لهيب جاويدان آذر (گذرى استراتژيك بر جنبش دانشجويى)
هُدى صابر
منبع: ماهنامه ایران فردا، شماره ۴۹، آذر ۱۳۷۷
هنگامى كه در سالهاى زمامدارى رضاخان سنگ بناى دانشگاه تهران گذاشته شد و ايران در دوران توسعه رضاخانى به اولين نهاد آموزش عالى دست يافت نه بنيانگذاران و نه مجوزدهنده تأسيس آن شايد در مخيله خود تصور نمىكردند كه دانشگاه جدا از كاركرد علمى خود قادر است در عرصه سياسى - اجتماعى ايران نيز ايفاى نقش كند.
به هنگام پيدايش فكر تأسيس دانشگاه و پذيرش آن سه عامل "وابستگى جدى به طراحى و برنامهريزى مستشاران خارجى" از دهههاى آخر حكومت قجر، "ناتوانى داخلى در طرح و پردازش پروژهها" و بالاخره "انگيزههاى رقابت شخصى رضاخان" با كمال پاشا به عنوان محور نوسازى تركيه، در تربيت كادرهاى علمى سهمى مؤثر داشتند. زمانى كه فكر به عمل تبديل شد در سيستم آموزشى برگرفته از تجربه فرانسه، چند ده دانشجو كه عموماً از طبقه متوسط به بالا بودند با ورود به كلاسهاى نوساز، نام خود را به عنوان اولين رهيافتگان به دانشگاه، در تاريخ علمى ايران زمين ثبت كردند.
در شرايط سركوبِ پس از انتخابات مجلس پنجم كه تك چهرههاى ملى و ايرانخواه هر يك به نوعى به بلاى ژنراليسم دچار و جريانهاى سياسى و مطبوعات نيز از صحنه به در شدند و در فضاى رعبآميزى كه تمثيلِ آهنگينِ "آقا جون خر تو برون به تو چه نون شده منى يك قرون" از رخوت اجتماعى و هراس از دخالت و احساس مسئوليت حكايت داشت، دانشجو نيز در غياب عناصر و نيروهاى سياسى، تحصيل علم را وظيفه اصلى تلقى مىكرد و دوران حضور در دانشگاه را عبور از كريدور علمى مىپنداشت. در اين حال جامعه نيز براى دانشجو هويت علمى قائل بود و از اين منظر به او احترام مىگذاشت. در دوران قبل از شهريور ۲۰ اعتصاب صنفى سال ۱۳۱۶ يگانه موردى است كه نظم تحميلى بر دانشگاه را موقتاً بر هم مىزند. اين اعتصاب كه پشتوانهاى از انگيزه سياسى داشت پس از كسب توفيق، به گروه ۵۳ نفر ربط داده شد و برخى از سازماندهندگان آن دستگير شدند.
اما پس از شهريور ۲۰ همزمان با آغاز مرحلهاى نوين در حيات اجتماعى - سياسى ايران، دانشجو نيز جدا از صحنه علم، عرصه ايفاى مسئوليت اجتماعى را در برابر خويش گشاده ديد. زين پس بود كه تحركى در دانشگاه پديدار و "جنبش دانشجويى" حيات آغاز كرد. از آن زمان تاكنون ۵۷ سال سپرى شده است. با تقسيم اين مدت زمان به ده برش تاريخى، با نگاهى استراتژيك به فراز و فرودهاى جنبش دانشجويى ايران مىنگريم؛
برش اول: ۱۳۲۰ - ۱۳۲۹
در دورهاى كه با پاره شدن تور پليسى - نظامى و فروپاشى نظم اجتماعى تحميلى رضاخانى، گرايشهاى سركوب شده سياسى فرصت بروز و ظهور يافتند، حزب توده ايران با اتكاء به مبانى فكرى آماده و دانش تشكيلاتى برگرفته از اردوى جهانى سوسياليسم و با گرايش مشخص صنفى - سياسى به عرصه اجتماعى ايران گام نهاد. گرايش صنفىِ مطرحترين تشكيلات سياسى - فكرى دوره كه در سازماندهى كارگرى و كارمندى متجلى بود، به دانشگاه نيز عنايتى ويژه داشت. از اين رو در دانشگاه نيز حرف اول را دانشجويان هوادار اين حزب مىزدند. تأكيد بر مبارزه با فاشيسم از پى "سياهه" بيست ساله ۱۳۰۰ - ۱۳۲۰ و سپس تصريح بر صلح و آزادى تأثيرى بسزا در ياركشى حزب از "آمادگاه" دانشگاه داشت. اما در پى حضور تهاجمى تودهايها در دانشگاه، نيروهاى مذهبى دانشجويى كه هم در "اقليت" قرار داشتند و هم در جو چپ - لاييك دانشگاه، "اُمُّل" و "فناتيك" محسوب مىشدند، در يك واكنش دفاعى در اولين "انجمن اسلامى" مأوى گزيدند:
"اولين انجمن در سال ۱۳۲۱ در دانشكده پزشكى به دنيا آمد. به طورى كه بعدها از مقدمين انجمن شنيدم، دنيا آمدن آن جنبه دفاعى و عكسالعمل مبارزهاى داشت. در دانشگاه تهران دو دسته يا دو دست به كار افتاده و در ميان جوانان سخت تبليغ مىكردند، تودهاىها و بهايىها. مخصوصاً بر دانشجويان غريب شهرستانها عرصه را خيلى تنگ مىكردند. بچه مسلمانها كه شايد عدهاى از آنها در "كانون اسلام" پاى تفسير آقاى طالقانى آمده بودند، به رگ غيرتشان برخورده بود، انجمن تشكيل دادند."۱
اولين انجمن اسلامى دانشجويان كه با مساعى دانشجويانى چون حسين عالى، منصور بيگى، ابن شهيدى تشكيل شده بود، در مواد چهارگانه مرامنامه خويش، "اصلاح جامعه بر طبق دستورات اسلام"، "كوشش در ايجاد دوستى و اتحاد بين افراد مسلمان مخصوصاً جوانان روشنفكر"، "انتشار حقايق اسلامى به وسيله ايجاد مؤسسات تبليغاتى و نشر مطبوعات" و "مبارزه با خرافات" را هدف قرار مىداد. در اين دوران مهدوى شهرضايى و نخشب از چهرههاى برجسته انجمنهاى اسلامى محسوب مىشدند. محمد نخشب كه از توان فكرى قابل توجهى برخوردار بود در ايجاد نهضت خداپرستان سوسياليست نقشى محورى ايفا كرد.
مدت كوتاهى پس از آن با تشكيل "حزب ايران" گرايشهاى ملى نيز به دانشگاه وارد شد و در ميان دانشجويان، هوادارانى يافت. در همين حال پديدار شدن مجدد دكتر محمد مصدق در صحنه سياسى كشور و حضور فعالانه وى در پارلمان به قصد استيفاى حقوق ملى، نقشى مؤثر در تقويت گرايش ملىِ درون دانشگاه داشت.
بدين ترتيب در سالهاى پايانى برش زمانى ۱۳۲۰ - ۱۳۲۹ همان صفبندى فكرى - سياسى در عرصه اجتماع، در دانشگاه نيز قابل مشاهده بود. كسب تجارب اوليه كار سياسى - تشكيلاتى در درون جنبش دانشجويى محصول اين دوره است. دورهاى كه در آن دانشگاه به يكى از كانونهاى مهم نشر آگاهى مبدل شد.
برش دوم: ۱۳۲۹ - ۱۳۳۲
در پى تشكيل "جبهه ملى ايران" به ابتكار و ذكاوت دكتر محمد مصدق در آبان ماه ۱۳۲۸ و سپس تصويب قانون ملى شدن سراسرى صنعت نفت در آخرين روز سال ۱۳۲۹ و تشكيل دولت ملى مصدق در ارديبهشت ماه ۱۳۳۰، ميهن ما به مرحلهاى ويژه وارد شد. در مرحلهاى كه پاى فشردن بر اعاده حقوق ملى و خلع يد خارجى از منابع نفتى و همچنين اصرار و ابرام مصدق بزرگ بر پايدار كردن آزاديهاى سياسى و اجتماعى، نهضت ملى را صاحب دو خصلت برجسته ضداستعمارى و ضداستبدادى كرده بود، طيفهاى ملى و ملى - مذهبى دانشگاه در نقش "لجستيك" نهضت نو فعال بودند. گرچه دانشجويان هوادار حزب توده به تبعيت از رهبرى حزب، مقابل نهضت ايستاده بودند. در اين سه ساله درخشان و يادماندگار، جنبش دانشجويى به دليل قرار گرفتن در روند پرشتاب كار سياسى - كار تشكيلاتى، جهشى تكاملى داشت. جنبش كه در اين دوره خصلت "ضداستبدادى" و "ضداستعمارى" يافته بود به بركت بستر جوشان نهضت ملى فرزندانى را در خود پروراند كه در مراحل بعدى كارساز واقع شدند. فرزندانى كه از توان تفكر و تحليل برخوردار، دست به قلم، سازمانده و موجافشان بودند. در مرحلهاى كه صفبنديهاى فكرى - سياسى دانشگاه در پى شفافتر شدن صفبنديهاى بيرون از دانشگاه، مشخصتر از قبل شد، پرويز گيتى، منصف، حريرى، دكتر شمسا و مهندس شمسا از دانشجويان تودهاى، زندهياد داريوش فروهر، مسعود، سعيد و ناصر حجازى، داريوش همايون، عاملى تهرانى و صدر دانشجويان ملى و علىاكبر معينفر، مصطفى كتيرايى، عزتاللَّه سحابى، ابراهيم يزدى، پيرشفيعى، باقر رضوى، اسماعيل يزدى و ايرج زندى از دانشجويان ملى - مذهبى شاخصتر از ديگران بودند.
برش سوم: ۱۳۳۲ - ۱۳۳۹
به رغم افسردگى و يأس اجتماعى ناشى از سركوب امپرياليستى - ارتجاعى در مرداد سياه، اقليتى مسئول "نهضت مقاومت ملى" را در شرايط پليسى - امنيتى سامان دادند. نهضت نو كه متناسب با ويژگيهاى شرايط جديد برپا و سازمانيافته بود، در دانشگاه نيز بازو داشت. تشكيلات دانشجويى نهضت مقاومت كه نشريه "گنج شايگان" را منتشر مىساخت نقشى در خور در مبارزات دانشجويى اين دوران ايفا مىنمود.
در شرايطى كه سرنگونى دولت ملى و استقرار دولت كودتا به طور طبيعى خطكشىهاى قبلى را كمرنگ و نوعى همدلى در بيرون و درون دانشگاه پديد آورده بود، جنبش دانشجويى رسالت "پيامدارى" نهضت ملى و زنده نگهداشتن آرمانهاى آن را عهدهدار شد.
دانشجو به عنوان حامل پيام نهضت ملى و آرمانهاى بلند رهبرى آن از همان آغازين روز سال تحصيلى جديد در قبال وضع موجود برشوريد و با برپايى تظاهرات پياپى مشروعيت رژيم كودتا را برنتابيد. نقطه اوج غليان جنبش در شانزدهم آذر ماه ۳۲ در اعتراض به سفر نيكسون معاون رئيس جمهور وقت آمريكا متجلى شد. زمانى كه تظاهرات اين روز از خون رنگين شد و دانشگاه در مسير مبارزات ضداستبدادى - ضدامپرياليستى سه گل سرخ پرتاب كرد، ديگر دانشجو تنها از احترام علمى برخوردار نبود و مردم زان پس شخصيت سياسى و ضدظلم فرزندان دانشگاهى خود را نيز پاس مىداشتند.
اعتصاب غذاى دانشجويان در آبان ۳۲ به هنگام آغاز محاكمه مصدق، برپايى تظاهرات به هنگام عقد قرارداد كنسرسيوم در ارديبهشت ۳۳ و حمايت پرشور از مبارزات ناصر و مردم مصر در قبال حمله امپرياليستها به كانال سوئز به سال ۳۵، ادامه نقطهچين اعتراضى جنبش در دوران پس از كودتا محسوب مىشد. از اين رو دانشگاه در برش زمانى پس از كودتا، جدىتر از قبل خصلت "معترض" يافت. جنبش در همين برش در پى دوازده سال كار علنى بنا به اجبارها و الزامات شرايط پس از كودتا، به راهكارهاى "مخفى" روى آورد و مناسبات و روابط درونى آن و همچنين ارتباطات بيرونىاش، "پيچيده" تر از گذشته شد.
برش چهارم: ۱۳۳۹ - ۱۳۴۲
با گذشت هفت سال از سركوب نهضت ملى و شرايط ويژه حاكم بر ميهن ما، در پى آغاز زمامدارى جان.اف.كندى رياست جمهور دموكرات در آمريكا و تأكيد تاريخى وى بر ضرورت انجام اصلاحات سياسى و اقتصادى - اجتماعى در كشورهاى پيرامونى ايالات متحده، پس از كنش و واكنشهايى چند ميان شاه و دموكراتها، گشايشى در فضاى سياسى كشور پديد آمد. تشكيل جبهه ملى دوم و سپس تأسيس نهضت آزادى ايران در ارديبهشت ۱۳۴۰ و همچنين فعاليت مجدد نيروهاى چپ حكايت از اين گشايش داشت. ضمن آنكه ورود آيتاللَّه خمينى عنصر جسور روحانى به صحنه و آغاز فعاليت سياسى جريان روحانيت در مخالفت با اصلاحات ارضى، حق رأى زنان در انتخابات و برداشتن قيد قسم به قرآن در انتخابات انجمنهاى ايالتى و ولايتى، جلوهاى ديگر از صفبنديهاى فكرى - سياسى اين دوره محسوب مىشد.
در اين دوره سه ساله نقش جنبش دانشجويى در عرصه سياسى نوين كشور بس نمايان بود؛ شركت فعال در ميتينگ دى ماه ۳۹ در جلاليه، تظاهرات گسترده بهمن ماه در مخالفت با انتخابات دوره بيستم مجلس شورا، آتش زدن اتومبيل دكتر اقبال رئيس وقت دانشگاه تهران و تظاهرات برضد ورود اليزابت ملكه انگلستان به تهران در اسفند ماه همان سال، برپايى تظاهرات وسيع در اعتراض به ميزان حقوق معلمان از سوى "جامعه ليسانسيههاى دانشسراى عالى" )باشگاه مهرگان( به سازماندهى درخشش كه به شهادت دكتر خانعلى از دبيران معروف و عضو باشگاه مهرگان در ميدان بهارستان انجاميد، حمايت گسترده از جنبش انقلابى مردم الجزاير، خيزش مجدد پس از بازگشايى دانشگاه در فروردين ۴۱ و ... برجستهترين نقاط دوران نمايانى جنبش است.
از آنجا كه در طول سالهاى دهه ۳۰ نظام دانشگاهى ايران توسعه يافته و ديگر استانها نيز صاحب مؤسسات آموزش عالى شده بودند، در اين دوره جنبش دانشجويى سازمانى سراسرى يافت. برگزارى انتخابات سراسرى دانشگاههاى كشور به منظور تعيين نماينده دانشجويان كشور در كنگره جبهه ملى دوم نشان از "سراسرى شدن" جنبش در دوران مورد نظر داشت. حضور محمد حنيفنژاد دانشجوى دانشكده كشاورزى كرج به عنوان مسئول اول انجمنهاى اسلامى دانشجويان سراسر كشور و نماينده دانشجويان جبهه ملى در كنگره آذر ماه ۴۱ جبهه ملى دوم و قرائت بيانيه دانشجويان توسط وى، شاخصى گويا از استحكام و وزانت جنبش دانشجويى در ابتداى دهه ۴۰ به حساب مىآمد.
در دورانى كه جنبش دانشجويى ايران "وزين"تر از قبل شد همان آرايش سياسى نيروها مركب از نيروهاى ملى، ملى - مذهبى و چپ در خارج از دانشگاه، در درون جنبش نيز هويدا بود. در اين سالها زندهياد پروانه اسكندرى )فروهر(، ابوالحسن بنىصدر، حسن حبيبى، سياگزار برليان، داريوش معراجى، رضا قناديان و عباس نراقى به عنوان شاخصترين چهرههاى دانشجويان ملى، روانشاد محمد حنيفنژاد به عنوان برجستهترين چهره ملى - مذهبى و زندهيادان بيژن جزنى و مصطفى شعاعيان نيز مطرحترين چهرههاى چپ قلمداد مىشدند. ضمن آنكه عباس شيبانى كه به دليل بيش از حد طولانى شدن دوران تحصيلش بر اثر بازداشتهاى متعدد، "هميشه دانشجو" لقب گرفته بود، از جايگاه ويژهاى در جنبش برخوردار بود. شيبانى با جسارت خويش از راهگشايان جنبش در دهه ۳۰ و آغاز دهه ۴۰ بود. خاطره سيلى زدن شيبانى در گوش يك افسر شهربانى در تظاهرات حمايت از مردم مصر در حمله به كانال سوئز به سال ۳۵ در ياد همدورههايش باقى است.
در "دوران طلايى" جنبش دانشجويى، راهاندازان و فعالان اصلى جنبش در قد و قامتى رشيدتر از نسلهاى قبل از خود ظاهر شدند و "جهش كيفى" جنبش را رقم زدند. چهرههاى شاخص جنبش در اين مرحله چندوجهى شدند: تشكيلاتى، استراتژيك و ايدئولوژيك. كسب وجوه مختلف موجب شد تا هم اينان در مرحله بعد در موقع و موضع بنيانگذارى سازمانهاى نوپا قرار گيرند.
در همين برش تاريخى پديدهاى نوين در حيات جنبش دانشجويى ظهور نمود: تا اين مرحله جنبش از جريانات بيرون از دانشگاه تأثير مىپذيرفت، اما در اين مرحله همزمان با تأثيرپذيرى، تأثيرگذار نيز شد. تأثير فشارهاى جوانانى چون حنيف به مهندس بازرگان و آيتاللَّه طالقانى به منظور ايجاد تشكيلاتى براى نيروهاى ملى - مذهبى كه به تأسيس نهضت آزادى منجر شد، از آن جمله است. ايجاد رابطه متقابل جنبش با نيروها، دستاورد مشخص برش سه ساله ۳۹ - ۴۲ است. از آغاز دهه ۴۰ مبارزات دانشجويى خارج از كشور نيز سازمان يافت و در طول زمان سير تكاملى خود را طى كرد كه پرداختن به آن به بررسى مستقلى نياز دارد و گذر از آن در اين نوشتار به منزله بىاعتنايى به مبارزات و تلاشهاى روشنگرانه و افشاگرانه جنبش خارج از كشور نمىباشد.
برش پنجم: ۱۳۴۲ - ۱۳۴۹
در پى دستگيرى، محاكمه و زندان رهبران نهضت آزادى، بازداشت كوتاه و سپس خانهنشينى سران جبهه ملى، سركوب خونين مردم در ۱۵ خرداد ۴۲ و بالاخره دستگيرى و تبعيد آيتاللَّه خمينى رهبر نهضت روحانيت و جنبش اعتراضى خرداد، عرصه سياسى از نيروها و رهبران خالى شد. در شرايط خلاء تشكيلاتى و خلاء رهبرى، جنبش دانشجويى از پشتوانه نيروهاى سياسى خارج از دانشگاه بىبهره ماند. از ديگر سو نيروهاى نوظهورى چون حزب ملل اسلامى و جنبش آزاديبخش مردم ايران )جاما( كه با اتخاذ مشى مسلحانه به صحنه آمدند به دليل لو رفتن و دستگيرى بانيان و تلاشى تشكيلاتى فرصتى براى برقرارى ارتباطات اجتماعى و همپيوندى با دانشگاه نيافتند. در همين احوال هيئتهاى مؤتلفه نيز كه در بهار ۴۲ فعاليت آغاز كرده بودند، در موقعيتى نبودند كه بتوانند با دانشگاه رابطهاى جدى برقرار كنند. برخلاف بانيان جاما دكتر حبيباللَّه پيمان و روانشاد دكتر كاظم سامى كه خود از فعالان جنبش دانشجويى دهه ۳۰ محسوب مىشدند، مؤسسان مؤتلفه از فعالان بازار و اصناف و با دانشگاه بىارتباط بودند. گرچه بنيانگذارى دو جريان نوپاى سازمان مجاهدين خلق ايران و سازمان چريكهاى فدايى خلق در همين برش تاريخى صورت گرفت، اما به دليل بىنمودى هر دو جريان و حضور در مرحله كسب آمادگى و عدم اطلاع عموم از تشكيل آنها، شرايط مجموعاً از نيروى متشكلِ صاحب عنوان، خالى بود.
در اين خلاء تاريخى، جنبش دانشجويى از يك سو در وراى مناسبتهايى چون سالگرد ملى شدن نفت، ۱۶ آذر ۱۵ ۳۲ خرداد ۴۲ و ... تحرك مىيافت و از سويى با رخدادهايى چون درگذشت دكتر محمد مصدق در اسفند ۴۵، شهادت چهگوارا در مهر ۴۶، مراسم تاجگذارى در آبان ۴۶، مرگ جهان پهلوان تختى در دى ۴۶، ديدار فوتبال ايران - اسراييل در فروردين ۴۷ و ... برخوردى فعال مىنمود. تكثير و پخش دفاعيات رهبران نهضت آزادى و چند اعلاميه آيتاللَّه خمينى و ديگر مكتوبات ضدرژيم نيز در كارنامه اين دوران جنبش قابل مشاهده است.
در همين برش استعداد درگيرى جنبش، در جريان رخدادهاى دانشگاه پهلوى شيراز و رويارويى گسترده دانشجويان با امير متقى رئيس وقت دانشگاه كه به سطح شهر شيراز كشيده شد و همچنين در درگيريهاى وسيع دانشجويان تهران در آغاز اسفند ۴۸ بر سر افزايش بهاى بليط اتوبوسهاى واحد كه عقبنشينى رژيم و انصراف از افزايش بهاى بليط را در پى داشت، نمايان گرديد.
در هفت ساله ۱۳۴۲ - ۴۹ تحرك صنفى جنبش نسبت به گذشته فزونى گرفت كه خود را در تشكيل تعاونيهاى جزوهفروشى، اتاق شطرنج، اتاق كوه، گروه تأتر و ... به نمايش مىگذاشت.
در دورهاى كه شرايط از نيرو و شخصيت تهى بود، جنبش دانشجويى در نقش زحمتكش صادق و خوشانگيزه شرايط ظاهر شد.
برش ششم: ۱۳۴۹ - ۱۳۵۶
در نوزدهم بهمن ماه ۱۳۴۹ با حمله "چريكهاى فدايى خلق ايران" به پاسگاه ژاندارمرى در سياهكل، مرحله مبارزه مسلحانه در رويارويى با استبداد وابسته آغاز شد. يك سال بعد با عمل فدايى شهيد احمد رضايى، "سازمان مجاهدين خلق ايران" نيز در حالى كه رهبرانش از شهريور ۵۰ در اسارت رژيم بودند، اعلام موجوديت نمود. دو سازمانى كه محصول تجارب بنيانگذارانشان در جنبش دانشجويى ۳۹ - ۴۲ و جمعبندى آنان از سركوب خرداد ۴۲ محسوب مىشدند. جمعبندى مشترك شهيدان محمد حنيفنژاد، سعيد محسن و علىاصغر بديعزادگان از كيفيت مبارزه در آخرين مرحله مبارزاتى و نيز علل شكستهاى مبارزه در فرازهاى پيش از آن به تأسيس سازمان مجاهدين خلق ايران در سال ۱۳۴۴ انجاميد و آميزش تفكر و رويه فدايى زندهيادان بيژن جزنى، اميرپرويز پويان، صفايى فراهانى، سوركى، چوپانزاده و ضياء ظريفى، كه مقابل تفكر بقاء تودهاىها قرار داشت به ايجاد سازمان چريكهاى فدايى خلق ايران منجر شد.
اعلام موجوديت و به صحنه آمدن خونبار دو سازمان كه توسط برجستهترين چهرههاى جنبش دانشجويى ۳۹ - ۴۲ ايجاد شده بودند، حال و هواى دوره را دگرگون نمود. پاسخ به خلاء سهگانه استراتژيك، ايدئولوژيك و سازمانى با مشى جاذب مسلحانه كه با فضاى بينالمللى مبارزه نيز سنخيت داشت، دميدن روحى نو به شرايط قلمداد مىشد. گروگانگيرى شهرام پهلوىنيا خواهرزاده شاه، انفجار دفتر مجله مبتذل اين هفته، انفجار دفتر شركت ايرانى - اسراييلى كاشى ايرانا، ترور سرتيپ طاهرى رئيس اطلاعات شهربانى و سرتيپ زندىپور رئيس كميته مشترك، ترور سرهنگ هاوكينز و ژنرال پرايس افسران مستشارى آمريكا در ايران توسط مجاهدين و ترور سپهبد فرسيو رئيس دادرسى ارتش، فاتح رئيس كارخانه جهان چيت از سوى فداييها در سالهاى آغازين دهه ۵۰ در كنار حماسههاى درون زندان و كيفيت شهادت بنيانگذاران مجاهدين فضايى كيفاً متفاوت با ادوار پيشين را رقم مىزد. پديدار شدن عطش عمل در جنبش دانشجويى محصول چنين فضايى بود. اما مبارزه مسلحانه و مرگهاى پهلوانانه تنها عوامل گرمابخش دوره نبودند، اكنون از حسينيه آگاهىبخش شريعتى نيز لهيب برمىخاست. على شريعتى كه همپيوندى فكرى ويژهاى با انقلاب الجزاير و رهبرانش داشت و در نيمه دهه ۴۰ در دانشكده ادبيات دانشگاه فردوسى مشهد كار فرهنگى آغاز كرده بود، از ابتداى دهه ۵۰ آموزههاى حسينيهاىاش با سوز و حس درآميخت. تبيين نوين وى از مذهب، ارائه تصويرى ديناميك از اسلام، مرزبنديهاى قاطع تاريخى با قرائت صفوى از اسلام، بازخوانى على )ع( و حسين )ع( و شخصيتپردازى نو از چهرهاى چون ابوذر، هم باب فكرى تازهاى به روى جامعه و خصوصاً نسل نو گشود و هم به موازات اخلاقيات و منش ناشى از مبارزه مسلحانه، فرهنگى جهتبخش به مخاطبان جوان خود عرضه كرد. بويژه آنكه وى با استفاده از هر فرصت در دانشگاههاى شهرهاى مختلف حضور مىيافت و دانشجويان را مستقيماً مخاطب قرار مىداد.
درهم آميختن فضا و فرهنگ مبارزه قهرآميز با فكر و آموزههاى معلم شوريده سر، منظرگاهى ويژه در برابر جنبش دانشجويى قرار داد. اكنون كه آميزش فرهنگ و آموزههاى مجاهدين - شريعتى، وزن نيروهاى مذهبى را در جنبش دانشجويى به طور محسوسى افزايش داده بود، موقعيت دانشجويان مذهبى در جنبش نسبت به برشهاى قبلى هم از نظر كمى و هم به لحاظ كيفى دگرگون گرديد.
زمانى كه شريعتى در پاسخ به سؤال "مثل كى؟"، الگوى "حسن و محبوبه" را ارائه داد، دانشجوى مذهبى گويى به روى ريل روان قرار گرفته و ابهامى در روند حركت خود ندارد. از آن سو نيز مبارزه و نوع مرگ زندهيادان مسعود و مجيد احمدزاده و آوازه حميد اشرف و اشرف دهقانى، محركهاى رفتارى دانشجوى مبارز غيرمذهبى بود. مصرف حداقل، پوشش ساده، خودسازى جسمى و روحى، حل تضاد مرگ و زندگى و داشتن چشمانداز پرشور در درون جنبش دانشجويى محصول تأثيرپذيرى جدى از فضا و الگوپردازيها بود.
در شرايطى كه مرحله مبارزه اساساً از مرحله ملى به ايدئولوژيك تغيير يافته بود، جنبش دانشجويى ايران بيش از هر زمان از مبارزات خارج از دانشگاه متأثر و با آن همپيوند بود. لذا دانشگاه به اردوى جذب نيروى گروهها تبديل شد. گرچه دو سازمان چريكى در مراحل عضوگيرى و كسب آمادگى قبل از عمل نيز از دانشگاه كيفىگزينى كرده بودند، اما از آغاز دهه پنجاه و ورود به مرحله عمل، جذب شدت بيشترى گرفت. در اين وضعيت روح خودكفايى جنبش چريكى به درون جنبش دانشجويى راه يافت. صرفهجويى و امكانآفرينى از ويژگيهاى بارز اين برش از جنبش دانشجويى است.
در اين سالها پر شدن حسينيه از دانشجو و برخورد فعال دانشجويان با مناسبتهاى تاريخى از جمله سالگرد شهادتها و همچنين اعتصابهاى متعدد و نيز رويارويى با گارد مستقر در دانشگاه، نمود جنبش دانشجويى را نسبت به ادوار قبلى افزايش داده و در همين حال خصلت معترض و رزمنده جنبش، دانشجو را در جامعه از احترام و اعتبار افزونترى برخوردار كرده بود.
در برش زمانى مورد بحث فعاليتهاى صنفى جنبش نيز پيشرفتهتر از قبل شد كه نمايش فيلم، اجراى موسيقى فولكلور، انتشار نشريه، برپايى مراسم شعرخوانى، سفرهاى جمعى ايرانگردى و ... از نمايههاى آن بود. در همين برش فرزندان جنبش دانشجويى قرصتر و انگيزهدارتر از گذشته بودند.
برش هفتم: ۱۳۵۶ - ۱۳۵۹
هنگامى كه ماركسيست شدن بخشى از رهبران و اعضاى سازمان مجاهدين در سال ۱۳۵۴ و تصفيههاى خونين درون آن به باورهاى تودههاى مذهبى ضربه زد، تهاجم رژيم به گروههاى مسلح به حداكثر رسيد و تا نيمه سال ۵۵ گروهها ضرباتى اساسى را متحمل شدند و مبارزه مسلحانه با بحران مواجه گرديد، جنبش دانشجويى با نوعى افت روبرو شد. تا آنكه درگذشت شريعتى در خرداد همان سال، خلاء به وجود آمده را جديتر كرد. گرچه رحلت شريعتى امواجى سلسلهاى در دانشگاههاى سراسر كشور ايجاد كرد، اما تحولات نيمه دوم سال ۵۶، مطرح شدن مجدد آيتاللَّه خمينى و قيامهاى سلسلهاى قم، تبريز، يزد و كازرون فضايى نو در جامعه و بويژه در دانشگاه پديد آورد. شتاب جنبش جديد و حضور جديتر آيتاللَّه خمينى در مواجهه با تحولات و ايفاى نقش رهبرى كاريزماتيك ايشان به يأس و انفعال نسبى ناشى از ضربات ياد شده پايان داد.
دانشجويان كه قبل از واقعه ۱۹ دى قم در آبان ماه ۵۶ به مناسبت فوت حجتالاسلام مصطفى خمينى و سپس به مناسبت و انعقاد قرارداد كمپ ديويد تظاهرات گستردهاى ترتيب داده و در كوى دانشگاه نيز با گارد درگير شده بودند و در قيام ۲۹ بهمن تبريز سهمى اساسى داشتند، در مرحله جديد در مدارى از رهبرى حركت ايفاى نقش نمودند. اكنون كه فضاى حقوق بشرى كارترى دست رژيم را براى سركوب چون گذشته باز نمىگذاشت، جنبش دانشجويى در غياب گروهها قدرت مانور وسيعترى براى خود ايجاد مىكرد. در اين دوران به نسبتى كه تحولات شتاب بيشترى به خود مىگرفت، خودانگيختگى و خوداتكايى جنبش دانشجويى نيز محسوستر مىشد. تا آنجا كه از آغاز سال ۵۷ جنبش هم در موضع كار توضيحى و كار توزيعى و هم در موضع سازماندهى قرار گرفته بود. گرچه تكثير و توزيع اعلاميهها و نوارهاى سخنرانى رهبرى از مجارى سنتى خود نيز صورت مىگرفت، اما دانشجويان هم در اين عرصه و هم در فعال كردن مساجد و مبارزه محلهاى و سازماندهى تظاهرات نقشى كيفى بروز دادند حتى در برخى شهرها دانشجويان روحانيان محلى را به تحرك وامىداشتند. جنبش دانشجويى كه اينك به طور كلى به تجارب برشهاى قبلى مجهز و در طول مبارزات دهه پنجاه قابليتدار و آبديده شده بود، در حد خود خلاء نيروها و سازماندهان را پر كرد.
از مهر ماه ۵۷ دانشگاه عملاً به سنگر انقلاب تبديل و مركز خبررسانى و آگاهىبخشى بود. برپا كردن نمايشگاه عكس، نمايش فيلمِ تظاهرات و ترتيب دادن سخنرانيها عواملى بس مهم در تودهاى كردن حركت به شمار مىرفتند. در اين زمان كارآترين رابطه ميان مردم و دانشجو در طول تاريخ جنبش دانشجويى به وجود آمده بود. به گونهاى كه بازگشايى مجدد دانشگاه در دى ماه ۵۷ در پى دو ماه تعطيلى، اميد تودهها را بارورتر ساخت.
در اين هنگام گرچه استراتژى مشترك نفى سلطنت، وحدتى عام در سطح جنبش دانشجويى برقرار كرده بود، اما دانشجويان مبارزِ مذهبى نقشى چشمگيرتر از ديگران داشتند. شخصيت مذهبى رهبرى انقلاب، فضاى عام معنوى حركت و مضمون شعارهاى آن، اين نقش را برجستهتر مىكرد.
در پى رقم خوردن نقطه عطف تاريخى ۲۲ بهمن ۵۷ و فروپاشى سلطنت، با تشكيل سازمانهاى دانشجويى، جنبش در درون خود تنوع و تكثر پذيرفت. "انجمن اسلامى"، سازمان دانشجويان مسلمان"، "انجمن دانشجويان مسلمان" و "جنبش دانشجويان مسلمان" منزلگاه دانشجويان مذهبى و سازمانهاى دانشجويى هوادار چريكهاى فدايى، حزب توده و در مرتبهاى پايينتر سازمان پيكار، تشكل دانشجويان غيرمذهبى بود. در مرحله پس از پيروزى، جنبش در اداره دانشگاه توان نشان داد و با تشكيل شوراى اجرايى مركب از نمايندگان دانشجويى، مديريت دانشگاه و نمايندگان، اساتيد و كارمندان، دانشجويان در گردش امور دانشگاه سهيم شدند.
در همين حال بدنه نهادهاى نوتأسيسى چون سپاه، جهاد و هيئتهاى هفت نفره نيز از ظرفيتهاى دانشجويى شكل گرفت. ضمن آنكه بدنه گروههاى سياسى گوناگون نيز از دانشجويان تشكيل مىشد و برخى گروهها نيز به عنوان بستر ياركشى به دانشگاه مىنگريستند و تضادهاى بيرون را به درون دانشگاه تزريق مىكردند.
در اين برش تاريخى، اقدام دانشجويان انجمنهاى اسلامى )تحكيم وحدت( نسبت به اشغال سفارت آمريكا خود يك پديده بود چرا كه براى اول بار دانشجو دست به حركتى زده بود كه دولت مستقر را به دنبال خود مىكشيد. )فارغ از تحليل اين حركت و انگيزههايش سرانجام آن و بازتابهاى مثبت و منفىاش(.
در اين برش زمانى، دانشگاه به يك ركن مشخص اجتماعى تبديل شده بود. اما در ارديبهشت ۵۹ انجمنهاى اسلامى با اتكاء به ارتباطات و توافقها و مجوزهاى درون حاكميتى به عنوان "متولى" كل دانشجويان و با انگيزه مشخص انحصارطلبانه، حركتى موسوم به "انقلاب فرهنگى" را با قصد ناگفته "تعطيل دانشگاه" سامان دادند. تعطيل حساب شده دانشگاه پىآمد مستقيم و از قبل طراحى شده اين اقدام بود.
برش هشتم: ۱۳۶۲ - ۱۳۶۸
در پى يك وقفه ۳ ساله و در شرايط ويژه پس از خرداد ۶۰ و به دنبال تصفيه گسترده اساتيد و دانشجويان كه با مشاركت انجمنهاى اسلامى و شوراى "انقلاب فرهنگى" صورت گرفته بود، دانشگاهها گشايش يافتند.
در برشى كه در خانه دانشجو راه براى فعاليت دانشجويان مخالف غيربرانداز هم كاملاً مسدود و تنها يك سازمان دانشجويى حق فعاليت انحصارى داشت و آن سازمان نيز با داشتن "ولايت" بر آحاد دانشجويان، رسالت خود را دفاع از قدرت مستقر و وضع موجود مىدانست، "جنبش" به "نظام" تبديل شد، خاصه آنكه مديريت دانشگاهها نيز به طور جدى از انجمنهاى اسلامى تأثير مىپذيرفتند.
در اين مرحله كه خصلت ديرينه "جنبش" از دانشگاه سلب شد، يگانه سازمان دانشجويى مجاز به فعاليت نه به عنوان نهاد نقاد قدرت كه به عنوان نماينده و بازوى قدرت در دانشگاه، با قدرت "پيوند" خورد. اين مهم، "پديده"اى در روند تحولات دانشگاه در ايران به حساب مىآيد. پديدهاى كه به سير تاريخى جنبش دانشجويى، فرمان "توقف" داد.
در هيچ برشى از تاريخ، دانشگاه به مانند اين برش زمانى از تنوع و تكثر خالى نبود.
برش نهم: ۱۳۶۸ - ۱۳۷۶
به دنبال پذيرش قطعنامه ۵۹۸ و پايان جنگ ايران و عراق، درگذشت رهبر انقلاب، تغيير دولت و در دستور كار قرار گرفتن برنامه تعديل و آغاز استحاله نظام، انجمنهاى اسلامى آرام آرام در قبال برخى از جلوههاى شرايط جديد، واكنش نشان دادند. با توجه به آنكه نيروهاى خالص و صادق انجمنهاى اسلامى در مقطع قبل از آزادسازى خونينشهر در دفع تجاوز فعال بودند كه شهادت جمعى از آنان در واقعه هويزه در دى ماه ۵۹ نقطه برجسته آن قلمداد مىشد. حضور بس مؤثر دانشجويان مسلمان در جبههها چه در موضع فرماندهى نظامى و چه در موضع طراحى و مهندسى نشان از توان آنان داشت. شهيدان يادماندگارى چون حسين ناجيان، محمد بنكدار، مهدى و حسين باكرى از فعالان انجمنهاى اسلامى، در رديف برجستهترين مردان اين عرصه بودند. بروز اين واكنشها كه برخى از موضع طبقاتى و عدالتطلبانه و برخى از زاويه فرهنگ و رفتارها و نيز رويكردهاى جديد در سياست خارجى بود، به نوعى، خصلت اعتراضى را به دانشگاه باز مىگرداند. رويارويى انجمنها در آستانه انتخابات مجلس چهارم با سياستهاى جارى و با جريان تماميتخواه، نقطه برجسته اين واكنشها تلقى مىشد.
از سويى با تغيير نسل انجمنهاى اسلامى تحول تدريجى طبيعى در برخى ديدگاههاى آنها نسبت به نسل قبلى، رخ داد. تا آنكه در مقطع انتخابات مجلس پنجم مواضع انجمنها شفافتر و رگههاى تحول هويداتر از گذشته شد. همچنان كه ميل به استقلال و كسب هويت مستقل از قدرت نيز روند مثبتى بود كه در پايان اين مرحله قابل مشاهده بود. گفتارها و نوشتارهاى دكتر سروش در اين برش، در شكسته شدن جزمها و انديشهورز شدن طيفى از اعضاى انجمنها مؤثر بود. فكر وحدت صورى حوزه و دانشگاه و سلطه فكرى روحانيت بر دانشگاه در همين دوره رو به شكست رفت.
تشكيل سازمان دانشجويى نه چندان وزين و قابل محاسبه مستقل از انجمنهاى موسوم به "جامعه اسلامى دانشجويان" و ايجاد انجمن اسلامى مستقل دانشجويان دانشگاه اميركبير از جمله پديدههاى اين برش تاريخى است.
برش دهم: ۱۳۷۶ به بعد
در آستانه هفتمين دوره انتخابات رياست جمهورى در پرتو شرايط نوين و همچنين با استفاده از زمينههاى قبلى ايجاد شده، دانشگاه خصلت از كف رفتهاش را باز يافت و "جنبش" دانشجويى مجدداً عرض اندام نمود و به همين علت نقشى تعيينكننده در شكست جريان انحصارطلب و تماميتخواه و پيروزى خاتمى با برنامه توسعه سياسىاش ايفا كرد.
جنبش با ورود به مرحله جديد در پى كسب استقلال و احراز هويتى مستقل از قدرت برآمد. در همين چهارچوب، روند تحولات انجمنها و تحكيم وحدت مثبت و ميمون تلقى مىشود.
روند طى شده، در يك نگاه:
جنبش دانشجويى ايران در پى خاتمه يافتن دوران سياه بيست ساله و تلاشى نظم اجتماعى رضاخانى، همپاى ورود به شرايط جديد، حيات آغاز كرد و تا سال ۱۳۲۹ به تجارب تشكيلاتى - سياسى دست يافت، در دوران نهضت ملى در نقش پشتيبان و "لجستيك" نهضت ظاهر شد، پس از سركوب نهضت ملى و سرنگونى دولت مصدق "پيامدار"ى و زنده نگاهداشتن آرمانهاى نهضت را بر عهده گرفت، در برش ۳۹ - ۴۲ در دوران طلايى حيات خود "جهشى كيفى" بروز داد و فرزندانى استخوان درشت معرفى كرد، پس از سركوب خرداد ۴۲ تا آستانه جنبش مسلحانه "زحمتكش" شرايط بود، با آغاز جنبش مسلحانه و حركت آگاهىبخش شريعتى از ظرفيتها و آمادگيهاى آرمانى برخوردار گشت و تماميت خود را در اختيار مرحله نوين مبارزه قرار داد، در برش زمانى ۵۶ - ۵۹ سنگر انقلاب بود و در روند سرنگونى شاه فعاليتى پيشتازانه داشت، در فاصله تاريخى ۶۲ - ۶۸ دچار سكون گرديد و خصلت نخست خود را از كف داد، پس از سال ۶۸ با تحرك نسبى خويش آرام آرام در موضع نقد و اعتراض قرار گرفت و در جريان انتخابات اخير رياست جمهورى مجدداً برخى ويژگيهاى از دست داده را بازيافت.
در يك نگاه عمومى جنبش دانشجويى از شهريور ۲۰ تا به امروز سيرهايى چند را پشت سر نهاده است:
در مرحله ايدئولوژيك دهه ۵۰ ضمن آنكه نيروهاى ماركسيست به طور فعال در جنبش حضور داشتند اما تأثير نقش تاريخى مجاهدين - شريعتى، نيروهاى مذهبى جنبش را چند گام استراتژيك جلو انداخت و در موضعى برتر قرار داد.
جريان انقلاب با توجه به مذهبى بودن رهبرى و مضامين بخشى از شعارها خصوصاً شعار محورى "استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى" موقع و موضع دانشجويان مذهبى را مستحكمتر ساخت.
در فضاى خاص پس از "انقلاب فرهنگى" به دليل فعاليت انحصارى تك سازمان دانشجويى همپيوند با قدرتِ مستقر، هويت "مذهبى رسمى" در دانشگاه تثبيت شد. اين پديده در جريان تحولات بهار ۷۶ دگرگونه شد و جنبش كنونى تا حدودى تنوع و تكثر فكرى اعم از مذهبى، ملى - مذهبى، ملى و لاييك را در درون دارد.
وضع موجود و آينده پيش رو
جنبش دانشجويى ايران با پشت سرنهادن سيرهاى كمى، هويتى، كيفى، طبقاتى، جنسى و هويت اجتماعى اينك به نقطهاى رسيده است كه؛
جنبشى كه از مناظر مختلف به سطوحى مطلوبتر از گذشته نزديك رسيده است و در طول نزديك به شش دهه خصلتها و ويژگيهاى اعتراضى، ضداستبدادى، ضداستعمارى - ضدامپرياليستى، استقلال از قدرت، آگاهىبخشى، موجافشانى، عدالتطلبى، آرمانخواهى، مردمگرايى، رزمندگى و سادهزيستى كسب نموده، در حال حاضر در شرايط وداع با دوران قبلى و ورود به مرحله جديد است. جنبش اكنون مايل به استقلال و احراز هويت تازه، داراى تنوع و تكثر نسبى، ظرفيتدار و از نظر كمى بزرگترين نيروى حامى جنبش مدنى و پروژه توسعه سياسى رئيس جمهور است.
اما جنبش دانشجويى در شرايط كنونى جدا از قوتهاى ياد شده با كاستىها و محدوديتهايى چند نيز روبروست:
اين گونه است كه جنبش نوين و نوپا مسير بالندگى را طى و انتظارات جامعه را برآورده خواهد ساخت.
پىنوشت
۱. مهدى بازرگان، دفاعيات بازرگان.