پرینت
بازدید: 274

 

سعید شریعتی

به یاد جوانمرد شهید هدی صابر در آستانه سیزدهمین سالگردش

ه) تنها طوفان كودكان ناهمگون می‌زاید

ناهمگون بود. مثل همة زیبایی‌های دیگر. اصلاً «هنر»، كشف ناهمگونی‌هاست. زیبایی در «ناهمگون» بودن است. تصور كنید یك صدای همگونِ مستمر در اطرافتان جاری باشد شما هیچ زیبایی را نخواهید یافت. بلكه به مرور احساس عذاب می‌كنید از این همگونی. موسیقی از آنجا آغاز می‌شود كه دو صدای ناهمگون كنار هم قرار گیرند. این ناهمگونی است كه زیبایی را می‌آفریند. یك جور «ناهمگونی متناسب». آسمان یك دست با ته رنگی آبی، زیبا نیست. نه روی بوم با رنگ شماره فلان و نه حتی روی سنسور قوی دوربین هسلبلاد.

زیبایی آسمان وقتی پدیدار می‌شود كه ناهمگونی را با حضور «یك تكه ابر سفید» ، «یك تكه از خورشید كه دارد غروب می‌كند» و یا «یك پرنده در اوج» به تصویر بكشی.

د) جویندگان شادی در مجری آتشفشان‌ها

وقتی تكلیفت با مرگ روشن باشد، غم را بی‌معنی كرده‌ای. وقتی از زندان «زمان» بیرون آمده باشی و اسیر گذشته و حال و آینده نباشی و از ارتفاعی بلند به تاریخ بنگری و تا رخ نمودن آینده منتظر نمانی بلكه آن را معاینه ببینی، غم را به جان تو راهی نیست.

معنای شهادت همین است، شادی بیداری، شادی آگاهی. شادی رستن از بند زمان.

آری شهادت نوع خاصی از مردن نیست. شهادت به «گونه‌ای خاص» زندگی كردن است.

می‌گویند غسل كرد، و در تیغ برنده آفتاب خرداد، وسط حیاط داغ بند زمان، كه نمادی از مجری آتش‌فشان بود، ایستاد. فریضه ظهر را به جای آورد، رو به آسمان كرد. آسمان همگون با ته‌رنگ آبی برای زیبا شدن به یك پرنده در اوج محتاج بود. كلمه استرجاع را بر زبان آورد و راه شهادت را آغازید.

ی) در گذرگاه پرندگان

به طور «ناهمگونی» به كلام وحی آشنا بود. بارها با هم درباره كوشش در فهم قرآن حرف زده بودیم. او یك جور دیگر عاشق قرآن بود. واژه به واژه با كلام خدا مأنوس بود. نه اینكه طوطی‌وار، لوطی‌وار قرآن را می‌فهمید. مرد عمل بود. میراث پهلوانان و جوانمردان با او بود. از تهران تا حاشیه‌های زاهدان می‌رفت، و به پابرهنگان و مستضعفین بلوچ و سیستانی كارآفرینی می‌آموخت، زیر بال و پرشان را می‌گرفت، من فهمیده‌ام كه «و فی اموالهم حق معلوم لسائل و المحروم» در روزگار ما یعنی ان‌جی‌او بسازیم برای حمایت از محرومان و برویم تا به آنها ماهی‌گیری یاد بدهیم.

ص) خانه را روشن می‌كنند

«سوره طه را زیاد بخوان. اصلاً من معتقدم بهترین راهنمای عمل ما در این روزگار سوره طه است.»

در سال 88 از زندان بیرون آمدم تا چند ماه در دریای همگونی از محبت و همدلی و رفق و مدارای دوستان متنوعم غرق بودم. تا یك روز عصر كه هدی زنگ زد و با آن لحن خاص و دلنشینش پای تلفن گفت «سعید جان هستی می‌خواهم بیایم به دیدنت.»

«آمدی وه كه چه مشتاق و پریشان بودم.» و

هدی آمد. برایم كتاب سه هم پیمان عشقش را آورده بود. یادش نبود انگار كه یكبار دیگر این كتاب را از او گرفته بودم. رو به رویم نشست و من به گونه‌ای همگون با بقیه دیدارها برایش روایت تكراری خودم را گفتم. نگاهم كرد مثل همیشه با طمأنینه اما بی‌قرار، گفت «سعید سوره طه را دوباره بخوان. زیاد بخوان. حال و هوای امروز ماست. بهترین راهنمای عمل ما در این روزگار است.»

اذ رءا نارا فقال لاهله امكثوا انی آنست نارا لعلی آتیكم منها بقبس او اجد علی النار هدی

«لمع البرق من الطور و آنست به/فلعلی لك آت بشهاب قبسی»

خانه‌ام را روشن كرد و رفت.

ا) كاشفان چشمه

یك جایی وسط سنگ‌ها و صخره‌ها، میان ظل آفتاب كه از شدت نور همه‌جا تاریك است. آن سبز پوش بالا بلند می‌ایستد، می‌گوید همینجاست. تلخابی زلال. فروتنانه زانو می‌زنی دست در خنكای آن فرو می‌بری و به لب می‌رسانی. شوكران جاودانگی. سوگندی برای تا همیشه بودن.

والفجر، ولیال عشر.

از آن ظهر كه در آن صخره‌زار و در حیاط بند زیر تیغ آفتاب ایستاد و استرجاع گفت و سوگند جاودانگی را نوشید، ده شب گذشت تا به لقای محبوب واصل شد.

ب) همواره بدان نام كه زیسته بودند

ای آن تكه ابر سفید در آبی آسمان، ای تكه‌ای از خورشید كه به غروبمان رنگ خون بخشیدی، ای پرنده در اوج، مرد ناهمگون طوفان‌ها، هدای صابر ما،

و سلام علیك یوم ولدت و یوم تموت و یوم تبعث حیا.

ر) فروتن شوکران

غافلان هم‌سازند

تنها توفان

کودکان ناهمگون می‌زاید

هم‌ساز

سایه‌سانانند،

محتاط

در مرزهای آفتاب

در هیأتِ زندگان

مردگانند

وینان

دل به دریا افگنانند،

به‌پای دارنده‌ی آتش‌ها

زندگانی

دوشادوش مرگ

پیشاپیش مرگ

هماره زنده از آن سپس که با مرگ

و همواره بدان نام

که زیسته بودند،

که تباهی

از درگاهِ بلندِ خاطره‌شان

شرمسار و سرافکنده می‌گذرد.

کاشفان چشمه

کاشفان فروتن شوکران

جویندگان شادی

در مجری‌ آتشفشان‌ها

شعبده‌بازان لبخند

در شبکلاهِ درد

با جاپایی ژرف‌تر از شادی

در گذرگاهِ پرندگان.

در برابر تندر می‌ایستند

خانه را روشن می‌کنند

و می‌میرند

 

  • منبع: امتداد

 

مسیر جاری:   صفحه اصلی در نگاه دیگرانخاطرات، حدیث‌نفس‌ها و دل‌نوشته‌ها
| + -
استفاده از مطالب سایت با ذکر ماخذ مجاز می‌باشد