«بنام یار بیخست»
در میانه دی ماهی
پر طمأنینه تمام رخ ماهی
در طاق آسمان جا خوش کرده شبانگاهی
به سان نوعروسی در کانون هزار نگاهی
یارِ بیخسّتِ مشمون از سخا
امشبی را گذارده پهنه سما
به شوق نورافشانی نوعروس سها
تصوری است بس رخشان برابر دیدگان ما
زینرو امشبی و فرداشبی شاید
ماه تابان آسمان را در اجاره دارد
تا با وقار و اقتدار مشت مشت نقره پاشد
شاید آشفتگان و دلخستگان را آراستی پدید آرد
پهناسمان دیشب در قرق توده ابرهای باردار
گه یک ریز باران بار، لابه لایش ریز ریز برف بار
بیمزاحمت، پرحوصله با هم میآمدند کنار
بیمسئله، بیجنجال، بیجار
شبهایی چند پیش از آن اما، از شفق تا نیم شبان
آسمان یکسره دراختیار طیف رخشان ستارگان
و از نیم شب به آن سو در کفِ ابرهای مغرور بیباران
یا شبی در کف این و شبی از آنِ آن
پسِ پسِِ دیشب هم دیشب هم امشب ز شام تا بام
سما پر تنوع، پر غوغا، گه تخت سلطنت ماه دلارام
گه بسترِ چشمک زن اخترانِ مرحمِ آلام
نیز میزبان ابرهای مغرورِ بیبار، یا توده ابرهای باردار بیآرام
امّا ما!
در کشاکش این سلسله شبها
مائیم و درِ بستهای و قابِ پنجرهای با تلق مات بیصفا و جلا
و پسِِ آن رج به رج رنگ پریده میلهها
وز نوعروس نقره فشان بسی بسی داریم فاصلهها
امّا ما!
امشبی با نگاه، محترمانه بدرقه میکنیم عروس نقره پوش نقرهپاش را
پی میگیریم سیر از فراز تا فرود قطره قطره ها
نیز وجب میکنیم از کفِ زمین «اندرزگاه» تا آستان ابر تودهها
گرچه همه اینها از پشت قاب مات بیروح بیصفا
در کنه ماجرا، ما را نه ملالی نه باکی
آدینه است در همین نزدیکی
صبح آدینه برق می اندازیم تلق مات را با دستمال پاکی
این گونه، قدری ممکن تر می شود امکان
سلامی، امکان علیکی
باکی؟
با اختر تابناکی، با عروس تور بر سری
یا با ماهی به سان کمانکی
نیمه دی ۸۲
اوین