در نگاه دیگران

مجموعه مقالات نگاشته شده توسط فعالان عرصه‌ی اندیشه، سیاست و شاگردان و دانشجویان حول «بینش، روش و منش» شهید هدی صابر

عقب‌تر از زمانه، فراتر از آینده

مسعود پدرام ـ می‌گفتند اندیشه و عملش از زمانه عقب‌تر است و همچنان سیاست را با مبارزه‌ای تشکیلاتی تعریف می‌کند و بر همان اساس عمل می‌کند، حال آنکه زمانه تغییر کرده است. بله می‌شود گفت زمانه‌اش به سر آمده بود، اما از پای نمی‌نشست، مرام و دوستی و بخشش و فداکاری و وفای به عهد هرکدام خسته و زخمی، غریبانه به وادی احتضار می‌خزیدند. اما او از پای نمی‌نشست و با حسی مادرانه همه را درآغوش نگاه می‌داشد. کلافه بود. حتا با نزدیک‌ترین یاران هم به آسانی نمی‌توانست هم‌عهد و هم‌قسم شود.

اعتصاب و شهادت

امیرخسرو دلیرثانی ـ تشریح و تفسیر دقیق وقایع تاریخی، برای حفظ اصالت هر رویداد و بالا بردن ضریب اطمینان به نقل قول‌های تاریخی برای نسل‌های آینده از اهمیت بالایی برخوردار است. به ویژه آنکه مربوط به آن بخش از تاریخ باشد که دربرگیرنده‌ی مبارزات مرمی در برابر یک قدرت غالب استبدادی است، که چون معمولاً این وقایع مشمول تاریخ رسمی روایت شده از سوی قدرت‌ها نمی‌شود، از آسیب‌پذیری بیشتری به لحاظ ثبت دقیق وقایع و ماندگاری در گذر زمان برخوردار است.

آقای صابر وقت شما تمام شد

علی ملیحی ـ «آقای صابر وقت شما تمام است». این عبارتی بود که روی تکه کاغذ کوچکی نوشتم و به دست هدی صابر دادم. آن روز جمعه سیزده خرداد ۹۰، دو روز از مرگ مهندس عزت‌الله سحابی و فاجعه پرواز مظلومانه دخترش هاله می‌گذشت. هدی صابر و امیرخسرو دلیرثانی دو زندانی عضو جریان ملی‌مذهبی در اعتراض به عروج هاله سحابی، از روز قبلش دست به اعتصاب غذا زده بودند. روز جمعه، آقای صابر پیشنهاد داد، بجز مجلس ختمی که برای مهندس سحابی و هاله، در بیت‌العباس(نمازخانه بند۳۵۰ زندان اوین) در روز پنجشنبه برگزار شده بود …

آموزه عقلانیت ورادیکالیسیم در نگاه هدی صابر

جواد رحیم پورـ ششمین برگ از دفتر یادمان عنصر فعال هستی، هدی صابر معلم پروژه دار را در زمانه‌ای می‌گشاییم که عقلانیت و رادیکالیسیم به شدت درکنش سیاسی واژگانی باژگونه می‌نماید ونوعی همراهی سیاسی بدون پرسش وشرط در سپهر سیاسی ایران جا خوش کرده است. هدی صابر در نامه دفاع از اعتصاب خود به خانواده اش در مورخ ۱۲/۳/۱۳۹۰ می‌نویسد: «قصد قهرمانی و درگیری ندارم، اعتصاب فقط یک اعتراض است. حالم بسیار خوب است، نگران من نباشید. چپ‌روی نمی‌کنم.»

هشت فراز،هزار نیاز تجلی همگرایی رویکردی علمی و فلسفی

مواجهه با هدی صابر، می‌تواند از جنبه‌های مختلف صورت گیرد، به شیوه‌ی خودش این وجوه می‌توانند منش، روش و بینش باشند. هرچند این وجوه دارای اشتراکاتی هستند ولی در این نوشتار قصد برآن است که هدی از دریچه بینش نگریسته شود. بینش کلی در اندیشه‌های هدی را می‌توان در آموزش‌های اصلی او جستجو کرد. آموزش‌های «باب بگشا» و «هشت فراز،هزار نیاز». می‌توان گفت مجموعه باب بگشا پس‌زمینه منشی هدی را شکل می‌دهد و جمع‌بندی او از هشت فراز تاریخ معاصر به تبیین روش‌های عملی و میدانی او کمک کرده است. البته این دسته‌بندی بیشتر یک تقریب توضیحی است، چنانکه می‌دانیم عمل هر شخص متأثر از همه داشته‌ها و اندیشه‌های اوست.

آخرین بازمانده

حسین نورانی نژاد ـ وقتی آقا هدی را به بند ۳۵۰ آوردند جزو کسانی بودم که خیلی زود با هم دمخور شدیم. آخر از قبل در برخى کلاس‌ها و جلساتش در بیرون زندان شرکت کرده بودم و همدیگر را مى شناختیم. نوبت شهردارى اتاق و آشپزى ما با هم بود و مجال براى گفتگو بسیار. موضوع اغلب بحث‌ها هم روشن بود؛ “جنبش سبز” که آقا هدی نگاهى انتقادى به آن داشت. او معتقد بود که جنبش سبز خصلتى تین ایجرى و غیر جدی دارد. آقا هدى را قریب به اتفاق زندانى‌ها دوست داشتند.

«او» نقطه اتکا؛ «ما» غیر تاکتیکی، غیر مناسبتی

جلال یوسفی ـ پذیرش خدا بدون تلاش برای فهم و تبیین رابطه انسان با او، او را به موجودی صرفا ذهنی تبدیل می‌کند که تاثیرش همواره در هاله‌ای از ابهام و تاریکی است. انسان‌ها به هنگام پذیرش هر مفهوم متافیزکی و یا هر مفهوم غیر محسوس و غیر مادی سعی در توجیه چرایی و تاثیر آن در زندگی خود دارند که خدا نیز از آن مستثنی نیست. البته از دیدگاه ادیان ابراهیمی پذیرش خدا امری فطری و همگانی است که برای شکوفایی و تکامل نیازمند آموزش است. علی‌رغم چنین گزاره عامی، هنگامی که به تاریخ این ادیان نگاه شود سراسر با یک تکثر روبرو هستیم. در این نوشتار می‌خواهیم به بیان مولف باب بگشا مرحوم شهید صابر در مورد رابطه انسان با خدا بپردازیم. و در پی آن با تبیین ارائه شده از جانب وی، مناجات حضرت علی(ع) در کوفه را مورد مطالعه قرار دهیم.

اگر مرگ نام کودکی بود…

الهام شهسوارزاده ـ اگر مرگ نام کودکی بود اکنون در آخرین روزهای خرداد شوق اولین فراغت زندگی خود را از یک سال علم آموزی داشت. شور تماشای جهان با کوله بار یک ساله‌اش، کشف روزهای نو و ثبتشان در اولین دفترسفید زندگی. کسی چه می‌داند شاید گاه دقایقی دست والدش را رها می‌کرد تا پا بر زمین تنهایی بگذارد و حس خوب کسی شدن را بچشد. شش سال از آن روز گذشته است که با تمام شوق به زندگی، مرگ به عنوان تنها فریاد علیه «تکرار بیدادگری علیه انسان‌های بی‌دفاع» برگزیده شد. در این شش سال انسان‌های بی دفاع زیادی به شلاق بیدادگری تازیانه خوردند. چه فرق می‌کند بیداد با سنگینی فقر، کمر بشکند یا با شلاق شکنجه سینه‌ای را بدرد؟

اثر در مقیاسِ ظرفیت

ابوطالب آدینه وند ـ در یکی از سلسله درس گفتارهای “باب بگشا” هدی صابر , یکی از حاضران در کلاس پرسید که با توجه به تبیین کهن الگوهایی چون ابراهیم و موسی و نیز ایده ال تایپ‌های نزدیک دست تاریخی چون محمد مصدق و محمد حنیف نژاد ؛ متوسط‌ها و کوچک‌ها جایی در تبیین او در نقش آفرینی در هستی ندارد و ممکن است مخاطبان او به دلیل دسترس ناپذیر بودن این غولها دچار خود کم بینی شود ؛ پاسخ هدی صابر در آن جلسه این بود که – گر چه در سخنان قبلی هدی صابر اینجانب به عنوان یک مخاطب دچار این تصور نشده بودم و تبیین سوژه گی در تلقی هدی توجه به صنوف و توان‌های مختلف ایفای نقش تاریخی بود ….

خدای مهندس یا استراتژ میدان جنگ؟

کمال رضوی ـ «باب بگشا» عنوان مباحث قرآنی شهید هدی صابر و آخرین حلقه از زنجیره‌ی کوشش‌های فکری او در دوران متاخر حیات است که با دستگیری و زندان سال ۱۳۸۹ ناتمام ماند. ادبیات ویژه‌ی هدی صابر و مفهوم‌پردازی‌های بدیع وی در مباحث «باب بگشا»، مانند هر بداعت زبانی دیگری، ظرفیت ایجاد سوءبرداشت در مخاطبی را که با کلمات بر اساس معانی مالوف و رایج برخورد می‌کند، دارد. برخی از این مناقشات مفهومی در طی زمان طرح «باب بگشا» توسط شهید صابر فرصت تبیین و تشریح یافت و برخی دیگر مطرح نشد تا توضیح ایشان را در پی داشته باشد. از سوی دیگر، هم در آن زمان که مباحث باب بگشا مطرح می‌شد و هم بعدها، برخی مناقشات پیرامون طرح و روش آن مطرح بوده است. در این یادداشت کوتاه می‌کوشم ضمن اشاره به چند نمونه از مفهوم‌پردازی‌های مذکور و مناقشات مورد بحث، از دریچه‌ی ذهن محدود خود، پاسخی به مناقشات احتمالی بیابم.

هدی صابر؛ دموکرات رادیکال، پیوند آرمان و نهاد

مجتبی نجفی ـ  پرسش اصلی این مقاله این است رادیکالیسم مورد نظر هدی صابر چه ویژگی‌هایی داشت؟ پرسش فرعی اینکه چه نقد عمده‌ای بر هدی صابر در رویکرد رادیکالش وارد است؟ فارغ از احترام به مردی که به تعبیر شریعتی تمام اسماعیلیات خود را فدای کشور و مردمش کرد این مقاله هم تبیین رویکردی است که هدی صابر در دهه آخر عمر خود با جدیت بیشتری دنبال کرد و هم تعیین نسبت نگارنده به عنوان یکی از دوستداران ایشان است. برای پاسخ به پرسش اصلی این مقاله باید یادآوری کرد که صابر به خصوص بعد از وقایعی که در سال ۸۲ رخ داد به چند گزاره مهم رسیده بود.

خانه‌داریِ جمعی؛ فلسفه‌ای برای زندگی

سیدحسین موسوی ـ دست کم به چند دلیل نوشتن از آقای صابر ساده نیست. نخست آنکه نگارنده به قد و قامت خودش واقف است و دست و دلش می‌لرزد آنگونه که شایسته است، حق مطلب را ادا نکند. از طرفی، به گفتار درآوردن عملِ شهید صابر، و از تبارش تنها حرف زدن، کاستنِ آن است. چه، قلم در جایگاهی نیست که بتواند آنچه را که محقق شده است، در لابه‌لای واژه‌های مهجور، عرضه کند. در وضع کنونی، نوشته و نظر، مولود عمل است چرا که از پسِ انجام یافتگی و به بار آورندگیِ آن، قصد توضیح و تبیین دارد و در این میان، در سطحی نازل‌تر از آنچه اتفاق افتاده، دادِ سخن سر می‌دهد، آن‌هم سخنی ناقص‌الخلقه، نصفه و نیمه و ناتمام! اما آنچه در نوع الگویی که شهید صابر از پس هستیِ خود قصد ارائه‌اش را دارد، به نظرم رابطه میان «نظر و عمل» از اهمیتی دوچندان برخوردار است.

رابطه ما با هدی صابر چیست؟

احمد فشخورانی ـ صاحب این قلم در پی آن نیست که از قهرمانی‌ها و پهلوانی‌ها و بزرگ منشی‌ها و بزرگی‌های مرحوم صابر بنویسد.و “حماسه هدی” را بر کاغذ پیاده کند. چه آنکه این کار مستلزم آشنایی نزدیک با آن مرحوم و دیدن این بزرگ منشی‌ها و رشادتهاست. پس چنین نوشتاری لزوما بر عهده دوستان و نزدیکان هدی است. هدی صابر اما ردپایی از خود بر صفحه تاریخ این سرزمین گذاشته است و به اعتبار این ردپا می‌توان علیرغم عدم آشنایی نزدیک با وی در مورد او سخن گفت. درست همانگونه که علیرغم عدم آشنایی نزدیک با افلاطون یا پروتاگوراس در مورد آنان سخن میگوییم. در این سیاهه سخن بر سر بررسی رابطه ما با هدی صابر است. و ناگفته پیداست که برای پاسخ به چنین پرسشی باید ابتدا منظور از “ما” مشخص شود. سپس بدانیم هدی صابر در کجا ایستاده است. و آنگاه بتوانیم به بررسی رابطه میان “ما” و “هدی صابر” بپردازیم.

در جستجوی منش از کف رفته

محمد کریمی ـ در تاریخ مبارزاتی ملت‌های تحت ستم یافتن ردپایی از منش در میان مبارزین پیشرو در دهه‌های گذشته در سیر مبارزاتی که به نوعی به رومانتیسم انقلابی منتج میشد چندان دشوار نیست. منش به عنوان سرخط تحولات اجتماعی نقشی تعیین کننده در روند تکامل مبارزاتی و سیر کسب صلاحیت برای حضور صلاحیت دارانه در عرصه مبارزه ایفا نموده و کنش‌هایی بر معیارهایی همچون ایثار و جان برکفی را که معطوف به منش‌های والای انسانی می‌باشد را سبب می‌گردد. در سیر مبارزاتی تاریخ معاصر ایران نیز منش در میان مبارزان و سازمان‌های سیاسی – مبارزاتی کشور خاصه در دهه‌های خون و افتخار ۴۰ و ۵۰، نقشی بس کیفی بر تندیس جان بر کفی و ایثار حکاکی کرده است. 

تارِ رنج و پودِ امید

شهاب اکوانیان ـ  نیمروز گرم خردادی اهواز بود. هواخوری بین دو قسمت کارگاه تاریخ را در حیات خانه آقای لدونی سیگاری می‌گیراندیم و گپ می‌زدیم. هواخوری برای صابر اما بدون قدم زدن هواخوری نبود. با همان قامت کوتاه اما ورزیده و چابک، نگاه محزون اما هوشیار و امیدوار، گاه به همراه کسی و گاهی تنها از خانه بیرون می‌رفت و بعد هم سر ساعت مقرر برمی‌گشت. نظم و تعهد و تلاش بی وقفه، در کنار رنجی عمیق و همیشگی ویژگی‌هایی بودند که در همان دیدار اول و دوم در او تشخیص می‌دادی. رنجی که به همان میزان که وجودی بود، حاصل تجربه‌ی زیسته‌ی انسانی بود به معنای واقعی سیاسی. رنجی که انگار محرک اصلی‌اش بود. گاه غمگینش می‌کرد و ساعتی بعد به شورش وامی داشت، و همواره تصویری “نا امروزی” از او به دست می‌داد با قابلیت جاذبه و دافعه توامان!

مردمان تاریخ ساز

محمد حیدر زاده ـ هدی صابر را هرگز ندیدم، و تا قبل از شهادتش نیز اسمش را به ندرت شنیده بودم، وقتی زندگی اش را پوییدم و با آثارش مواجه شدم آرام آرام به این نکته پی بردم که ما نه یک فعال سیاسی- اجتماعی و نه یک روزنامه نگار که پیش از آن شنیده بودیم بلکه اندیشمندی پراتیک را از دست داده ایم.اندیشمندی که منظومه‌ی فکری اش محصول کنش‌های زیسته‌ی فردی اش در بطن جامعه‌ی ایران و در پیوند با گروه‌های مختلف جامعه (کارگران، حاشیه نشینان شهری،دانشجویان و…) به مثابه‌ی روح جمعی ملت ایران بود. دو اثر عمده‌ی او که یکی تاریخی است (هشت فراز هزار نیاز) و دیگری در زمینه نواندیشی دینی(باب بگشا) بیانگر دغدغه‌های وی نسبت به ایران است.

مسجدسلیمان امروز، ایران فردای بدون نفت

ایوب رضایی ـ همیشه اولین دیدارها بیاد ماندنی و خاطره سازند و یا حتی انسان ساز، خرداد ۱۳۷۸ بود اولین بار که هدی صابر را دیدم نوجوانی بودم پر شر و شور که آرمانش پیروی از راه پدر (که همان تفکر ملی مذهبی و عشق به مصدق ) بود، از مدرسه برگشته بودم که پدر صدایم کرد و چند نفر را بهم معرفی کرد که از طرف ایران فردا آمده اند ! برخورد بسیار گرم و صمیمی هدی صابر آنچنان در ذهنم مانده است که گویی همین الان است. پدر آن زمان در نشریاتی مانند ایران فردای سحابی و پیام هاجر طالقانی مقاله و مطلب مینوشت و به این واسطه میشناختندش و به سراغش آمده بودند جهت آشنایی و کمک بابت تحقیق میدانی درباره نفت و مسجدسلیمان و آینده ایران… گروهی به سرپرستی آقای صابر و چند دانشجو… همان برخورد اول مجذوب رفتارش شدم، از آندسته رفتارهای پیامبرگونه که فارغ از سن و سال به طرف مقابل شخصیت و هویت میبخشند

در نسبت انقلابی گری و بی‌کله‌گی*

الهه تنکابنی ـ اگر از بسیاری امروز بپرسی که «انقلابی‌گری» یعنی چه اگر نگویند بی‌کله گی حداقل خواهند گفت بی‌پروایی. بی‌گدار به آب زدن و ناگهانی تصمیم گرفتن چنان با لفظ «انقلابی‌گری» عجین شده است که گویی هرگاه فاصله‌ای بین ذهن تا عمل نباشد، آن عمل انقلابی است. منتفعان از انقلاب از هر جناح سعی دارند که جهت «انقلابی‌گری» ها را به سمت و سوی موافق خود بکشند و مال باختگان انقلاب هم سعی دارند از آن مدرکی برای تبیین اشتباهات انقلاب بسازند. اما در این میان بر سر نفس «انقلابی‌گری» و تقارب آن با عمل ناگهانی توافقی هست. این تقریب معانی در ذهن‌های افراد مختلف جامعه بی‌سبب نیست و نشان از روندی دارد که در خوانش ما از انقلاب صورت گرفته است.

یادنامه ششمین سالگرد شهادت هدی صابر

یادنامه ششمین سالگرد شهادت هدی صابر منتشر شد. در این یادنامه مطالبی از همکاران سابق، هم فکران، هم بندیان بند ۳۵۰ اوین و علاقمندان به هدی صابر به چشم می خورد. گفت وگو با دکتر حسین سراج زاده که در آغاز دهه ی ۶۰ همکار هدی صابر در گروه اقتصاد سیما بوده است، از جمله مطالب این یادنامه است. سراج زاده در این گفت وگو پس از بیان روند آشنایی و ویژگی‌های کاری هدی صابر در دوران همکاری، در ارزیابی پژوهش‌ها و فعالیت‌های اجتماعی هدی صابر تصریح می‌کند: …

به یاد هدی صابر که برای کودکان فقیر زاهدان امید آورد

مینو مرتاضی لنگرودی – بسیاری از ما بی‌آنکه خود بخواهیم آغشته سیاست می‌شویم و چه‌بسا اگر بسیاری از سیاسیون فعلی ایرانی به جای ایران در کشورهای دیگری دنیا می‌آمدند، به جای زندگی آغشته به سیاست، زندگی از نوع دیگر را تجربه می‌کردند! چه کسی گفته آرمان‌خواهی فقط در کنش سیاسی امکان بروز و ظهور می‌یابد؟ مثلا اگر انسانی به غایت انسان مانند هدی صابر به جای میگوئل آنخل آستوریاس در گواتمالا به دنیا می‌آمد؛ آن وقت هدی با آن نگاه آرمانی به جهان می‌توانست مثل آستوریاس که نشست و قصه چشم‌های نخفته در گور را نوشت، بنشیند و تجربه بیداری در خاکش را برایمان قصه کند. یا اگر هدی در آرژانتین به دنیا می‌آمد، می‌توانست به جای اینکه رئالیسم جادویی‌اش را صرف هزار فراز و هزار فلات برای توضیح سیاست روز کند… 

اسکرول به بالا