منبع: نشریهی چشمانداز ایران ـ مقدمهی ویژهنامهی «جای خالی، جای سبز» ـ زمستان ۱۳۸۸
جای خالی، جای سبز
ادبیات ایرانی، مجموعهای است مشحون؛ سرشار از سبک، سیاق، صنعت و مضمون.
مضمون به مفهومِ «محتوای ضمن» و به معنای جانِ کلامی که «ضمن» کلمه، جلوه گر می شود.
«حضور»، از جمله مضامین شاخصی است که هم در ادبیات شفاهی و هم در ادبیات مکتوب ایرانی، موج زنانه هویداست.
حضور هم از منظر
روحی – روانی
و هم ازمنظر
عاطفی
در ادبیات ما صاحب جایگاه است. ایرانی در ادبیات خویش با هر آنکه با او در آمیخته است، مانوس است، دلبسته است و روح بسته و فکر بسته، «غیبت»اش را بر نمی تابد. زینرو در غیاب «مطلوب»، «حضور»ش را به هر بهانه و هر مناسبه، امتداد می دهد. از این منظر، «حضرت»، بدیل «غیبت» و به معنای، حاضر بودن اوئی است که هم اینک «نیست». این حضرت می تواند حسین (ع) باشد، و می تواند مولوی، می تواند حافظ و می تواند یک دوست، فرض شود.
صنعت «تشخیص»، کمک کار موثری است برای حاضر کردن غایبان؛ پرنده، ماهی، آینه، گل و … جملگی، شخصیت دهنده به غایبی هستند که به «حضور»، خوانده می شود.
«هر آن که از دیده برفت، از دل رفت»، مشمول آنانی که در عین غیبت، «حاضر»اند،نمی شود و این گزاره به نام و جای شان، نمی چسبد. اینان که در قابِ خاتم کاری شده ادبیات شفاهی و مکتوب ایرانی، جای گرفته اند، «غایبانِ حاضرند».
دو عبارت مرکب
«جایش خالی»
و
«جایش سبز»
از کاربری روزمره در محاورهها و نوشتارهای ایرانی برخوردار است. کاربری این دو عبارت، هم موردی – مناسبتی است و هم مستمر؛ موردها در جمعهای دوستانه، بر سر سفره و این جای و آن جای، مصداق میابند، اما مستمرها، همه «گاه»ی و همه«جا»ئی اند.
غلامرضا تختی «مطلوبِ» همه پسند و همه پیوندِ «ملت»ی است که هرچه از غیاب او فاصله می گیریم، حضورش، خواستنی تر می شود. پهلوانِ
اهل هماورد
صاحب بازوبند
جهان روا
صاحب سجایا
افتاده نواز
گل ریز به پای مردمان
بیقیل و قال
نه اهل مال
محبت ریز باچشم و دست
و
پشت به قدرت
رو به ملت
نزدیک به دو دهه در جامعه ایران چنان جا بازکرد که، آن فضای بازشده، پرناکردنی است؛ نه در ورزش، نه در گودِ منش، نه در جامعه پرتنش و نه در سیاستِ اجتماعی شدهی پرسَهِش.
قواره ایران پهلوان و جهان پهلوان در «میانه» خالی است و «جای»اش، جای سبزی است. در ورزش تهی از منشِ دولت زده و در خاکستری مکدر امروزه ایران، جای خالی پهلوان، عیان تر و سبزینهی سبزی اش، مغزپستهای تر و ریحانی تر است.
برای برخیها از این «گونه»، دل بهانه می گیرد و منقبض می شود. در این آشفته بازار اکنونی، دلِ ملی، «بونه» تختی دارد و در نبودش، تنگِ تنگ است.
مجموعه «جای خالی، جای سبز»، «یاد»پهلوانِ غایبِ حاضر را پاس می دارد. این مجموعه ارزانی به آنی است که هرچه فاصله زمانی وداعش با ما بعیدتر می شود، نزدیک تر احساسش می کنیم.
ذیلِ پاسِ یاد پهلوان، به حساسیتهای اجتماعی «چشم انداز» ایران ارج می نهیم که شمارهای از شمارههایش را برای پهلوان اجتماعی ایران زمین، به طبع رساند.