نگاه نقادانه هدای صابر به روحانیت و روشنفکران
منبع: یادنامه پنجمین سالگرد شهادت
طرح و اجرای سلسله مباحث «باب بگشا» در سالهای 87 تا 89 نشان از نیازی بود که شهید هدی صابر، در آن مقطع از فعالیتهای خود برای جامعه و خصوصاً نسل جوان احساس کرده بود. نیاز به برقراری رابطه صافدلانه، همهگاهی و استراتژیک با خدا به عنوان بزرگترین فعال هستی که میتواند ما انسانها را نیز در حد و مدار خودمان فعال کند. کاستیهای مهم جریانهای فکری از سنتی گرفته تا مدرن، در ایجاد طرحهای نو و خلاقانه برای تغییر وضع موجود و همچنین چالشهای اخلاقی جریانات موجود در جامعه، از نظر وی همگی ریشه در قطع شدن یا کم شدن همین رابطه بود. چه بسا اگر سلسله مباحث باب بگشا با دستگیری منجر به شهادت هدی صابر نیمهتمام نمیماند و میتوانست انتشار عمومیتری پیدا کند، خصوصاً در سالهایی که نسل جوان برای تغییر فعال شده و نیازمند منبع تغذیهای برای حرکت رو به جلو بود، اکنون شاهد تغییرات اصولیتر و بنیادیتری در وضعیت سیاسی ـ اجتماعی ایران بودیم.
رویکرد شهید صابر همانند اسلاف فکری خود مانند دکتر شریعتی، رویکردی انتقادی به جامعه و سیاست بود. انتقادات او فقط یک جریان فکری مانند روحانیت سنتی را هدف قرار نمیداد. بلکه او در کنار انتقاداتی که از روحانیت در زمینههای مختلف میکرد، روشنفکران را هم اگر نه بیشتر، به همان اندازه و گاه با الفاظی به مراتب تندتر مورد نقادی قرار میداد. در برخی موارد، مانند دوردست تلقی کردن خدا، دور شدن از کتاب و ارتفاع گرفتن نسبت به جامعه، شباهتهای جالب توجهی میان این دو جریان دیده میشود و به همان میزان که روحانیت در تفسیر دین انحصارطلب است و تلقی آخرتگرایانه از امور سیاسی و اجتماعی دارد، روشنفکران نیز به خاطر پیچیده شدن بیش از حد لزوم و نداشتن استراتژی و برنامه برای تغییر مورد انتقاد او هستند.
در ادامه، بخشی از انتقاداتی را که شهید صابر نسبت به روحانیت و روشنفکری در سلسله مباحث باب بگشا مطرح کرده بود، ذیل چند محور اصلی گردآوری کردهایم.
شارحان قدیم: روحانیت
1. دوردست تلقی کردن خدا
«خدا نزدیكدست است؛ از ما دور نیست، مثل خدای روحانیت نیست كه به كهكشانها حوالت داده و فرستاده شود؛ دم دست است». (باب بگشا، دفتر دوم، نشست هجدهم، ص.122).
2. تلقی آخرتگرا، باطن چسبیده به قدرت
«مبارزه باید اکنونین باشد. استراتژی اكنونی باشد و فرجامگرایی که با ادبیات دینی ما گره خورده و حتی در ادبیات روشنفکری که فرجام را هدف میداند، با تئوری مارکسیستی نزدیک است؛ چه فرجامخواهی سنتی اکثر روحانیت که فرجام و آخرت را قیامت میدانند و در آن، «اکنون» نقشی ندارد» (باب بگشا، دفتر دوم، نشست بیستم، ص.258).
«تلقی ما از گذشته، تلقیای بود که نوعاً در دیدگاه روحانیت سنتی ـ هم مسیحی، هم اسلامی ـ با آن مواجه بوده و هستیم. دیدگاهی بود که به ظاهر، تارِک جهان است، [اما در عمل بسیار وابسته به جهان است]. چسبندهترین نیروها به جهان همین نیروهایی بودند که در ده قرن زندگی کردند و الان هم در کنار ما دارند زیست میکنند. ظاهر، عدم چسبندگی است، اما چسبندهترین نیروها به زمین و امکانات و جهانی هستند که مذمتش میکنند». (باب بگشا، دفتر سوم، نشست سی و یکم، ص 139)
«این تلقی، یک تلقی آخرتگرا است. بهرغم اینکه هم کلیسا در آن سوی جهان و هم روحانیت در این سوی جهان، اغلب بهشدت چسبنده به تاریخ و قدرتاند و بهشدت اهل تحقیر دیگران و ارتقاء خود در ذهن هستند، اما توصیهی آنها برای جامعه، گذر از جهان و گذر از زمان و چسبیدن به آخرت و... است که در فایلهای ذهن ما از آموزشهای دوران کودکی تا الان پر است ـ البته دستبردار هم نیستند. علیرغم ویژگی ژنتیک خودشان که چسبیدن به جهان و سخت دل کندن از قدرت است، همواره آخرت را تجویز کرده و میکنند. اگر این تلقی در ذهن ما برود، اختاپوسوار همهی دالانهای ذهن ما را اشغال میکند و ما را به تصاحب خود درمیآورد و این دیدگاه که ما هستنده و فعال هستی هستیم و در مدار تغییر سیر میکنیم و اثرگذاریم، کاربردی ندارد». (باب بگشا، دفتر سوم، نشست سی و ششم، ص 295)
«پیشاتبیین ما، وداع با یک تلقی آخرتگرا است. تلقیای که هم در حوزهی عیسوی ده قرن میانی وجود داشت و هم در حوزهی هزارسالهی خودمان نیز ده قرن طول کشیده است، برای ما هم تا اکنون ده قرن، طول کشیده و ببینیم به کجا خواهد رسید و چهقدر شرایط بقاء ـ بقای فکری و نه بقای فیزیکی ـ برای آن در این شرایط، فراهم است؟» (باب بگشا، دفتر سوم، نشست سی و ششم، ص 295)
3. انحصارگرایی در تفسیر قرآن
«یک روش را هم خودمان میتوانیم انتخاب کنیم. «او» [خدا] خیلی روی این روش صراحت ندارد، تلنگری میزند، ما از تلنگرهای «او» و ظرفیتهای خودمان میتوانیم به یک روش برسیم که روش برخورد با یک کتاب هست. مقدمتاً بپذیریم که این کتاب در انحصار یک طبقه نیست، در انحصار روحانیت نیست، به غلط روحانیت شده مفسر کتاب! هر کسی میتواند در حد فهم خودش کتاب را تفسیر کند. گفتیم در ایران در دههی بیست خورشیدی اتفاق مهمی افتاد. اتفاق مهم این بود که مکلاهایی ـ و به قول آخوندها فکلیهایی ـ پیدا شدند که مستقل از روحانیت آمدند کتاب [قرآن] را برگ زدند و دست به تفسیرش زدند». (باب بگشا، دفتر دوم، نشست بیست و یکم، ص 267)
«در حد فاصل سالهای 1310 تا 1330 در ایران یك اتفاق كیفی افتاد که خیلی محل دقت قرار نگرفت. اتفاق این بود که غیرروحانیان آمدند به كتاب تمسك جستند. در تبریز مرحوم كَهنَمویی و مرحوم حاج یوسف شعار آمدند گفتند ما هم از این كتاب فهمی داریم. فهم در انحصار لباس و طبقهی خاصی نیست. در تهران هم مهندس بازرگان همین كار را كرد. كتاب برای همه است، كتاب برای طبقه و برای ممتازان نیست، برای صاحبان لباس نیست». (باب بگشا، دفتر دوم، نشست شانزدهم، ص 53)
«نسل نو تخته شنا را وسط گذاشت و گفت که ما هستیم. کتاب برای همه هست، مخاطب فقط محمّد(ص) نیست؛ ما هم هستیم، محمّد حنیفنژاد هم هست، سعید محسن هم هست، اصغر بدیعزادگان هم هست. ما هم میتوانیم باشیم، لذا روی کتاب کار کردند و ما هم در ادامهی آنها [میتوانیم درک و تفسیری از قرآن داشته باشیم]. در کنار آنها روحانیونی هم که با تنویر فکر، تدقیق، بارگیری از کلمات، تاکید بر شان نزولهای کیفی به وسط آمدند، منبع هستند. اینجا دیگر برخلاف تقسیمبندیهایی که روحانی سنتی و بعد از انقلاب، حاکمیت کردهاند، اصلاً روحانی ـ مکلایی وجود ندارد. لذا مقدمتاً ما هم اهل فهم هستیم، منتها در حد توانایی خودمان». (باب بگشا، دفتر دوم، نشست بیست و یکم، ص 267)
4. تقدیس صوری
«قرار [این انسان مدار تغییر] با خدا مقدس است؛ پیامی که خدا قرار است برگردهی موسی قرار دهد، مقدس است؛ تکلم موسی با خدا مقدس است. مقدس در مقدس! نه مقدس صوری؛ نه مقدسمآبی؛ نه مقدسنمایی آخوندی! مقدس کیفی، مقدس روحی، مقدس روانی». (باب بگشا، دفتر دوم، نشست بیستم، ص 235)
5. رابطهی حلالمسائلی با دینداران
«ما در پیشاروی خودمان با دو نوع اصلی منابع مواجه هستیم. یکی منابع همین روحانیت خودمان است. منبع اصلی آن در مواجهه با جامعه، نه در مواجهه با خودشان ـ بین خودشان ادبیات خاص دارند، «مکاسب» میخوانند، «جامعالمقدمات» میخوانند، سطح میخوانند، بین خودشان دیالوگ دارند اما با جامعه نه ـ [رسالهِی عملیه است]. آنچه با جامعه دارند، رساله است، «تحریرالوسیله» است؛ هزار و چهارصد و اندی مسئله است که هیچ فردی از خوانندگان نمیتواند از آن تخطی کند! روش خدا اگر روش حوزوی کلاسیک ما بود، «او» هم به جای قرآن، یک حلالمسائل به ما میداد! مسئلهای به ما میداد که تا آخر عمر، تکلیفمان با آن بر سر مسائل مختلف، روشن است. اما «او» با ما اینطور برخورد نکرد». (باب بگشا، دفتر سوم، نشست سی و هفتم، ص 353)
6. ارتفاع گرفتن نسبت به جامعه
«"و به سوی عاد روانه کردیم برادرشان هود را". تأکید هم میکند که برادرشان است؛ یعنی همطراز و همقدشان است، ارتفاع نگرفته، باد به غبغب نینداخته، طبقهی ممتازه نیست، بالای منبر آخوندی نرفته، از خودشان جوشیده، همارز و همسایز و همطراز خودشان است». (باب بگشا، دفتر سوم، نشست سی و سوم، ص 214)
«وجه بعدی هم در آیات 63، 65، 66 و 67 (سورهی انبیاء) [بر تضاد دینامیسم ـ فیکسیسم] تصریح میکند که همه به نقل از ابراهیم هستند که استوارساز و استوانهی توحید فکری و عملی است. در آیات 63 تا 67 منهای 64، ابراهیم روی تریبون تاریخ رفته است نه روی منبر تاریخ؛ موعظهی آخوندی نمیکند. در تریبون، بعد از اینکه بتها را شکسته، خطاب به قومش میگوید، اگر اینها (بتها)، سخنور و ناطقند، از خودشان بپرسید». (باب بگشا، دفتر سوم، نشست سی و ششم، ص 305)
7. ایستادن در مدار نقل
«هم خود خدا میگوید در مدار نقل، نایستید؛ برخلاف حوزه که خودش در مدار نقل است و همه را هم توصیه میکند در مدار نقل بایستند؛ حوزهی عیسوی هم همین بود، حوزهی ما هم همین است؛ هزارسال دیگر هم اگر روش و اسلوب فکر اینها، این باشد، فقط به نقل میاندیشند! نه خودشان بداعتی دارند و نه اجازهی بداعت به دیگران را میدهند. آنهایی هم که بداعتی داشتهاند، کسانی بودند که از آن اسلوب بیرون آمدهاند. از شر آن اسلوب نقلی خودشان را رها کردهاند و عقلی شدند و از عقل در خدمت نقل هم کمک گرفتهاند. حضرت علی هم همین را میگوید». (باب بگشا، دفتر سوم، نشست سی و هفتم، ص 355)
شارحان جدید: روشنفکران
1. پیچیدگی فزایندهی ذهنی
«ویژگیهای الگو [ی ابراهیمی رابطه با خدا] خیلی روان بود. ساده، فطری، غیر فلسفی و غیرروشنفکری است، پیچدرپیچ نیست، شکل حلزونمانند ندارد. صاف و شفاف و درون پیداست». (باب بگشا، دفتر دوم، نشست پانزدهم، ص 4)
«سیر مهندس بازرگان را که ببینیم یک انسان تحققی بود. انسانهایی اهل خلق، انسانهای تحققی هستند. روشنفکری محض نمیکنند، مغز پیچیده نمیکنند، گزارههایی را مطرح نمیکنند که قابل تحقق نباشند. تا حالا دیدهاید خدا در هستی و در کتاب گزارهای را مطرح کند که خودش نتواند آن را تحقق بخشد؟» (باب بگشا، دفتر دوم، نشست هفدهم، ص 104)
«خدا توصیهی تشکیلاتی و استراتژیک روشنفکری به موسی نمیکند. نمیگوید بگرد چند عنصر مثل هارون فراهم کن، یک تریبونی برای خودت دست و پا کن، صحبتهای پیچیده که مردم عادی نفهمند را اشاعه بده، فقط به تریبون و رسانه فکر کن، ابواب جمعی درست کن، سیاه لشکر [گرد خود بیاور] و ... . خدا این برخوردها را توصیه نمیکند» (باب بگشا، دفتر دوم، نشست بیستم، ص 246)
«انشاءالله ما هم نفری مثل شتر شویم و کوهانی را در درون خودمان داشته باشیم ـ نه برجسته و نمایان. نمیخواهیم گوژپشت بشویم و روشنفکری محض، پیشه کنیم. بعضی از روشنفکران گوژپشتاند. آنقدر کتاب روی خود سوار کرده و ذهنشان را پیچیده کردهاند که نه خیری به خودشان و نه خیری به پیرامونشان میرسد». (باب بگشا، دفتر سوم، نشست سی وهشتم، ص 363)
«صمدیه اهل زندگی بوده است. آدم دووجهی مثل ابراهیم، اسحاق و یعقوب بوده که خدا به آنان قسم یاد میکند؛ «أُولِی الْأَیدی وَ الْأَبْصار»؛ هم اهل بصیرتاند و کار استراتژیک میکنند؛ هم دستوپا دارند و نمیخواهند روشنفکری [محض] کنند که دستشان چیزی را لمس نکند. ضمن اینکه فکر روشنی دارند، میخواهند این فکر روشن را در بوتهی آزمون هم بگذارند و مسئلهای از مسائل پیرامون و مردم را حل میکنند و در پیلهی خود درنتنند. صمدیه اینگونه بوده است». (باب بگشا، دفتر سوم، نشست سی وششم، ص 310)
2. فاصله از هدایت و کتاب
«هدایت هم یک اصل است. تجربهی مجاهدین، تجربهی بقیه نیروها، تجربهی جمهوری اسلامی، اصلاحطلبان، ملیمذهبیها و سیری که این نیروها طی میکنند، تجارب پیش رو هستند که به ما نشان میدهند که اگر ربط کیفی، رفیقانه و توام با هدایت که دائم راه و مبدا و هدف را بررسی میکند، وجود نداشته باشد، کیفیترینها، منحطترینها و عقبماندهترینها و خالهزنکیترینها میشوند. خالهزنکی روشنفکری و تنزل آنها خیلی بدتر از خالهزنکی دو نفر سرکوچهی یک محله است. برای آنها اتفاق این هست که وقت عزیزشان را اینطور طی میکنند، اما سیر انحطاط خیلی مهم است». (باب بگشا، دفتر دوم، نشست پانزدهم، ص 8)
«وجه بعدی که بر آن تأکید میکند و امروز هم در این شرایط سخت و پرتنگنای اخیر از ذهن روشنفکری مذهبی دور افتاده ـ و انشاءالله این شرایط سخت و پرتنگنای اخیر روشنفکران مذهبی را مجدداً به سمت کتاب ببرد، نه بهشکل تاکتیکی، بلکه استراتژیک ـ [موضع تلقی کردن کتاب است]». (باب بگشا، دفتر سوم، نشست سی وسوم، ص 204)
«ما شاید خیلی به خودمان و به «او» بها ندهیم. شاید فکر میکنیم در دوران مدرن، خدا دیگر حوصله و وقت صرف زمانهای آنچنانی را ندارد. خیر؛ کتاب هست که قابل مرور است. به این اعتبار میگوید این کتاب فقط خواندنی نیست؛ برگش نزنید، آن را بگیرید و بچسبید. به این اعتبار است که تا به حال عموماً روشنفکری مذهبی از این کتاب غفلت کرده و تصورش این است که دوران کتاب تمام شده است، بخشهایی از کتاب غیرتاریخی است!» (باب بگشا، دفتر سوم، نشست سی وسوم، ص 227)
3. دوردست تلقی کردن خدا
«یک وجه قدیم دارد که در ادبیات سنتی مذهبی تا حدودی هست. اما غلیظتر از ادبیات سنتی مذهبی، در بخش مهمی از روشنفکران ماست، که خدا انکار نمیشود، ولی دوردست است، خلق اولی کرده، ولی دیگر جاری نیست. برخی از صاحبنظران که اخلاقی و مذهبی هم هستند و ما هم برایشان احترام قائلیم، در همین حسینیه که صحبت میکنند تصریح میکنند که خدا دیگر در مناسبات زمینی ما وجود ندارد؛ دوران، دوران قرارداد است و ما خودمان مناسبات بین خودمان را تنظیم میکنیم». (باب بگشا، دفتر دوم، نشست پانزدهم، ص 11)
«ذهنیت سی سالهی ما و خدایی که بعضا روشنفکران، دوردست و کوچک معرفی میکنند و از لاین خارج شده، نمیتواند ما را تبدیل به فعال هستی بکند» (باب بگشا، دفتر دوم، نشست بیست و ششم، ص 500)
4. فروریختن منش
«توده از کجا به کجا رسید، حاکمیت از کجا به کجا، روشنفکر از کجا به کجا، دیگر چه حرجی است به نسل نو؟ نسل چشم باز کرده، لابی و دروغ و چانهزنی و رایگیری پشت پرده و قولهای بیقرار دیده است». (باب بگشا، دفتر دوم، نشست پانزدهم، ص 23)
5. فقدان نوآوری
«انجمن اسلامیهای سالهای گذشته را شما نگاه بکنید! بودجهی دولتی سالانه دارند! اتوبوس میگیرند برای اردو؛ ست کامپیوتر و ویدئو و تلویزیون را از دولت میگیرند! بعد میخواهند اپوزیسیون حاکمیت هم باشند. چنین چیزی امکانپذیر نیست! الان میبینیم که چیزی پیش نمیرود به خاطر این است که انسانهای خالقی نداریم! از انجمن اسلامی تا راستهی بازار و روشنفکر!» (باب بگشا، دفتر دوم، نشست هفدهم، ص 106)
«درست است بچهها تشویق میشوند به نگاه به بیرون به خاطر یک سری از ویژگیهای موجود و ناتوانی جریان روشنفکری که نتوانسته ایدهای مطرح کند و نتوانسته طرح نویی در بیندازد، ولی بخش مهم، خود بچهها هستند، مبنا خود بچهها هستند». (باب بگشا، دفتر دوم، نشست نوزدهم، ص 210)
6. بیدستاورد شدن
«در دورانی که جامعهی سیاسی ما، احزاب، نیروهای فکری ـ سیاسی و جامعهی روشنفکریمان عموماً دستاوردی ندارند، نیروهای اجتماعی ما که دغدغههای اولیه داشتهاند که به تقاضا تبدیل شده است، سازمانیافته شدهاند و خدا با تقاضای آنها برخورد فعال کرده است، دستاوردهای سترگی دارند». (باب بگشا، دفتر سوم، نشست سیام، ص 132)
7. فیکسیسم و بسندگی به سرمایهی اولیه
«کتاب، کتاب راه است، برای دوران تقاعد و نشستگی و بازنشستگی زودهنگام مثل بازنشستگیهایی از نوع جامعهی ما، نیست. دورهای هست که انسان به طور طبیعی بازنشسته میشود و دورهای هست که مثل جریان روشنفکری موجود، مدتها پیش از سن تقاعد، خودش را بازنشسته کرده است. این کتاب به درد این دورانها نمیخورد». (باب بگشا، دفتر دوم، نشست بیستم، ص 220)
«مذهبی به این مفهوم که اهل رفتنام، نمیخواهم یکجا بنشینم، نمیخواهم بنشینم روشنفکرانه توصیف و تفسیر کنم، انتقاد از دیگران کنم، فرافکنی کنم، به خودم نپردازم، به تغییر فکر نکنم». (باب بگشا، دفتر دوم، نشست بیستم، ص 231)
«اگر خدا کلاسیک بود، از نوع روشنفکران انبوه کلاسیکی که ما پیرامونمان میبینیم و از نوع حاکمیت کلاسیک، یک سرمایهی اولیهای تشکیل میداد و با ضرب و زور و هر امکانی میخواست آن وضع موجود و سرمایهی اولیه را حفظ کند. اما از آنجا که خدا به سرمایهی اولیهاش بسنده نکرد و اهل سرمایهی در گردش است، مردان و زنان پیامدار و کادرهای خدا در اعصار مختلف، برخوردشان با تاریخ، دینامیک خواهد بود». (باب بگشا، دفتر سوم، نشست سی ویکم، ص 145)
8. علم و عقل در مقابل خدا و قرآن
«جامعه روشنفکری ما نیز به تبعیت از آنها مصرفکنندهی پرینت دست چندم دستاوردهای فکری آن طرف است. به هرحال محصولات فکری غرب دستاوردشان است. بر این اساس است که الآن جامعهی ما و روشنفکران عموماً اینگونه فکر میکند که مثلاً علم و عقل مقابل خداست» (باب بگشا، دفتر دوم، نشست بیست و پنجم، ص 444)
«واقعاً از انصاف به دور است که در این ده ـ پانزده سال گذشته در جامعهی ما، بخشی از روشنفکران ـ بهخصوص روشنفکران مذهبی ـ یک پروژهی ویژهای دارند و به جد هم روی آن میآیند و ایستادهاند روی اینکه خدا مقابل علم است و دین هم مقابل عقل است». (باب بگشا، دفتر سوم، نشست بیست ونهم، ص 67)
«در سالهای اخیر، روشنفکران به شکل غیرمسئولانه و غیرپژوهشی گزارههایی را [دال بر اینکه خدا مقابل عقل و قرآن مقابل علم است] پخش کردند. ما [حتی اگر] ارزشی هم برای این کتاب قائل نباشیم، میتوانیم آن را آنالیز کرده، ببینیم عقلانیتی در آن هست یا نه؟» (باب بگشا، دفتر سوم، نشست سی وهشتم، ص 385)
9. ارتفاعگیری، فقدان استراتژی و طراحی
«ویژگی روشنفکری خاص، با اینکه انسانی فقط دالانهای ذهنی خودش را پیچیده کند و بتواند با بیان فراتر از سطح معمول، یافتههایش را به جامعه، از موضع آموزگاری و معلمی و از ارتفاع منتقل کند، بیان نمیشود، بلکه روی گونهای که بصیرت و دید استراتژیک و نافذ و توان طراحی دارد و خودش نیز پشتوانهی آن طراحی است، تأکید میشود. روشنفکر نمیتواند طراحی کند و بعد سیاهی لشکرش دانشجو و طبقهی کارگر باشند، [بلکه] خودش پشتوانهی تشکیلاتی و سازمانی و پیشبرندهی ایدههایی است که طراحی کرده است». (باب بگشا، دفتر سوم، نشست بیست وهشتم، ص 5)
«میگوید محمّد همصحبت شماست؛ یعنی، محمّد نمیرود در برج عاج روشنفکری بایستید و از بالا رهنمون بدهد، انشاء و بیانیه بخواند؛ نه! اصلاً اینگونه نیست» (باب بگشا، دفتر سوم، نشست بیست ونهم، ص 69)
«وقتی که همهچیز را توضیح داده، سیر تاریخ و سیر انبیاء و مسئولیت تاریخی انسانها را توضیح داده، گفته که تاریخ کار اقلیتی است، حمالهای کف بازار تاریخ را پیش بردهاند نه روشنفکران مغز حلزونیکردهی شعارده و آروغ ایدئولوژیکزن!» (باب بگشا، دفتر سوم، نشست سی ودوم، ص 189)
«ما این فرد را آماده کردیم، او را مجهز کردیم و پیام نویی به او دادیم تا او به شما انتقال دهد و این پیام، پرپژواک و قابل مهندسی شدن هم هست وصرفاً یک گزارهی روشنفکری بیهندسهی بیسازماندهی بیاستراتژی بیبرنامهی بیسر نیست. سر و برنامه و هدف دارد. اینطور نیست که بگویند ما پیامی را میآوریم و این با خود جامعه است که چه بخشی از آن را بگیرد و چه بخشی را نگیرد». (باب بگشا، دفتر سوم، نشست سی ودوم، ص 185)
10. تشریح به جای تبیین
«ما اگر اسیر تشریح بشویم، از تبیین باز میمانیم. متدولوژیِ بخشی از جامعهی روشنفکری ما که روی مذهب و علم آمدند، متدولوژی تشریح بود. تشریح فقط سراغ چند و چون میرود، ولی تبیین سراغ کُنه و جوهر میرود». (باب بگشا، دفتر سوم، نشست بیست وهشتم، ص 15)
11. منبر بیکارکرد روشنفکری
«خیلی مهم بود که جلسه شکل سنتی به خودش نگیرد؛ سنتی فقط منبر و آخوندی نیست، منبر روشنفکری به نظر من بدتر از منبر آخوندی است. منبر آخوندی کارکردهای سنتی خاص خودش را داشته و هنوز هم دارد، نمیگویم خیلی قابل سرمایهگذاری است [ولی به هر حال کارکردهایی دارد]. ولی منبر روشنفکری متاسفانه دائم به شنزار میرسد [و فاقد تاثیر و ثمرهی لازم است]». (باب بگشا، دفتر دوم، نشست نوزدهم، ص 208)