ژیلا بنییعقوب
منبع: وبسایت نویسنده ـ ۲۳ خرداد ۱۳۹۰
باید باور کنم مرگ هدی را بعد از هاله و عزت؟
اصلا فردا صبح چطور به ملاقات بهمن بروم.بهمنی که آن همه هدی را دوست داشت ؟ و آن همه از او خاطره تعریف میکرد؟
دیدم وب سایت خبرنگاران ایران در گزارشی به نکاتی از روحیات هدی صابر اشاره کرده که ندیدم جاهای دیگر نقل شده باشد.فعلا همان را اینجا میآورم تا در روزهایی دیگر خودم خاطراتی را از ایشان بنویسم
«اغلب زندانیان بند ۳۵۰ میگویند که هدی رفتارهایی داشت که آنها را یاد مبارزانی میانداخت که در دهه ۴۰ و پنجاه در دوران شاه مبارزه میکردند، او در زندان با کمترین رفاه طلبی مخالف بود، گاهی اگر پولدارهای زندان به مناسبت اعیاد غذای متفاوت نذری میدادند، او این غذا را نمی پذیرفت و به همان غذای ساده و بدون کیفیبت زندان بسنده میکرد.
غذای زندان همیشه خیلی بد و بدون کیفیت است و مدتهاست به جای گوشت درغذاها فقط از سویا استفاده میشود و به همین دلیل برخی از زندانیان از فروشگاه زندان برای خودشان غذا تهیه میکنند. اما هدی با وجود دارا بودن امکان مالی حتی یکبار هم این کار را نکرد ، میگفت پس زندانی هایی که پول ندارند از فروشگاه غذا بخرند چی؟
هدی کارهایی میکرد که برای برخی از زندانی ها غریب مینمود اما او را خاص میکرد : مثلا با پاهای برهنه در حیاط زندان نماز میخواند.»