منبع: یادنامهی دومین سالگرد شهادت
مباحث ”هشت فراز، هزار نیاز“ شهید هدی صابر یک دورهی کامل بررسی و تحلیل تاریخ معاصر ایران در قالب هشت فراز مبارزاتی مردم از جنبش تنباکو تا جنبش دوم خرداد (اصلاحات) را در بر میگیرد. این مباحث در طی سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۷ در حسینیهی ارشاد به صورت سخنرانی و پرسش و پاسخ حاضران ارائه گردید. در آغاز بررسی هر فراز، یکی از چهرههایی که در آن فراز حضور داشته یا تحقیقاتی در زمینهی آن فراز انجام داده است، به عنوان سخنران آغازین در مباحث حضور مییافت. مرحوم مهندس سحابی نیز در غالب فرازها، بحثی را در آغاز و به عنوان مدخل کار ارائه مینمود.
در این نوشتار درصدد هستیم که به بحث و بررسی پیرامون روش ارائهی مباحث ”هشت فراز، هزار نیاز“ از سوی شهید صابر و تمایزی که الگوی تحلیل تاریخی ایشان از سایر کارهای پژوهشی صورتگرفته در خصوص تاریخ معاصر ایران دارد، بپردازیم و به این پرسش پاسخ دهیم که مزایا و نوآوریهای مباحث ”هشت فراز، هزار نیاز“ شهید صابر در قیاس با کارهای همسنخ آن چیست؟
پیشینهی پژوهشهای تاریخ معاصر
چنانکه میدانیم تاریخ در مقایسه با بسیاری دیگر از شاخههای علوم اجتماعی و انسانی (اقتصاد، علوم سیاسی، جامعهشناسی، روانشناسی و ...) یکی از حوزههای فکری مورد علاقهی بسیاری از مردم هست و به اصطلاح از عمومیت و برد مخاطب قابل توجهی برخوردار است؛ این جذابیت و گرایش عمومی در تالیف و نشر آثار تاریخی متعدد موثر بوده و شاید بتوان بعد از کتابهای مذهبی و رمان (اعم از رمانهای عامهپسند و رمانهای وزین و دارای مخاطب خاص)، کتابهای تاریخی را در زمرهی پرفروشترین کتابها تلقی کرد. بهرغم این گرایش نسبی عمومی به مطالعهی تاریخ، آگاهی تاریخی در جوامع امروز پایین است و این کمعمق بودن آگاهی تاریخی است که در بروز مشکلات و انتخابهای سیاسی نادرست در جوامع امروزین، بسیار موثر بوده و هست. از این لحاظ، تمایز ویژهای میان جامعهی ایران و کشورهای پیشرفته وجود ندارد. سطح پایین آگاهیهای تاریخی در انتخابهای مردم جوامع پیشرفته و دموکراتیک نیز کاملا قابل ملاحظه هست.۱ علت روشن این امر این است که گرایش عمومی مردم به تاریخ، عمدتا معطوف به آثار وقایعنگارانه ـ با چاشنی حماسی و ملی ـ است و ”تاریخ تحلیلی“ که جنبهی آگاهیبخشی و تعمیق به مراتب بیشتری دارد، کمتر مورد علاقه و اقبال عموم مردم میباشد. در ایران، به سبب عمق نیافتن پژوهش تاریخی، این مشکل به شکل بارزتری رخ مینماید. در حالی که در کشورهای اروپایی و امریکا شمار متعددی از نهادهای دانشگاهی و پژوهشی نسبتا مستقل وجود دارند که به تحقیق و پژوهش در خصوص تاریخ آن کشور و حتی سایر کشورهای جهان مشغولند، در ایران همچنان جای خالی نهادهای علمی ـ پژوهشی موثر و مستقل که واجد آزادی عمل حداقلی برای سامان بخشیدن به تحقیقات تاریخی باشد، کاملا حس میشود. نهادهای پژوهشی تاریخ معاصر در ایران کم نیستند؛ اما مشکل اکثر قریب به اتفاق این نهادها، وابستگی آنها به یکی از نهادها و سازمانهای حکومتی است که این امر سبب میگردد سوگیری و ارزشمداری در نگارش پژوهش تاریخی در بسیار از آثار تولیدی این نهادها و موسسات پژوهشی وابسته موج بزند و نه تنها موجب تعمیق آگاهی تاریخی مردم نگردد، که باعث تیره شدن فضای فکری و پژوهشی و تحریف واقعیتها نیز بشود. به رغم این مسائل و کاستیهای غیرقابل انکار، در دهههای اخیر اقبال پژوهشگران مستقل به کاویدن تاریخ معاصر ایران فزونی یافته و کم نیست آثاری که با کیفیت مطلوب و عالمانه در خصوص تاریخ معاصر ایران نوشته و منتشر میشود.
اگر در یک تقسیمبندی کلی بخواهیم آثار تاریخی منتشرشده در ایران به دو طبقه تقسیم کنیم، میتوان این دو طبقه را آثار وقایعنگارانه و آثار تاریخی ـ تحلیلی عنوان کرد. شمار زیادی از آثار تاریخی مربوط به دوران معاصر صرفا جنبهی نقل وقایع و حواث تاریخی را دارند و جز نظم زمانی مستتر در نگارش آنها، انتظام تئوریک و پرسش پژوهشیای را دنبال نمیکنند. این آثار البته مواد خام مناسبی هستند برای کسانی که قصد دارند رویکرد تاریخ تحلیلی در پیش بگیرند. شاید چند نمونهی بارز از این کتابها، آثار سرهنگ غلامرضا نجاتی در خصوص تاریخ معاصر ایران به ویژه از نهضت ملی تا انقلاب، یا مجموعههایی باشد که توسط داوود علیبابایی گردآوری و نشر میگردند. این کتابها رویکرد وقایعنگارانه دارند و خط سیر حوادث را از یک نقطهی معین تا نقطهای دیگر پی میگیرند، بیآنکه مشتمل بر تئوری و پرسش پژوهشی مشخصی باشند. چنانکه اشاره شد، این آثار در جایگاه خود بسیار مفید و راهگشایند و هنوز، در تالیف و نشر همین تاریخ وقایعنگارانه نیز محدودیتهای جدی در ایران وجود دارد؛ به گونهای که بسیاری از حوزهها همچنان فاقد تاریخ وقایعنگارانهی مدون هستند.
دستهی دوم ـ آثار تاریخ تحلیلی ـ کتابهایی هستند که عمدتا با اتکای به روشهای علم تاریخ، پژوهشی تاریخی را حول یک برههی تاریخی مشخص سامان میدهند و چندان در پی وقایعنگاری و توصیف حوادث تاریخی یک دوره بر اساس یک نظم زمانی نیستند، بلکه از نوعی نظم علمی و نظری بهره میجویند و با اتکای به آثار دسته اول و اسناد تاریخی، درصدد پاسخ به پرسشی مشخص هستند. این آثار جنبهی تحلیلی دارند و نه به توصیف، بلکه به سنجش رابطهی میان وقایع گوناگون، افراد و جریانها و نیروهای سیاسی ـ اجتماعی دخیل در وقایع تاریخی میپردازند. از این دست آثار نیز در دهههای اخیر در مورد تاریخ ایران فراوان تدوین و منتشر شده است؛ اما پیشگامان تاریخ تحلیلی در خصوص دوران معاصر ایران را شاید بتوان شرقشناسانی نظیر ادوارد براون، آنلمبتون، نیکی کدی و ... تلقی کرد که شماری از مهمترین آثار تاریخ تحلیلی ایران از دوران قاجار به این سو را نگاشتهاند. این پیشگامی، خواسته ناخواسته سبب استیلای نوعی نگاه شرقشناسانه در تحلیل تاریخی نویسندگان ایرانی نیز شد و رگههای شرقشناسی را در آثار بسیاری از پژوهشگران ایرانی تاریخ معاصر میتوان ملاحظه کرد. به زودی این مساله را بیشتر بسط خواهیم داد که یکی از نقاط قوت مباحث ”هشت فراز، هزار نیاز“ شهید صابر، دور ماندن از همین آسیب نگاه شرقشناسانه است.۲ اما جدای از این اشکال موجود در بسیاری از آثار تاریخی دستهی دوم (تاریخ تحلیلی)، مسالهحلکن نبودن و فقدان سویهی عملی و تحققی است که باعث شده بسیاری از پژوهشهای تاریخی مذکور از قفسهی کتابخانهها و محافل بحث پژوهشگران و نخبگان، به متن جامعه و کنشگران آن نیاید. کاربردی نبودن پژوهشها، یکی از معضلات جدی پژوهشهای اجتماعی و انسانی ایران است که البته مورد تامل و انکار برخی متفکران ما نیز هست. چنانکه میدانیم، در یک تقسیمبندی کلی، تحقیقات دانشگاهی را به دو دستهی بنیادی یا نظری و کاربردی یا عملی تقسیم میکنند. دستهی نخست، تحقیقاتی هستند که به بسط نظریات موجود یا صورتبندی نظریات جدید میانجامند و وجود آنها برای تداوم پویایی علوم، ضروری تلقی میگردد. دستهی دوم، آن دست پژوهشهایی هستند که حل یا ارائهی راهکار برای یک مسالهی موجود را پی میگیرند. حتی اگر این تقسیمبندی را نیز مبنا قرار دهیم، باز هم تناسب میان تحقیقات نظری و کاربردی در میان پژوهشهای تاریخ معاصر ما وجود ندارد و غالب پژوهشهای تاریخیای که صورت میپذیرند، در دستهی تحقیقات بنیادی و نظری میگنجند که قرار نیست کاربرد بلافصل و فوریای برای عموم افراد جامعه داشته باشند و گره از مشکلی عملی بگشایند؛ به همین جهت، این تحقیقات حول کنجکاویهای نظری پژوهشگرانشان شکل میگیرند و در همان محافل و حلقههای پژوهشگران و نخبگان باقی میمانند یا حداکثر، تعمیق بینش و آگاهی تاریخی کارشناسان و نخبگان را پی میگیرند نه عموم مردم را. حال آنکه تاریخ میتواند در خدمت آگاهیبخشی به عموم افراد جامعه قرار گیرد، به شرطی که با مسائل امروزین پیوند بخورد و واجد کاربرد عملی در زندگی و کنشگری عموم افراد باشد.
بیشک تمایز و کامیابی کار ”هشت فراز، هزار نیاز“ شهید صابر، همین عمومی و کاربردی کردن تاریخ معاصر ایران است. میدانیم که فرازهای مورد بررسی شهید صابر، هر یک موضوع تحقیق و پژوهشهای بسیاری بودهاند؛ برخی مانند جنبش تنباکو به سبب اهمیت کمتر، طبعا پژوهشهای کمتری را نیز سبب شدهاند و برخی نظیر انقلاب مشروطیت و انقلاب بهمن ۱۳۵۷ موجد پژوهشهای متعدد و مکرر تاریخی ـ تحلیلی بودهاند. اگر از این زاویه به کار شهید صابر نگاه کنیم، مباحث ”هشت فراز، هزار نیاز“ نیز حداکثر یکی از همین پژوهشهای تاریخی پرشمار است. اما، حتی اگر زاویه ورود ما به بحث، تنها همین رویکرد باشد، مزیت بزرگ کار شهید صابر این است که یک دوره پژوهش تاریخی ۱۲۰ سالهی ایران را در بر میگیرد که امری بینظیر است. بسیاری از پژوهشگران ما، متخصص یک دورهی تاریخی هستند؛ برای مثال تنها انقلاب مشروطه موضوع پژوهش تخصصی آنها بوده و نسبت به دیگر فرازهای تاریخی علاقمندی پژوهشی و تخصص ویژهای ندارند؛ یا اینکه یک پژوهشگر ممکن است متخصص تاریخ انقلاب اسلامی باشد، اما چندان در تحلیل انقلاب مشروطه و ماقبل آن، تبحر نداشته باشد. البته تخصصی بودن در پژوهشگری امری پسندیده است و موجب تعمیق و استحکام یک کار علمی میگردد؛ اما چنانچه بتوان میان استحکام و تعمیق و فراگیری و تطبیق جمع ایجاد کرد، کار مهمتری صورت گرفته است و این نکتهای است که در مباحث ”هشت فراز، هزار نیاز“ شهید صابر کاملا عیان است. در این مباحث، هشت خیزش مردمی ۱۲۰ سال اخیر ایران از تنباکو تا دوم خرداد مورد بحث و بررسی تطبیقی و تحلیلی قرار گرفته؛ این بررسی تطبیقی و مقایسهای به شکل قابلتوجهی، ارزش پژوهشی و کاربردی مباحث را افزایش داده است؛ هر فراز که مورد بحث قرار میگیرد، به گونهای روشمند با فراز(های) قبلی مورد مقایسه و تطبیق قرار میگیرد و این امر سبب میشود شناخت مخاطب از جنبشها و خیزشهای تاریخی معاصر عمق بسیار بیشتری بیابد.
به بحث قبلی بازگردیم، چنانچه کار تاریخ هدی صابر را همارز بسیاری از کارهای پژوهشی منفرد دیگر بدانیم، مزیت بزرگ کار صابر فراگیری و گسترهی وسیع مورد بررسی آن است؛ اما واقعیت این است که به لحاظ روشمندی و کاربردی بودن، کار هدی صابر در مقایسه با بسیاری پژوهشهای تاریخی نمیتواند همارز تلقی گردد و از بخش وسیعی از آنها یک سروگردن بالاتر است و این نکتهای است که در ادامه با توضیح چارچوب موضوعی وارسی فرازها در مباحث ”هشت فراز، هزار نیاز“ روشنتر خواهد شد.
روش ارائهی مباحث
یکی از مهمترین مزایای مباحث ”هشت فراز، هزار نیاز“ نظم تکرارپذیر و روشمندی مباحث است. در توضیح این مطلب باید گفت که هشت فراز مورد بررسی بر اساس چارچوب موضوعی زیر مورد تحلیل و ارزیابی قرار میگرفتند: فضای بینالمللی؛ شرایط داخلی (اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی)؛ زمینههای بروز حركت؛ روایت فراز؛ مطالبات؛ شعارها؛ رهبری؛ نیروی آغازگر؛ نیروهای دستاندركار؛ مردم؛ تشكیلات؛ استراتژی؛ مشی؛ ایدئولوژی؛ برد اجتماعی – برد جغرافیایی؛ جهتگیری طبقاتی؛ دستاوردها؛ ناكامیها؛ جمعبندی نهایی؛ آموزشهای فراز.
۲۰ مولفهی مذکور برای یکایک فرازها مورد بررسی و تحلیل قرار گرفتهاند (هر جلسه به بررسی یک یا چند مولفهی فوق در خصوص یک فراز میپرداخت). وجود عناصر و مولفههای فوق، علاوه بر آنکه به بحث شاکله و نظم معینی میدهد، سبب میشود که بتوان میان فرازها، مقایسههای تطبیقی انجام داد، نقاط ضعف و قوت هر فراز را نسبت به دیگری سنجید و نتایج روشن عملی از این مقایسه و تطبیق بدست آورد. مسالهی بعدی در اهمیت مولفههای بیستگانهی فوق، فراگیری و پوشش بسیار مناسبی است که این مولفهها بر ابعاد و وجوه گوناگون تغییرات اجتماعی داشتند؛ به سختی میتوان به مولفههای مذکور، بعد قابل بررسی دیگری افزود. نکتهی بعدی، سویهی کاملا تحلیلی مولفههای فوق میباشد؛ تنها یک مولفه به روایت فراز تعلق دارد و طی آن توصیفی سریع از مراحل تاریخ و وقایعنگاری فراز به مخاطب داده میشد؛ از میان مولفههای باقیمانده دو مولفهی نخست نیز گاه جنبهی توصیفی میگرفت، اما سایر مولفهها سویهای کاملا تحلیلی داشته و سبب میشد مباحث ”هشت فراز، هزار نیاز“ فراتر از توصیف وقایع تاریخی، در مدار تحلیل روشمند قرار گیرد. نکتهی بعد در خصوص مولفههای مذکور، جهتگیری عملی و کاربردی مولفههاست. با بررسی مولفههایی نظیر تحلیل نیروهای موجود، استراتژی، مشی، جهتگیری طبقاتی، برد اجتماعی – برد جغرافیایی، دستاوردها، ناكامیها و آموزشهای فراز، به واقع حق مطلب در خصوص کاربردی، تحلیلی و عینی بودن مباحث ادا میگردد و عمق تحلیل افزایش مییابد. مولفههای عینی مذکور اجازه میدهد که وقتی نقاط ضعف و قوت یک فراز مبارزاتی مردم ایران طرح میشد، با اتکای به مولفههایی نظیر استراتژی، مشی، جهتگیری طبقاتی و ... بتوان علل این نقاط ضعف و قوت را توضیح داد، تبیین کرد و همین قوت تبیینگری و تحلیل علّی بر ارزش و قدر و منزلت چارچوب وارسی مذکور میافزاید. افزون بر این، وقتی روابط علّی میان مولفههای مذکور تشریح میشد، ذهن مخاطب به سادگی متوجه کشف قاعدهی نهفته در پس این رابطه میگردید و بدین ترتیب، بحث سویهی کاربردی مییافت؛ چون قاعده، در شرایط کنونی نیز میتواند کمابیش تکرار گردد و شناخت قواعد برآمده از فرازهای مبارزاتی قبلی، در تصمیمگیری صحیح امروزین به غایت مفید و کمککار است.
محور بعدی در توضیح روشمندی مباحث هشت فراز، قوت منابع و اسناد تاریخی مورد ارجاع در بحث است. تقریبا در تمام فرازها، برخی از مهمترین آثار دست اول و قابل اعتنای آن فراز تاریخی (که تا دههی هشتاد منتشر شده و در دسترس شهید صابر بود) مورد بررسی و ارجاع شهید صابر قرار میگرفت و از حیث منابع و ماخذ نیز کار هشتفراز با نقصان قابل توجهی مواجه نیست. علیرغم اینکه شهید صابر مورخ یا متخصص منبعشناسی و تاریخ معاصر نبود، اشراف قابل توجهی بر منابع اصلی و دست اول تاریخی داشت و میدانیم که قوت و استحکام منابع یک کار پژوهشی چه میزان در کیفیت و اهمیت آن کار موثر است.
اما شاید مهمترین نوآوری کار شهید صابر به لحاظ متدیک، اختصاص انرژی و وقت قابل اعتنایی به مسالهی ”جمعبندی“ بود. چنانکه شهید صابر در انتهای نشست ششم فراز جنبش تنباکو که در واقع اولین جلسهای بود که جمعبندی صورت میگرفت، در توضیح تاریخچه و اهمیت ”جمعبندی“ میگوید:
”کلمهی جمعبندی در دهههای ۷۰-۶۰ میلادی، که مقارن با دهههای ۵۰-۴۰ خودمان است، وارد فرهنگ مبارزاتی شد. قبل از آن در انقلاب شوروی این واژه را لنین به کار برد. میشود گفت که در فرهنگسازی مبارزاتی بخشی از کلید واژهها مرهون فرهنگسازیهای لنین است مانند چه باید کرد، دو گام به پیش، یک گام به پس و بحث جمعبندی. این کلیدواژهها تا الان بدیلی پیدا نکرده و سر جایش هست. در دههی ۴۰ و۵۰، نسل جوان برخاسته از جنبش سالهای ۴۲-۳۹، چه مذهبی در چارچوب مجاهدین اولیه و چه غیرمذهبی در چارچوب فداییان، وقتی به عرصه پا گذاشتند، واژهی جمعبندی را با خودشان حمل کردند. میتوان گفت که اولین جمعبندیهای جدیای که در تاریخ مبارزاتی ایران صورتگرفت، متعلق به ابتدای دههی ۴۰ است که نسل جوانی با استعانت به دستمایههای خودش و تجارب پیشینیان، دست به جمعبندی زدند و بعد از جمعبندی حرکت خود را شروع کردند. در ۸-۷ سال گذشته که باب اصلاحات باز شد، واژهی جمعبندی به ذهنها متبادر شد. بهخصوص بعد از شکست اصلاحطلبان در سال ۸۴ و کنار رفتنشان و روی کار آمدن این جریان جدید که در نوع خود پدیدهی تاریخ سیاسی ایران حساب میشود، بحث جمعبندی پیشآمده است. ولی در سالهای اخیر نوع مواجههای که با واژهی پربار جمعبندی صورت گرفته است، نسبت به دههی۴۰ و۵۰ خیلی ساده است. بعضی واژهها پُربارند یعنی همیشه باردارند. تصور کنید خانمی در طول مدت حیات همواره باردار باشد، چه وزنی را باید تحملکند، اصلا شدنی هست؟ بعضی از واژهها مانند چه باید کرد، جمعبندی و... واژههای بارداری هستند که خیلی نباید با آنها شوخی کرد. در سالهای اخیر با واژههای باردار، قطور و حامل معنا، مقداری شوخی شده است. مثلا بحث جمعبندیِ جریان اصلاحات در نهایت منجر به این شد که یک جریان راست سرکوبگری بوده است که نگذاشته جریان اصلاحات پیش برود. این جمعبندی، در حقیقت یک فرافکنی بیش نبود. واژهی جمعبندی واژهای جدی است و ما سعی میکنیم که با حرمتی که واژهی جمعبندی دارد و باری که همیشه در درون و بطن این واژه نهفته است، مسئولانه و جدی با آن برخورد کنیم“.
ادعای شهید صابر مبنی بر برخورد مسئولانه با مساله جمعبندی، به واقع دارای مابهازای عملی بود: علاوه بر جمعبندیهای پایانی هر فراز، ۱۱ نشست از مجموع ۷۵ نشست مباحث هشت فراز، به جمعبندیهای کلان هشت فراز مورد بررسی اختصاص یافت. اگر حدود هفت نشست دیگری که به جمعبندی فرازهای هشتگانه اختصاص یافته۳، به رقم مذکور بیفزاییم، عدد ۱۸ بدست میآید که به نسبت ۷۵ نشست، حدود ۲۴% حجم مباحث را به خود اختصاص داده است که نشان میدهد وزن این مولفه در مقایسه با ۱۹ مولفهی دیگر چارچوب موضوعی وارسی فرازها، بسیار سنگینتر است.
جمعبندی در نظر شهید صابر از چهار اصل اساسی پیروی میکرد: مبنا و شرط را لحاظکردن؛ رو به جلو بودن؛ آینده ترسیمکردن؛ معطوف به عمل بودن. این چهار اصل بر نحوهی انجام جمعبندی حاکم بود. اما سه عنصر جمعبندی که برای تمام نشستها مورد بحث قرار میگرفت عبار بودند از: سعي همزمانی – فهم دوراني؛ برگيري قاعده؛ کاربست امروزين.
منظور از سعی همزمانی ـ فهم دورانی این بود که زمینههای اجتماعی و تاریخی شکلگیری فراز در تحلیل و ارزیابی نهایی آن فراز مورد توجه قرار گیرد و با افق ناهمزمان، به استقبال بررسی ادوار پیشین تاریخی نرویم. بدین منظور شش مولفهی فراز مورد بحث و بررسی قرار میگرفت: شناخت شرايط، بذل توجه به فرهنگ و عرف غالب، درک ظرفيت شرايط، فهم کشش نيروها، شناسايي نياز زمانه، تنظيم انتظار. از خلال بررسی این شش مولفه تلاش میشد که سعیهمزمانی و فهم دورانی تحقق یابد. پس از تحقق این امر، سرفصل بعدی جمعبندی ـ برگیری قاعده ـ پی گرفته میشد. این بخش یکی از مهمترین سرتیترها در بخش جمعبندی بود و طی آن تلاش میشد با اتکای به بررسیهای قبلی صورت گرفته در خصوص یک فراز مشخص، قواعد همهزمانيـ همهمکاني قابل برداشت از آن فراز صورتبندی و تشریح گردد؛ قواعدی که در دوران کنونی نیز قابل تطبیق و کاربست است (هرچند با مختصات خود) و صورتبندی گزارههای قابل کاربست در ذیل تیتر ”کاربست امروزین“ آخرین جزء از جمعبندی فراز توسط شهید صابر بود. کاربست امروز با مطمحنظر قرار دادن چهار نکته صورت میگرفت: رعايت قواعد و قوانين همهزمانيـ همهمکاني؛ ترجمان بهروز قواعد؛ کنار نهادن قواعد غيردوراني؛ تغيير، تصحيح، تکميل قواعد.
چنانکه ملاحظه میشود، جمعبندی مباحث در ”هشت فراز، هزار نیاز“ مهمترین تجلیگاه کاربردی کردن پژوهش تاریخی توسط شهید صابر است. از دل جمعبندی فراز، قواعد و گزارههای کاربردی و همهفهمی استخراج میشد که میتواند مبنای کنش فردی و جمعی مخاطبان در تمامی تحولات آیندهی جامعه قرار گیرد و بدین ترتیب، مباحث هشت فراز، سویهای عملی و اکنونی پیدا میکرد. این قواعد عصارهی بررسیهای هر فراز هستند و تعمیق آگاهی تاریخی در مباحث ”هشت فراز، هزار نیاز“ با اتکای به همین قواعد و کاربست امروزین صورت میگیرد.
مخاطبی که مباحث ”هشت فراز، هزار نیاز“ شهید صابر را با دقت مورد مطالعه و فهم قرار دهد، به بینش تاریخی و استراتژیکی مجهز میگردد که این بینش نه تنها در جلوگیری از بسیاری از عدم تعادلها و تندرویها و کندرویها در رفتار و کنش مخاطب در وضعیتهای اجتماعی ـ سیاسی آتی و پیشروی وی موثر است، بلکه در حالت ایجابی، در انتخاب کنش فردی و جمعی صحیح در یک وضعیت اجتماعی ـ سیاسی مشخص در امروز و آینده کمکی بیبدیل میباشد. تجهیز به بینش تاریخیای از این جنس نیازی مبرم و ضروری برای کنشگران امروز جامعهی ایران است. اگر میخواهیم که در داوم تندرویها و کندرویهای بیمعیار و هزینهزا نیفتیم، گریزی نداریم جز اینکه تجارب فرازهای تحولخواهی پیشین را بدانیم و قواعد برآمده از این تجارب را به شکل شستهرفتهای در خود نهادینه سازیم. ”هشت فراز، هزار نیاز“ جدای از ارزش قابل ملاحظهی پژوهشی، چنین بینشی را برای یک ایرانی به ارمغان میآورد و این بینش مهمترین دستاورد و خروجی مباحث ”هشت فراز، هزار نیاز“ شهید صابر است.
پینوشت:
۱. به عنوان نمونه در سالهای اخیر شاهد احیای تمایلات فاشیستی و نژادپرستانهی افراطی در کشورهای اروپایی بودهایم؛ در حالی که با فجایع برآمده از تسلط فاشیسم در اروپا در جریان جنگ جهانی دوم و پس از آن، انتظار میرفت که پرونده احزاب فاشیستی برای همیشه به بایگانی تاریخ سپرده شود. گرچه احیا و رشد گرایشهای مذکور در سالهای اخیر از عوامل متعددی نظیر مشکلات اقتصادی در کشورهای اروپایی نیز متاثر است، اما روشن است که فقدان آگاهیهای تاریخی نیز در پیدایش مجدد این پدیده بیتاثیر نیست.
۲ . منظور از آسیبزا بودن نگاه شرقشناسانه به تاریخ معاصر ایران، غیریتسازی و دیگریپروری روشنی است که در آثار شرقشناسان مذکور مندرج است و برخی پژوهشگران برجستهی ایران را نیز تحت تاثیر قرار داده و به نگرش آنها جهت داده است. در مطالعات شرقشناسانه، فرض مفروض این است که دستاوردهایی نظیر دموکراسی، جامعهی مدنی، مشروطیت، قیام برای استیفای حقوق، دستاوردهایی دارای ماهیت و ذات مشخص، مدرن و متعلق به جوامع غربی هستند که کشورهای شرقی و جهانسومی بر مبنای این الگوها تلاش کردهاند تاریخ نوین خود را بسازند. انسان شرقی واجد ذهنیت، فرهنگ و تواناییهای دیگری شمرده میشود که تنها با تماس با کشورهای غربی بوده که توانسته بارور گردد و در تاریخ معاصر جوامع شرقی موثر افتد. بر مبنای این نگاه، فرهنگ شرقی مهیای پذیرش بسیاری از تغییرات نیست و انگارههای فکری مندرج در بطن جوامع شرقی، مانعی در برابر پذیرش تحولات جدید اجتماعی هستند که با آموزش کامل ریشههای نظام فکری و تمدنی غرب است که میتوان از ذهنیت و فرهنگ سابق گسست و به پیشرفت و توسعه دست یافت. اینها برخی مفروضات پیدا و پنهان در رویکرد شرقشناسانه به جوامع شرقی نظیر ایران است. تاثیرپذیری از همین رویکرد در کار محققان برجستهای نظیر عبدالهادی حائری سبب شده که به عنوان نمونه، حائری از ”ذات مشروطیت“ سخن بگوید و تلاشهای کسانی نظیر نائینی یا یوسف خان مستشارالدوله یا ملکمخان برای تلفیق و آشتی میان مشروطیت و عناصر فرهنگ و اندیشه ایرانی ـ اسلامی، تلاش نافرجام و بیهوده تلقی گردد. ذاتانگاری دستاوردهای اجتماعی و فکری بشری، یکی از همان عناصر مندرج در رویکرد شرقشناسانه است که وصف آن رفت و مالاً به انکار خلاقیت و نوآوری انسان شرقی و امکان رقم زدن تجربه تاریخی نوین و موفق توسط وی میانجامد.
۳ . به سبب بررسی چندین مولفه در یک نشست در برخی فرازها نظیر اصلاحات، گاه تنها نیمی از نشست به سرتیتر جمعبندی تخصیص یافته که در مجموع حدود هفت نشست به جمعبندی هشت فراز تعلق گرفته است.