهای اجتماعیاش چه بودند؟ آقای ابراهیم کریم آبادی سر صنف قهوه چیهای ایران. رای جدی جمع کرد برای مصدق در دوران وکالت و بعد هم در دوران رییس دولتی. معتمد اجتماعی بود آقای کریم آبادی. مصدق دو نفر در بازار داشت که راسته بازار داشتند: لباس چی و دستمال چی. مصدق شمشیری را داشت که در حقیقت سفره دار جبهه ملی و بعدا اسپانسر مرحوم تختی بود. مصدق با قصابی دوست بود به اسم عبدالله کُرمی. عبدالله کرمی بعد از کودتا، یک نفره در مقابل قصابیاش که در خیابان فخرالدوله بغل مسجد فخرالدله است در یک نزاع ۱۲ نفر از باند شعبان و خود شعبان را تار و مار کرد. عبدالله کرمی یک لات با کلاس بود که نزدیک به مصدق بود. مصدق اینها را داشت. مصدق مرحوم انوری را داشت. مصدق مرحوم حاج محمد حسین راسخ افشار را داشت. صرفا با روشنفکری، صرفا با تنویر افکار که نمیشود مبارزه اجتماعی تشکیل داد. چفتهای اجتماعی خاص خودش را داشت. چفتهایی که هیچ کدام از جریانهای اصلاح طلب و اپوزیسیون فعلی این چفتها را ندارند. تا تاجیک کشتی گیر، تا بعدا مرحوم تختی { جزء چفتهای اجتماعی مصدق بودند}. اینها چفت اجتماعی است. وجه دیگر هم مرحوم سید حسین فاطمی ژورنالسیت مبرز، یک وجهاش هم آقای شایگان و صالح و صدیقی و…استادهای دانشگاه تهران و صاحب کرسیهای خوب و با شرافت. اینطوری بود که مبارزه اجتماعی میتوانست شکل بگیرد. لذا چفتهای اجتماعی خودش را داشت. یک فراکسیون داشت. با هشت نفر در مجلس توانست دنیای پیرامونش را تکان بدهد. با هشت نفر: خودش و هفت نفر دیگر که فراکسیون اقلیت با استفاده از تریبون مجلس و کار توضیحی و کار افشاگری روی دوران رضاخان، روی قرارداد تقی زاده، افشای غارت شرکت بریتیش پترولیوم (بی پی) و نهایتا موج افشانی. هشت نفر در ایران توانستند موج راه بیاندازند. یک فراکسیون، یک جبهه و یک دولت. با این سه ابزار تشکیلاتی در آن مدار تغییر که ابتدای بحث صحبتش را کردیم عروسی راه انداخت. اینکه انسانهای مدار تغییر عروسی راه میاندازند. برخلاف تصور ما که همه ی جهان سیاه و تیره و خاکستری و تیره_ روشن است اصلا این طور نیست. به قول مولوی : سور و عروسی را خدا ببریده بر بالای ما. خدا یک اوستا خیاط پروگر است که لباس عزا برای تودهها نمیدوزد. او لباس عروسی میدوزد. این لباس عروسی را دم به دم در جوامع مختلف از جمله جامعه ما انسانهای مدار تغییر به نمایش میگذارند و نه لباس عزا را. مصدق عروسی تاریخی با منشهای خاص خودش برپا کرد. روشنفکر هست، کاربلد هست، چفتهای اجتماعی دارد، دو تئوری دارد، برنامه تحققی دارد و منش هم دارد. منش اگر در مبارزه اجتماعی نباشد کل نیروها ول معطلند. منش نداشته باشی به عرصه اجتماعی بیایی، نیایی بهتر است. منشش چه بود؟ یک نفر را به جرم فکر نگرفت. ضارب ش را همه پیرامون گفتند در دادگاه نظامی محاکمه کن. آقای صدیقی( وزیر کشور بود که جامعه شناس بودند) و آقای سنجابی که حقوق دان بودند را خواست. دو روز به آنها وقت داد که آیا تبصره موادی پیدا میکنید که ما غیرنظامی را در داگاه نظامی محاکمه کنیم؟ گفتند نه. گفت پس امکان ندارد غیرنظامی در دادگاه نظامی محاکمه شود. دستش آلوده نشد. ذهنش آلوده نشد. در مدت بیست و هفت ماه و پانزده روز نخست وزیری، دو میلیون و ششصد هزار تومن هزینه نخست وزیری را خودش داد، حقوق نگرفت، از ماشین دولتی استفاده نکرد، دو سفر خارجی رفت: یکی لاهه و یکی نیویورک برای استیفای حقوق ملت. هزینه خودش و همراهانش را خودش داد. اینها منش یک فرد است. اینچنین فردی با این داشتهها و آن سوابق مدل اجتماعی بروز داد. مدل اجتماعیای که بروز داد روی پدیدههای دموکراتیک ایستاد. خیلی مهم است. در دوران مصدق هشتاد حزب در ایران فعال بودند. اگر در دوران مشروطه ۹۹ روزنامه و نشریه در ایران منتشر میشد، در زمان مصدق ۱۱۰۰ نشریه چاپ میشدند. لذا فردی با آن داشتهها و با این ویژگیها و بامدلها میتواند یک حرکت اجتماعی راه بیندازد. بیاید عروسی تاریخی برپا کند.
{اتمام جلسه و ناتمام ماندن بحث}
وقت میگویند به صورت تحمیلی تمام است.من کل بحثی را که میخواستم بکنم سعی کردم در ده دقیقه فشرده کنم. مصدق مرد بزرگی بود. مردان بزرگ بیجهت بزرگ نمیشوند. ردا از قبل برای کسی نمیدوزند که فردا ببرند در آن ردا جایش دهند. فرد با قد و قواره خودش از نوع مصدق که به قول پهلوانان و قهرمانان که قواره بود و شقهای بود در جامعه ایران، ردایش را خودش بر تن کرد و مدلی است که ما میتوانیم به آن تاسی کنیم. خیلی متشکریم.