هشت فراز، هزار نیاز: نشست هشتم
«آموزش»؛ «دستاوردها»؛ «کاستیها و ناکامیها»
سهشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۵
«رب ادخلنی مطلق صدق و اخرجنی مخرج صدق»
مشترکا از خدا میخواهیم به هر فرازی که داخل شدیم، با صدق و صحت داخل شویم و با صدق و صحت خارج شویم؛ از جمله همین جلسهی مشترکی که انشاالله با هم پیش رو داریم. با اجازه از دوستان و بزرگتر جلسه، آقای مهندس سحابی، بحث را آغاز میکنیم. فراز تنباکو را کماکان تورق میکنیم.
هر بار چارچوب موضوعی را مرور میکنیم تا نقطهچین و رد را گم نکنیم. فضای بینالمللی را تقریبا مبسوط بررسی کردیم و فضای داخل، زمینههای بروز حرکت و فراز روایت شد. یکی از دوستان تصریح کردند که روی روایت فراز کم ایستادید و خود واقعه باید بیشتر توضیح داده شود و بعد تحلیل شود. نکتهی درستی بود و انشاالله از مشروطه این کار را خواهیم کرد.
مطالبات را دیدیم، شعارهای برتراویده از آن مطالبات را، رهبری و شقوق مختلف آن را، نیروی آغازگر، نیروهای دست اندرکار، مردم، سازمان، چشمانداز و استراتژی، مشی و ایدئولوژی، برد اجتماعی، برد جغرافیایی و جهتگیری طبقاتی؛ تا جهتگیری طبقاتی آمدیم و قرار امروزمان این بود که دستاوردها، ناکامیها و نقصانها را بررسی کنیم و نهایتا به جمعبندی برسیم. بنده به شخصه هم به لحاظ شخصی و هم دیدگاهی، مشکلات زیادی دارم. یکی از این مشکلات، حجم انبوهی از اطلاعات است که همه را نمیشود ادا کرد و جاهایی من به خاطر تسریع در امر و استفادهی حداکثر از فرصت یک مقدار میبلعم یا از آنها میپرم. حالا که پنج نشست را به تنباکو اختصاص دادیم، انتها و فرجام آن را با تأنی بیشتری پیش میبریم. این جلسه بحث، صرفِ آموزش میشود، دستاوردها و ناکامیها، انتهای جلسه را اختصاص میدهیم به جمعبندی پایانی و آموزشهای این فراز. اگر گاهی آهنگِ صحبت تند میشود، ببخشید. به هر حال بیش از این نمیشود با تأنی رفت. اما سعی کردیم این جلسه را دو تکه کنیم و تکهی نهایی را برای جلسهی بعد بگذاریم، تا انشاالله با هم جدیتر پیش برویم.
آموزش
آموزش به این مفهوم که چطور با عنصر آموزش در آن حرکت مواجهه صورت گرفته است. رهبری با آموزش چطور برخورد کرده، نیروهای دست اندرکار با آموزش چطور برخورد کردند و چه آموزشی برای مردم داشته است. با این تاکید ما بحث آموزش را شروع میکنیم، یعنی یکی از ابزارهای حرکت بهطور طبیعی آموزش است. وقتی که میگوییم سازمان، استراتژی، ایدئولوژی، شعار و...یکی از [عناصر] هم آموزش است. وقتی مطالبهای اعلام میشود یا فراخوانی مبتنی بر مطالبه صورت میگیرد، باید نیروی آغازگر، راهبرنده و رهبر فکری برای آموزش، توجیه و برقراری یک رابطهی مفاهمهگونه با تودهی آن حرکت، بکند. اگر نه حرکت یا رابطه بخشنامهای، اداری، بوروکراتیک و تکلیفی میشود که بخشی از نیروهای اجتماعی در ایران، تمایل به چنین رابطهای دارند. با این توضیح میببینیم، وضعیت آموزش به چه ترتیب بود. آموزش را در پنج محور توضیح میدهیم؛
زمینهسازیهای آموزشی
محور اول این است که حرکت تنباکو، زمینهسازیهای آموزشی جدیای داشته است. میتوانیم بگوییم به عنوان حرکت اول، زمینهسازیها ماهیت آموزشی داشتهاست. یعنی عناصر آگاهیبخشی که زمینههای ذهنی را فراهم کردهاند و با استفاده از شرایط عینی، به افکار و اذهان عمومی تلنگر زدهاند، موفق شروع کردند و موفق هم به پایان بردند. به اینترتیب عناصر آگاهیبخش را مرور کردیم؛ یکی روزنامهی اختر که در استانبول چاپ میشد وکار آموزشی مسئولانهای صورت داد. در شرایطی که در ایران، کسی از محتوای قرارداد و جوهر آن و اینکه چه فرایندی را طی خواهد کرد و چه آثاری از خود متبادِر خواهد کرد [نبود]، اختر کار آگاهیبخش کرد، آموزش داد و محتوای قرارداد را شکافت. روشش هم علمی بود، دو تا عکس گرفت، یکی از قرارداد کمپانی رژی با دولت قاجار و یکی هم از قرارداد با عثمانی. شرایط را با هم مقایسه کرد و از مقایسه درآورد که این قرارداد، یک قراردادِ بهغایت استعماری است و از مجرای فساد درون حاکمیت به ایران تحمیل شده است. کار آموزشی کرد و اولین تلنگر آموزشی را به عنوان زمینهسازی زد.
اما همانطور که مهندس سحابی هم در جلسهی اولیه به آن اشارهکردند، سید جمال استارتر ذهنی بود و به عنوان یک زمینهساز ذهنی، کاملا آموزشی عملکرد. برای مستندسازی بحث یک سند وجود دارد که نامهی سید جمال به میرزا محمدحسن شیرازی است قبل از جنبش تنباکو. اگر متن این پنج- شش صفحه نامه را آنالیز کنیم، میتوانیم به چند محور دست پیدا کنیم. نخست اینکه ابتدا در یک تحلیل کلان، رابطهی تاریخی موجود بین شرق و غرب را خوب باز میکند، ابتدا نمیآید سر مسالهی تنباکو، [بلکه] یک جهانشناسی ارائه میکند که کاملا آموزشی و متدیک است.
توضیحی روی متد هست، الان -بهخصوص نسل جدید- در شرایطی زندگی میکنند که متد، پیشرفت حداکثری خود را کرده و بعد از این هم خواهد کرد. امروزه امکانات اطلاعرسانی و ارتباطی هم بهغایت و بهحد اشباع رسیده است و هرکس در منزل خود میتواند با هر کتابخانهای در جهان ارتباط برقرار کند. ولی این را در نظر بگیریم که در آن زمان، روش هنوز باب نشده بود. روش تبیین، روش توزیع، روش توضیح، روش مفاهمه؛ چنین چیزهایی در کشوری مثل کشور ما باب نشده بود. اما سید جمال از ارتفاعی برخورد کرد که متنی که از او به جای مانده، در درون خودش روش دارد. یعنی داستان نگفته، روایت نکرده، محاورهای ننوشته است. روحانیان آن دوره محاورهای مینوشتند، متنها محاورهای بود اما با ادبیات فقهی. اما این متن، متن کارشدهای است. به این ترتیب که اول یک جهانشناسی دارد، شرق و غرب را توضیح میدهد، دیالکتیک روابط شرق و غرب را توضیح میدهد که به نسبتی که آنها پیشرفت میکنند، ما داریم پسرفت میکنیم. این مساله تقریبا در نامه مصرح هست.
وجه دوم که آموزشی تلقی میشود، تحلیل اجتماعی است که از شرایط ایران ارائه میکند. با درکی که از سفرهای قبلی داشته و شناختی که از ساختار بهغایت استبدادی قاجارها داشته یک تحلیل اجتماعی ارائه میکند. در این تحلیل اجتماعی، نکتهای کیفی را باز میکند که در حال حاضر کمتر روشنفکرها به آن عنایت میکنند. اگر با ادبیات امروز صحبت کنیم عنوان میکند که غرب با استعانت به تواناییهای شگرف خود، الان در سطح جهان یارکشی میکند. خطاب به میرزا میگوید اگر روحانیون صاحبِ تفکر نجنبدند و از این بزنگاه تاریخی استفاده نکنند، یارکشی اجتماعی در ایران، به نفع غرب صورت میگیرد. اگر با مفاهیم امروزی بیان کنیم، بازار مصرفی آمده، ادبیاتی از خارج آمده، آرمانی آمده، حقوقی، قانونی، انسانی، اومانسیمی و... در قدم اول چون در داخل منبع تغذیهای نیست، تودههای شرق جذب این جریان ورودی میشوند. نکتهی خیلی کیفیای را خطاب به میرزای شیرازی اشاره میکند. الان روشنفکری خودمان که ما هم همخانواده آنها هستیم، کمتر به این مفاهیم میپردازند. ۱۲۰-۱۰۰ سال پیش، این تلنگر خیلی کیفی است؛ میگوید مراقب باش که دارند یارکشی میکنند و جایی میرسد که هیچ تودهی اعتقادی در ایران باقی نخواهد ماند!
در نکتهی سوم هم که نکتهای روشمند است، تنباکو را تحلیل روشی میکند. به این مفهوم که شرایط کلان اقتصادی ایران را باز میکند و ذیل آن تنباکو را بررسی میکند. در کمرِ تحلیل، شرایط اقتصادی ایران را و ارتباط اقتصادی ایران با اقتصاد پیشرفته و مهاجم غرب را باز میکند و به میرزا تصریح میکند ـروی میرزا کار آموزشی میکندـ معادن واگذار شدند، کاروانسراها واگذار شدند، رود کارون که از رگهای چهارگانهی اقتصادی ایران است، واگذار شده و کنترل آن به عهدهی خارجی است، راه اهواز به تهران که راه ترانزیت جنوب به شمال آن زمان محسوب میشده هم همینطور. بانکها را توضیح میدهد، صنایع سبُک مصرفی مثل شمع، صابون و شکر را توضیح میدهد و آن وقت در این لگویی که میچیند، تنباکو را هم توضیح میدهد. ذهن و میدان تحلیل را باز میکند و تنباکو را آنجا تحلیل میکند.
نکتهی دیگر در خطاب به میرزا توضیح میدهد، جهان تندآهنگ است و چون جهان تندآهنگ است، فرصتها شتابان و فرّارند. اگر تو بروز و ظهور اجتماعی پیدا کنی، میتوانی از این فرصت بزنگاهی استفاده کنی.
نکتهی دیگر این است که میگوید اگر تو وارد گود شوی و در تنباکو فعال شوی، شرایط پیرامونی ایران هم به نفع توست! گفتیم که تحریک و تهییجش میکند و دست روی نقطههای حساس مذهبی میگذارد و این توضیح را میدهد که اگر در تنباکو فعال شوی، شرایط پیرامونی به نفع توست. دست روی تضاد قاجارها با عثمانی میگذارد و میگوید اگر تو مقابل استبداد مطلقهی ایران موضع بگیری، عثمانی هم از تو حمایت تاریخی خواهد کرد.
در پایان هم روی مکانیزم ایجاد وحدت اجتماعی میایستد. توضیح میدهد اگر تو این مسیر را طی کنی، این نقطهچین را بزنی و این موضع تاریخی را بگیری، از موضع تاریخی تو پژواکی متصاعد میشود که اقشار مختلف مردم را واحد میکند. دقیقا همان اتفاقی که در تنباکو افتاد. تاجر، روحانی، بازاری، خردهفروش و مردم و همهی اقشار آمدند. لذا متن [سید جمال]، متن آموزشی است. به این اعتبار میتوان گفت در حرکت تنباکو، زمینهسازیها دارای بار و وزن مخصوص آموزشی بوده است.
رهبری؛ آموزش گرفت، آموزش عرضه نکرد
حال ببینیم، رهبری چقدر به آموزش بها داده است. رهبری، آموزش گرفت، ولی آموزش نداد. این نکتهی مهمی است. رهبری هم فقط شخص میرزای شیرازی نیست، مجموعهای است که حرکت تنباکو را رهبری کردند. همان سازماندهی مطبّق مرجعی که خارج از مرز ایران بود، میرزا، اقطاب محلی و وعاظ که خدمتتان عنوان شد. همه آموزش گرفتند، اما میتوان گفت که برخورد آموزشی یا نداشتند یا کمتر داشتند. آموزش گرفتند به این مفهوم که عناصر آموزشی روی آنها کارساز واقع شد. درست است که میرزا، مرجع اعلم بود، اما بالاخره از سید [جمال] آموزش گرفت.
اولین مکتوبی که میرزا در روند جنبش اعتراضی تنباکو صادر میکند، نامهای است که به ناصرالدینشاه مینویسد. میشود گفت همان مطالبی را که سید در نامه به میرزا نقطهچین زده بود، میرزا با ادبیات خودش ـادبیات فقهی سنگین و ثقیلـ بیان میکند؛ تاکید میکند که اجازهنامههای متعدد، مداخالهی اتباع خارجه در امور مملکت را هم میآورد، اول میگوید، بانک، راهآهن و بعد تنباکو. [این] نشان میدهد که آموزش را گرفته است در حالی که قبلا، روحانیت اِشراف تحلیلی بر روی ایران نداشت. نیم قرن قبل از تنباکو، قراردادهای کلیدی و مادری واگذار شده بود که [قرارداد] رویتر بزرگترین آنها بود. بانکها، راهآهن، کاروانسراها و چیزهایی که در نامهی مستند سید جمال آمده بود، واگذار شده بود اما [روحانیون] هیچ موضع تاریخیای نگرفته بودند. اینجا روح حاکم بر مکتوب اول میرزا و نامهاش نشان میدهد که آموزش گرفته است. مکتوبات آشتیانی را هم که نگاه کنیم، دال بر این است که آموزش گرفته است. آشتیانی هم مانند میرزا متاثر از آموزشهای سید است. روی بانک و راهآهن دست میگذارد و میگوید شرایط کلان آرامآرام به سوی فروپاشی تواناییهای ملی پیش میرود و تنباکو را اینجا تحلیل میکند. پس روحانیت که رهبری حرکت را داشت، آموزش گرفت، ولی آموزش نداد! یعنی نکتهای بدیع علاوه بر اختر، منورالفکرهای بیرون از ایران و بهخصوص نکاتی که سید جمال عنوان کرده بود، درادبیات میرزا و اقطاب روحانیت داخل ایران که رهبری عمومی جنبش تنباکو را داشتند، نمیبینیم. روحانیت آموزش گرفت اما آموزش کیفی، عرضه نکرد. اما این به این مفهوم نیست که هیچ چیزی نگفته باشد و هیچ انگارهای را از خود به بیرون منتقل نکرده باشد. واردات فکریاش قوی است، پیام را گرفت، روی آن مانور داد اما صادرات فکری آن ضعیف است*.
کارتوضیح روحانیتِ دوره؛ شرحِ شرع
نکتهی سوم؛ کارتوضیح روحانیتِ دوره، فقط شرحِ شرع است. یعنی ادبیات را که نگاه کنید، غیر از نکاتی که سید و دیگران تزریق کردند و آنها گرفتند و بازتوزیع کردند، خودشان بیشتر روی تکلیف دست گذاشتند؛ تکلیف شرعی برای حاکمیت و پادشاه و مردم. مستقل از عنصر تکلیف، برخورد تحلیلی نداشتند، یعنی نتوانستند اسلوبی به ادبیات مکتوب و شفاهی خود بدهند. مثلا اینکه شرایط کلان اینگونه است، رابطهی بین غرب و شرق این است، شرایط اقتصادی- اجتماعی ایران هم این است، تنباکو هم این است، پس به این خاطر، [قرارداد] تنباکو را منتفی کن. آنچه که گفتند در حقیقت شرحِ شرع است. موضعی هم که با قرارداد برخورد کردند، رگههای ملی دارد، رگههای صنفی منافع طبقهی تاجر و زیرطبقهی آن را دارد، اما بیشتر شرعی است. روحانیت آن دوره شارح شرع است. کار ویژهی توضیحی که انجام میدهد، در حقیقت شرع است. نکتهی دیگر اینکه، مخاطب هیچکدام از نامهها مردم نیستند. یعنی هیچ انگارهی آموزشی برای مردم وجود ندارد. نامهها یا بین خودشان، بین میرزا و آشتیانی است و یا با کامرانمیرزا نایبالسلطنه، یا با امینالسلطان و یا شاه است. این جا مردم مخاطب قرار نگرفتند، به نظر من آموزش مردم، خیلی مدِ نظر جریان رهبری نبوده است**.
نیروی آغازگر؛ آموزشیتر از رهبری
اما به نظر من نیروی آغازگر که تجار باشند کار آموزشی کردند؛ در مواجهه با دولت قرارداد را تحلیل کردند که نامههای مکتوبشان هست. مهمتر از تحلیل قرارداد، به شرایط کلان حاکم بر اقتصاد ایران [هم] اشاره میکنند. به فروپاشی بازارهای ملی، به تسخیر بازار توسط کالاهای خارجی و به مفلوک بودن و مهجور بودن طبقهی تاجر و صنعتگر در ایران اشاره دارند. یک تحلیل نهایی ارائه میکنند و در پرتوی تحلیل نهایی، تنباکو را نقد میکنند و عوارض اجرای قرارداد تنباکو را توضیح و هشدار میدهند و مقایسهای هم با عثمانی میکنند. یعنی کارِ آموزشی نیروی آغازگر به مراتب جدیتر از کار آموزشی رهبری است. مردم، کُنه قضیه را ازطریق تجار فهمیدند تا از طریق روحانیت. روحانیت فقط دست روی نقطههای حساس شرعی گذاشت اما تجار مساله را بازکردند.
مردم؛ آموزشهای عام ذهنی + آموزشهای لمسی ضمن حرکت
مردمی که رهبری در قبال آنها خیلی دغدغهی کار آموزشی نداشت، خودشان از دو مجرا آموزش کسب کردند. مثل اکثر ورزشکارها و هنرمندهای ما که کسی به آنها آموزش نداده است و خودشان در فضاها پلکیدند و انگارههای ذهنی پیدا کردند، پروسهی لمس و اصطکاک هم به مردمِ آن موقع یک آموزش تجربی داد. [جنبش] تنباکو در حقیقت این الگو را ارائه میدهد. مردم از طریقِ تجار و از طریق روحانیانی که موضع گرفتند، آموزشهای عام ذهنی پیدا کردند. اما در کنار آموزشهای عام ذهنی، آموزشهای لمسی ضمن حرکت، خیلی مهم بود. آموزشهای لمسی ضمن حرکت این بود که حاکمیت و استبداد را از نزدیک لمسکردند. تبعید فالاسیری را در شیراز و تمهید تبعید آشتیانی را در تهران دیدند و مقابل آن موضع گرفتند.
زنان به عرصه آمدند. اولبار در ارگ تهران، دیالوگی بین یک مسئول رسمی امنیتی با مردم که در آن موقع زنان بودند، برقرار شد. خیلی مهم است؛ من اسم اینها را آموزشهای لمسی میگذارم. کامرانمیرزا وقتی هجوم زنها را می بیند که خیلی هم رادیکال برخورد کردند، [وقتی] یکی از مردم برای کامرانمیرزا شمشیر کشید، کامرانمیرزا که انتظار چنین حرکتی را نداشت، خطاب به زنان یک جملهی تاریخی میگوید، «همشیرهها، فرنگیان را بیرون میکنیم، هیچیک از علما را نمیگذاریم که بیرون بروند ـمعطوف به تبعید آشتیانی استـ خاطرتان جمع باشد، بس است، این همه فریاد و فغان نکنید!» یعنی حاکمیتی که تا الان رابطهی سترگ و سرکوبگرانه و تودهنیزن و بوغول و خفهکن با مردم داشته، اینجا به التماس میافتد! در اینجا آموزش هست؛ مردم لمس میکنند که اگر چند قدم جلو بروند، استبداد چند قدم عقب میرود. اگر مطالبهای را بارکنند، در نهایت بار مطالبه بر زمین مینشیند. بازیگریهای امینالسلطان را در عمل دیدند، کار تشکیلاتی کردند. یک نکتهی مهم هم این است که بخشی از مردم و رگهی رادیکال، هم کار مخفی میکردند و هم کار علنی. اینها همه برایشان آموزش داشت. روزها تظاهرات میکردند، شبها شبنامه پخش میکردند و جلسه میگرفتند. این خیلی مهم است. مردم در این پروسهها، در پروسهی لمس و اصطکاک، توانستند آموزش عملی بگیرند.
در تحلیل نهایی، تنباکو زمینههای آموزشی جدی و قوی داشت؛ رهبری آموزش گرفت و آموزش را پسنزد، این خیلی مهم است؛ روحانیتی که همیشه فکر میکند، آموزگار و مرتفع تاریخی است و دیگران در مقابلش عددی نیستند، برای اولین بار از سید جمال آموزش گرفت. در حقیقت این خودش ـچه در سطح مراجع و چه در ذیل مراجعـ ارتقا روحانیت بود. آموزش گرفت ولی آموزشی علاوه بر آموزشی که اخذ کرده بود، ارائه نکرد و کارتوضیحش، کارتوضیح شرعی بود.
نیروهای آغازگر، در حد فهم خودشان کار آموزشی کردند. ادبیات تجار که در کتابهایی که [به عنوان منبع در این فراز] معرفی شد، وجود دارد، ادبیات پیشرفتهای است. در حد خودشان روش دارند، با زبان مردم صحبت کردند و میتوان گفت ادبیات آموزشی دارند.
مردم هم آموزشهای عمومی پیدا کردند، قرارداد چه هست، عوارض قرارداد، جوهره و جانمایه و محتوای قرارداد چه هست. ضمن کار در پروسهی لمس و اصطکاک، کار تشکیلاتی را لمس کردند، کار مخفی و علنی را لمس کردند، استبداد را لمس کردند و بازیگریها و سرکوبش را دیدند، عقبنشینی قدرت را دیدند، اتحاد تجار و روحانیت را دیدند، تجمیع ظرفیتهای اجتماعی را دیدند و در عمل آموزش گرفتند.
دستاوردها
بعد از آموزش آرامآرام به گلوگاه بحث میرسیم؛ دستاوردها. مثل همهی جنبشهای دیگر، اگر بخواهیم دستاوردهای این جنبش را هم طبقهبندی کنیم، یک سری دستاوردها ایدئولوژیک هستند، یک سری دستاوردها استراتژیک، بخشی از دستاوردها تشکیلاتی، بخشی اجتماعی و بخشی سیاسی هستند که اینها را یک به یک توضیح میدهیم؛
دستاوردهای ایدئولوژیک
عمل سنن
مهمترین بخش دستاوردها، عمل سنن بود. ما جلسههای اول را اختصاص دادیم به بحث فلسفهی تاریخ و سنتها در تاریخ. این جا سنن عمل کرد، به این مفهوم که آگاهی در سطح جامعه ارائه شد، آگاهی منتشر شد، آگاهیِ مجتمع و منتشر شده، تلنگر به اذهان زد. تلنگر که به ذهن خورد، ازدواجی صورت گرفت، بین شرایط عینی و شرایط ذهنی، مولود ازدواج رهایی ذهن بود. پس از رهایی ذهن، ظرفیتی متساعد شد، پتانسیل تاریخی به وجود آمد و پیرو آن عمل صورت گرفت. این یک سلسله سنت است که در بحثهای قبلی صحبت شد.
این یک ظرفیت بود. در زنجیرهی دیگر، انباشت فکری حداقلی صورت گرفت. چند سیسی انباشت، تحصیل شد. این چند سیسی انباشت که به پیکرهی جامعه تزریق شد، مطالبه به وجود آمد. انباشتها چه بود؟ نامهی سید جمال بود، آگاهیبخشیهای روزنامهی اختر بود، یک مقدار کار آگاهیبخش ملکمخان و میرزا آقاخان کرمانی بود، یا «نشریهی قانون» که مال ملکمخان در خارج از کشور بود که در آنجا چاپ و در ایران پخش میشد. ایدههایی انباشته شد، تجاربی انباشته شد و از آنها مطالبهای به وجود آمد و مطالبه، لامحاله نیروی اجتماعی خاص خودش را به وجود آورد. نیروی اجتماعی پیگیری کرد و خواسته تحقق پیدا کرد. این زنجیرهی دوم سنتها بود.
زنجیرهی سوم؛ استبداد مطلقهای وجود داشت که نم پس نمیداد و باجی به هیچکس نمیداد، به داخل خودش هم نمیداد، چه برسد به مردم و جریانهای فکری و حتی روحانیت. استبداد مطلقه اهل باج دادن نبود. به مرز مواجهه رسید، عقب عقب رفت، عقبنشینی کرد و تَرَک خورد. این یک زنجیرهی سنت بود. استبدادی که همه فکر می کردند ترکناپذیر است و از انسجام الماسگونه برخوردار است، ترک خاص خود را خورد. همین ترکها به مشروطه کمک کرد که جلوتر میبینیم. این یک وجه سنت بود.
وجه دیگر سنت این بود که به نسبتی که ارادهی اجتماعی جلو بیاید، ارادهی مستبده عقب میرود. این اتفاق در تنباکو افتاد، یعنی هم استبداد مطلقه عقب رفت و هم استعمار پشتیبان آن. یعنی در تحلیل نهایی در ادبیات دوره هست، خود انگلیسیها مایل به عقبنشینی شدند و وقتی شرایط ایران را دیدند، بهخصوص زمانی که شایعهی حکم جهاد همهگیر شد و مردم در جاهایی بهخصوص، شیراز، اصفهان و تهران مسلح شدند. «سالیسبوری»[۱]، نخستوزیر وقت به علاوه سفیر وقت انگلیس در تهران، همه عقب نشستند. خود کمپانی هم عقب نشست. یک جلسهی تاریخی گذاشته شد که این جلسه را سفیر روس در تهران ترتیب داد. مهمانی شامی ترتیب داد و همه را دعوت کرد، نمایندهی کمپانی را هم دعوت کرد. شرایط اجتماعی ایران و رادیکالیسم موجودی که ممکن بود منجر به کن فیکون شدن شرایط شود را توضیح داد. جانمایهی توضیحش هم منافع اقتصادی بود. خطاب به نمایندهی کمپانی در ایران گفت، تو میدانی تجارت یعنی چه؟ تجارت یعنی حیات ما، یعنی حیات غرب صنعتیشده. خود روسیه هم نیمهصنعتی بود. در حد کشورهای اروپایی نشده بود، اما نیمهصنعتی، نیمهکشاورزی بود. اینکه او توضیح داد باید عقب برویم، توضیح او را همه قبول کردند، حتی انگلیسها هم که رقیب آنها بودند، قبول کردند.
نهایت اینکه جلو آمدن مردم و ارادهی اجتماعی، عقب رفتن استبداد و استعمار آن زمان و امپریالیسم دورههای بعد را لامحاله به دنبال داشت. لذا اگر بحث عمل و سنن را به بحثهای اولیه که خدمت شما بودیم، پیوند بزنیم ـآنجا عنوان شد که حرکت تاریخ جبری نیست؛ نه جبر دترمینیسم تاریخی «مارکس»، نه جبر روح حاکم بر تاریخ «هگل» و نه شبحی که «توینبی» ترسیم کردـ [میبینیم] خدایی وجود دارد که آن خدا بخشی از ارادهی خود را به انسانها تفویض کرده، انسانهایی که آمدهاند تغییر بدهند و پیرامون خود را به هم بزنند. بههمزدنی نه مثل گراز که مزرعهای را نابود کند، بلکه شرایط را از وضع موجود به وضع مطلوب تغییر بدهند. این سنتها در تنباکو اتفاق افتاد. یعنی سنتها برای سر طاقچه نیست، سنتها عمل میکنند و باید ردِ آنها را گرفت. الان هم سنتها عمل میکنند. اینکه سنتها عمل کرد، به لحاظ ایدئولوژیک دستاوردی بود؛ شرایط که فراهم شود، سنن، زنجیرههایش مدام تکان میخورند. زنجیرهها دو ویژگی دارند، زنجیرهی سنن، هم طلاییرنگ است، از آن اشعه متصاعد میشود و هم صدا میدهد؛ صدایش در ذهن پژواک دارد و طلایش در دیدگان. آن پژواک و آن طلایه است که شرایط هر کشور و منطقهای را تغییر میدهد. سنن بالنهایه یک طلایه دارد و یک پژواک.
مذهبِ انگیزاننده
وجه دوم اینکه ثابت شد در ایران، مذهب محرک و انگیزاننده است. رهبری مذهبی بود، تجار که نیروی آغازگر بودند، دست روی حساسیتهای روحانیت گذاشتند. خود تجار هم فرهنگ مذهبی و صنفی داشتند. مردم مذهبی بودند، شعارها هم مذهبی بود. مذهب سرنگ اصلی شرایط شد.
عِرقِ مذهبی کمککار منافع ملی
وجه بعدی این است که عرق مذهبی کمککار منافع ملی شد. الان این طور برخورد میکنند كه سنت و تعصب مذهبی دیگر دورهاش گذشته است. ولی اگر ردپایش را در تاریخ ببینید،-حتی در همین اصلاحات هم میبینیم- عرق مذهبی به منافع ملی کمک کرد. یعنی حتی کسانی که از زاویهی شرعی به موضوع وارد شدند، چه تجار متشرع و چه روحانیون و مردمِ بهغایت متشرع، یعنی کسانی که تنها انگیزهشان شرع و نجات شرع از محاصره بود، در عمل برآیندکارشان به نفع منافع ملی تمام شد.
بُرد فتوا
وجه بعدی هم بُرد فتوا است. برد فتوا در حاکمیت بود، در حرمسرا ، اقلیتهای مذهبی، در لُمپنها و اوباش و مردم عادی و پاکفطرت هم بود. برد فتوا جدی بود. فاکتهای متعددی روی برد فتوا وجود دارد. خاطرات امینالدوله[۲] واقعی است؛ (در خاطراتی که معمولا بعد از واقعه نوشته میشود ممکن است فرصتطلبی و تمایلات ایدئولوژیک و تاریخی باشد، اما کسانی که روزمره برای خودشان خاطرات مینوشتند را میشود تاحدی حاوی امانت تلقی کرد. مثلا خاطرات «اسدالله عَلَم»؛ علم ۱۰ هزار روز خاطرات داشته که به صندوق امانات یکی از بانکهای سویس سپرده بوده است. وقتی خاطرات را که در سه جلد منتشر شده میخوانی، میبینی که تحت تاثیر شرایط نبوده است. بعد از واقعه نیست که انسان تحت تاثیر شرایط باشد.) امینالدوله فاکتهای جدی را عرضه میکند. [خاطرات دیگر از] فورریه، طبیب فرانسوی ناصرالدینشاه است. او هم به سنت غربی خودشان که فرانسویها اهل ثبت و ضبط هستند، خاطرات روزمرهاش را روز به روز تدوین کرده و در حد درک خودش اتفاقاتی را که در تنباکو افتاده، ثبت و ضبط کرده است. امینالدوله تصریحات ویژهای دارد، [مثلا] فرنگیمآبان هم، یعنی جوانان بیمبالات زمان نیز که به فرایض و مستحبات دینی اعتنا و اعتقاد نداشتند، به اهل دین و آیین مقدس تأسی کرده و سیگار و سیگارت نکشیدند، قهوهخانهها بسته ماند و دل تریاکیان شکسته؛ فاکتهای دیگری هم هست که لات و لوطها هم به همین ترتیب بودند. امینالدوله و فورریه تصریح میکنند که این لات و لوتها و اراذل و اوباشی که به هیچکس باج نمیدادند؛ کاملا مسخ این فتوا شدند. برد فتوا به لحاظ ایدئولوژیک برد کاملا موثری بود. بُرد موثر، بردی است که کاملا تاثیر بگذارد. مثلا برد نهایی ژ۳ سه هزار متر است، یعنی در سه هزارمتری اگر به آدم بخورد مثل یک پشه است اما برد موثرش که درون بدن انفجار ایجاد میکند، ۴۰۰ متر است. برد موثر فتوا در دورهی خودش بسیار، بسیار زیاد بود.
دستاوردهای استراتژیک؛
فهرست دستاوردهای استراتژیک گستردهتر از سایر دستاوردهاست؛
حضور گستردهی تودهای
وجه اول این است که [جنبش تنباكو] اولین حضور گستردهی تودهای بود. توده، تودهی تحت ارادهی استبدادِ مطلقه از پستو، از منزل، از صندوقخانه بیرون زد. حضور گستردهی تودهای دستاورد اول استراتژیک دوران بود. در کلانشهرها، خیابانها، معابر، مساجد، میادین و... از توده پر شدند. قبل از این، عرصهی عمومی تحت سیطرهی استبداد مطلقهی قاجارها، عرصهی تُنُک و خالی و کچلی بود. مردم در حوزههای حرفهای خودشان فعال بودند و راستهی بازار را میرفتند و میآمدند. ولی جمعیت در حرکت اعتراضی عرصه را سیاه کرد.
مفهومسازی نو؛ ملت ایران
وجه دوم؛ مفهومسازی نو صورت گرفت. اگر ادبیات روحانیون دوره، حتی خود میرزا و حاکمیت را ببینیم کلمهی رعیت و رعایا موج میزند. خود ناصرالدینشاه عوام کل انعام را به کار میبرد. در ادبیات اولیهی میرزای شیرازی رعیت را داریم که در سیر خودش پیشرفت میکند و «ملت» را به کار میبرد. ادبیات شاه مهمتر است. دو نامهی تاریخی دارد که یکی به میرزای آشتیانی است، خیلی [ساده] به آشتیانی مینویسد این همه سروصدا را برای چه کردهاید؟ مردم را برای چه به صحنه آوردید؟ این حیوانات و عوام کل انعام را برای چه آوردید؟ در یک جلسهی خصوصی خودتان و من، مساله را حل و فصل میکردیم، نکتهی مهم و استراتژیکی است! حاکمیت مطلقه حضور مردم را نمیخواهد، حضور مردم را برنمیتابد؛ در آخر کار به میرزای شیرازی هم میگوید چرا مردم را، عوام کل انعام را آوردی؟ همین ناصرالدینشاه وقتی که واقعه تمام میشود، ادبیاتش را که میخوانید، ادبیات بهغایت جدیدی دارد. ملت را به كار میبرد و مهمتر از آن «جمهور» را به کار میبرد. واژهای که اصلا در ایران کارایی نداشته است. واژهای بود که از فرانسه آمده بود، به مفهوم آرای آحاد ملت. یعنی اینقدر به صحنه آمدن ملت اثر داشت که هیچکس باور نمیکرد. فورریه باور نمیکند، خاطرات سفیر انگلیس در ایران را هم که بخوانید، [میبینید] هیچکدام اصلا باور نمیکنند که ملت ایران انسانیت و انگیزه و ارادهای را با خودش حمل میکرده است اما همه در آخر امر تاکید میکنند که در ایران یک هویت حقوقی به اسم ملت شکل گرفته است.
بیرون زدن زنان
وجه دیگر بیرون زدن زنان بود. زنان بهغایت خانهنشین بودند. کلیدواژهی ادبیات روحانیت دوره و ادبیات حاکمیت دوره «ضعیفه» بوده است. ضعیفه یک موجود کاملا درجهی دو بود. جنسی، فکری، اجتماعی و... کاملا درجهی دو بود. کاملا جا افتاده بود که یک موجود کمککار و مکمل مرد است. موجودی است که در جهاتی منافع و سلایق مرد را برطرف میکند. زنِ خانه و مدیر صندوقخانه و نه حتی خانه، در نظام پدرسالار. [اما در این دوره] زن کاملا خودجوش بیرون میزند. حریم شاه را محاصره میکنند. رادیکالیسم در زنان، در ادبیات و شعارهایشان و در دیالوگی که با کامرانمیرزا برقرار میکنند، خیلی جدی است. عملا حضور زنان باعث میشود که تبعید آشتیانی منتفی شود. زن بیرون زد و هویت خودش را هم به تفکر سنتی مذهبی و هم به تفکر سنتی حاکمیت تحمیل کرد***.
اولین بیگانهستیزی پس از شکست تاریخی
دستاورد استراتژیک بعدی اولین بیگانهستیزی جدی بعد از شکستهای تاریخی است. بعد از شکست فتحعلیشاه از روسها که منجر به آن دو قرارداد خفتبار تاریخی شد، رَمَق بیگانهستیزی گرفته شد. ولی تنباکو دوباره باب بیگانهستیزی را باز میکند. بیگانهستیزی، بیگانهستیزی حاکمیت یا صرفا روحانیت نیست. بیگانهستیزی خود مردم است، مردم بیگانهستیز میشوند.
سیاسیشدن روحانیت
دستاورد بعدی سیاسیشدن روحانیت است. شاید اگر از منظر امروز، بهخصوص دوستان جوان نگاه کنیم، بگوییم ای کاش اساسا این جریان سیاسی نمیشد. با نگاه امروزی نباید تاریخ گذشته را تحلیل کرد. سیاسی شدن روحانیت یک دستاورد بود. [روحانیت] قطبی بود و این قطب میتوانست نقطهی تظلم مقابلِ استبداد مطلقه قرار بگیرد اما تا حالا بروز و ظهوری از خودش نشان نداده بود. به این ترتیب روحانیت سیاسی شد. سیاسی شدن روحانیت نقطه عطف مهمی بود[۳]. یک جریان مرجع و قدرتمند تاریخی به صحنه آمد و توانست یک بالانس بین قدرت مطلقهی استبداد با مردم بیدفاع ایجاد کند. مردمی که نه سازمان صنفی داشتند و نه سامان سیاسی. [دستاورد] ورود روحانیت به سیاست این بود که تراز و بالانس تاریخی بین قدرت و مردم را تا حدود زیادی رقم زد.
بارقهی اول؛ جایگاه مذهب و نهاد مذهبی
نکتهی بعدی در تحلیل دستاوردهای استراتژیک بارقهی اول است. با ادبیات امروز اتود[۴] اول است. اتودی که برای اول بار مذهب نقش استراتژیک ایفا میکند و دیگر صرفا در عرصهی خصوصی و عبادی و احکام نیست. بر روی انگیزهی مذهبی حرکت اجتماعی و حرکت سیاسی سوار میشود. نهاد مذهبی هم که مکمل نهاد کلان خود مذهب است، به عنوان روحانیت بروز و ظهور پیدا میکند. این اول باری است که نهاد روحانیت بروز و ظهور اجتماعی و سیاسی پیدا میکند و خود مذهب هم جایگاه استراتژیک پیدا میکند. یعنی از این به بعدِ تاریخ اگر کسی بخواهد در ایران کار استراتژیک بکند، ولو اگر مذهبی هم نباشد، نمیتواند عنصر مذهب و جایگاه مذهب را به لحاظ استراتژیک نادیده بگیرد. مستشرقینی که تنباکو را تحلیل کردند، یا فورریه، طبیب ناصرالدینشاه که اشاره شد خاطرات تحلیلی روی تنباکو دارد، یا وزیر مختار انگلیس و روسیه، نخستوزیر وقت انگلیس، اینها همه تاکید کردند که مذهب در ایران صاحب جایگاه نوینی شده است. مذهب صاحب جایگاهی شده که در حرکتهای استراتژیک ایران قابل صرفنظر کردن نیست. مذهب دیگر صرفا عنصر شرعی نبود، عنصر استراتژیک شد.
اعلام ظرفیت شهری
وجه بعدی این است که برای اول بار در ایران ظرفیتهای اجتماعی شهری اعلام میشود. جنبش تنباکو جنبشی نبود که به روستا و به شهرهای درجهی دو و سه برود. در سطح کلانشهرها بود؛ تهران، شیراز، اصفهان، تبریز و کرمان و مقداری هم بوشهر. ظرفیتهای شهری برای اول بار در ایران اعلام شدند. از آن به بعد بهخصوص جلوتر که میآییم، دهههای ۵۰-۴۰ میلادی یا ۴۰-۳۰ خودمان، در بحثهای استراتژیک مسالهی شهر و روستا مطرح میشود و یکی از پایههای تحلیلی است. ظرفیت شهر چقدر است، ظرفیت روستا چقدر است. شهر کِی به صحنه میآید، روستا کِی به شهر میپیوندد. بحث شهر و روستا را هم در جنبشهای چریکی و هم در جنبشهای مدنی و نسبتا مسالمتآمیز داریم. اینجا برای اول بار به لحاظ استراتژیک مردم شهرنشین ظرفیتهای اجتماعی و سیاسی خودشان را اعلام میکنند. شهر یک پایه استراتژیک در تحلیل جنبشها و آیندهی استراتژیک ایران میشود.
همگرایی کارساز
وجه بعدی همگرایی کارساز است. مثلثی تشکیل میشود که قبلا هم اشاره شد، مثلثی است که از درونش کارسازی تاریخی بیرون میزند و برمیتراود. روحانیتی سیاسی میشود، تجاری که منافع صنفی خودشان را تعقیب میکردند، به منافع صنفی خودشان وزن مخصوص سیاسی میدهند و مشکل صنفی خودشان را اجتماعی میکنند. اقشار اجتماعی هم ضلع سوم مثلث هستند. همگرایی، همگرایی کارسازی است. هیچکدام به تنهایی نمیتوانستند مقابل استبداد مطلقه بایستند. روحانیت بدون مردم و بدون تحرک تشکیلاتی و صنفی تجار نمیتوانست بیاید. تجار هم به همین ترتیب، تجار مقدم بر اینکه به سراغ روحانیون بروند، ابتدا تظلم را نزد خود حاکمیت بردند. نامهنگاریها را به ابراهیم میرزا، به ظلالسلطان و به شاه شروع کردند. در محلات هم به نمایندهی حاکمیت در محل که آن موقع «واعظ» خطاب میشد، بردند. اول از کانال آنها حرکت کردند و جلو رفتند. آن کانال جواب نداد و با ایشان برخورد تند و آمرانهای کرد. وقتی جواب نگرفتند، سراغ روحانیت رفتند. پس تجار هم نسبت به روحانیون اعلام نیاز کردند و هر دو نسبت به مردم؛ یعنی بالاخره دو قطبی که باهم به اتحاد تاریخی رسیدند، بدون بدنهی اجتماعی کارشان پیش نمیرفت هر دو به مردم رو کردند. روحانیت تکلیفی مردم را به صحنه آورد و تجارهم خودشان توان به صحنه آوردن مردم را نداشتند ولی ذیل روحانیت، به قول دوچرخهسوارها، در بادِ روحانیت خوابیدند و در حد خودشان و کار تشکیلاتیشان سعی کردند مردم را به صحنه بیاورند. به هر حال دو قطب نسبت به نیروی اجتماعی اعلام نیاز کردند و نیروی اجتماعی هم به آنها پیوست و نهایتا ما یک همگرایی سهضلعی کارساز را در تنباکو شاهد و ناظر بودیم.
شناخت عینی استبداد
وجه بعدی شناخت عینی از استبداد بود. این شناخت عینی خیلی مهم بود. هرچقدر که قبلا ملکمخان گفته بود، میرزا آقاخان کرمانی گفته بود، سید جمال مَضّار و ساختار استبداد مطلقه را توضیح داده بود، تا حرکتی اتفاق نمیافتاد که مردم پروسهی لمس و اصطکاک را طی کنند آن شناخت، عینی نمیشد. مردم در پروسهی لمس و اصطکاک، همه، شناخت از استبداد را لمس کردند. قبل از آن هم سرِ زمین لمس کردهبودند؛ در مناسبات زارع با زمین، زارع با کلانملاک، زارع با مباشر و بختک فئودالیسمی که حاکمیت سیاسی در پشتش بود. گزمه و شرطه حاکمیت را هم در مناسبات روزمرهشان لمس کرده بودند. بیدفاعی خودشان را در مقابل اقشار بوغولگو سیاسی و اجتماعی لمس کرده بودند اما اینجا یک میدان آموزشی باز شد که استبداد را از نزدیک لمس کنند. خدمتتان توضیح داده شد که سیر تبعید فال اسیری در شیراز تلنگر عینی به مردم زد، سیر تبعید ناموفق آشتیانی در تهران، دیالوگی که با کامرانمیرزا برقرار کردند، بازیگریهایی که از امینالسلطان دیدند، قدم به قدم عقبنشینی شاه را که دیدند و... . فورریه ترسیم میکند که ناصرالدینشاه زمانی که شایعهی جهاد منتشر شد(شایعه هم شایعهی بیپایهای بوده است، جریانی رادیکال به جای روحانیت شایعه حکم جهاد را منتشر کرد و اثربخش هم شد، یعنی نقطهی برجستهی رادیکالِ حرکت شد)، برای اول بار در لاک افسردگی فرو رفت. این خیلی مهم بود.
تَرَک در استبداد
اینها شناخت مردم از استبداد بود که یک ناصرالدینشاه ابر قدرتِ ابدمُدت [است]. تلقی فرعونی [وجود] داشت که اینها نه میمیرند و نه قدرتشان ترک پیدا میکند. استبداد مطلقه همیشه، در هر دوره، شرایطی فراهم میکند که میگوید من مرد اول و آخر دوران هستم. این در تنباکو بوده، جلوترِ تنباکو بوده، همیشه بوده و هست و خواهد بودـ [ولی در تنباکو] این انگاره شکست. یعنی شناخت عینیِ استبداد منجر به ترک در استبداد شد.
فاکتهای خیلی جدی از باز شدن روی مردم به استبداد مطلقه هست. شبنامهها عموما از دل رگهی رادیکال هر جنبشی و نه ردهی کلاسیک، بیرون میآید. در شبنامههایی که پخش میشد، ناصرالدینشاه را سکهی یک پول میکنند و به او هشدار میدهند که اگر دست از پا خطا کنی، با تو برخورد نظامی و قهرآمیز میکنیم. لذا شناخت عینی از استبداد تحصیل شد و مترتب بر آن و متعاقب بر آن در استبداد ایران ترکی بهوجود آمد. این ترک آرامآرام باز شد و در مشروطه جواب داد و تبدیل به یک جنبش کلانتر و سراسریتر اجتماعی شد.
رهایی ذهن و روان اجتماعی
به لحاظ دستاوردهای استراتژیک، وجه بعدی رهایی ذهن و روان اجتماعی بود. یعنی واقعا همه این انگاره را داشتند که با این حاکمیت کاری نمیشود کرد و آینده تیره و تار است و نمیشود این مجموعه را تکان داد. مجموعهای که صاحب قدرت و شوکت است. ادبیات آن موقع این بود که نمیشود کاریاش کرد. ولی تنباکو تلنگری به ذهن زد که نه، میشود استبداد را عقب زد و استعمار پشت سرش و حامیاش را عقب راند. میشود یک قرارداد را لغو کرد. ناصرالدینشاه ابتدا در مقابل میرزای شیرازی ایستاد که اساسا ما هیچ کار نمیتوانیم بکنیم. به زبان ساده تصریح کرد قرارداد را «من» بستم، شاه ایرانزمین اگر قرارداد را لغو کند، برایش افت تاریخی دارد، هیچکاری نمیشود کرد. ولی بالاخره قرارداد در چندمرحله مثل گلولهی برفی آب شد. اول امتیاز داخلی و آخر سر هم کل امتیاز لغو شد. لذا این روندی بود که در درون آن مردم به صحنه آمدند و عرصه از مردم سیاه شد، عرصهای که عریان بود و مردم فقط مورچهوار در این عرصه می آمدند و می رفتند. سروکارشان در بازاری، مسجدی و قهوهخانهای بود، اما عرصه سیاه شد. عرصه که سیاه شود دیگر نمیشود کاریاش کرد. عرصه سیاه شد و نقطهچینش زده شد، جنبش سازماندهی پیدا کرد، مطالبهای در درشکهی سازماندهی سوار شد و به جلو آمد و نهایتا ذهن و روان جامعهی ایران که کاملا قشر بسته بود و همه تصور میکردند که مجموعه حاکم را نمیشود هیچکاری کرد به این رسیدند که نه میشود کاری کرد. این «میشود کاری کرد» بشارت دوران به جامعهی ایران بود.
حفرهی پر ناشدنی؛ شکاف دولتـملت
وجه بعدی حفرهی پرناشدنی دوره بود. یعنی یک شکاف عمیقی بین دولت و ملت شکل گرفت. مستنداتی که از وزارت خارجهی انگلیس بعدا بیرون آمد (هر ۳۰ سال یک بار مستنداتشان را بیرون میدهند)، پیشبینی شده بود که در ایران بعد از اتفاق تنباکو شکاف عمیقی بین مردم و دولت بهوجود آمده که شکافی پرناشدنی است. این را هم فورریه به عنوان یک عنصر غیرسیاسی فرانسوی تصریح میکند و هم انگلیسیهای سیاسی تصریح میکنند، هم روسها تصریح میکنند و هم جلوتر خواهیم دید که ایرانیانِ صاحبفکر خارج از کشور یک تحلیل مستند و مکتوب دارند که حاوی نکات استراتژیک جدی است که جلوتر خدمتتان توضیح میدهیم. همه تاکید میکنند که حفره پر ناشدنی است. یک مکتوب هم سید جمال بعد از واقعه دارد که خطاب به علمای ایران مینویسد که دستاوردها را تحلیل میکند. یکی از دستاوردهایی که مورد تحلیل قرار میگیرد این است، میگوید بعد از تنباکو اتفاق مهمی افتاد، شما بینی استبداد را شکستید و پوزهی استبداد را به خاک مالیدید. این بینی شکستن و این پوزه به خاک مالیده شدن نشانگر این است که استبداد ایران، استبداد فرتوتی شده است. شکافی به استبداد فرتوت افتاده که شما میتوانید روی این شکاف کار کنید. سید خیلی دید استراتژیکی داشته است، این دره و گپ را دیده و گفته بروید روی این فعال شوید.
زمینهسازی تاریخی
دستاورد استراتژیک آخر جنبش تنباکو این بود که خودش یک حرکت تمامعیار نبود. قبلا خدمتتان عرض شد که استراتژیاش نقطهای بود و میگفت این قرارداد باید لغو شود. وقتی هم که قرارداد لغو شد، مثل کارخانهی شیر که اگر رفته باشید [دیدهاید]، شیر را میبرند در جوش ۱۰۰ درجه و یک لحظه میبرندش زیر صفر تا میکروبها کشته شود. اتفاقی که در تنباکو افتاد این بود که پتانسیل بیمهابایی آزاد شد و آخرش رهبری در کارخانهی شیر پاستوریزه بردش و انداختش در دمای زیر صفر و بنا نبود ادامه پیدا کند. نه تجار میخواستند ادامه پیدا کند و نه روحانیت داخل ایران و نه رهبری میرزا، هیچ کس انتظار و تمایل نداشت که حرکت ادامه پیدا کند. اما این حرکت زمینهساز حرکت بعدی شد. جلوتر خواهیم دید، همچنان که جنبش ۴۲-۳۹ جنبش کاملی نبود و نقایص تاریخی خاص خودش را داشت اما منجر به اتفاقات دههی ۵۰-۴۰ و بعد انقلاب شد، تنباکو هم منجر به زمینهسازی برای مشروطه شد. بعضی از حرکتهای تاریخی خودشان الگوی تمامعیاری نیستند اما زمینه میسازند، بومغلتان میاندازند و برای اتفاق بعدی زمین چمن میکنند. میشود گفت که تنباکو در حد ظرفیتهای تاریخی خودش زمینهساز جنبش مشروطه شد.
دستاوردهای اجتماعی
فهرست دستاوردهای اجتماعی کمتر و مختصرتر از فهرست دستاوردهای استراتژیک است.
شکستن بغض
دستاورد اجتماعی این است که بالاخره آن بغض شکسته شد. یک ابر غیر باروری ـبه لحاظ تاریخی در ایران همیشه بغض وجود داشته استـ بالاخره جرقهای میخورد و آن ابر میبارد. بغض شکسته میشود. شکستن بغض در ادبیاتِ شبنامهای، در دیالوگ زنان با کامرانمیرزا در میدان ارگ، در حلقهی مسلحی که گرد فالاسیری و تا حدودی گرد آقانجفی در اصفهان زده شد؛ اینها همه نشاندهنده و جلوهها و نمادهایی از شکسته شدن بغض است. بالاخره این بغض ترکید که خیلی مهم بود.
میدانی برای فرودستان
وجه دیگر میدانی است که برای فرودستان به وجود آمد. در جاهایی زارعین خردهپا به جنبش پیوستند، اقشار محروم و فرودست شهری به جنبش پیوستند. میدانی شد برای بروز و ظهور فرودستانی که اساسا جایگاهی در میدان تحت سیطرهی استبداد مطلقهی قاجارها نداشتند.
شکفتن مفهوم؛ منفعت صنفی
وجه بعدی شکفتن یک مفهوم در ایران بود. برای اول بار منفعت صنفی به ادبیات سیاسی-اجتماعی ایران وارد شد. قبل از آن کمتر این اتفاق را داریم که منفعت یک صنف به خطر بیفتد، به خطر افتادن منفعت را تئوریزه کند، رویش ایده سوار کند، نیروهای اجتماعی غیرسیاسی را به عرصه بکشد و سیاسی کند، به منفعت صنفیاش دوز و بار و وزن مخصوص اجتماعی بدهد و روی آن جنبشی سوار شود. این منفعت صنفی اتفاق مهمی است که در ایران برای اول بار افتاد. همچنان که در عرصهی استراتژیک مفهوم ملت و جمهور برای اول بار شکفت و از زبان مستبدترین فرد ایران که ناصرالدینشاه بود، بیان شد اینجا مفهومی شکفت که میشود گفت شکوفاتر از مفهوم ملت بود. یعنی کاملا غنچهها باز شد و برای اول بار در ایران روی منفعتِ صنفی یک حرکت اجتماعی-سیاسی گسترده سوار شد.
تجمیع ظرفیتها
وجه بعدی تجمیع ظرفیتهاست. قبلا دیدید و الان هم اشاره کردیم که تجار به لحاظ ذکاوت و شم اقتصادی که داشتند، زودتر از همه مساله را گرفتند. به شاه متوسل شدند جواب نداد، امینالضرب وساطت کرد، جواب نداد. ملکالتجار وساطت کرد، جواب نداد. از حاکمیت جواب نگرفتند، خواستند جواب را از روحانیت بگیرند. روحانیت را به صحنه آوردند، مجموع اینها مردم را به صحنه آوردند. تجمیع ظرفیتی برای اول بار صورت گرفت. قبل از آن روحانیت به عنوان قطب فکریـمذهبی و تجار به عنوان قطب صنفی مستقلا توان جنبش و به صحنه درآوردن مردم را نداشتند. ظرفیتی از پتانسیل مردم، از ظرفیت و برد فتوای روحانیت و از ذکاوت و سازوکار تشکیلاتی تجار تجمیع شد. تجمیع ظرفیت اتفاق مهمی بود که میشود دستاورد اجتماعی تنباکو تلقیاش کرد.
ظهور عملی نهاد مرجع
وجه بعدی این است که برای اول بار در ایران یک نهاد مرجع غیرحاکمیتی ظهورِ عملی پیدا کرد. تا قبل از آن، روحانیت نهاد مرجع فکری سنتی بود. مرجع تشرع بود، مرجع صدور حکم و فتوای شرعی بود. ولی اینجا یک نهاد مرجعی در صحنهی اجتماعی ایران بهوجود میآید که در جای خودش مثبت است. یعنی بالاخره یک موازنهی قوایی در مقابل استبدادی که حاضر نبود هیچ چیزی را در عرصهی حقوقی به مردم عطا کند، [ایجاد شد]. ظهور عملی نهاد مرجع در جای خودش اتفاق مثبتی بود. اگر بخواهیم با نگاه امروزی بررسی کنیم، شاید تصریح شود که ایکاش این نهاد هیچ وقت شکل نمیگرفت ولی با نگاه تاریخی اگر نگاه کنیم، اتفاق مثبتی بود.
کارسازی نهادهای عرصهی عمومی
وجه بعدی به لحاظ اجتماعی این بود که نهادهای عرصهی عمومی ایران سازوکار جدی پیدا کردند. مسجد، قهوهخانه، میدان، راستهی بازار، طاق ضربیِ زیرگذر و... در حرکت تنباکو محل تجمع شدند. جنبش تنباکو نهاد تشکیلاتی نداشت ولی از عرصهی عمومی حداکثر استفادهی تشکیلاتی به عمل آمد. این حداکثر استفادهی تشکیلاتی را هم روحانیت رهبریکننده کرد و هم طبقه استارتر و آغازگر که تجار بودند. یعنی از بضاعتهای موجود عرصهی عمومی حداکثر استفاده تشکیلاتی صورت گرفت.
دستاوردهای سیاسی
سیاسیشدنها و گسترش عرصهی سیاست
روند سیاسیشدنها را ما شاهد و ناظر هستیم. یک صنف سیاسی شد، یک صنفِ مذهبی سیاسی شد و مردم هم سیاسی شدند. یعنی تا قبل از این، عرصهی سیاست در ایران صرفا مختص نخبگان بود؛ شازدهها و سفرا و پیرامون حاکمیت و قدرت. یک صنف سیاسی شد، زیرطبقهی صنف که خردهفروشها بودند سیاسی شدند و کار سیاسی و تشکیلاتی کردند. روحانیت سیاسی شد، مردم هم برای اول بار یک میدان بازی سیاسی پیدا کردند. سیاسی شدنها و گسترش عرصهی سیاست به لحاظ سیاسی اتفاق مهمی بود که برای اولین بار اتفاق افتاد.
رخنمونی عنصر اصطکاک
وجه بعدی این بود که عنصر لمس و اصطکاک برای اول بار به وسط آمد. قبلا اشاره شد که آنچه دربارهی استبداد مطلقه در ایران گفته میشد، بیشتر محصول پردازشهای روشنفکران و منورالفکران دوره بهخصوص سید جمال بود که با کینهای که نسبت به عنصر استبداد مطلقه داشت، این پردازش تحلیلی را عمیقتر میکرد؛ استبداد این است، ساختار و ابعادش این است و جانِ جامعه را میگیرد. سید در ادبیاتش تصریح میکند که استبداد مطلقهی ناصری رَمق و جان ملت ایران را گرفته است. اما اینها همه تحلیلهایِ از جنس ذهن بود. درست است که با عین هم ارتباط داشت، اما وقتی مردم لمس کردند، [شناخت صورت گرفت]. پروسهی لمس و اصطکاک خیلی مهم است، بدون لمس و اصطکاک نمیشود به شناخت عینی نائل آمد. در بحث شناخت هم این هست، مجموعهی دانشمندان فیزیک و فلسفهای که صرفا خواستند از کانال ذهن جهان را تبیین کنند کمتر موفق بودند، اما آنهایی که تا حد امکان پروسههای لمس و اصطکاک را در آزمایشگاه علمی یا سیاسی و اجتماعی طی کردند، تبیین جهانشان بسیار واقعیتر از تبیین جهان فلاسفه و اندیشمندانی است که در پروسهی زندگی خصوصی و اجتماعی هیچ لمس و اصطکاکی را طی نکردند. بالاخره پوست باید ضخیم بشود، باید چروک شود، باید ترک بخورد و رگ و ریشه داخل خودش پیدا کند. در ایران میگویند روحانیت نورانی است، نورانی بودنش به خاطر این است که در پروسهی تولید مشارکت نداشته است، پروسهی لمس و اصطکاک را طی نکرده، این است که دستش سفید میماند. بالاخره دست نیروهای کارگر اجتماعی که روشنفکران مسئول هم بخشی از آنها بودند و میتوانند باشند، پروسهی لمس و اصطکاک را طی میکند و شناختی که تحصیل میشود، شناخت واقعیتری است. شناخت از استبداد، شناخت از روحانیت، شناخت از حاکمیت قاجار، شناخت از طبقهی آغازگر که صنف تجار توتون و تنباکو بودند، در پروسه اصطکاک رخ نمونی پیدا کرد. اگر پروسهی لمس و اصطکاک نبود، همه به انتشار اطلاعیه بسنده میکردند، خصلتی که روشنفکران الان هم دارند. فکر میکنند با ادبیات زیراکسی جهان کن فیکون میشود. این ویژگی در روحانیت هم هست که بیانیه بدهد؛ تکلیف است این چنین کنید و تکلیف است آن چنان کنید. صرفا با تکلیفخوانی و حرکتِ بروکراتیک و شبنامه و روزنامه صادر کردن که اتفاقی نمیافتد. نمیگوییم لازم نیست اما کافی هم نیست. [در جنبش تنباکو] میدان و گذری باز شد، مسجدی پر شد، راستهبازاری از مردم سیاه شد و... پروسهی لمس و اصطکاک دستاورد سیاسی دوره بود.
سیاسیشدن عامل اقتصاد و عنصر صنفی
وجه بعدی این است که تقریبا برای اول بار در تاریخ نزدیکدست ایران، عامل اقتصاد تبدیل به یک عنصر سیاسی میشود. عامل جنبش، عامل اقتصادی بود. اتفاقی در یکی از حوزههای اقتصاد رخ داد. در یکی از زیربخشهای زراعت و صادراتِ مبتنی بر آن، اتفاقی افتاد که آن اتفاق تبدیل به یک حرکت سیاسی شد. در ایران این کمتر سابقه داشت. سیاسیشدن عنصر اقتصادی و مکمل آن عنصر صنفی که پیشتر توضیح داده شد و الان فرصت نیست بیشتر روی آن مانور دهیم.
بحراندار شدن ساختار سیاسی
وجه دیگر اینکه ساختار سیاسی بحران پیدا کرد، قبل از آن تا به حال بحرانی اینچنینی پیدا نکرده بود. تحلیلگرهای اجتماعی دوران ناصرالدینشاه را دوران ثبات در ایران تلقی میکنند. یک حاکمیت ۵۰ ساله که مورد تعرض هم قرار نمیگیرد. اما در تنباکو این ساختار سیاسی پوسیدهی کپکزدهی کرمگذاشته بحراندار میشود و ترکهایش باز میشود. بحران را امینالسلطان درک میکند، امینالدوله که یک تیپ نسبتا فکری است، درک میکند. بعد از واقعهی تنباکو یک دیالوگ بین امینالدوله و ناصرالدینشاه وجود دارد که خیلی تاریخی است. امینالدوله شاه را خطاب قرار نمیدهد ولی مخاطب غیرمستقیمش شخص شاه است. میگوید حاکمیت کاری کرد که هیچ منفذ و روزنهای برای مردم باقی نماند. تحلیل کیفی و تاریخیای دارد، میگوید چون منفذی باقی نماند، مردم به روحانیت متوسل شدند. غیرمستقیم خطاب به شاه میگوید که تو روحانیت را تبدیل به یک مرجع سیاسی در ایران کردی؛ درک بالایی داشته است. پیگیری دیالوگهای درونی که حالا جز مکتوبات و مستندات هم هست، خاطرهها، بهخصوص دستنوشتههای فورریه و وزیر مختار وقت انگلیس در ایران، نشان میدهد که در ساختار سیاسی بحران بهوجود آمده است. اشاره کردم که فورریه در خاطراتش میآورد این ناصرالدینشاهی که همیشه شاداب بود و بخشی از وقتش در حرم بود و بخشی را قدم میزد و بخشی هم عیش و نوش و خوردن بود و اوقاتش را اینطور پر میکرد، در بحران تنباکو همیشه افسرده بود. میرفت در صاحبقرانیه که آن موقع یک کاخ خالی بود. بحران ناصرالدینشاه را خیلی خوب نشان میدهد؛ یک جا آرام نمیگرفته، میرفت سوار درشکه میشد و از این قصر به آن قصر، از این جا به آنجا، از ییلاق به قشلاق و آرام و قراری نداشت. مردی که تا آن زمان ۵۰ سال را در ایران بیبحران [طی] کرده بود، هر وقت هم بحرانی پیدا میشد مثلا برخوردی که با امیرکبیر کرد، با تصمیم خونین مساله را حل میکرد.
پس راندن استبداد–استعمار
نهایتا پسراند استبداد است که قبلا کامل توضیح داده شد و تکرار مکررات نشود.
دستاوردهای تشکیلاتی
اعلام ظرفیتِ سازمانی
اما دستاوردهای تشکیلاتی؛ مردم برای اول بار در ایران ظرفیت تشکیلاتیشان را اعلام میکنند. در همه دورانهایی که فکر میشود ظرفیت تشکیلاتی وجود ندارد، ظرفیت تشکیلاتی نهفته وجود دارد. عنصری وجود ندارد که آن ظرفیت را تشخیص بدهد و بسیجش کند. الان به نظر میرسد که جامعه ایران جامعهی غیرتشکیلاتی است، این در نگاه اول درست است. اما وقتی مثالا پدیده گلدکوئست را ببینید، وقتی پدیده تشکیلات مخفی نسل نو را در خانهها و مجموعهها و کوه و تالارها نگاه کنید، میبینید که ظرفیت تشکیلاتی جدی وجود دارد. چندوقت پیش در کوه چند تا اتوبوس ایستاده بود که از کرج و شهریار و حصارک بودند، وقتی میرفتی بالاتر جمعیت انبوهی بود که گلدکوئستیها بودند. مثل دوران انقلاب که کُپه کُپه روی کوه تشکیل میشد، کپه تشکیل شده بود و سرتیمها روی اعضا فعال شده بودند و سرتیم بالاتر هم در ارتفاعی ایستاده بود و سازماندهی میکرد. کاملا سازماندهی کار تشکیلاتی شده بود. در دورهی قاجار هم که همه فکر میکردند ظرفیت تشکیلاتی وجود ندارد، به محض اینکه توپ تحول به داخل میدان ایران افتاد، ظرفیتهای تشکیلاتی بروز و ظهور پیدا کرد. تاجرها، بنکدارها و زیرمجموعهی آنها که خردهفروشها بودند، خیلی سریع بازار را سازماندهی کردند. در ادبیات، متعجبانه برخورد شده که مکتوبات بازار و بهخصوص مکتوبات روحانیت در حداقل زمان ممکن [پخش میشد]، پیام میرزا یک صبح تا ظهر در تمام ایران منتشر شد. الان عصر ارتباطات است و اینترنت و اساماس هست، آن موقع که این چیزها وجود نداشته ولی سازوکار تشکیلاتی عمل میکند. حتی سازوکار تشکیلاتی لمپنها عمل میکند. لوطیها جاهایی میداندار میشوند و در رادیکالیزهکردن به سهم خودشان نقش ایفا میکنند. ظرفیتهای تشکیلاتی اعلام موجودیت میکنند.
تودهی بیشکل قابل سازماندهی
وجه بعدی این است که برای اولبار اصطلاح جامعهشناسی تودهی آمورف و بیشکل در ایران مطرح میشود. تودهای میآید که ابتدا بیشکل و آمورف است اما قابل سازماندهی است. بخشی از این سازماندهی را روحانیت [اجرا] میکنند و بخشی را تجار؛ تودهی آمورف در ایران وسط میآید.
خودانگیختگی تشکیلاتی
وجه بعدی خودانگیختگی تشکیلاتی است یعنی تشکیلات روحانیت، بازار، لوطیها و زنان جلسهای عمل میکند. تشکیلات زنان جلسهای به سهم خودش در مواجههی زنان با حاکمیت وکامرانمیرزا نقش ایفا میکند.
میدانِ عملِ سازماندستاوردهای واقعاً موجود
وجه بعدیِ دستاوردهای تشکیلاتی این است که میدان عمل برای سازمانهای واقعا موجود پیدا میشود. دو سازمان واقعا موجود، وجود داشتند که هیچوقت بروز و ظهور سیاسی نداشتند. یکی سازمان واقعا موجود بازار بوده که گفتیم یک طبقهی مطبّق سهگانه بود؛ ملکالتجار و بعد تجاری مثل امینالضرب و ذیل آنها تجار بزرگ و بنکدار و بعد هم خردهفروشان بازار عمل میکنند. سازمان روحانیت، مرجع اعلم و مراجع محلی و بعد سازمان وعاظ عمل میکنند. دو سازمان واقعا موجود بودند که سریع خودشان را پیدا میکنند و سریع با شرایط سازگاری میکنند و میدان عمل را به خودشان اختصاص میدهند.
سرعت تشکیلاتی نهادهای سراسری
وجه آخر هم سرعت تشکیلاتی نهادهای سراسری است. یعنی در شرایطی که در ایران تصور عمومی این بوده که سازوکار تشکیلاتی وجود ندارد اما جنبش بسیار سریع عمل میکند. بسیار سریع کار اطلاعرسانی را انجام میدهد و بسیار سریع تشکیلاتی میشود. سرعت تحرک تشکیلاتی در جنبش تنباکو میتواند محل پژوهش و تحقیق جدی باشد که از حوصلهی بحث ما خارج است.
کاستیها و ناکامیها
وجه آخر کاستیها و ناکامیهاست. من سعی میکنم [سریع] بحث را جمع کنم.
فقدان نگرش جامع؛ بریدگی ربط جزء و کل
مهمترین مشکل بریدگی رابطهی بین جزء و کل بود. یعنی رهبری این حرکت و نیروی آغازگر عنایتی به کل نداشتند. نیمقرن قبل از تنباکو اتفاقاتی در ایران افتاده است، قراردادهای مصادرهگونهای منقعد شده و اتفاقات مهمی افتاده است [اما] صرفاً نقطهی تنباکو دیده شد. نمیتوانیم به تجار حَرَجی وارد کنیم، به آنها این انتقاد را میتوانیم وارد کنیم که چرا به فروپاشی سایر بازارها حساسیت نشان ندادند و [فقط] روی فروپاشی بازار ملی و محلی خودشان حساس شدند ولی بازارهای دیگری هم در ایران از قبل فروپاشیده بود. بازار دید کلان نداشت، عمل کلان هم نداشت. روی یک نقطه ایستاد و آن نقطه هم که حل شد، رفت؛ روحانیت هم به همین ترتیب. مجموعه نیروهای پیشبرنده، اعم از رهبری و نیروی استارتر و آغازگر نگرش جامعی نداشتند ولی این نگرش جامع را آموزگارهای حرکت داشتند؛ سید داشت، منورالفکرهای بیرون از ایران هم داشتند.
قناعت تاریخی
رها کردن نیروی متراکم
وجه بعدی، قناعت تاریخی بود. یعنی همین که قرارداد لغو شد، مثال همان شیر پاستوریزه است که رهبری از جوش ۱۰۰ درجهی به زیر صفر رساندش، آنجا میکروب کشته میشود، اینجا پتانسیل از بین میرود. آخرین بیانیهی میرزای شیرازی خیلی تاریخی است؛ در پاراگراف آخرش عنوان میکند ائمهی جماعات که در این دوروزه به مسجد نرفتهاند ـدو روز قبل از لغو قرارداد بهطور کاملـ فورا به همه اطلاع دهند و به منبر روند و برای «وجود مسعود اعلی حضرت همایونی اجدالله جیش هو و جدالله عیش هو» دعا کنند. یعنی جنبشِ جوشان، اینطور دَمان میشود! قناعت تاریخی [یعنی] قرارداد لغو شد، خوب لغو شد [تمام]! در مرحلهی بعد از قرارداد، خیلی ظرفیت سرنگونی وجود نداشت، جلوتر رفتن هم خیلی ظرفیتش وجود نداشت، اما حداقل رهبری میتوانست نیرو فشار این پتانسیل را ببَرد روی مسالهی غرامت؛ یعنی با آن برد اجتماعی که وقتی در آستانهی تبعید آشتیانی بروز و ظهور پیدا کرد و اصلا شاه از تبعید صرفنظر کرد و کامرانمیرزا آمد به زنها اعلام کرد تبعیدی در کار نیست و بعد از شکل گرفتن شایعهی حکم جهاد، میشد غرامت منتفی شود. خیلی مهم بود در تبریز حول میرزا جوادآقا تبریزی یک حلقه مسلح ۲۰ هزار نفری تشکیل میشود. نمایندهی ناصرالدینشاه که برای مذاکره با تمهیدات و لطایف الحیلی به شهر میرود، اینقدر فضا سنگین بوده که وقتی میرود پیش میرزا جوادآقا تبریزی مذاکره کند، سلام و علیک و خلعت را تحویل میدهد و بیرون میآید. اصلا فضا برای مذاکره و اینکه دست از خواستههایتان بردارید وجود نداشته است. با این رادیکالیسم آخر سر چه معاملهای میشود؟ روحانیونی که میتوانند بازهم مروج باشند بروند دم مسجد دعا کنند برای وجود اقدس همایونی! این یعنی پتانسیل دیگر به صندوقخانه برود. اول انقلاب ۵۷ هم یک تلقی بود، یک تلقی خیلی بروکراتیک؛ آقا انقلاب شد حالا همه بروند در ادارات. این [انقلاب] محصول یک حرکت تاریخی بوده است، خونی بوده، چیتگری بوده، اعدامی بوده، شکنجهای بوده، حسینیهای بوده، دمِ گرم شریعتی بوده و حتی خود خمینی ضدظلمی بوده، یک اتفاقاتی افتاده و یک پتانسیلی ایجاد شده، حالا بیایی بگویی حاکمیت قبلی سرنگون شد، همه بروند کار اداریشان را بکنند؛ همه بروند کرکرهها را باز کنند. این اتفاق ۸۰-۷۰ سال قبل از انقلاب ایران در تنباکو هم رخ داد، رهبری با پتانسیل این کار را کرد.
بیاعتنایی به ضمانت عدم تکرار
لذا آن نیروی متراکم یک دفعه رها شد. نیروی متراکمی که میتوانست بخشی از تضمینها را در ایران برقرار کند. مثلا چه ضمانتی هست که چنین قراردادی دوباره تکرار نشود؟ رهبری و حتی نیروی آغازگر میتوانستند سازوکاری برای نیروی اجتماعی مردمی تمهید کنند که از این به بعد امکان قرارداد مجدد منتفی شود. ولی دیدیم ۸-۷ سال بعد از تنباکو، «قرارداد دارسی» در ایران بسته شد. کل نفت را آمدند گرفتند ۱۶ سِنت و ۵۰ سال ۱۶ سنت میدادند. این اتفاق تکرار شد که اِشل[۵] آن از تنباکو خیلی بزرگتر بود. نمیشود گفت تنباکو یک سرمایهی ملی بود، بخشی از بازار و نیروی کار را در بر میگرفت ولی نفت با کل اقتصاد ایران پیوند خورد****.
جمعبندی ناظران، فقدان جمعبندی حاضران
وجه بعدی که خیلی مهم است، این است که ناظران جنبش تنباکو جمعبندی داشتند اما حاضران جمعبندی نداشتند. حاضران چه کسانی بودند؟ روحانیت و بازار؛ جمعبندی ثبت و نوشتهشدهای [از این دو] وجود ندارد. اما ناظران جمعبندی داشتند و به نظرم هم جمعبندیها مهم بود. یک جمعبندی را سیدجمال دارد که به نظرم کیفی است. قبلا هم عنوان شد که سیدجمال توان درک بسیار جدیای دارد، زود مساله را درک میکند و زود جمعبندی میکند؛ چه مسالهی فکری باشد و چه سیاسی و اجتماعی. وقتی تنباکو را مشاهده کرد ـ دور از ایران بودـ نامهای نوشت به علمای ایران، خطابش صرفا میرزا نیست و چندتا نکتهی کیفی و سرپل استراتژیک را توضیح میدهد. خطاب به علما میگوید بدانید که یک موازنهای بین حکومت و علما برقرار شده است، یعنی دیگر حکومت، حکومت تُرکتازی نیست. یک نیرو در مقابلش قرار گرفته است، شما از نیرو شدن خودتان حداکثر استفاده را بکنید. میگوید [الان] قطبی شدهاید. وجه دیگر هشدار میدهد که به دورخیز استبداد برای سرکوب مجدد هشیار باشید. وجه بعدی خیلی مهم است؛ روی این دست میگذارد که این حاکمیت قاجار ـنه با ادبیات امروزی، بلکه با ادبیات خودش هم کلمهی توسعه را به كار میبردـ حاکمیت توسعهای نیست. خیلی حرف کلیدی است [آن هم] در آن موقع؛ میگوید این حاکمیت، حاکمیت توسعهای نیست و منافع ملی اقتصادی ایران را تعقیب نمیکند، با این تعیین تکلیف بکنید و نگذارید قدرت مانور مجددی پیدا کند. یک نکتهی دیگر هم هست که طرح شعار سرنگونی میدهد. حالا در جمعبندی میگوییم که ظرفیت سرنگونی قاجارها در آن دوران وجود نداشته است. ولی میگوید استبداد را ترَک دادید، بینیاش را به خاک مالیدید و خوندماغش کردید و میتوانید برش دارید. پشت سرش توضیح مشی میدهد. در آن دوره این خیلی مهم است، تاکید میکند و میگوید که من نمیگویم با سازوکار نظامی ناصرالدینشاه را بردارید، با همین توان تودهای عمل کنید. یعنی در حقیقت از طریق مشی نسبتا مسالمتآمیز با جانمایهی تودهای؛ صحنهی جامعه که سیاه شده، با همین صحنهی سیاه، آرامآرام استبداد را به ته ببرید، گلویش را بفشرید و با او تعیین تکلیف کنید. آخر جمعبندی را اینطور تمام میکند، میگوید ضربه را زدید، فرصت را فرّار نکنید. این خیلی مهم است، در حالیکه رهبری و آغازگر این کار را کرد، ضربه را زد و بعد گفت آقایان خسته نباشید، همه بروند سرکار خودشان! همهی ظرفیتها را ولو کنید در شرایط، از ایوان تاریخ پایین بریزید و هرکس برود سرِ کار خودش و تجار هم دوباره به منافع صنفی خودشان برسند. عملا این اتفاق افتاد.
وقتی میگویم ناظران جمعبندی دارند، [یعنی] فورریه با اینکه پزشک است و عنصر سیاسی نیست جمعبندی دارد. انگلیسیها جمعبندی دارند، روسها جمعبندی دارند، حتی خود ناصرالدینشاه جمعبندی دارد که دفعهی دیگر اشاره میکنیم. حرکت را یک مقاومت مدنیِ بدون آنتاگونیسم تلقی میکند. با ادبیات خودش میگوید این یک شورش خفیه بود. ناصرالدینشاه هم جمعبندی دارد اما رهبری و عملکنندگان جمعبندی ندارند. یک سند هم مال ایرانیان خارج از کشور است، سندی کیفی است. آنها هم جمعبندی میکنند و در جمعبندیها به چند عنصر کیفی اشاره میکنند، جامعهی ایران جلو آمده، با به صحنه آمدن روحانیت صاحب یک قطب و مرجعیت سیاسیشده، تجار دارای ذکاوت تاریخی بودند و مردم توان تشکیلاتی دارند. تحلیل خیلی شستهرفتهای را ایرانیان خارج از کشور خطاب به علما و فعالان داخل عرضه میکنند. ناظران جمعبندی دارند، حاضران و عملکنندگان فاقد جمعبندی هستند.
رها شدن یک تجربهی موفق صنفی
آخرالامر هم این است که یک تجربهی موفق صنفی رها میشود. ما چند تا موج صنفی در ایران داریم. یکی همین تنباکو است که صنف میآید و روی منافع صنفیاش سازوکار سیاسی میسازد. یکی دو دهه بعد، اسلامیها میآیند کار صنفی میکنند. دورهی بعد، پس از مشروطه است، دوران بعدی هم دورهی ملیشدن صنعت نفت و دههی ۲۰ است. اما چون این تجربهی اول جمعبندی نشد، شکل و نهاد و نقب پیدا نکرد، [مدام] تجربهها تکرار میشود، سرکوب میشود، تکرار میشود، سرکوب میشود. تا جایی که الان راننده اتوبوس در نوع خودش دارد تجربهی تاجر و بنکدار تنباکو را تکرار میکند، معلم هم همین را تکرار میکند، استاد دانشگاه هم که استقلال مدیریتی میخواهد، همین را تکرار میکند. این تجربههای صنفی دانهی تسبیح نشد تا در یک نخ برود و جمعبندی بشود. آن تجربهی اول خیلی مهم بود که جمعبندی بشود. چطور شد که یکباره یک جماعت حداقل ـهمهی تجار که درک نکردند؛ امینالضرب و ملکالتجار سریع گرفتند، در بوشهر یک تاجر محتوای قرارداد را سریع گرفت، ۵-۴ نفر سریع گرفتندـ ایدهشان را منتشر کردند، روحانیت را کشیدند، مردم را کشیدند و نهایتا یک جنبش اجتماعی راه انداختند. ولی تجربهی موفق صنفی نه توسط صنف آغازگر جمعبندی شد و نه توسط دیگران، رها شد و رفت.
پرسش و پاسخ
* یک محور از حرفهایتان این بود که روحانیت آموزش دید اما آموزش نداد. به ذهن من میرسد که برای آموزش دادن یک بینش لازم است و یک روش. آیا اصولا نگاهی که روحانیت به مردم دارد و نحوهی نگرش مرجعـمقلدی، با آموزش متدیک میتواند همخوان باشد؟ تاکید من بر روی نوع نگاه مرجعـمقلدی و عوامالناسی است.اینکه جرقههایی زده شده، نمیتواند جوابگو باشد.
نکتهای که شما میگویید درست است. یعنی در نوع تلقی و انگارهها و متدِ برخورد مهم است که اصلا اعتقاد به رابطهی آموزشی داشته باشی یا نه! همانطور که گفتید نوع نگاه روحانیت بهخصوص درآن دوره ـالان بالاخره هم تجربه بیش از ۱۰۰ سال به آن منتقل شده و هم برخی چیزها بَر آنها تحمیل شده و برخیها هم مثل همه نیروها آموزش گرفته استـ آموزشی نبوده ولی میبینیم چند سال بعد که مشروطه به وجود میآید، روحانیونی هم هستند که با مردم رابطهی آموزشی برقرار میکنند. مثلا «آخوند خراسانی» عنصر آموزشی دارد، «نائینی» عنصر آموزشی دارد و میآید روی الگوی حکومتی و عناصر جمهوریت کار میکند، حقوق ملت را مطرح میکند. آنها هم برخاسته از ساخت حوزوی بودند ولی در مشروطه بخشی از روحانیون این ظرفیت را دارند که کار آموزشی بکنند و بخشی از آموزشهایی هم که میدهند از بخشی از آموزشهای روشنفکرها و منورالفکرهای دوره کیفیتر است و این مهم است. یعنی آخوند خراسانی هم از دل همان حوزهای درآمده که میرزا درآمده، نائینی هم به همین ترتیب. اینجا باید این دقت را داشت که در تنباکو رابطهی آموزشی برقرار نشد ولی در مشروطه این رابطهی آموزشی برقرار شد. در نهضت ملی جاهایی رابطهی «کاشانی» با مردم رابطهی آموزشی شد. در ۳۰ تیر نقش کاشانی نقش آموزشی بود. آموزش داد که استبداد را میتوان عقب راند و حرکتِ در حال از دست رفتن را میتوان دوباره احیا کرد.
نمونههای روز هم هست. مثلا آقای منتظری هم یک عنصر سنتی حوزه است؛ درس حوزوی خوانده، پیرامون دارد، وجوهات میگیرد، شهریه میدهد، درس دارد و... . اما بالاخره عنصر آموزشی هم در ایشان بوده، حرکتی که سال ۶۸-۶۷ کرد، در نوع خودش حرکت آموزشی بود. آموزش مواجهه با حاکمیتِ شکلگرفته را داد و نفر تربیتشده هم دارد. همین آقایانی که به عنوان روحانیون نواندیش مطرح هستند مثل آقای «کدیور»، «قابل»، «ایازی»، «متقی»، «کاملان» و...، اینها همه در حوزهی آموزشی آقای منتظری بودند که یک فکر اجتماعی نسبی و یک میل به تفقُه جدید دارند. یا تیپی مثل «آقای باقی»، طلبهای بوده و آنجا درس خواندهاست. روحانیون به رغم اینکه نگاهِ از بالا دارند، تکلیفی به مسایل نگاه میکنند ، بکن نکن میکنند و مبصرگونه با تودهها برخورد میکنند؛ بخشی توانستهاند رابطهی آموزشی برقرار کنند و کادرسازی هم توانستهاند بکنند. کادرسازی که الزاما کادرسازی روشنفکری و کلاسیک نیست. یک آخوند هم میتواند کادرسازی بکند. کما اینکه جلوتر که برویم، میبینیم. مثلا آقای خمینی هم در حد خودش کادرهایی ساخته است. کادرسازی نه به این مفهوم که قرنطینهای باشد، خانه تیمیای و۱۲ ساعت مطالعهای باشد. ولی اینها در همین درس سطح و خارج خودشان، درس کلام و اصول خودشان، روشی که به نظرشان میرسیده و محتوا و اسلوب را انتقال دادهاند. مثلا فرض کن یک آقای منتظریای از این پروسه بیرون آمده که از پیرامون آن هم یک آقای کدیوری بیرون آمده است. اینها را باید نگاه کرد.
***
* ضمنا این دید عوام کل انعام در روحانیت هنوز هم به قوت باقی است و نمیتواند آموزشی باشد.
آن روحانیتی که شما میفرمایید بالاخره همانطور ما که مکلا و غیر ملبسیم (از نظر انسان نگاه کنید نه از منظر طبقه و صنف) امکانی برای تحول داریم، آنها هم برای تحول امکان دارند. مهم این است که چقدر توانسته یا خواسته باشند از این امکان استفادهی اجتماعی برای رشد و ارتقای خودشان کنند. من تصور میکنم بخشی از الزامات دوران جدید به روحانیت تحمیل شد و بخشی هم ضمن اجرا (الان ۳۰ سال است دارند کار اجرایی میکنند) [آموخته شد]. الان با بخشی از کارشناسان نمیتوانند آن رابطه را برقرار کنند چون به آنها نیاز دارند. با یک کارشناس پولی و مالی که این توان را دارد که مثلا راهحل کنترل امواج تورمی را بدهد یا حجم پول را تعیین کند، خیلی نمیتوانند [رابطهی عوام کلانعام داشته باشند]. ممکن است پسِ ذهن خودشان رابطهی مسلط و تحت سلطه داشته باشند، ولی الزامات دورهی جدید یک مقدار شرایط را به آنها تحمیل کردهاست. بعضیها هم در سیر خودشان به رابطهی برابر رسیدهاند. بخشی این توان را داشتهاند که دیدگاههای خودشان را ارتقا بدهند و روشهای خودشان را تصحیح کند. همانطور که با روشنفکرها نمیتوان به عنوان یک کل تمامعیار برخورد کرد و میشود آنها را آنالیز کرد، در صنوف مختلف هم همین است. بخشی از روشنفکرها هم هستند که نه تنها مردم بلکه خدا را هم بنده نیستند و کاملا خودشان را مستغنی میبینند، مثل بخشی از روحانیت. یک مکانیکی هست که هیچ چیز به شاگردش منتقل نمیکند و شاگرد هم حرف بزند قلم و چکش برایش ول میدهد، یکی هم هست که ضمن کار میرود آموزش نرمافزار هم میبیند و مثلا میتواند اسکانیاهای جدید را هم که ساختش کامپیوتری است، تعمیر کند. این در همه جا و در هر صنف و قشر و طبقهای هست. بخشی آموزشی هستند و هم میتوانند آموزش دهند و هم میتوانند آموزش بگیرند. روحانیت را هم باید اینطور دید. فرض کنید [بهطور] شکلی هم که شده، کامپیوتر به حوزه رفتهاست. الان شما نگاه کنید همه تفسیرها سیدی شدهاست و بخشی از این طلبههای جوان به نرمافزار روی آوردهاند. یک اتفاقات زیرین هست که باید دید وگرنه اگر روحانیت را هم بخواهیم صرفا یک باکس تلقی کنیم که در این باکس هیچ عنصر حیاتی و بالنده وجود ندارد، در تحلیل استراتژیک، آدم یک مقدار به خطا میرود. فرض کنید عناصری از اینها بیرون آمدهاند که جهان را درک میکنند، رابطهی برابر را قبول میکنند، دارند روشمند میشوند و... . چنین موجی در طلبههای جوان هست اما چون ما با آنها خیلی ارتباط نداریم و یک دافعهی غلیظ ضد روحانیت در آحاد جامعه بهخصوص روشنفکران وجود دارد، این رگهها دیده نمیشود. در حالیکه همچنان که اقشار دیگر را آنالیز میکنیم، باید آنها را هم آنالیز کنیم. من اینقدر میفهمم.
***
** اشاره کردید که سید در مکتوباتش از ملت نام میبرد و هویتی برای مردم قائل است، منتهی به نظر می رسد که این ملت صرفا یک خطاب است، چون همانجا به میرزای شیرازی تاکید میکند که اگر شما حرکت کنید، عوام هم پشت سر شما میآیند. این نگاه هم با بینش لازم برای آموزش نمیخواند که باید هویتی برای فرد قائل شد.
سیدجمال صرفا شفاهی کلمه ملت را به کار نبرده است. نگاه بکنید در اولین سرمقالهی عروﺓ الوثقی تاکید میکند بر پاک کردن لوح عقول امم (امتها؛ توده را در نظر دارد) از زنگار خرافه؛ [آنقدر] روی بیدارسازی مردم تاکید میکند که اسمش را «بیدارگر اقالیم قبله» قرار دادند. یعنی در حد توان خودش سعی کرد مردم شرق را بیدار کند. لذا [وقتی] میگوید ملت، با خودش یک بار و وزن مخصوص حمل میکند، یعنی مردمی که صاحب یک هویت حقوقی شدهاند و صاحب آگاهی هستند و حقوقی دارند. به نظر من صرفا شفاهی کلمه ملت را بهکار نبردهاست و در حد خودش سعی کرده یک مایه مفهومی به کلمه ملت بدهد.
***
*** چه شرایطی به وجود میآید که زنان میتوانند ساختارهای تنگ را بشکنند و به میدان بیایند؟
در شرایط دگرگونی کسی از کسی مجوز نمیخواهد. شرایط به سمت تغییر برود، هر قشر، صنف، جنس، طبقهی اجتماعی و جنسی تمایل خودش را نشان میدهد. یعنی شرایط ملتهب میشود و به سمت دگرگونگی میرود (انسان نوعا تمایل دارد مشارکت داشته باشد در روندی که آغاز شده است) حرکت خانمها را هم باید اینطور دید؛ نه کسی به آنها مجوز میداد و نه آنها از کسی مجوز گرفتند. شرایط که ملتهب شد، مثل همه، آنها هم بیرون آمدند. یعنی شرایط کمک کرد که از منزل بیرون بزنند.
***
**** از زمانی که قرارداد مساله شد تا وقتی که لغو شد چقدر طول کشید؟ اینها اصلا درکی از قراداد و محتوای آن داشتند یا اینکه اتمسفر و فضایی شد و این اتفاق افتاد؟ اگر این اتفاق واقعا درونی بود بعدش قرارداد دارسی بسته نمیشد!
کل دوران پیک جنبش تنباکو چند ماه بیشتر نبوده. زمان هرچقدر محدود باشد، آن نیروی پیشبرنده و حرکتدهنده و رهبریکننده میتواند رابطهی آموزشی با بدنهی جنبش برقرار کند و خیلی ربطی به زمان ندارد. فرض کنید جنبش نهضت ملی و حکومت مرحوم دکتر مصدق ۲۷ ماه و ۱۵ روز بیشتر طول نکشید ولی مشحون و سرشار از رابطهی آموزشی بین پیشبرنده با بدنهی حرکت است. نمیتوان [محدودیت] زمان را به عنوان عاملی در نظر گرفت [که به دلیل آن] آموزش نمیتوانسته است منتقل شود. اگر رهبری یا پیشبرندگان یا حرکتدهندگان اعتقاد به آموزش و رابطهی متقابل داشته باشند، اینکار میتواند صورت بگیرد.
پینوشتها
[۱]. لرد رابرت سالیسبوری. Robert Salisbury. (۱۹۰۳-۱۸۳۰). سیاستمدار محافظهکار انگلیسی که سه بار و در جمع به مدت ۱۳ سال به عنوان نخستوزیر بریتانیا فعالیت کرد.
[۲]. فرمانفرماییان، حافظ. خاطرات سیاسی امینالدوله، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۵.
[۳]. بحث را قطع میکنم، «آقای پیمان» وارد شدند. همانطور که از مهندس سحابی همیشه اجازه میگیرم، از آقای پیمان هم اجازه میگیرم. ایشان حافظهی تاریخی و توان تحلیل تاریخی جدی دارند. در «امت» که سلسله مقالات تحلیل تاریخ را مینوشتند، ما شاگرد ایشان بودیم. من در جلسهای که آقای مهندس و ایشان هستند، وزنی ندارم. جای من در این جلسه این بالا نیست، معذرت میخواهم که امکان قطع بحث وجود ندارد. من از هر دو بزرگوار معذرت میخواهم و اجازه مجدد میگیرم بحث را ادامه بدهم.
[۴]. Etude
[۵]. Echelle