سارا شریعتی
منبع: یادنامه یازدهمین سالگرد شهادت هدی صابر
پس از مدتها از همگریزی، هدی صابر، روشنفکر جمعساز ما را دوباره گرد هم آورده است.
اغلب در متنهایی دلنوشتهگونه، از هدی صابر با لحنی نوستالژیک و رومانتیک بحث میشود. لحنی نوستالژیک چون به نظر میرسد صابر یکی از آخرین چهرههای پهلوانی و قهرمانی حوزۀ روشنفکری ماست، یادآور گذشتهای ازدسترفته که مفاهیمش تعهد جمعی، مسئولیت اجتماعی و رسالت پیامبرانه بود؛ و لحنی رومانتیک، به این دلیل که صابر چگونه مردن خویش را انتخاب کرد: مرگ در اسارت، اعتصاب غذا در اعتراض به شرایط سیاسی و به نشانه همبستگی.
در اینجا اما میخواهم با زبانی سرد، از الگوی هدی صابر صحبت کنم و با نگاهی انتقادی این الگو را مورد بحث قرار دهم. مقصودم البته از رویکرد انتقادی، سنجش این الگو، امکانات و محدودیتهای آن است. به نظرم، ضرورت دارد با اسطورۀ قهرمان تنها که از هدی صابر ساخته شد، گسست ایجاد کرد و مشی وی را به شکلی ارتباطاتی، در ربط با زمانه و میدان روشنفکری که بدان تعلق داشت، مورد تحلیل قرار داد.
مقصود از الگوی هدی صابر چیست؟ پیشتر در صحبتی به همین مناسبت، به دو تیپ اجتماعی برجسته در تاریخ معاصرمان اشاره کرده بودم. اولی تیپ روشنفکر متعهد (مذهبی یا غیر مذهبی) و دومی تیپ مبارز سیاسی ( انقلابی یا خیر) و از هدی صابر در پردۀ آخر زندگی خود، به عنوان نمونۀ تیپ سومی نام برده بودم که او نمونۀ اعلای آن بود.
وقتی از روشنفکرصحبت میکنیم در تعریف عام و تعریف خاص آن است. به معنای عام، روشنفکران از دورۀ باستان وجود داشتند و همواره در کنار دو حوزۀ اقتصادی و سیاسی-نظامی(ارتش و بورورکراسی) در یک کشور، گروهی نیز بودهاند که به عنوان مروجان افکار نو شناخته میشدند. متفکران، ادبا، شاعران، فیلسوفان... اما به معنای خاص آن، روشنفکری پدیدهای مربوط به دورۀ مدرن است و به قول لویی پینو، نویسندۀ کتاب جامعهشناسی روشنفکران، پیدایش این گروه خیلی به زمانه و زمینۀ خاص فرانسه مربوط است. در آلمان از چهرۀ "سیاستمدار" و "دانشمند" صحبت میکنند. در ایران دورۀ مشروطه ، "شاعران" نقش روشنفکران را به عهده داشتند، شخصیتهایی چون ایرج میرزا، ملک الشعرا، عارف قزوینی، فرخی یزدی، عشقی، اعتصامی.... به نقد وضع موجود و طرح ایدههای نو میپرداختند. در روسیه از اصطلاح "انتلیجنتسیا" استفاده میشد که یک طبقۀ اجتماعی و نیروی فکری نزدیک به حکومت بودند و در واقع نخبگان فکری امپراطوری روس که بعد در برابر قدرت هم قرار گرفتند. این اصطلاح مشخصا در زمینۀ روسی استفاده میشود. در چین از "مانداران"ها که به دستگاه مدیریتی وابسته بودند. در فرانسه، از " انتلکتوئلها"، روشنفکران نام میبردند و سه چهرۀ ولتر و زولا و سارتر، به عنوان نمونه اعلای روشنفکری شناخته میشوند. ولتر که از ژان کاله، پروتستانی که به غلط محکوم به قتل فرزندش شد، دفاع کرد و سه سال جنگید تا از او اعاده حیثیت شود. همین نقش را زولا در ماجرای دریفوس ایفا کرد. از این رو ولتر و زولا به عنوان نمادهای روشنفکر متعهد شناخته شدند. و سارتر که الگوی روشنفکر "توتال" یا تام بود.
در ایران، در کتاب "خدمت و خیانت روشنفکران" کتابی از جلال آل احمد است که در سال ۱۳۴۳ خورشیدی نوشت و نخستین بار در سال ۱۳۴۷ خورشیدی منتشر گردید، به مفهوم و مصادیق روشنفکری پرداخته شد. جلال آل احمد ابتدا پیامبران را در سرلوحه لیست روشنفکران قرار میدهد و در مراتب بعدی، از کسانی همچون سیاوش، شخصیت اساطیری ایران که خونش بیگناه ریخته شد، زرتشت، مانی، مزدک، بزرگمهر و خاندان برمکی نام میبرد و بعد در دورۀ اسلامی هم به شخصیتهایی مثل فردوسی، ابوریحان بیرونی، ابوعلیسینا، ناصرخسرو، خیام، حسن صباح و مولوی اشاره میکند و این لیست را ادامه میدهد تا برسد به سید جمال اسدآبادی، قائم مقام فراهانی و میرزا تقیخان امیرکبیر. در این لیست، اسامی شخصیتهای غیرایرانی چون ژان پل سارتر، برتراند راسل، آندره ژید، آنتونیو گرامشی و ریمون آرون هم دیده میشوند. این کتاب در زمانۀ خود، مهمترین رسالۀ روشنفکری در ایران بود. شریعتی به نوبۀ خود، با آثاری چون "روشنفکر و مسئولیت او در جامعه"، "روشنفکر مسئول کیست؟"، "پیام امید به روشنفکر مسئول"، "تلقی مذهب از دید روشنفکر مقلد و واقعبین"، به مفهوم روشنفکری پرداخت و روشنفکران را پیامبران زمانۀ خود دانست. بعدها در ایران، جریان روشنفکری به روشنفکری مذهبی، دینی و غیردینی تقسیم شد.
چهرۀ دیگر مبارز سیاسی است. در تاریخ معاصر، چهرۀ مبارز در جنبش اعتراض و مقاومت علیه فاشیسم، نازیسم و استالینیسم، در شکل حزبی یا جریان اعتراضی برجسته شد. در ایران میتوان این مسیر را از مشروطه و مبارزه برای برقراری قانون و عدالت اجتماعی یا دوران نهضت ملی و مبارزه برای استقلال سیاسی پی گرفت. جریان مبارزات سیاسی نیز به دو جریان سیاسی و انقلابی خواستار سرنگونی رژیم وقت تقسیم شد.
هر دو تیپ روشنفکر و مبارز، در جامعۀ پسا انقلابی، با پرسشها و سرخوردگیهایش، بحران خود را داشتند. بحران مبارزۀ سیاسی چون نتایجش اغلب ناامیدکننده وبسیار پرهزینه بود و بحران روشنفکری، چون فعالیت فرهنگی و روشنفکری، کاری درازمدت بود و منجر به تغییرات زودرس و ملموس نمیشد. در دهۀ اصلاحات، مفهوم روشنفکری و مفهوم مبارز انقلابی نیز زیر سوال رفت. انقلاب، ایدئولوژی، تعهد جمعی، مسئولیت اجتماعی، دین سیاسی... همه مفاهیمی متهم و مقصر شدند و با شعارهایی چون "روشنفکر مرد، زندهباد کارشناس" رو به رو شدیم.
روشنفکران از عرصۀ عمومی، عقب نشستند و به سمت موسسات تخصصیتر، با مخاطبانی محدودتر و تحصیلکردهتر رفتند. روشنفکر عرصۀ عمومی، به تحصیلکردگان باسواد بدل شدند و از مباحث علوم اجتماعی به سمت بحثهای معرفتشناختی و الهیاتی و روانشناختی میل پیدا کردند و مبارزان سیاسی نیز به اصلاحطلب و کارشناس بدل شدند.
پس از انقلاب تحول جمعیتی و جوان شدن جامعه، دموکراتیزه شدن آموزش عالی، گسترش ارتباطات جهانی و شبکهای، تحول رسانهها... در توانمندتر شدن جامعه به نسبت دهههای گذشته نقش بسیاری ایفا کردند. نقد اجتماعی متکثر شد و رهاییبخشی دیگر صرفاً در یک راه و یک مشی یا دو الگو تعریف نمیشد. گروههای اجتماعی، زنان، اقوام، اقلیتها، جوانان و... مطالبات خاص خود را صورتبندی کردند. تئوری پیشگام جای خود را به جریانهای متکثر اجتماعی داد و چرخشی به متن جامعه، به سمت تحول و تغییر از پایین به وجود آمد. ظهور سازمانهای مردمنهاد، جمعیتها و انجمنها و مجالس بسیار که در عرصۀ اجتماعی فعالیت میکردند، نمونهای از خواست تحول اجتماعی، تغییر و تصاحب جامعه از جانب شهروندان بود.
در این زمینۀ اجتماعی بود که تیپ جدیدی ظهور کرد: «فعال مدنی، صنفی، اجتماعی». این تیپ جدیداجتماعی هدفش تصاحب جامعه در جهت توانمند کردن آن بود. مخاطبش متن جامعه بود، مشیاش فعالیت مدنی و اجتماعی و میدان و محدودۀ کارش، انجمنها، مؤسسات و تشکلات صنفی. جامعه یک عرصۀ جدید بود. به تعبیر دورکیم، انتخاب ملکوت جامعه یا به تعبیر دیگر «کشف امر اجتماعی».
هدی صابر در زندگیهای تو در تویش هر سه نقش را تجربه کرد. هم نقش روشنفکر عرصۀ عمومی را ایفا کرد، هم نقش مبارز سیاسی و در پردۀ آخر زندگی خود نمایندۀ یک تیپ جدید اجتماعی شد: فعال اجتماعی/مدنی. از نگاه دولتمحور، نظریۀ پیشگام و نخبهگرایی روشنفکر و مبارز سیاسی فاصله گرفت و برای آموزش و تشکل، به سراغ مردم رفت.
آیا این یک گروش بود، یک چرخش از جریان روشنفکری و جریان سیاسی به سمت فعالیت اجتماعی؟ آیا به ناگزیر عرصۀ اجتماع را انتخاب کرد؟ چون نمیتوانست کار سیاسی کند به سراغ کار مدنی رفت؟ تئوریزه کردن این تیپ جدید اجتماعی و انتخاب کار در میان مردم، از جانب روشنفکر مبارز، با تنشهایی روبرو بود. تنشهایی که برای ما نیز همچنان پروندههایی باز هستند: اولین تنش دوگانهسازی و گاه شکاف میان نظر و عمل است.
-دوگانه و شکاف نظر و عمل برای جبران شکافی است که امروز در میان جامعۀ فکری شاهدیم. آنها که غرق تئوریاند و از امر انضمامی دور و از جامعه بیخبرند و آنها که چنان غرق حل مسائل اجتماعیاند که از مفهومپردازی این مسائل جا میمانند: نتیجه اینکه یک بخش نظریهپردازند، بدون میدان، و بخش دیگر فعال اجتماعیاند بدون نظریه. صابر "روشنفکری محض" را نقد میکند، از "اردوی کار" روشنفکری قبل از انقلاب ، از "دوی امدادی" آنها، از "کار و پروژههای مدام" دفاع میکند و میدان اندیشه را به نام مسئولیت اجتماعی مورد نقد قرار میدهد.
در این جا پرسش اینست: روشنفکر تا کجا میبایست درگیر تحقق ایدههای خود باشد؟ مگر نه اینکه حرف داریم تا حرف، و حرفی داریم که خود یک عمل سازنده است، یک جهاد اکبر. برای غلبه بر شکاف میان نظر و عمل آیا میبایست مستقیم وارد عمل شد و نقش مدیاتور و واسط روشنفکر را ندیده گرفت و به سازماندهی مستقیم جامعه پرداخت؟ در این صورت آیا به نوعی پراگماتیسم در نمیغلطیم؟ یا خیر! میبایست همچنان در نقش معلمی ماند، به جای عملگرایی از پداگوژی و به تعبیر پائولو فریره (Paulo Freire)، از آموزش ستمدیدگان سخن گفت. روشنفکر در نقش معلم، آموزگار. فریره از سوادآموزی مبارز و متعهد بحث میکند، سوادآموزی مبتنی بر گفتگو، مبتنی بر تجربه زیستۀ ستمدیدگان. به نظر میرسد هدی صابر در تربیت و آموزش فقرا و در سازماندهی مستقیم مردم، از الگوی این آموزگار برزیلی پیروی میکند.
- دومین تنش، دوگانه و شکاف روشنفکران و مردم است. صابر میگوید: اگر بضاعتی داریم باید به انتشار آن در میان مردم بیندیشیم، باید وصل شویم به بستر اجتماع، باید روابط با نیروهای اجتماعی را حداکثری کنیم. از نظر وی، نیروهای سنتی بی متولی رها شده اند و ضرورت دارد از محیط سنتی خود بیرون روند. چرا که معتقد است موتور محرک تحول اجتماعی همین تودهای است که بدون آنها هیچ کاری نمیشود کرد. وی به تندی به نقد روشنفکران میپردازد و میگوید: "حمالهای کف بازار، تاریخ را پیش بردهاند نه روشنفکران مغزحلزونیکردۀ شعارده و آروغ ایدئولوژیکزن! (باب بگشا، نشست سی و دوم: تبیین: دید تاریخی، تحلیل تاریخی-2).
در اینجا پرسش اینست: آیا در واکنش به آنچه "برج عاج روشنفکری" میخوانند، دچار عوامزدگی نمیشویم؟ آیا به دلیل ضرورت کار برای مردم، به ستایش بیمهابای فرهنگی که به نظر صمیمیتر و صادقتر است، در نمیغلطیم و به نوعی پوپولیسم راست در نمیغلطیم؟ آن هم از جانب روشنفکری که از اتفاق، کارش نقد فرهنگ مردم و آموزش و تشکل آنهاست.
-سومین تنش، دوگانه و شکاف امر سیاسی و امر اجتماعی: آیا انتخاب جامعه و فعالیت اجتماعی، به سیاستزدایی نمیانجامد؟ فعالیت مدنی آیا به معنای نوعی سیاستزدایی نیست؟
اگر به تبع مایکل بورووا، رئیس سابق انجمن جامعهشناسی، چهار نوع دانش را جدا کنیم: دانش حرفهای محصور در آکادمی، دانش کارشناختی معطوف به قدرت. دانش انتقادی در بیان روشنفکریاش، به نظر میرسد صابر از نوع چهارم دفاع میکند که دانشی پوبلیک و مردممدارانه است.
الگوی هدی صابر، امروز، در زمانۀ فردگرایی عمومیتیافته، سست شدن بافت اجتماعی، بحران همۀ باورهای جمعساز (دین، ایدئولوژی، سیاست، سرنوشت جمعی...)، مرجع و برای روشنفکران ما درسآموز است. آموزش و تشکل جامعه/ امر مردمی، توجه به سرنوشت مشترک ما/ امرسیاسی، تکیه بر کار مدنی وجمعی/ امر اجتماعی، محورهای برجستۀ این الگو هستند.
با این حال، نقد روشنفکری، همواره پر مخاطره است. بازگشت به مردم، گاه امکان نقد فرهنگ تودهای را از ما میگیرد. از این رو، نقش صابر در پرده آخر را نباید مستقل و جدا از دو نقش دیگرش تحلیل کرد. الگوی صابر متشکل از هر سه نقش اوست. کار اجتماعی اگر با کار روشنفکری و جهتگیری سیاسی در نیامیزد، معلول میشود. فهم فعالیت اجتماعی بیربط با جهتگیری سیاسی و محتوای روشنفکرانه خود، آن را به نیکوکاری محض و امر خیر سنتی تقلیل خواهد داد و نقد روشنفکری تنها با پیوند با نیروهای اجتماعی و جهتگیری مشخص سیاسی است که میتواند موثر، نیروساز و تغییردهنده باشد. اگر نخواهیم روشنفکری ما محصور برج عاج شود، و مبارز سیاسی ما محبوس محیط خویش و فعال مدنی ما، محدود به کار نیکوکارانه، میبایست میان این سه نقش نه جمع، که ارتباط برقرار کرد.
الگوی هدی صابر، با فرارفتن از این دوگانهها، با پیوند میان دو ساحت نظر و عمل، با دعوت روشنفکران به جامعه و متن مردم و ربط امر سیاسی و اجتماعی، نقد اجتماعی را به یک نیروی موثر برای تغییر بدل میکند.
[1]. متن مکتوبشدۀ صحبت در مراسم تولد هدی صابر – 25 اسفند 1400