هدی صابر آموزشهای طالقانی را عیناً و عملاً تحقق بخشید
سخنرانی حسین شاه حسینی در مراسم ختم شهید هدی صابر در مسجد اعظم قلهک (خرداد 1390)
به نام خداوند جان و خرد
رب اشرح لی صدری و یسر لی امری و احلل عقدتاً من لسانی یفقهوا قولی
اکنون در این مجلس از شخصیت های بزرگ مملکتی، از توده های مردم، از طبقات اجتماعی مختلف، همه جمعاند و این حکایت میکند از شخصیت مرحوم هدی صابر. او انسان آزاده و اندیشمند و مبارزی خدمتگزار مردم بود که در میان تودههای مردم زندگی میکرد. او از مردم عادی بود. با زندگی مختصری که میکرد، دلش برای مردم این مملکت و تمام انسانهای روی زمین میتپید. او دلباختهی مردم و عاشق مردم بود. در تمام طول زندگی خود جدا از مردم زندگی نکرد و با مردم زندگی کرد و آخر هم در راه مردم فوت شد. نمی توانیم بگوییم هدی صابر دارای چه خصوصیاتی بود. زیرا آنچنان خصوصیات گسترشیافتهای داشت که هر لحظه، آن اندیشمند متفکر فکری برای رفاه مردم میکرد و اول خودش قدم برمیداشت. او روزگاری توانست در کتابخانه حسینیه ارشاد جوانهایی را که ظرف پنج-شش سال اخیر بریده بودند و دیگر اعتقادی به مسائل نه مذهبی و نه ملی نداشتند جمع کند و با درایت و همت بسیار عالی و ارزشمند آنها را راهنمایی و هدایت میکرد. هم برای ملت، هم برای دولت و هم برای اسلام. او تدریس قرآن میکرد. او تفسیر قرآن میکرد. او تاریخ ایران را از مشروطیت به بعد، همه را برای نسل جوان ما بازگو میکرد و آنها را به این محیط و با این مردم و مبارزاتی که در گذشته برای آزادی- که پایه و اساس یک نظام است- آشنا میکرد. او کوشش میکرد این مفهوم آزادی را به آنها تفهیم کند. او متعهد بود. روشنفکر مسئول بود. او در اسلامیتش آنچنان تلاش میکرد که در هر جنبهای و در هر لحظهای که در کنار هم بودیم، در بدو امر اشخاص را واجب میکرد به اینکه در اول وقت نمازشان را بخوانند. «مسلمان عامل» بود. نه مسلمان جدا از مردم. او از مبانی اسلام در تمام طول زندگی خود چه در زمین ورزش، چه جدای از آن به صورت واقعی بهرهبرداری میکرد. من به دلیل سابقهای که در ورزش داشتم او را کاملاً میشناختم. او در خیابان ژاله، در یکی از باشگاههای قدیم تهران فوتبال بازی میکرد و از فوتبالیستهای خوب آن منطقه بود. ولی در عین حال هدی صابر در قبال حق خود در مسابقات ورزشی اقدام میکرد که همیشه مورد غبطه سایرین بود. هدی با هرگونه ظلمی ناسازگاری داشت و در زندگی دفاع از مظلوم و دفاع از قانون میکرد. او قانونگرایی را شرط اول زندگی یک مملکت و یک حزب و یک گروه میدانست و در این راه تلاشهای بسیار زیادی کرد. هدی صابر انسانی آزاده و روشنفکری مسئول بود. ما روشنفکران زیادی داریم ولی او بود که احساس مسئولیت میکرد و به من میگفت: شاهحسینی! ما مسئول هستیم. گفتم: چه مسئولیتی؟ گفت: در قبال مردم. از این آب، از این خاک، از این محیط، از این فضا، ازهمه استفاده میکنیم. باید دین خود را ادا کنیم. بفهمیم که آب ما، نان ما، خانه ما چگونه است و در فضای مدرسه و فرهنگ مملکت ما چه میگذرد. ما مسئول نسل بعد هستیم و باید راه را برای آنها باز کنیم و آنان را راهنمایی کنیم. خودم را نمیخواهم نجات بدهم. نجات جاهل برای من اصل است. انسانی بود که با معیارهای امروزی به هیچ وجه من الوجوه نمیتوانیم او را وزن کنیم. او در تمام طول مبارزهاش برای آزادی در مقابل پرس و جویی که میکردند میگفت من مسلمانم. من مسلمان عامل هستم و بر مبنای اصل امر به معروف و نهی از منکر کوشش می کنم تا منکر از بین برود. نهی میکنم از منکر و کوشش میکنم به معروف و در پیاده کردن این طرح و نظر والای اسلامی کوششگر بسیار ارزشمندی بود. او به تفکر خودش اعتقاد و اطمینان داشت. چرا او را میگفتند «ملی- مذهبی»؟ چون هم به اعتقادات اسلامی خودش پایبند و مجری بود و هم به ملیت اعتقاد داشت. او برای وجب به وجب خاک این مملکت نگران بود. در ایام نوروز که مرخصی پیدا کرده بود و آمده بود ، به دلایل خاصی من توفیق زیارتش را داشتم. نشسته بود و هنوز فکر این بود که اگر سر این مملکت خدای نکرده مسألهای پیش بیاید این عدم هماهنگی بین نیروها آیا میتواند استقلال مملکت را حفظ بکند یا نه. گفت شاهحسینی کوشش کنید! درست است سنت بالا رفته و دیگر توانایی نداری ولی نباید وظیفهات را زیر پا بگذاری و فراموش کنی. بلند شو بیا کوشش کنیم. وحدت، یگانگی، دوستی و قانونگرایی را گسترش دهیم تا در قالب آن بتوانیم در ایران آباد و آزاد و مستقل مسلمانی زندگی کنیم و بتوانیم در آن دنیا پاسخ خال عظیم الشأن خودمان را بدهیم. به دفعات و به کرات با گفتارهایی مرا که بیشتر از دو سوم سن او دارم نصیحت میکرد که توجه داشته باش! اینقدر گرد مسائل دنیوی نروید. در حد زندگی عادی که داریم کافی است. بقیهاش را کوشش کنیم تا مردم را به حقوق حقه خود- هم در جهت معنویت و هم در جهت مادیت- آشنا کنیم.با مادیت و معنویت جامعه را اداره کنیم. او دلسوز مردم بود. او برای تودههای مردم بسیار ارزش قائل بود. او در مبارزات سیاسیاش، وقتی با او مذاکره میکردند میگفت من برای مرحوم تختی به دلیل اینکه از تودههای مردم بوده و در تمام طول زندگیاش در مقابل ظلم و قدرتمندان خلاف قانون ایستادگی کرده احترام قائلم و هر ساله برای تولد و فوت مرحوم تختی برنامهای میگرفت و سخنرانی در نقاط مختلف میگذاشت. حتی برای مرحوم حسن شمشیری که یک چلوکبابی بیشتر نبود. میگفت اصالت فکر برای من شرط است. اینها عناصری هستند که از تودههای مردم بیرون آمدهاند و برای مردم تلاش میکنند. اینها ارزشمندند. و از این جهت میشود به او گفت: «روشنفکر مسئول». علمش را داشت، دانشش را داشت، فهمش را داشت، با آیات قرآن هم آشنایی کامل داشت ولی اعتقاد کامل داشت که مردم و خاصه تودهها را باید به حقوق حقهشان آشنا کرد که این اسلام بتواند برای آنها کارساز باشد و آنها در مقابل ظلم و ستم بایستند. او با ظلم و ستم سر ناسازگاری داشت و به هیچ وجه من الوجوه آشتی نمیکرد. او دلش برای مردم میسوخت. یک سال جایی را انتخاب کرده بود در مناطق سیستان و بلوچستان. بعضیها از نزدیک میدانند. به آنجا میرفت و هر بار که بعد از یک ماه برمیگشت حکایتهای تأسفآوری میکرد از بیچارگی، از نبودن احساس برای مردم، از کثرت افیون که در آن مناطق گسترش پیدا کرده و نفس را از بین میبرد و غصه میخورد و افسوس که چرا همه در این راه همکاری نمیکنند. خودش همه وقتش را صرف میکرد. از رفقا و دوستان، از هفکران و هماندیشان کمک میگرفت و یک سال آخر عمرش همه کارش را گذاشته بود برای مردم سیستان و بلوچستان و حالا ببینید که مردم پریشب از سیستان آمده بودند و برای هدی صابر تسلیت میگفتند. کسانی آمده بودند که ماشین نداشتند، ولی آمده بودند و از کسی که خدمتگزارشان بوده تقدیس و تجلیل میکردند.
باز هم میگویم هدی انسانی بود که میتواند روشش، راهش، نیتش به ما و به این نسل جوان آموزش بدهد که ای نسل جوان! تو در این مملکت هستی. تو متولد شدهی این مملکتی. مال این مملکتی. احساس مسئولیت داشته باش. در تمام شرایط احساس مسئولیت بکن و کوشش کن که آسایش همگانی و عدالت اجتماعی را برای همه فراهم کنی. در مقابل ظلم بایست و از مظلوم حمایت کن. فقط به این فکر نباش که خودت را نجات دهی. باید احساس مسئولیت کنی که جامعه را نجات دهی و برای این هدف هزینه بده. کار کن. تلاش کن. کوشش کن. سرمایه مادی بگذار. سرمایه معنوی بگذار. حتی اگر توانستی جانت را بگذار که هدی صابر جانش را در راه این هدف بزرگش گذاشت. هدی صابر جسماً آدم ضعیفی نبود که با تب و لرز و این حرفها از بین برود. ورزشکاری بود که آنهایی که از نزدیک با او آشنایی داشتند میدیدند هر روز صبح- اگر فرصت پیدا میکرد- با کفش و لباس ورزشی این کوهها را به راحتی بالا میرفت و به راحتی پایین می آمد. من کارم کشاورزی است. اکثراً به من توصیه میکرد که در همین کار کشاورزی میتوانی به دیگران کمک کنی و هر وقت به باغ و مزرعه ما میآمد دائم در حال حرکت بود. خدا بیامرزد مرحوم آیت الله طالقانی را. این شاگرد مکتب طالقانی بود. همان حرفهایی را که مرحوم طالقانی در طول زندگیاش به ما آموزش میداد عیناً و عملاً همانها را هدی صابر به ما نشان داد. او از مکتب دکتر شریعتی بهرهها برده بود و نظریهپرداز بسیار ارزشمندی بود. و این برای نسل جوان ما یک فاجعه است: کسی از این دنیا رفته و دار فانی را وداع گفته که ارزشمند بود و میتوانست به نسل جوان ما راهنماییهایی بدهد که مثمر ثمر برای این مملکت و اسلامیت ما باشد. ولی متأسفانه جبر زمان و قسمت و تقدیر بود. آیات قرآن است که ذکر میکند تقدیر یک لحظه پس و پیش نمیشود. متأسفانه هدی دیگر در میان ما نیست. ولی اندیشه های او، نوشتههای او، کتبی که یک آدم 50- 53 سال نوشته را بروید و از نزدیک نگاه کنید. نظریهپردازی هایی که کرده، بسیار ارزشمند است. این طبقه جوان امیدوار باشند به اینکه اگر این مکاتب را بگیرند و یک مقدار جنبه معنویت پیدا کنند و این روح مادیت و این رعب و وحشت را کنار بگذارند، میتوانند آدم موفقی باشند. این مملکت هدی صابرهای بسیاری نیاز دارد. جوانها کوشش کنید! راه هدی صابر که راهیست بسیار ارزشمند و برای ملک و مملکت و هم برای دنیامان و هم برای آخرتمان ارزشمند است را پیش بگیرید تا انشاءالله به امید خدا موفق باشید.
هر مرگی آثاری دارد. مرگ هدی صابر میتواند در این شرایط موجود ما که جوانهای ما سرگردان هستند و راه را از چاه درست تشخیص نمیدهند، من معتقدم راه هدی صابر که راهی بوده بر مبنای مذهب و ملیت را ادامه دهند. ان شاءالله امیدواریم در پناه خداوند متعال در ملک و مملکتی قرار بگیریم که رعایت تمام موازین اخلاقی، شرعی، عرفی و انسانی بشود. او فوت کرد و باید گفت: عاشَ سعیداً و ماتَ سعیداً. من به خانواده محترمش ، به خصوص خانم گرامیاش که در طول سالهای بسیار زیاد هدی را تحمل کرد (تسلیت میگویم.) آقایان کسانی که در شرایط حاد و بدی مبارزه میکنند و میخواهند احقاق حق کنند مشکلاتی دارند. خانوادههای اینها خانوادههای بسیار ارزشمندی هستند که تحمل آن مردان را میکنند. تحمل هدی صابر آسان نبود. مادرش، همسرش و همچنین همشیرههای گرامیاش و همچنین برادر بزرگوارش و همچنین فرزندان عزیزش تحمل او را کردند. شما ببینید، هر فرزندی پدر میخواهد. نبودن پدر مشکل است. من خودم به زندانها افتادهام. بچهها از مادرشان مرا میخواستند:«بابا کجاست؟» و این مادر بود که خانه را اداره میکرد که هم به من سخت نگذرد و هم فرزندان مسیر صحیح را بروند. مرحوم هدی صابر در کنار خانوادهای بود که آنچنان فداکاریای کردند که هدی توانست سعادتمند شود و علاوه بر این موفقیت این مسیر زندگی را ادامه دهد و از این جهت بشود:«عاش سعیدا و مات سعیدا»
او از نظر انسانیت و شرافت در مکتب طالقانی درس خواند، آموزش دید و آموزش را تابع النعل بالنعل عمل کرد. و از نظر تئوریک آموزشهایی از مکتب شریعتی گرفت و تابعالنعل بالنعل عمل کرد و از نظر سیاسی تبعیت از نظریات شادروان مرحوم دکتر مصدق کرد و تا آخر عمر از نظر سیاسی راه او و روش او را پذیرفته بود. در همین سالهای گذشته چند بار در مورد دکتر مصدق، در مورد کارهای مثبت حکومت دکتر مصدق و شخصیت دکتر مصدق سخنرانیهای بسیار مبسوطی کرد. این دو مکتب توانست هدی را بسازد که هدی صابر ارزشمند برای ما باشد که این اندیشه ملی- مذهبی را برای ما گسترش دهد. عاش سعیداً و مات سعیداً.
می بخشید از اینکه وقتتان را گرفتم تا مطالبی را بگویم و از این جهت از تمام آقایان و بانوان محترم عذر میخواهم. رحم الله من یقرأ فاتحه مع الصلوات.