بینش، روش و منش

هدی صابر؛ دموکرات رادیکال، پیوند آرمان و نهاد

مجتبی نجفی ـ  پرسش اصلی این مقاله این است رادیکالیسم مورد نظر هدی صابر چه ویژگی‌هایی داشت؟ پرسش فرعی اینکه چه نقد عمده‌ای بر هدی صابر در رویکرد رادیکالش وارد است؟ فارغ از احترام به مردی که به تعبیر شریعتی تمام اسماعیلیات خود را فدای کشور و مردمش کرد این مقاله هم تبیین رویکردی است که هدی صابر در دهه آخر عمر خود با جدیت بیشتری دنبال کرد و هم تعیین نسبت نگارنده به عنوان یکی از دوستداران ایشان است. برای پاسخ به پرسش اصلی این مقاله باید یادآوری کرد که صابر به خصوص بعد از وقایعی که در سال ۸۲ رخ داد به چند گزاره مهم رسیده بود.

خانه‌داریِ جمعی؛ فلسفه‌ای برای زندگی

سیدحسین موسوی ـ دست کم به چند دلیل نوشتن از آقای صابر ساده نیست. نخست آنکه نگارنده به قد و قامت خودش واقف است و دست و دلش می‌لرزد آنگونه که شایسته است، حق مطلب را ادا نکند. از طرفی، به گفتار درآوردن عملِ شهید صابر، و از تبارش تنها حرف زدن، کاستنِ آن است. چه، قلم در جایگاهی نیست که بتواند آنچه را که محقق شده است، در لابه‌لای واژه‌های مهجور، عرضه کند. در وضع کنونی، نوشته و نظر، مولود عمل است چرا که از پسِ انجام یافتگی و به بار آورندگیِ آن، قصد توضیح و تبیین دارد و در این میان، در سطحی نازل‌تر از آنچه اتفاق افتاده، دادِ سخن سر می‌دهد، آن‌هم سخنی ناقص‌الخلقه، نصفه و نیمه و ناتمام! اما آنچه در نوع الگویی که شهید صابر از پس هستیِ خود قصد ارائه‌اش را دارد، به نظرم رابطه میان «نظر و عمل» از اهمیتی دوچندان برخوردار است.

رابطه ما با هدی صابر چیست؟

احمد فشخورانی ـ صاحب این قلم در پی آن نیست که از قهرمانی‌ها و پهلوانی‌ها و بزرگ منشی‌ها و بزرگی‌های مرحوم صابر بنویسد.و “حماسه هدی” را بر کاغذ پیاده کند. چه آنکه این کار مستلزم آشنایی نزدیک با آن مرحوم و دیدن این بزرگ منشی‌ها و رشادتهاست. پس چنین نوشتاری لزوما بر عهده دوستان و نزدیکان هدی است. هدی صابر اما ردپایی از خود بر صفحه تاریخ این سرزمین گذاشته است و به اعتبار این ردپا می‌توان علیرغم عدم آشنایی نزدیک با وی در مورد او سخن گفت. درست همانگونه که علیرغم عدم آشنایی نزدیک با افلاطون یا پروتاگوراس در مورد آنان سخن میگوییم. در این سیاهه سخن بر سر بررسی رابطه ما با هدی صابر است. و ناگفته پیداست که برای پاسخ به چنین پرسشی باید ابتدا منظور از “ما” مشخص شود. سپس بدانیم هدی صابر در کجا ایستاده است. و آنگاه بتوانیم به بررسی رابطه میان “ما” و “هدی صابر” بپردازیم.

در جستجوی منش از کف رفته

محمد کریمی ـ در تاریخ مبارزاتی ملت‌های تحت ستم یافتن ردپایی از منش در میان مبارزین پیشرو در دهه‌های گذشته در سیر مبارزاتی که به نوعی به رومانتیسم انقلابی منتج میشد چندان دشوار نیست. منش به عنوان سرخط تحولات اجتماعی نقشی تعیین کننده در روند تکامل مبارزاتی و سیر کسب صلاحیت برای حضور صلاحیت دارانه در عرصه مبارزه ایفا نموده و کنش‌هایی بر معیارهایی همچون ایثار و جان برکفی را که معطوف به منش‌های والای انسانی می‌باشد را سبب می‌گردد. در سیر مبارزاتی تاریخ معاصر ایران نیز منش در میان مبارزان و سازمان‌های سیاسی – مبارزاتی کشور خاصه در دهه‌های خون و افتخار ۴۰ و ۵۰، نقشی بس کیفی بر تندیس جان بر کفی و ایثار حکاکی کرده است. 

تارِ رنج و پودِ امید

شهاب اکوانیان ـ  نیمروز گرم خردادی اهواز بود. هواخوری بین دو قسمت کارگاه تاریخ را در حیات خانه آقای لدونی سیگاری می‌گیراندیم و گپ می‌زدیم. هواخوری برای صابر اما بدون قدم زدن هواخوری نبود. با همان قامت کوتاه اما ورزیده و چابک، نگاه محزون اما هوشیار و امیدوار، گاه به همراه کسی و گاهی تنها از خانه بیرون می‌رفت و بعد هم سر ساعت مقرر برمی‌گشت. نظم و تعهد و تلاش بی وقفه، در کنار رنجی عمیق و همیشگی ویژگی‌هایی بودند که در همان دیدار اول و دوم در او تشخیص می‌دادی. رنجی که به همان میزان که وجودی بود، حاصل تجربه‌ی زیسته‌ی انسانی بود به معنای واقعی سیاسی. رنجی که انگار محرک اصلی‌اش بود. گاه غمگینش می‌کرد و ساعتی بعد به شورش وامی داشت، و همواره تصویری “نا امروزی” از او به دست می‌داد با قابلیت جاذبه و دافعه توامان!

مردمان تاریخ ساز

محمد حیدر زاده ـ هدی صابر را هرگز ندیدم، و تا قبل از شهادتش نیز اسمش را به ندرت شنیده بودم، وقتی زندگی اش را پوییدم و با آثارش مواجه شدم آرام آرام به این نکته پی بردم که ما نه یک فعال سیاسی- اجتماعی و نه یک روزنامه نگار که پیش از آن شنیده بودیم بلکه اندیشمندی پراتیک را از دست داده ایم.اندیشمندی که منظومه‌ی فکری اش محصول کنش‌های زیسته‌ی فردی اش در بطن جامعه‌ی ایران و در پیوند با گروه‌های مختلف جامعه (کارگران، حاشیه نشینان شهری،دانشجویان و…) به مثابه‌ی روح جمعی ملت ایران بود. دو اثر عمده‌ی او که یکی تاریخی است (هشت فراز هزار نیاز) و دیگری در زمینه نواندیشی دینی(باب بگشا) بیانگر دغدغه‌های وی نسبت به ایران است.

مسجدسلیمان امروز، ایران فردای بدون نفت

ایوب رضایی ـ همیشه اولین دیدارها بیاد ماندنی و خاطره سازند و یا حتی انسان ساز، خرداد ۱۳۷۸ بود اولین بار که هدی صابر را دیدم نوجوانی بودم پر شر و شور که آرمانش پیروی از راه پدر (که همان تفکر ملی مذهبی و عشق به مصدق ) بود، از مدرسه برگشته بودم که پدر صدایم کرد و چند نفر را بهم معرفی کرد که از طرف ایران فردا آمده اند ! برخورد بسیار گرم و صمیمی هدی صابر آنچنان در ذهنم مانده است که گویی همین الان است. پدر آن زمان در نشریاتی مانند ایران فردای سحابی و پیام هاجر طالقانی مقاله و مطلب مینوشت و به این واسطه میشناختندش و به سراغش آمده بودند جهت آشنایی و کمک بابت تحقیق میدانی درباره نفت و مسجدسلیمان و آینده ایران… گروهی به سرپرستی آقای صابر و چند دانشجو… همان برخورد اول مجذوب رفتارش شدم، از آندسته رفتارهای پیامبرگونه که فارغ از سن و سال به طرف مقابل شخصیت و هویت میبخشند

در نسبت انقلابی گری و بی‌کله‌گی*

الهه تنکابنی ـ اگر از بسیاری امروز بپرسی که «انقلابی‌گری» یعنی چه اگر نگویند بی‌کله گی حداقل خواهند گفت بی‌پروایی. بی‌گدار به آب زدن و ناگهانی تصمیم گرفتن چنان با لفظ «انقلابی‌گری» عجین شده است که گویی هرگاه فاصله‌ای بین ذهن تا عمل نباشد، آن عمل انقلابی است. منتفعان از انقلاب از هر جناح سعی دارند که جهت «انقلابی‌گری» ها را به سمت و سوی موافق خود بکشند و مال باختگان انقلاب هم سعی دارند از آن مدرکی برای تبیین اشتباهات انقلاب بسازند. اما در این میان بر سر نفس «انقلابی‌گری» و تقارب آن با عمل ناگهانی توافقی هست. این تقریب معانی در ذهن‌های افراد مختلف جامعه بی‌سبب نیست و نشان از روندی دارد که در خوانش ما از انقلاب صورت گرفته است.

به یاد هدی صابر که برای کودکان فقیر زاهدان امید آورد

مینو مرتاضی لنگرودی – بسیاری از ما بی‌آنکه خود بخواهیم آغشته سیاست می‌شویم و چه‌بسا اگر بسیاری از سیاسیون فعلی ایرانی به جای ایران در کشورهای دیگری دنیا می‌آمدند، به جای زندگی آغشته به سیاست، زندگی از نوع دیگر را تجربه می‌کردند! چه کسی گفته آرمان‌خواهی فقط در کنش سیاسی امکان بروز و ظهور می‌یابد؟ مثلا اگر انسانی به غایت انسان مانند هدی صابر به جای میگوئل آنخل آستوریاس در گواتمالا به دنیا می‌آمد؛ آن وقت هدی با آن نگاه آرمانی به جهان می‌توانست مثل آستوریاس که نشست و قصه چشم‌های نخفته در گور را نوشت، بنشیند و تجربه بیداری در خاکش را برایمان قصه کند. یا اگر هدی در آرژانتین به دنیا می‌آمد، می‌توانست به جای اینکه رئالیسم جادویی‌اش را صرف هزار فراز و هزار فلات برای توضیح سیاست روز کند… 

هدی صابر به روایت لطف الله میثمی

…. هدی صابر خیلی زیاد دغدغه مستضعفین را داشت به‌طوری‌که در بلوچستان یک پروژه‌ای داشت که مردم فقیر را جمع می‌کرد و به آنها در زمینه‌های مختلف آموزش می‌داد و حتی این کارهای او توانست توجه امام جمعه وقت بلوچستان را به خود جلب کند. اما این دغدغه‌اش آنقدر همیشگی و بزرگ بود که خواهرش یعنی فیروزه صابر، اکنون در حال ادامه برای اتمام این پروژه است. پروژه‌های دیگری هم داشتند مثل زاهدان که البته قبل از فوت‌شان توانستند آنها را به سرانجام برسانند. این روحیه عملگرا بودن هدی صابر واقعا قابل تحسین بود چراکه اغلب بحث‌هایی مطرح می‌شد مبنی بر اینکه چرا عده‌ای فقط شعار می‌دهند و پای عمل که می‌رسد، کارها را به دیگران واگذار می‌کنند؟ این رفتار هم همیشه مورد نقد شخص هدی صابر بود و از این مساله پرهیز داشت. ازاین‌رو همیشه خودش برای انجام کارها و رفع دغدغه‌هایش در هر حوزه‌ای که بود چه تاریخ و چه کمک به مستضعفان؛ آستین‌هایش را بالا می‌زد و وارد میدان می‌شد….

برای زندگی، عاشق‌تر از ما در جهان نیست

سعید مدنی ـ به نظر می‌رسد ساکنان کشتی نوحی که پس از انقلاب به امید رساندن مردم ایران به ساحل نجات و جامعه‌ای سالم‌تر، برابرتر، و توسعه‌یافته‌تر دل به دریا زدند، هنوز به منزلی که آن دغدغه و آتش درونی را فرو نشاند، نرسیده‌اند. بی‌تردید هدی و هاله و عزت و کسانی که در این راه بی‌بازگشت قدم نهادند، با وجود تفاوت‌ها در مشی واستراتژی و حتی منش ـ که درجای خود از اهمیت برخوردار است ـ همه روحی سرکش و یاغی و پر از دغدغه ایران داشتند و همین اشتراک همچون نخ تسبیح سر نوشت آن‌ها را به هم پیوند می‌زند. همه کسانی که همچون هدی، خودآگاه در این کشتی وارد شدند، کمابیش می‌دانستند سبک و الگوی زندگی متعارف را پس زده‌اند و گونه‌ای متفاوت با زندگی عوام را انتخاب کرده‌اند…

امتداد حنیف

محمد کریمی ـ هدی صابر در جلسات هشت فراز-هزار نیاز با جمع‌بندی دقیق هشت فراز مبارزاتی مردم ایران در تاریخ معاصر از تنباکو تا اصلاحات، تاریخ را نه صرفا از منظر روایت که با تحلیلی دینامیک برای نسل امروز که معتقد بود یتیم و بی‌آموزگار است، آموزگاری می‌کرد و متدولوژی تحولات بنیادین را تبیین می‌نمود. هدی صابر تحولات را منوط به رعایت متد هایی می‌دانست که اگر رعایت شوند تغییرات کیفی و روبه جلو رخ خواهد داد. او مشی را شناور و متناسب با هر دوره، اما منش، بینش و روش را ثابت، فرادورانی و جهان شمول می‌دانست.

مواجهه با جنبش سبز

از پرونده‌های مناقشه‌برانگیز در دو سال پایانی حیات شهید هدی صابر، نوع مواجهه‌ی وی با جنبش سبز بود؛ جنبشی که هدی صابر ترجیح می‌داد از آن غالباً با عنوان «حرکت جدید» یا «دوران جدید» یاد کند. تحلیل‌های ضدونقیضی از برخورد صابر با جنبش سبز مطرح شده است؛ تحلیل‌هایی که ازیک‌سو کوشیده‌اند وی را عنصری فعال در این جنبش تلقی کرده و وی را به عنوان «زندانی سبز» برساخت و دستگیری وی را نیز به عنوان پی‌آیند جنبش سبز تحلیل کنند؛ و در مقابل تحلیل‌هایی که کوشیده‌اند وی را مخالف تمام‌عیار و منتقد کلیت حرکت سال ۸۸ تصویر کرده و نوعی شکاف و تقابل میان صابر با جنبش سبز ترسیم نمایند.

شارحان قدیم، شارحان جدید

رویکرد شهید صابر همانند اسلاف فکری خود مانند دکتر شریعتی، رویکردی انتقادی به جامعه و سیاست بود. انتقادات او فقط یک جریان فکری مانند روحانیت سنتی را هدف قرار نمی‌داد. بلکه او در کنار انتقاداتی که از روحانیت در زمینه‌های مختلف می‌کرد، روشنفکران را هم اگر نه بیشتر، به همان اندازه و گاه با الفاظی به مراتب تندتر مورد نقادی قرار می‌داد. در برخی موارد، مانند دوردست تلقی کردن خدا، دور شدن از کتاب و ارتفاع گرفتن نسبت به جامعه، شباهت‌های جالب توجهی میان این دو جریان دیده می‌شود و به همان میزان که روحانیت در تفسیر دین انحصارطلب است و تلقی آخرت‌گرایانه از امور سیاسی و اجتماعی دارد، روشنفکران نیز به خاطر پیچیده شدن بیش از حد لزوم و نداشتن استراتژی و برنامه برای تغییر مورد انتقاد او هستند.

مواجهه با «منش» و «صاحب منش»، سه راه پیش رو

محمد رضایی ـ هدی، انسان ویژه‌ای بود از آن دست انسان‌هایی که انگار از جنس دیگری هستند و همین دیگربودن آن‌ها را در مرکز توجه قرار می‌دهد. آنچه از هدی انسان ویژه‌ای می‌سازد نه بینش و روش او، ویژگی است که او آن را «منش» می‌نامد؛ اما این منش چیست؟ قابل تکرار و تکثیر اجتماعی است یا فقط مختص به او است؟ آیا می‌توان از هدی الگو گرفت و با ارجاع به او گرهی از کار فروبسته خویش و جامعه گشود؟ در این نوشته تلاش می‌کنم در حد بضاعت و البته شناختم از هدی به این پرسش‌ها پاسخ بدهم.

هدی صابر: ارتباط سرمایه است

جواد رحیم‌پور ـ هدی صابر یک خاطره نیست تا غبار زمان گرد فراموشی بر آن بگذارد. چهره جدی معلمی چون هدی همیشه خطی بر ذهن می‌گذارد. هدی می‌گفت این نسل پدر ندارد. استدلالش این بود، استبداد کیفی‌کُش فرصت تجربه و ارتقا را از نسل جوان گرفته است؛ و اینچنین او معلمی شد خودساخته در تراز مجاهدین بنیان‌گذار تا هم منش تزریق کند و هم بینش و روش. آری معلم خود به سراغ ما می‌آید. گفته‌هایش به کنار، شخصیتش چالش سؤال ماست، همین کافی است تا ذهن به پرواز درآید. هدی را چه از گفته‌هایش بشناسید و چه از تحلیل شخصیتش یک جوهره تأکید از آن می‌تراود؛ بینش، روش و منش.

مواجهه با اضطراب آینده در نگاه تاریخی هدی صابر

ابوطالب آدینه‌وند ـ در توشه‌گیری صابر از قرآن، انسان نه به مانند تلقی سنتی در دام تقدیر و نه به مانند برخی از فیلسوفان تاریخی چون هگل مقهور اراده تاریخ و روح حاکم بر آن بل انسان «صاحب اراده آزاد، جانشین و بر گونه خدا و پیش‌برنده عاشق» بود، او انسان را «ایفاگر و صاحب سهم» در هستی می‌بیند. تلقی او بر فهمی هستی‌شناسانه و انتولوژیک از فلسفه تاریخ استوار بود. هستی‌ای که در تلقی صابر، خدا و هستی «امکان آفرین و فرصت بخش» ، «زمین در آن زمینه و جولانگاه نیروهای مدار تغییر» و خدا نیز به‌عنوان وجود دخیل و مشوق تغییر، خود شورشی‌ترین امکان و عنصر هستی است…

پژواک یک نسل

فهیمه بهرامی ـ یکی از این روشنفکرانی که امروز در میان ما نیست، هدی صابر است که مطالعات فراوانی در مورد تاریخ دو دهه حساس ۴۰ و ۵۰ در ایران داشته است. کتاب سه هم‌پیمان عشق او، روایت زندگی و مبارزه سه مجاهد شهید، محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و اصغر بدیع‌زادگان است که به‌واقع حق مطلب را در مورد بینش، روش و منش آنان ادا کرده است. همچنین او در سلسله جلسات «هشت فراز، هزار نیاز» که از سال ۸۵ تا ۸۷ در حسینیه ارشاد برگزار می‌شد، یکی از فرازها را به جنبش مسلحانه و مبارزات دهه ۴۰ و ۵۰ اختصاص داده بود تا کژفهمی‌ها و سوءبرداشت‌ها درباره آن دوره را از ذهن مخاطبان جوان خود بزداید.

به بهانه سالروز تولد هدی صابر

تولد بیولوژیکی انسان محصول اراده و انتخاب او نیست؛ اما تولد نو‌به‌نو و خلق جدید و مستمر، تولدی است محصول اراده و انتخاب و کوشش‌گری انسان. هر کس در زندگی اجتماعی خود می‌تواند لحظه‌به‌لحظه دست‌اندرکار تولد خود و مردم باشد. انسان مدار تغییر نه فقط تولد دوباره و «احیا» را برای خود که برای مردم خود رقم می‌زند و ارزش این نوآفرینی و احیا چنان است که به تصریح «او» هر کس کسى را احیا کند، چنان است که گویى تمام مردم را زنده داشته است «وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعا».

تلقی اجتماعی از سیاست در نگاه هدی صابر

ابوطالب آدینه‌وند ـ در آخرین جمع‌بندی‌های هدی صابر در سلسله درس‌گفتارهای «هشت فراز، هزار نیاز» با موضوع تاریخ ۱۵۰ ساله اخیر یک نکته بسیار محوری وجود داشت و آن میل به فعالیت در سپهر مدنی ـ اجتماعی بود. او این نکته را چنین مطرح نمود که «به‌جای وعده‌های موکول به آینده‌های نامعلوم و با افعال مجهول به جامعه، باید در حین مشارکت و مبارزه اجتماعی، تحول و دگرگونی با دستاوردهای معین و ملموس در زیست مردم ایجاد نمود». این نگاه برسازنده تلقی اجتماعی از مبارزه و سیاست‌ورزی است که در تفکر هدی صابر بارور شده است.

اسکرول به بالا