«به نام رفیق جاوید»
شاید با تو بیهُده بیدلیل باشد سخن گفتن
از این واقعیت که مرد قوام مییابد در مرارت در وارد گود شدن
تو خود تجربه کردهای در سخت سالهای اخیر حنیف من
قُل خوردن، بار آمدن، پخته شدن در کشاکش و درگیر شدن
از تُردی به در آمدن،، با غم کنار نیامدن، به رنج تن نسپردن
در روندی از اصطکاک و نشیب و فراز میتوان میسّر شدن
از آخرِ نوجوانی تا آغازین سالهای جوانیِ اول فرزند من
به برخورد، چاره جویی، پیگیری و حقستانی سپری شدن
این خود، امکانی، موهبتی، مغتنم فرصتی بود به گمان من
برای تو به قصد زودتر از موعد طبیعی، مردِ مرد شدن
همزمان؛ درسخواندن، کار کردن، پیگیر کار پدر شدن و اول مرد خانه بودن
خوش مسیری بود برای استخوان ترکاندن، برای آبکاری شدن
به یاریِ «دوست»، از آزمونها «حنیف» وار به توفیق بیرون آمدن
در چرخشِ هر رخداد ایام، بسبس مؤثر در خوشفرجام شدن
خود درک میکنی، بخشی، بخشی ز راه طیشده، بس فاصله تا پایانیافتن
تصدیق میکنی؛ خصلتِ دیرینۀ راه است ادامه داشتن
امکان «کنونی»ام برای نو مرد شعر من؛
از رفیقِ جاوید یاری طلبیدن، آرزو کردن، نکتهگفتن، رفیقبودن و دقیقشدن
سحر دوشنبه چهار آبان هشتاد و سه ـ اوین
به یاد نیم شب چهار آبان شصت و یک ـ میلاد آقا حنیف
پاک بمان
مرد بمان
انسان بمان
باخدا باش
مسئول باش
آرمان دار باش
بابا