سید مهدی خدایی
منبع: کتاب "وارسته از بند" (خاطرات همبندیان هدی صابر از بند 350 اوین)
اولین مواجههی من با هدی صابر زمانی بود که اسم وی را لابهلای اخبار زندانیان سیاسی در اوایل دههی هشتاد شنیدم. جریان بازداشت ملی ـ مذهبیها و سروصدای زیادی که به پا کرده بود. در آن میانه یک اسم توجه من را بیش از دیگران به خود جلب کرد (هدی صابر). برایم عجیب بود که اسم یک مرد چرا باید «هدی» باشد! این سوال جزو اولین سوالهایی بود که بعدها در سال 89 وقتی پس از نُه ماه از بند 2 الف سپاه به بند 350 منتقل شدم و با ایشان در اتاق سه هماتاق شدم پرسیدم. با خوشرویی توضیح داد که پیش از تولدش در منزلشان به دعوت مادر، روضهخوانی دعوت میشد به نام «هدی» که مادرشان بسیار به وی علاقه داشت و از آن پس نذر میکند که اسم فرزند خود را از نام ایشان وام بگیرند و از قضای روزگار فرزند پسر میشود؛ اما مادر نذر خود را ادا میکند. هر چند در ابتدا برای من امری بسیار غریب بود، اما بعدها با شناخت بیشتری که از هدی پیدا کردم، آن را کاملاً شایستهی هدی یافتم. هدی همچون اسمش هویتی مستقل و خاص، قابلیت انسجامدهی و کار تشکیلاتی بالایی داشت.
در اتاق سه به همت وی، چهارشنبههای هر هفته جلسات منظمی برگزار میشد و هر یک از بچهها در آن بنا به تخصص خود تجربیاتشان را با دیگران به اشتراک میگذاشتند. محمد اولیاییفر در باب حقوق، آقای قنبری ادبیات معاصر، محمد صدیق کبودوند حقوق بشر، نیما نحوی در باب کمونیسم و خود ایشان تاریخ ـ که در زمان حضور من تاریخ تئاتر را میگفت.
رویکردی که هدی به موضوعات گوناگون داشت آنها را برای شنونده بسیار جذاب و مطلوب میکرد، رویکردی چندگانه و نه صرفاً خطی و تکبعدی و توام با تعصب. کما اینکه در برگزاری کلاسهای قرآن این چنین بود و در خط سیر تفسیر، آن را با شرایط روز از جمله جنبش سبز پیوند میداد؛ به گونهای که تعداد اعضای غیر مذهبی حاضر در کلاس بیش از مذهبیها بود.
هدی به شدت نسبت به وضعیت دیگر همبندیان، فارغ از هر اتهامی که داشتند حساس بود. به یاد ندارم با وجود اختلافنظرهای احتمالی که ممکن بود با شخص یا گروهی داشته باشد آنها را تروریست، ملحد، مزدور و عناوینی از این دست که برخی برای توجیه تبعیض و رفتار غیرانسانی خود به کار میبردند، خطاب کند؛ ضمن آنکه با همگان با اصول مشخص و معینی رفتار میکرد.
طی دوران حضور در بند 350 از مهمترین کارهای وی، تلاش برای مدون کردن روابط درون بند با بیرون ـ زندانی و زندانبان ـ و نیز دموکراتیک کردن شرایط انتخاب وکیل بند در قالب تدوین آییننامهی مورد قبول اکثریت زندانیان بود که متاسفانه با کارشکنیهای بسیار تعدادی از افراد که با توجیهات خاص خود شرایط برابر با دیگران را برنمیتابیدند روبرو شد و این امر مغفول ماند.
روحیهی پهلوانی هدی باعث میشد تا بیش از دیگران به فکر بچههای ضعیف و کمتوان بند باشد که به دلایل گوناگون مشکلاتی داشتند که تحمل زندان را برای آنها سختتر میکرد.
به خاطر دارم زمانی که افراد بازداشت شده در مراسم تشییع جنازه ناصر حجازی ـ که بچههایی غیرسیاسی و ناآشنا به زندان بودند ـ را به بند 350 منتقل کردند، با خوشرویی بسیار به استقبال آنها رفت و هر آنچه در توانش بود برای کاهش استرس آنها انجام داد.
شاید یکی از وجوه ممیزهی صابر را مواجهی سریع و بدون رودربایستی با هرگونه تبعیض در میان زندانیان عنوان کرد؛ بهویژه اگر این تبعیض از سوی گروهی دیگر از زندانیان تحمیل میشد. ویژگیای که شاید برای برخی چندان مطلوب نبود. زمانی در برابر رفتاری که معتقد بود بیعدالتی علیه برادران اهل سنت است بر سر آقای مقیسه ـ وکیل بند وقت ـ فریاد زد، تاکید کرد که سر اصول با کسی شوخی ندارد؛ حتی اگر مخاطب، شخص محترم و امینی چون آقای مقیسه باشد. کما اینکه وقتی در اتاق سه با برخی افراد دچار مشکل شد، بدون تعارف اتاق را ترک و به اتاق یک که خسرو دلیرثانی رفیق و همفکرش در آنجا بود، نقل مکان کرد و تا آخرین روزهای حیاتش نیز منتقد منصف و دلسوز افراد طبقهی اول به ویژه اتاقهای هفت و نُه ـ اتاقهای منسوب به اصلاحطلبان ـ باقی ماند و علیرغم اصرارهای بسیار برای رفتن به طبقهی بالا که از امکانات رفاهی بیشتری برخوردار بودند، به هیچ عنوان حاضر نشد از اصول خود کوتاه بیاید و تا انتها در اتاقی ماند که اگرچه از نظر فکری با اکثریت آنها فاصلهی بسیار زیادی داشت، اما از نظر زیستی بسیار به هم نزدیک بودند.