حسین نورانی نژاد
وقتی آقا هدی را به بند 350 آوردند جزو کسانی بودم که خیلی زود با هم دمخور شدیم. آخر از قبل در برخى كلاسها و جلساتش در بیرون زندان شركت كرده بودم و همدیگر را مى شناختیم.
نوبت شهردارى اتاق و آشپزى ما با هم بود و مجال براى گفتگو بسیار. موضوع اغلب بحثها هم روشن بود؛ "جنبش سبز" كه آقا هدی نگاهى انتقادى به آن داشت. او معتقد بود كه جنبش سبز خصلتى تین ایجرى و غیر جدی دارد.
آقا هدى را قریب به اتفاق زندانىها دوست داشتند. برخی هم مثل من از قبل از زندان به او ارادت داشتیم. همه مىدانستیم كه او فردى جدى است كه به سختى رضایتاش از كنشى سیاسى به دست مىآید. انصافا او پیش و بیش از هركسى این سختگیرى را شامل حال خود كرده بود. تلاشهایى كه در مناطق محروم انجام مىداد، سختگیرىهاى خودسازانهاى كه بر خود روا مىداشت و به عنوان نمونهای کوچک بگویم دقتى كه در انتخاب غذا داشت كه نکند ذره اى بالاتر از حد متوسط هم اتاقىها و اطرافیان باشد، و دقت بالا در انتخاب موضوع بحثهاى جمعى و وسواسى كه در ارائه موضوعات و نقدهایش داشت، از او تصویرى اسطورهاى مىساخت كه البته نزدیك بودن و همراه ماندن با او را سخت مى كرد.
یكى از دوستان مىگفت كه خصلت نیروهاى انقلابى این است كه اگر كسى از صد واحد ظرفیت اش ٩٩ واحد را به میدان بیاورد، به او بابت آن یك واحد نیاورده نقد میکردند. اما فضای اصلاح طلبی معاصر طوری است که اگر فردی از صد واحد ظرفیت خود یک واحد را هم به میدان بیاورد، بابت آن یک واحد از او تشکر میشود. آن اولی حاصل نوعی نگاه آرمانگرا بود که در نتیجه آن قضاوت مثبت نیز به سختی حاصل میشود.
دومی نیز دستآمد سهلگیری و نوعی واقعگرایی است که زودتر از مدل آرمانی به رضایت میرسد. آقا هدی فردی اصلاحطلب در حوزه سیاسی بود که رضایتاش کماکان با مدل آرمانی کسب میشد و به همین دلیل با اغلب دوستان بند و به خصوص جوانترها رویکردی انتقادی داشت و معلوم بود که با فضای سهلگیر و امروزیتر جوانان جنبشی موافق نبود. این را در نقد او به شوخیها، بازیها و حتی مدل بحث و گفتگوی دیگران که در آنها بگو بخند بیشتری بود، میشد فهمید.
اما این ویژگیها هرگز به معنای چهرهای عبوس و خشک از آقا هدی نبود. او معمولاً جزو اولین کسانی بود که به استقبال یک تازه وارد به بند میرفت و با روی خوش تلاش میکرد که روحیه او را در بدو ورود به بند عمومی بالا ببرد. هوای دیگران را بی منت و با صبوری و روی گشاده داشت. در بحثها شنونده فوق العاده عمیق و بی ادعایی بود به خصوص اگر مورد نقد قرار میگرفت. جنبه بالایی در بحثها داشت. روحیه مدارای قابل توجهی در پذیرش سبکهای زندگی متفاوت داشت. با تیپهای مختلف فکری و رفتاری به خصوص چهرههای غیرسرشناس به راحتی ارتباط میگرفت و نشست و برخاست داشت. اما در نهایت این برداشت میشد که به قول یکی دیگر از هم بندیها، آقای صابر چند دهه دیر به دنیا آمده است. او به لحاظ اعتقادی و مشربی متعلق به همان نسل اول مجاهدین بود. به لحاظ فردی هم خلقیاتی داشت که در آن چند دهه قبل بیش از زمان حاضر از آنها به عنوان ارزش اجتماعی گفته میشده مثل لوطیگری و هوای زنان را از موضع سنتی داشتن (به نوعی مدافع زنان با رویکرد سنتی و نه مدرن آن) و مظلوم را حمایت کردن.
نهایتاً همین روحیات نیز شهادت اسطورهای او را رقم زد. هنگام درگذشت مرحوم صابر من در زندان نبودم اما شنیدم که مرتباً با خود زمزمه میکرد که "اینها به زن کشی افتادهاند" (منظور درگذشت غمبار و تراژیک هاله سحابی بود). و آن مرگ جانسوز در کنار درگذشت استاد و مرادش، عزت الله سحابی چنان بر وی گران آمد که خلاف مرام و معرفت دید که زندگی را بی آنها ادامه دهد.
هدی صابر نماد مشدیگری، احساس مسئولیت، مروت و حمایتگری در سیاست بود. فردی که هم در زندگی و هم مرگش این وجوه را به شکلی اسطورهای زیست و یاد داد. شاید او آخرین بازمانده از نسلی باشد که با آن سبک خاص، آن گونه فکر میکرد و زندگی میکرد و به سیاست راه یافته بود.
برگرفته از یادنامهی ششمین سالگرد شهادت هدی صابر