شریعتی و صابر : دو روشنفکر در یک مسیر
هدی صابر را کم و بیش میشناسیم. میگویم ”کم و بیش“، چون شخصیت، بینش، روش و منش او فراتر از آن بود که با خواندن چند مقاله و مصاحبه در مورد او شناخته شود. حتی بسیاری کسانی که با او زندگی کردهاند، شاگردش بودهاند و حتی در مراحل مختلف زندگی و فعالیت همراهش بودهاند نیز اعتراف کردهاند که هرگز شناخت کاملی از او نداشتهاند. هدی صابر، شخصیت منحصر بفردی در تاریخ پس از انقلاب است. غرض، مجیزگویی و مدیحهسرایی نیست. تنها میخواهم بگویم جامعه ما شخصیتی را از دست داد که اگر بود، میتوانست تغییرات فاحشی را در سپهر روشنفکری مذهبی ما رقم بزند.


به نام خدا، لوتی اول سر گذر هستی. سه هم پیمان عشق قصه پر غصه و پر ملاتی است از سر گذشت ”جوان اولان دوران“ و بینش،منش و روش در سه نیروی تغییر“محمد حنیف نژاد، سعید محسن و اصغر بدیعزادگان“ به رنج استادم هدی صابر که خود سر خط مشق منش و عشق و روش بود. صابر که خود خال بالای مرام پهلوانی را زده بود در این کتاب سعی بر آن داشت تا مدل یک زیست انقلابی، و انقلابی به معنای سر خم نکردن و رنگ رخ نباختن ارزشهای والای انسانی به هنگام مشکلات در جلوی غاصبان و مزدوران زمان را به همگان نشان دهد. جدی بودنشان، بار پشتشان، پیگیر بودنشان ، عشقشان و در ورای همه امیدو میل به تغییر پیرامونشان که متفاوت است عیارشان از دورانشان.
سوار قطار زاهدان شدم بلیط نداشتم و در این ۵-۲۴ زمان سفر در رستوران قطار نشسته بودم، از لحظهای که تصمیم سفر زاهدان گرفته شد، ذهنم درگیر صابر و مرور خاطرات با او شد. قطار مرا از میدان راه آهن به سیستان و بلوچستان می برد اما از همان لحظه ی آغازین حرکت خیالم به زاهدان رسید. درباره پروژه او مطالبی خوانده و شنیده بودم و این خواندنها و شنیدهها مرا بر بال خیال می نشاند تا همت و تکاپوی استاد را تخیل و تصور کنم. مسیر بس طولانی امکان مطالعه را در رستوران قطار برایم مهیا می نمود البته پنجره نیز امکان توجه به چشم انداز ایران را.
فریده جمشیدی ـ زیستن با مردان سخت کوش آسان نیست. و سختتر آن است که در اوج دوران پختگی همسرت را از دست بدهی. دیگر بهتر یاد گرفته بودیم که چگونه با دنیای هم کنار بیاییم. و جدایی از هدی چه تلخ است. یادش به خیر قبل از ازدواج مان در سال ۱۳۵۸ه.ش با هم هر دو در انجمن اسلامی دانشگاه هم باور بودیم و در آنجا همدیگر را یافتیم. بسیاری این ازدواج را زود میدانستند. اما ما تصمیم گرفتیم که همسر شویم و شدیم. تو با نظم بینظیر٬ زندگی را مثل همه کار های دیگر جدی گرفتی. جدیت تو گاه خستهام میکرد.
کنشگری هدی معطوف به تصاحب قدرت سختافزاری و تغییر ترکیب حکومت نبود. او توانمندسازی جامعه مدنی را برگزیده بود. تلاشی که در متن فشار دائم نهادهای امنیتی و قضایی پی گرفته میشد. احضارها و بازداشتهای مکرر، مانع از تداوم آگاهیبخشی و تقویت شبکههای اجتماعی و همیابی دغدغهداران ایران توسط وی نبود. او صبور و بیصدا، راه خود را به جدیت تعقیب میکرد. رفتنی مستمر و گام زدنی مصمم و پیوسته که با نظمی کمیاب و آموختنی متحقق میشد.
سومین سالگرد شهادت هدی صابر، بار دیگری فرصتی شد برای گفتگو با خانم فیروزه صابر، خواهر و همکار این پژوهشگر و اندیشمند آزاده. در این گفتگو، خواهر معلم شهید در خصوص ویژگیهای هدی صابر در عرصهی کار و اخلاق حرفهای و شغلی نکات قابل توجهی بیان کرده است. فیروزه صابر که دورهای شش ساله در صدا و سیما و سالهای متمادی در دههی پایانی حیات هدی صابر همکار وی بوده است، علاوه بر بیان سیر رویدادهای کاری هدی صابر، قواعد و سلوک شخصیتی این پژوهشگر برجسته را در حوزهی حرفهای به خوبی تشریح کرده است. 
آنچه در پی میآید دستنوشتههای هدی صابر در نخستین روز بازگشت به زندان پس از مرخصی نوروزی (چهارشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۰) و سپس دستنوشتههای حدفاصل سهشنبه ۱۰ خرداد تا پنجشنبه ۱۹ خرداد است. دستنوشتههای ده روز اخیر مشتمل بر جریان درگذشت مرحوم مهندس سحابی و شهادت هاله سحابی و متعاقب آن، اعتصاب غذای هدی صابر به همراه امیرخسرو دلیرثانی است. دستنوشتهها تا یک روز پیش از شهادت صابر ادامه یافته است و افزون بر شرح حال و بیان مسائل جاری و روزمره در بند، مشتمل بر سیر تصمیم برای اعتصاب غذا، تبیین هدف از انجام آن و حواشی و مسائلی است که پیرامون این امر رخ داده است.
رضا علیجانی ـ من امروزه قدر هدی صابر را ”بیشتر“ از گذشه میدانم و میفهمم! مدتی است که فکر میکنم ”رئال پلیتیک“ حاکم بر فضای سیاسی بسیاری از فعالان سیاسی، علیرغم بسیاری دستاوردهای سیاسی و حتی رفتاری مثبت، اما با خود برخی ویروسهای خطرناک با آثار بسیار مخرب را هم حمل میکند. یکی از منفیترین آثار احتمالی ـ نه اجباری ـ این رویکرد سیاسی بیحسی اخلاقی است. در برخی نوشتههای اخیرم این دغدغه را بر کاغذ آوردهام تا اضطراب ذهن و روحام را با اشتراک گذاشتن و نوعی درددل مجازی با هر گوش شنوا و دل آشنایی که نسیم باد صبا این مکتوبات را به او می رساند، اندکی سبک کنم.

