محمد رضایی
منبع: دوماهنامه چشمانداز ایران ـ شماره 97 ـ خرداد و تیر 1395
1. هدی، انسان ویژهای بود از آن دست انسانهایی که انگار از جنس دیگری هستند و همین دیگربودن آنها را در مرکز توجه قرار میدهد. آنچه از هدی انسان ویژهای میسازد نه بینش و روش او، ویژگی است که او آن را «منش» مینامد؛ اما این منش چیست؟ قابل تکرار و تکثیر اجتماعی است یا فقط مختص به او است؟ آیا میتوان از هدی الگو گرفت و با ارجاع به او گرهی از کار فروبسته خویش و جامعه گشود؟ در این نوشته تلاش میکنم در حد بضاعت و البته شناختم از هدی به این پرسشها پاسخ بدهم.
2. هدی تا آنجا که نگارنده با آثارش آشنا است و جستوجو کرده است در هیچ اثر مکتوب یا شفاهی خود بهطور اختصاصی به بحث «منش» و تعریف آن نپرداخته است؛ اما از لابهلای آثار به جایمانده از او میتوان اینگونه استنباط کرد که «منش» در دیدگاه هدی «اعتقاد» به ارزشهای مطلق و متعالی اخلاقی و «تلاش» در جهت «متخلقشدن» به آنها در زندگی فردی و اجتماعی است. «منش» نوعی زیست اخلاقی است که قیدهایی برای کنش فرد در قبال خود و جامعهاش تعیین میکند. این قیدها، قیدهایی همیشگی و دائمی است و تحت هیچ «مصلحتی» نمیتوان آنها را نادیده گرفت و حتی به صورت موقت کنار گذاشت. «منش» از منظر هدی، ارزشهای اخلاقی متعین شده در عمل فردی و کنش اجتماعی است که همیشه و در هر مشی و بینشی همراه فرد است. همچنین «منش» شاخصی برای دورشدن یا نزدیکشدن به افراد، نیروها و جریانها است.
3. برای توضیح بیشتر «منش» باید نخست به توضیح «اخلاق» و «ارزشهای متعالی اخلاقی» پرداخت. برای توضیح این دو از شریعتی وام میگیرم. شریعتی «اخلاق» را «بحث چگونه زیستن و چگونه بودن آدمی» میداند و معتقد است اخلاق بر سه پایه ایثار، به معنای ترجیحدادن منافع دیگری بر منافع خود بدون چشمداشت پاداش یا داشتن مابهازا، داشتن ملاکی برای تعیین و تشخیص خیر و شر و اعتقاد به یک ضامن اجرای خارجی در انتخاب اخلاقی، استوار است؛ اما از منظر شریعتی دو نوع اخلاق داریم یکی «اخلاق اجتماعی است كه دستخوش تغییر و تبدیل است، زیرا زاده نظام اجتماعی و ساخته تحول تاریخی است و بر حسب طبقه، شكل تولید و روابط جمعی و اشكال اجتماعی فرق میكند.» اما نوع دیگر که اخلاق انسانی است، «ارزشهاییاند كه از فطرت نوع انسان سرچشمه میگیرند و درجه تكامل نوع انسان، بر حسب درجه رشد این ارزشهای متعالی ارزیابی میشود و تكامل وجودی نوع انسان در طول تاریخ، در جهت تقویت این ارزشها حركت میكند و اساساً، نوع انسان، با داشتن این ارزشها است كه آغاز شده است، چه، تنها انسان است كه خالق ارزش است.» همین «اخلاق انسانی» است که «منش» موردنظر هدی بر آن استوار است.
4. «منش»، به عنوان شکلدهنده و جهتدهنده زیستن آدمی برای هر فرد نتیجه برهمکنش سه عامل است: اول خصلتهایی که به آدمی به ارث میرسد، دوم خصلتهایی ناشی از شرایط ویژه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که فرد در آن شرایط متولد میشود و پرورش مییابد و سوم خصلتها و ویژگیهایی است که خود فرد در خویش میپروراند یا سرکوبشان میکند. دسته اول خصلتهایی کاملاً غیرارادی و غیرانتخابی است، دسته دوم خصلتهایی هستند که تا حدودی انتخابیاند و دسته سوم خصلتهایی هستند که بیشتر انتخابیاند تا غیرانتخابی و به دلیل همین انتخابیبودنشان است که در جهتگیری «منش» فرد بسیار دخیل هستند و میتوانند خصلتهای دسته اول و دوم را نیز متأثر و آنها را اگرنه کامل، تا حد زیادی تصحیح یا تقویت کنند. به این ترتیب «منش» علیرغم آنکه بخشی از درونمایههایش را از وراثت و شرایط زیست هر فرد میگیرد به دلیل آن بخش از درونمایههایش که حاصل اراده انسانی است، قابل پروراندن و درعینحال قابل استحاله و از بین رفتن است. به همین اعتبار میتوان گفت که «منش» همانقدر که نیاز به پروراندن دارد، نیازمند مراقبت است. «منش» با تحقق ارزشهای اخلاقی در وجود فرد متولد میشود و با فراموششدن یا استحاله این ارزشها در قیل و قال زندگی مادی و تکثیر نشدنشان در اجتماع با مرگ «صاحب منش» میمیرد. من این گفته هدی را که با مرگ تختی «منش» نیز در ابنبابویه دفن شد اینگونه میفهمم.
5. سومین عامل از عوامل سازنده «منش»، یعنی خصلتها و ویژگیهای انتخابی، همانهایی هستند که در فرهنگ مذهبی ما با «خودسازی» به دست میآیند. از منظر شریعتی «خودسازی»، حاصل سه عمل خودآگاهانه است، «عبادت» به معنای «اتصال وجودی» مستمر میان انسان و خداوند به عنوان سرچشمه معنی، زیبایی، هدف، ایمان و همه ارزشهای انسانی یا به قول هدی برقراری «رابطهای صافدلانه، مستمر، همهگاهی و استراتژیک با خدا»، «کار»، به عنوان یک عامل مادی برای تحقق عینی اراده و خواست و ارزشهای ویژه انسان و سوم «مبارزه اجتماعی» به مفهوم داشتن بینش و گرایشی که فرد را به سرنوشت جامعهای که در آن زندگی میکند پیوند میدهد و طی آن انسان میتواند هم از اندیشههایش به سوی راهحل حرکت کند و در این حرکت به تصحیح اندیشهاش بپردازد، هم از بیماری لفاظی شفا بیابد و هم خویشتن را بیازماید. با متن مردم، خواستها، نیازها، ایده آلها و قدرتها و ضعفهای آنها آشنا شود و درعینحال امکانات عمل در برابرش آشکار گردد. هدی به بهای رنجهای بسیاری که به جان میخرید، میکوشید ضمن انجام این «اعمال سهگانه» با وسواسی شگرف، پیگیری مثالزدنی و صبری بزرگ، به تدوین و توضیح مبانی نظری آنها بپردازد. به اعتقاد من سلسله بحثهای «باب بگشا» و «هشت فراز، هزار نیاز» او در همین چارچوب میگنجد.
6. اگر بپذیریم که «منش» محصول اعتقاد به ارزشهای اخلاقی و تلاش انسان در جهت پروراندن این ارزشها در وجود خویش، مراقبت از فراموشنشدن آنها و مهمتر از همه مقدمدانستن خدشهدارنشدن این ارزشها در تمامی کنشها و اعمال فردی و اجتماعی انسان است، به معنای آن است که ارزشهای اخلاقی نه مقولاتی کلامی و ذهنی که دقیقاً همان کنشهای وجود عینی و مادی انسان است. به نظرم بهترین مثال برای توضیح این مطلب ارجاع به قرآن و الهامگیری از آن است. در قرآن آنجا که میخواهد نیکوکاری (بِرّ) را به عنوان یک ارزش اخلاقی تعریف کند به تعریفی کلامی و ذهنی نمیپردازد، میگوید «بِرّ»، آن کسی است که ایمان دارد، علیرغم علاقهاش به داشتههای مادی آنها را میبخشد، اهل عبادت است و در سختیها صبر پیشه میکند. آنچه از این تعریف میتوان فهمید این است که نیکوکاری (بِرّ) حاصل «اعمالی» مشخص، عینی و ملموس است. به این ترتیب «منش» از وجود فرد تفکیکشدنی نیست. «منش» و«صاحب منش» یکی هستند.
7. از آنجا که راه تعینبخشیدن به ارزشهای متعالی اخلاقی راهی همگانی است و در انحصار هیچ فرد یا جماعتی نیست، «منش» قابلیت تکثیر اجتماعی دارد و در این تکثیر اجتماعی است که نقش «الگو»ها آشکار میشود. شریعتی میگوید «الگو»ها به آنها که «توانایی رفتن» دارند، «دانایی رفتن» میدهند. این دانایی نه از جنس ذهنیت، یک دانایی ملموس و عینی است. «الگو»ها نشانههای امکانپذیربودن تحقق «انسانیت» و «ارزشهای انسانی» در وجود افراد است. «الگو»ها، «پرچمها» و «علائم» سر راه هستند که مسیرهای اصلی را نشان میدهند، آگاهی لازم را درباره خطرات ادامه مسیر مینمایانند و شاید مهمترین نقششان «تربیت افراد» و «تلطیف روح» آنان باشد. زمان، مکان و علم تنها بر «روش» و «بینش» الگوها تأثیر دارد، اما «منش» آنها که زائیده ارزشهای متعالی اخلاقی است و نه ارزشهای اجتماعی بیتأثیر از همه اینها است. به گفته هدی باید این «منش» را «کشف» کرد. هدی نیز به عنوان یک «صاحب منش» «قابلیت» و «صلاحیت» آن را دارد که «الگو» باشد. هر کدام از ما با توجه به جایگاه اجتماعی خود و چندوجهیبودن جایگاه اجتماعی هدی میتوانیم «شیوه زیستن و برخورد» او را به عنوان الگویی برای خود برگزینیم و این نیازمند تلاش در جهت «کشف» این شیوهها است. هدی خود نیز ضرورت ارائه الگو، بهخصوص به نسل جوان را درک کرده بود. الگویی عینی و مجسم. الگویی که بتواند این آموزش را به نسل جوان بدهد که اگر حرفی برای گفتن هست تنها روی کاغذ یا در گفتار نیست، میتوان تحقق و تعین آن را در زندگی عینی و ملموس یک یا چند نفر دید. او کوشید خودش را آن گونه بسازد که مینوشت یا میگفت. «سادهزیستی»، «کار مداوم، مستمر و هدفدار»، «آرمانداربودن»، «برخورد فعال با نسل جوان و مسئله حلکردن از آنها در حد بضاعت و توان»، «مسئولیتپذیربودن»، «الزام به رعایت تقیدات مذهبی و اخلاقی»، «صداقت»، «راستگویی»، «درستکرداری»، «احترام به پیشکسوت» و ویژگی شاید مهمتر برای این روزهای ما «دنبالنکردن پروژههای فردی و نقد جدی و اساسی به آن» بخشی از ویژگیهایی است که او با سختگیریهای طاقتفرسا بر خویش تلاش کرد آنها را در وجود خویش متبلور کند، تلاشی برای عینیکردن آنچه میگفت و مینوشت و ما میتوانیم از آنها «الگو» بگیریم.
8. هدی، دوران ما را «دوران متوسطها و کوچکها» میدانست. او این اصطلاح را در برابر دوران گذشتهای به کار میبرد که دوران آدمها و کارهای «تعیینکننده» و «سرنوشتساز» بود. من این گفته او را اینچنین میفهمم که در دوران ما «کوچک» و «متوسط»بودن تنها در «تعیینکننده و سرنوشتسازنبودن» متبلور نشده است، در این عصر متناسب با آدمها و کارها، «اهداف» نیز «دمدستی» شدهاند، «آرمانها»، آگاهانه و ناآگاهانه، به «فراموشی» سپرده شدهاند و «انسان آرماندار» انسانی که به قول شفیعی کدکنی آنچه میبیند نمیخواهد و آنچه میخواهد نمیبیند، انسانی فرض میشود که همچون موجودات دوردست تاریخ نسلش منقرض شده است. در چنین دورانی ما «متوسطها و کوچکها» در کنار «بیمعنا» دانستن هستی، «بیآرمانی» خود و «بینتیجه، غیرمفید و حتی مضردانستن» هر حرف و کاری برای تغییر وضعیت فردی و اجتماعی، با «نسبی دانستن ارزشهای جاودانه و متعالی اخلاقی و انسانی» دلیلی برای «میان حالی» و «میانمایگی» خویش تراشیدهایم و در همه عرصههای زندگی فردی و اجتماعی و همه جهتگیریهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به ورطه هولناک «منفعتطلبیهای بیمهار»، «کوتهبینیهای افراطی»، «بیپرنسیپیهای اخلاقی و رفتاری» و «پیگیریهای مجدانه پروژههای فردی»، درغلتیدهایم و نتیجه همه اینها را هدی، استحاله «ارزشی»، «منشی» و «ایدئولوژیک» میداند. هدی بهشدت با چنین وضعیتی مرزبندی دارد و این مرزبندی یکی از ویژگیهای بارز «منش» او است. او همیشه در رفتارهایش معیارهای مشخصی دارد که بخشی از محکمات «منش» او است و هیچگاه حاضر نیست در مقابل منفعتی حقیر و زودگذر و آنچه در راه خدا نباشد و به کار مردم نیاید از آنها دست بکشد و به اصطلاح امروز «واقعبین» و «واقعگرا» باشد. چراکه امروز واقعبینی و واقعگرایی که در پسِ پُشت تحلیلهای پرطمطراق و بدتر از آن رفتارهای عوامفریبانه پنهان شده است همان دمغنیمتی، نان به نرخ روزخوری، بیپرنسیپی اخلاقی، منفعتطلبی و پیگیری پروژههای شخصی است. اشتباه نشود منظور ماندن در گذشتهای دور و فروافتادن در دام جزماندیشی نیست که هدی نه در بینش و نه در عمل جزماندیش نبود. او همواره میکوشید راهی نو بگشاید و حرفی نو بزند. دلیل جزماندیشنبودن او همین بس که همواره از نقد اندیشه و عملش استقبال میکرد و هیچگاه آنچه را که بدان دستیافته بود غایت و نهایت کلام و عمل نمیدانست او حتی پیشقدم نقد خویش بود. منظور تفاوت در واقعبینی و واقعگرایی هدی است با آنچه امروز از این اصطلاحات در جامعه ترویج و تبلیغ میشود، تفاوت این دو نوع از واقعگرایی و واقعبینی در هماهنگی اندیشه و عمل و مقیدنمودن کنشها به حفظ ارزشهای اخلاقی است. نمیتوان در اندیشه اخلاقگرایی را ستود اما در عمل از هر وسیلهای ولو غیراخلاقی برای رسیدن به هدف استفاده کرد. نمیتوان کنش اجتماعی را با منطق سود و زیان بازار سنجید و در عرصه ذهن و اندیشه مبلغ آرمانگرایی و آرمانخواهی بود. ناهمخوانی اندیشه و عمل اگر آگاهانه باشد «عوامفریبی» و «فرصتطلبی» است و اگر ناآگاهانه باشد تناقضی است که لاجرم باید حل شود یا به اینسو یا به آنسو. نمیتوان تا ابد در میانه این دو ایستاد. همخوانی «اندیشه» و «عمل» از محکمات «منش» هدی است و این هماهنگی البته کاری بسیار دشوار و نیازمند «ایمان»، «رنج» و «صبر» است. هدی ازجمله «انسانهای مدار تغییر» و «صاحب منش» است و در صورتی که ما نیز جستوجوگر «منش» باشیم این «الگو» میتواند گرهی از کارمان بگشاید. هدی البته انسانی نسبی است و دقیقاً به همین دلیل دستیافتنی و قابل تکرار و آنچه مستقل از «بینش» و «روش» او میتواند تکرار شود «منش» او است؛ و این «منش» یکی از «پیشنیازها»یی است که ما برای تغییر شرایط فردی و اجتماعی به آن نیازمندیم. امروز که سیطره و گسترش بینشی سرمایهدارانه و مبتذل روابط و اخلاقیات ما را آن گونه که خود میخواهد و به آن نیازمند است شکل داده است، ارجاع به «الگو»ی هدی جدای از تربیت فردی و ضرورت عام اجتماعی ارائه الگو نوعی از مقابله با این سلطه و سیطره است.
9. هدی «صاحب منش» است، «الگو»یی است برای فرد فرد ما و هنوز همانند زمانِ بودنِ فیزیکیاش «مسئله حلکن» است و «گرهگشا»؛ اما بدانیم او را نمیتوان مصادره به مطلوب کرد. نمیتوان وجهی از عملکرد اجتماعیاش را گرفت و به سرتاسر حیات اجتماعیاش بسط داد. هدی همانگونه که در بینشش محکماتی داشت در منشش نیز قائل به محکماتی بود. نمیتوان در زیر عکس «الگو»هایی نظیر شریعتی و هدی نشست اما در اندیشه و عمل «عدالت» و «آزادی» و «معنا» و «اخلاق» را به فراموشی سپرد. همین امروز و نه در آینده، میان آن «نشستن» و این «فراموشی» تناقضی است که «بیاصولی» و «فرصتطلبی» قلمداد میشود. هدی با این «میان حالی» میانهای ندارد.
10. پرسش پایانی اینکه آیا با مرگ هدی، «منش» نیز در بهشتزهرا دفن شد؟ گمان میکنم این پرسش سه پاسخ بیشتر نداشته باشد اگر پاسخ منفی است پس این باید این «منش» را پاس بداریم، به آن پایبند باشیم و از آن الهام بگیریم. اگر پاسخ مثبت است و دفن این «منش» را هم مثبت میدانیم یا صادقانه تجدیدنظر در «منش»، «ایدهها» و «آرمانها» را اعلام کنیم. اما اگر علیرغم اعتقاد به دفنشدن این «منش» همچنان به آن باور داریم در جستوجویش بکوشیم و «منش را کشف کنیم».