ترسیم یک رنج

پرینت
بازدید: 2948

منبع: یادنامه‌ی دومین سالگرد شهادت

یکشنبه ۲۲ خرداد ماه ۹۰، زنگ‌های تلفن همه‌ی ما را با کابوسی غیر قابل تصور مواجه کرد. تماس‌های پشت هم که به دنبال تائید خبری بودند، از ما که در بی‌خبری به سر می‌بردیم. مایی که دلخوش به سلامهای هفتگی بودیم که از سوی هدی برایمان میآمد. فردا دوشنبه بود و روز ملاقات، مگر امکان داشت که دیگر سلامی نباشد، مگر می‌شد تصور کرد که دیگر پیگیریهای هدی تمام شده است، مگر می‌شد تصور کرد که تلاشهایمان برای جلب رضایت هدی در خصوص پیشرفت طرح زاهدان، بی‌نتیجه مانده است. بی‌اغراق تا آن روز بدترین خبری که شنیده بودم رفتن هدی صابر بود.

هنوز هم حضورش را حس می‌کنم، نبودنش کابوسی است که باور نکرده ام. هنوز هر گامی که در راه زاهدان بر می‌دارم باورم این است که در کنار خدایِ ناظر، او نیز شاهد و ناظر است. و اگر خواستنهای او نبود من و ما راهی زاهدان نبودیم. اگر ویژه تاکیدهای او نبود همچنان مردم زاهدان، این حاشیه از کشورم را همچون ”عقدی‌های خود“ نمی‌دانستیم. ”عقدی هایمان“ تعبیری بود که هدی صابر در خصوص مردمان زاهدان بیان میکرد و با این تعبیر به دنبال تبیین پیوند عمیق و ناگسستنی ما با مردمان آن شهر بود. همیشه تاکید می‌کرد که به دلیل اعتمادی که مردم زاهدان به ما کردهاند ما مسئول هستیم و باید طرح را به طور کامل و بدون کاستی اجرا کنیم، زیرا این مردم به اندازه کافی به دیگران اعتماد کرده‌اند و بی‌نتیجه مانده است. زیرا قبل از ورود خانه پژوهش نواندیش به زاهدان و شروع طرح توانمندسازی در ۱۰ سال گذشته سازمانها و نهادهای مختلفی با وعده‌های متفاوت از قبیل وعده آموزش، اعطای وام و ایجاد شغل وارد محلات شده بودند ولی به محض اینکه با چالشی مواجه شدند و یا بودجه‌های مصوب را دریافت کردند طرحها را نیمه کاره رها کرده بودند. هدی تاکید داشت که ما پیوندمان با این مردم عمیق است و مسئولیت سنگینی در قبالشان برعهده داریم.

”هدی صابر“ مرد کلاسور به دستی که کوچه کوچه محلههای حاشیه نشین زاهدان را با پای پیاده پیمود و به ما آموخت که همزیستی یعنی چه! اینکه در پایتخت بنشینی و سنگ دموکراسی و عدالت را بر سینه بزنی و هر روز مقاله و کتابی در باب توسعه بخوانی در دنیا امروز معنا ندارد. آموخت که اگر ایرانی هستی، اگر دغدغه این خاک را داری، اگر دغدغه عدالت و توسعه را داری اگر میراثدار بزرگ مردان سرزمینت از امیرکبیر تا مصدق و ... هستی باید پاشنه بالا کشی، آستینها را بالا زنی و وارد گود شوی. رابطه نزدیک و چهره به چهره با مردم، حضور مستمر در زاهدان علی رغم سایر مشغله‌ها در تهران و دوری راه، بازدیدهای وسیع و زمانبر میدانی و ... مواردی بودند که هدی صابر برای تحقق آنها بارها و بارها این مسیر را پیمود و آری ”هدی صابر“ خود مرد میدان بود. ”هدی صابر“ با مردم حاشیه نشین زاهدان چنان پیوندی برقرار کرد که مرزهای سخت سنت و قومیت را درنوردید و به رغم همه تنشها و کاستیها، گروه گروه از زنان و مردان این گوشه از ایران به طرح توانمندسازی پیوستند و به استناد گفته‌های دست اندرکاران وزارت مسکن (کارفرمای طرح) طرح توانمندسازی در زاهدان (که به طور همزمان در شهرهای بندرعباس، کرمانشاه، سنندج و تبریز شروع شد) موفقترین و در نمونه خود پربارترین طرح از این گونه طرح‌ها بوده است.

هدی صابر برای جلب این اعتماد ساعتها با معتمدین محلی، مولویهای محلی و همه افرادی که به نوعی در محلات ذینفوذ بودند وقت گذراند و به توجیه طرح و لزوم توسعه آموزش و توانمندی زنان و جوانان محلات پرداخت. بعد از ”هدی صابر“ سعی شد طرحی که به نوعی جانش را در راه آن گذارد به طور کامل به اجرا درآید و با وجود اینکه فقدان وی بسیار بر طرح سایه افکنده بود به همت خواهر بزرگوارش و تیم همکار ایشان در خانه پژوهش نواندیش این طرح اجرا شد و همچنان این ارتباط به خواست هدی و به یاد او ادامه دارد.

هنوز هم کوچه‌های مناطق حاشیه نشین زاهدان چشم به راه گامهای بلند و استوار مردی است که امید و همدلی را به ارمغان آورد.