مواجهه با هدی صابر، میتواند از جنبههای مختلف صورت گیرد، به شیوهی خودش این وجوه میتوانند منش، روش و بینش باشند. هرچند این وجوه دارای اشتراکاتی هستند ولی در این نوشتار قصد برآن است که هدی از دریچه بینش نگریسته شود. بینش کلی در اندیشههای هدی را میتوان در آموزشهای اصلی او جستجو کرد. آموزشهای «باب بگشا» و «هشت فراز،هزار نیاز». میتوان گفت مجموعه باب بگشا پسزمینه منشی هدی را شکل میدهد و جمعبندی او از هشت فراز تاریخ معاصر به تبیین روشهای عملی و میدانی او کمک کرده است. البته این دستهبندی بیشتر یک تقریب توضیحی است، چنانکه میدانیم عمل هر شخص متأثر از همه داشتهها و اندیشههای اوست. مجموعه باب بگشا رویکرد و خوانش ایدئولوژیک، ایمانی و اعتقادی او نسبت به خدا، هستی و آفرینش در مواجهه با کتاب آخر است، که بررسیها و نقدهای زیادی بر آن صورت گرفته است و عموماً نقدها معرفت شناختی و ایدئولوژیک است. به بیان دیگر این مجموعه تحت بررسیهای درون دینی صورت گرفته است.
اما مجموعه باب بگشا که حاصل پژوهشهای فلسفی،علمی و جامعهشناختی آن مرحوم است را میتوان فارغ از نگاه ایدئولوژیک به بوته نقد و بررسی گذاشت. فلسفه تاریخ، روش پژوهش و تحلیل رخدادهای تاریخی و سپس جمع بندی از هر دوران تاریخی پارامترهای است که میتواند مورد ارزیابی قرار گیرد. در ابتدا نیاز است مفاهیم فلسفه تاریخ، فلسفه علم تاریخ و علم تاریخ روشن گردد سپس پژوهشهای مرحوم صابر از این منظر بررسی گردد.
تعاریف از فلسفه تاریخ در میان متفکرین مختلف،متفاوت بوده است. یک رویکرد مهم پوزیتویستی وجو دارد که میگوید به طور کلی آنچه نامش را فلسفه میگذاریم مجموعهای از ابهامات،مجهولات و عدم قطعیاتهایی است که برای توضیح هر حوزه مورد نیاز است. با روشن شدن بخشی از این ابهامات و قطعیت یافتن برخی قانون مندیها این معلومات نام علم به خود میگیرند. بنا بر این نگاه فلسفه تاریخ حاصل عدم آگاهیهای روشن از قانومندی حاکم بر جهان در گذر زمان است. رویکرد دیگر فلسفه را مجموعه از احکام و قوانین عام میداند که به دلیل این کلی بودن نام فلسفه بر آن نهاده اند. از این منظر فلسفه تاریخ مجموعهای از احکام کلی حاکم بر تاریخ است که نمیتواند به بیان جزئیات و توضیح رخ دادن پدیدهها در طول تاریخ بپردازد.
یک سؤال همیشه وجود دارد که موضوع فلسفه تاریخ چیست؟ در پاسخ به این پرسش، نظرگاههای مختلفی به تاریخ روشن میشود. در یک معنا خود تاریخ موضوع فلسفه تاریخ است در معنای دیگر علم تاریخ. قطعا میان فلسفه تاریخ و فلسفه علم تاریخ تفاوت زیادی وجود دارد. و این دو مفهوم نباید باهم خلط شوند. تفاوت عمده میان این دو مفهوم را میتوان به این نحو توضیح داد که علم تاریخ علم بیان حوادث خاص گذشته است، هدف اساسی از علم تاریخ به کار گرفتن قانون مندیها برای تبیین چگونگی رخ دادن اتفاقات گذشته است. این علم با استفاده از قوانین بدست آمده از سایر علوم مانند روانشناسی، جامعه شناسی،اقتصاد و... به توضیح و تشریح رخدادها میپردازد. و اما در سویی دیگر تولید قانونمندیهای کلی حاکم بر تاریخ مانند جهت،غایت، دینامیسم، منطق حرکت تاریخ و... در حوزه فلسفهی نظری تاریخ قرار میگیرد. نکته دیگر حائز اهمیّت در مورد علم تاریخ این است که این علم مانند همه علوم گزینشی است. به عبارت دیگر این علم نیز مسأله محور است به این معنا که هیچ مورخ و پژوهشگر تاریخی به دنبال تبیین همه رخدادهای تاریخی نیست و قصد دارد به تبیین برخی مسایل تاریخی بپردازد. گزینشی عمل کردن در برخورد با تاریخ، پژوهشگر را در تبیین بهتر همه عوامل و علل وقوع یک رخداد یاری میکند.
با این توضیحات میتوان نظری به پژوهش تاریخی مرحوم هدی صابر انداخت و به این پرسشها پاسخ داد که آیا مجموعه هشت فراز، هزار نیاز علمی است؟یا فلسفی است؟ آیا فلسفی بودن یا به تعبیری ایدئولوژیک دیدن تاریخ با علمی بودن پژوهش در مقابل هم قرار میگیرند؟
هدی صابر در تدوین و تبیین شیوه پژوهشی خود، هم به تاریخ رویکردی فلسفی داشته است. او در روشن ساختن قانون مندیهای کلی به پارادایم فلسفه تاریخ توحیدی خود را متعهد کرده است. او به تبیین هستی و جنس آن، غایت تاریخ، محرک تاریخ، منطق حرکت تاریخ و... پرداخته است. مشخص کردن این پارامترها در جهت سیر و غایت تاریخ، نقش انسان و خداوند در پیشبرد حوادث تاریخی انجام گردید. آنچه شیوه پژوهش در این مجموعه را با دیگر رویکردهای تاریخی متفاوت میکند تفاوت در قانونمندیهای حاکم بر تاریخ است. نقش خداوند به عنوان خدای حاضر و مشرف خدای آموزگار تجهیزگر؛ خدای کمک کار؛ خدای مجری قوانین و سنن، نقش انسان به عنوان عنصر صاحب اراده و اختیار،صاحب کرامت و آزاد، منطق حرکت تاریخ بر مبنای تضاد دو نیروی حامی حق و حامی علیه حق در درون انسان و در نهایت غایت و فرجام تاریخ که به تسری و رسوب حقیقت میانجامد، این بُعد از پژوهش با توجه به توضیحات ذکر شده در پارگرافهای قبلی در حوزه فلسفه تاریخ قرار میگیرد.
پژوهش هشت فراز هزار نیاز از جهت شیوه تبیین علل وقوع حوادث یا به تعبیری فرازها، علمی نیز میباشد. گزینشی عمل کردن در برابر کل تاریخ و پرداختن به فرازهای منفصل از نظر تاریخی و زمانی، محدود کردن جفرافیا و به طور مشخص پرداختن به ایران، استفاده از علوم دیگر مانند جامعه شناسی برای توضیح رفتار میان اقشار و طبقات مختلف اجتماعی مانند تشریح روابط میان روحانیت، بازاریان و بازرگانان و...، توضیح اقتصاد سیاسی حاکم بر فرازهای مختلف که به نوعی استفاده از علم اقتصاد محسوب میشود، تبیین شرایط بین المللی و اثرات رخدادهای جهانی بر جغرافیای ایران، اینها همه شواهدی بر این مدعاست که شیوه برخورد مرحوم صابر با تاریخ معاصر واجد یک پژوهش علمی تاریخی میباشد. شاید قضاوت در مورد موفقیت یا عدم موفقیت ایشان در میزان پایبندی به پارامترهای علمی و برهم نهی علوم کمکی، موضوع نوشتهی دیگر باشد.
جامعیت رویکردی در مواجهه تاریخ معاصر و فرازهای تاریخی، خصیصهای است که از بررسیهای پژوهش هشت فراز،هزار نیاز حاصل میشود. اهمیت این جامعیت وقتی مشخص میگردد که این اثر پژوهشی را با دیگر اثرات مکتوب تاریخی مقایسه نمود. اثرات فراوانی در زمینه تاریخ معاصر ایران منتشر گردیده است که میتوان به آثار دکتر کاتوزیان، آبراهامیان، ماشاء الله آجودانی، احمد کسروی و...اشاره کرد. با بررسی و نگاهی گذرا به این آثار ارزشمند، ملاحظه میشود که نگاه حاکم، نگاه علمی و مورّخانه به تاریخ از جهت تبیین دقیق علل و عوامل وقوع رخدادهای تاریخی میباشد. به عنوان مثال کاتوزیان در کتاب تاریخ اقتصاد سیاسی ایران سعی بر این مسأله دارد که توضیح دهد نگاه کلی مارکسیستی به تاریخ نمیتواند به توضیح حوادث تاریخ ایران بپردازد. او با استفاده از شیوهای علمی و مدل سازی میدان اجتماعی به میدان نیروهای اجتماعی سعی بر تحلیل عوامل دست اول حوادث دوران دارد. در پژوهش کاتوزیان صحبت از سیر، منطق و غایت و فرجام تاریخ نمیشود. از طرفی بعضی آثار وجود دارند که به تحلیل فلسفی صرف از تاریخ میپردازد. همان نگاهی که علم محوران تاریخ آن را نفی میکنند. این نگاه سعی بر حقنه کردن قانون مندیهای کلی تاریخی منبعث از یک نوع خاص از فلسفه به حوادث و رخدادهای تاریخ است. در این روش آنچه علم تاریخ نامیده میشود نادیده گرفته میشود و حوادث فراتر از واقعیت تفسیر میشوند.
پژوهش تاریخی هدی صابر از هر دو رویکرد در حوزههای مخصوص به خود بهره گرفته است و به شیوهای کاملا منطقی و ظریف این حوزهها را از هم تفکیک کرده است، حوزه تحلیل و بکار گیری قانونمندیها برای توضیح فرازهای تاریخی و حوزه دیگر شامل تولید قانون مندیهای کلی حاکم بر سیر تاریخ.
هدی صابر در جمع بندی تاریخی هر فراز این دو حوزه را به شیوهای هنرمندانه به هم پیوند میزند تا این نکته را به مخاطب بیاموزد که نگاه ایدئولوژیک و توحیدی او به تاریخ هرگز او را از تبیین علمی فرازهای تاریخ معاصر باز نداشته است. به تعبیری او نه در دام پوزیتویسم تاریخی افتاد و نه با نگاه الهیاتی از تبیین واقعیات عینی دست برداشت.
برگرفته از یادنامهی ششمین سالگرد شهادت هدی صابر