علی وفقی
منبع: دانشجو آنلاین ـ ۲۳ خرداد ۱۳۹۰
عاشق بود و عاشقانه میزیست. حنیف بود و شریف(۱). یاور عزت بود و بی عزت زندگی اش را خدای اش نخواست. تنها بود، در میانه ی دوستان اش هم، در میانه ی ما هم، در میانه ی زندان هم. آرام بود و صابر؛ اما صبرش در رکاب مردانگی اش جاماند وقتی هاله ی سحاب عزتش را پهلو شکسته شبانه مدفون خاک دنائت یافت.
از آموزگارش آموخته بود که ”وقتی نمی توانید خوب زندگی کنید لااقل خوب بمیرید.“ (۲) و ” کسانی میتوانند خوب زندگی کنند که میتوانند خوب بمیرند“ (۲) . بیست و دوم خرداد رفت؛ انگار که میخواست بگوید قلب من آنقدر بزرگ است که فریاد سکوت ایستادن اش از پشت میله ها نیز رساتر است از رجزهای شعارگونه راهپیمایی ناکرده ی شما در خیابان؛ که راه را باید با جان دل پیمود. حرف ها تلخ است اما قهوه تلخ هم این روزها بر سر هر بازاری است.
هدی بود و هدایت بر منزل سبیل فکرت گزیده بود نه بر طاق سست عادت. شیفته نژاد حنیف (۳) بود و رفت تا بر پیشانی تاریخ این روزگار مهر زد نژاد حنیف اش را. او که سالیانی تاریخ ورق میزد (۴) ، برگ آخر را خود با خون غیرت نگاشت و بست کتاب تاریخ اش را.
اوصاف پارسایان (۵) در گوش میپیچد به یادش که ”ینظر الهیم الناظر فیحسبهم مرضی، و ما بالقوم مِن مرض؛ و یقول : لقد خولطوا“ : میبینندشان مردمان و گمان میبرند بیمارند ولی سلامت فکرشان را آفت امراض نزند؛ میگویند عقل شان درهم ریخته!
سالیانی پیش که در فشار و تنهایی بند بود، جسم نحیف اش از روح حنیف اش جامانده بود و تکان چشمان و صورت پر نورش زخمی مانده بود یادگاری ایستادن مردانه اش (۶) و تلنگری به دل های ما دل خفته گان.
از هشت فراز گفت و هزار نیاز (۷)، اجل اش فرصت نداد تا نهم و دهم را با ما بگوید که فراز انس بود یا فرود جن. هزار نیاز ما ماند و دلتنگی نبودن اش… با عزت رفت و اشک های ما ماند بدرقه هاله ای از غیرت مان که برایمان مانده بود.
زمزمه ی کلام مولا در دل میپیچد برای ظلم خردی در حق زنی نامسلمان که اگر مردی از این درد و ننگ بمیرد سزاوار سرزنش نیست. و رضا (۸) با رضا رفت تا باورمان شود که هنوز مردی هست در این روزگار نامرد… شاید دیگر باید گفت مردی بود… ما ماندیم و روزگار نامرد…
اشارات:
۱- مرحوم هدی صابر نام فرزندان اش را حنیف و شریف گذارده بود.
۲- معلم شهید دکتر علی شریعتی.
۳- مرحوم هدی صابر علاقه و شیفتگی خاصی به شخصیت محمد حنیف نژاد داشت. وی از بنیانگذاران و رهبران سازمان مجاهدین خلق پیش از استحاله فکری سازمان بود که با فریاد الله اکبر مردانه پای جوخه اعدام طاغوت به دیدار یار شتافت.
۴- مرحوم هدی صابر پژوهشگر تاریخ بود.
۵- خطبه همام امیرالمومنین در نهج البلاغه که اوصاف متقین را بر میشمارد.
۶- مرحوم هدی صابر در دوران بازداشت پیش از نوبت اخیر، تیک عصبی در چشمان و صورتش مانده بود.
۷- عنوان آخرین جلسات هفتگی مرحوم هدی صابر در کتابخانه حسینیه ارشاد ”هشت فراز و هزار نیاز“ بود که به تحلیل وقایع تاریخی سده ی اخیر ایران میپرداخت.
۸- رضا هدی صابر اسم کامل مرحوم. [توضیح: نام رضا هدی صابر در روزهای اولیهی شهادت معلم شهید به اشتباه در اینترنت انتشار و گسترش یافت]