محمد رضایی
متن سخنرانی در مراسم چهارمین سالگرد شهادت هدی صابر
سخن گفتن دربارهی هدی دشوار است. نه فقط به خاطر احساسی که در نبودن او داریم بلکه بیشتربه خاطر دشواری توضیح بینش، روش و منش او است که با روح زمانهی ما ناسازگار است و حتی در تقابل با آن قرار دارد.
روح زمانهی ما، پرورشدهنده آدمهای میانحال و میانمایه است. آدمهایی که همیشه و همهجا در میانه مینشینند و در وسط میایستند و با تئوریزه کردن آن، مصیبتاین میانحالی و میانمایگی را تا مرتبهی فضیلت برمیکشند. و قائلین به آن اجر میبینند و در صدر مینشینند.
بدیهی است در زمانهی «نه سیخ بسوزه نه کباب» با آدمهای «نه سیخ بسوزه نه کباب» تحلیلهای «نه سیخ بسوزه نه کباب» و راهحلهای «نه سیخ بسوزه نه کباب» هدی از آن دست آدمهای نادری است که تکلیفشان با خودشان و دیگران روشن است، مرزبندیهای خاص خودشان را دارند، خط قرمزهایی دارند که حتی به قیمت جانشان از آن پا پس نمیکشند. سر هویتشان با کسی معامله نمیکنند، در مرزبندیاشان با کسی رودربایستی ندارند اما در عین حال با آدمهایی که در آنسوی مرزبندیاشان قرار میگیرند «انسانی» و «اخلاقی» رفتار میکنند و «تعالی بخش». توضیح دادن چنین هدایی برای چنین زمانهای سخت و دشوار است.
از زاویهای دیگر روح زمانه ما پرورشدهنده آدمهایی است که برای فرار از نقد شدن، دنیای خصوصیشان را تا هر کجا که بخواهند میگسترند، نقد نمیکنند تا نقدی هم نشوند. کوچکترین گلایهای به تریج قبایشان برمیخورد. برای این آدمها تاریخ بشریت از زمان نزول اجلال خودشان به این دنیا شروع میشود، پیش از آنها چیزی وجود نداشته و پس از آنها نیز چیزی وجود نخواهد داشت.
در چنین زمانهای هدی نقّاد خودش و اطرافیانش است.آنان که طعم تازیانهی نقد هدی را چشیدهاند میدانند که او در نقدش چقدر«بیرحم» بود، اما «استدلالی»، «مؤدب» و البته «مشفق». برای هدی نقد از نقد خودش شروع میشد و در این نقد آنچنان بر خودش سخت میگرفت که قابل تصور نبود. این هدایِ نقاد البته برای زمانه ما وصله ناجوری است و برای همین سخن گفتن دربارهاش دشوار!
باز از منظری دیگر روح زمانه ما پرورشدهنده آدمهایی است که همه چیز را «زود»، «زیاد» و«بیدردسر» میخواهند. آدمهایی که در تمام عمرشان منتظر خوردن سنگی به تختهای هستند تا شاید بدون آنکه هزینهای بدهند به «نام» و «نان» و «نوا»یی برسند. بزرگترین پراتیک زندگیشان «نق زدن» است و دشنام دادن به عالم و آدم.
اما هدی در چنین زمانهای میداند که بیمایه فطیراست. «وقتگذار» است. «مالگذار» است و «جانگذار»، «فسفرمیسوزاند». به «راهحل» میاندیشد. نق نمیزند، نقد میکند. راهحل میدهد، مسئله حل میکند. این هدی برای این زمانه مظهر یک نسل منقرض شده است که فقط به درد موزههای باستانشناسی میخورد. در مواجهه با این زمانه چگونه میشودهدی را توضیح داد.
باز با نگاهی دیگر روح زمانهی ما پرورشدهندهی آدمهایی است که «مسئولیت» را تا حد «رتق و فتق زندگی شخصی»اشان کاهش دادهاند. آدمهایی که تمام تلاششان این است که هر طور شده گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند. برای همین غالباً تلاش میکنند پایشان را از گلیمشان درازتر نکنند. آدمهایی که هیچچیز به آنها ربطی ندارد مگر آنکه پای خودشان و منافعشان در میان باشد. آدمهایی که همهچیز برایشان یک جور بیزینس است و برای همین در همهی حالات و احوال دنبال چرتکه انداختن و حساب سود و زیان کردناند.
در چنین زمانهای هدی خودش را در قبال خودش، دوستش، مردمش و جامعهاش مسئول میداند و مهمتر آنکه در راه ایفای این مسئولیت تلاش میکند و هرجا لازم باشد از منافع شخصیاش میگذرد.این هدی برای این زمانه در مؤدبانهترین الفاظش نشانهی یک آدم خیالپرداز، رؤیایی و رمانتیک است و توضیح خیالپرداز نبودن چنین آدمهایی البته دشوار است.
از زاویهای دیگر روح زمانهی ما پرورشدهنده آدمهایی است که بین اندیشه وعملشان پیوندی نیست. آدمهایی که هیچ نیازی نمیبینند که همانگونه که میاندیشند عمل کنند. آدمهایی که میتوانند تمام عمر از اخلاق بگویند و بنویسند اما ضرورتی برای اخلاقی زیستن و اخلاقی عمل کردن احساس نکنند میتوانند در توصیف دموکراسی حرفها بزنند وصفحهها سیاه کنند اما در زندگیاشان پشیزی برای دموکراتیک زیستن و دموکراتیک عمل کردن ارزش قائل نشوند. میتوانند مدام از گفتگو سخن بگویند اما دیگران را اساساً به رسمیت نشناسند.
در چنین زمانهای هدی از آن آدمهایی است که در تراز اندیشهاشان زندگی میکنند. اندیشه وعمل برای هدی نه دو امر مجزا که هر کدام میتواند مستقل از دیگری باشد، که کلِ در هم تنیدهای است که در یک رابطه کاملا متقابل و دوسویه معنی مییابد.
اندیشه هدی در عملش متبلور است و عملش تجلی اندیشهاش است. هیچ مغایرتی در کار نیست اما در زمانهای که مغایرت اندیشه وعمل از فرط تکرار به هنجار تبدیل شده است توضیح هدی مشکل است.
باز از برشی دیگر، روح زمانهی ما پرورشدهندهی آدمهایی است که عملگرایی آنچنان برایشان اولویت دارد که استفاده از هر وسیلهای را برای رسیدن به هدفشان توجیه میکنند و برای توجیه همین بیپرنسیپیاشان است که هر آرمانخواه و آرمانگرایی را محکوم میکنند. از همهی آنچه که در اختیار دارند استفاده میبرند تا تمام مصیبتهای ما را و جامعهی ما را به گردن آرمانخواهان و آرمانگرایان دیروز و امروز بیندازند. تاریخ را وگذشته را جعل میکنند تا پراگماتیسم، بیاصولی و بیپرنسیپی خودشان را توجیه کنند. در چنین زمانهای هدی چشمانداز دارد چشماندازی پرشور. آرمانخواه است و آرمانگرا. تاریخ را با تیغ نقد میکاود تا با تکیه بر اصول و پرنسیپهای خاص خودش از کاویدن آن راه بجوید. چنین هدایی برای چنین زمانهای یک معضل و یک مسئله است که باید حلش کرد!
خلاصه آنکه در زمانهی بیپرنسیپی، بیاصولی و باری به هر جهت زیستن و میانحالی و میانمایگی هدی مظهر آن «ارتدکسیِ نقادِ رادیکالِ نابی» است که تمام وجوه هستی ما را به چالش میکشد. از خانه تا محل کار و تحصیل و جامعه و چنین هدایی را البته خیلیها دوست دارند یکجوری دست به سرش کنند تا دست از سرشان بردارد.
در چنین زمانه بیالگویی هدی برای ما یک الگو است. یک میراث است و همچون هر میراثی منبعی برای الهامگیری. الهام از او در «وقتگذاری»اش، در «مسئولیتپذیری»اش، در «آرمانخواهی»اش، در «معلمی»اش، در «مؤسس بودن»اش، در «نقد بیرحمانه خود»اش، در «مرزبندی»اش، در «تأکید بر خودسازی و برخورد با خصلتها»یمان، در «محاسبه توان»اش وعمل بر اساس آن در «راهحل دادن»اش و«مسئله حلکنی»اش، در استعدادش در «جمعبندی» و ضرورتی که برای آن قائل بود و در «زندگی تراز اندیشه»اش.
و ما تا وقتی ندانیم کجائیم ونسبتمان با دیگران چیست، تا وقتی نخواهیم سختی الهامگیری از او را تجربه کنیم و تا وقتی مقهور روح زمانهامان باشیم، در هر ظرفی به همان شکل درمیآییم و با هر حرکتی میلغزیم و بدیهی است در چنین وضعیتی سخن گفتن و سخن شنیدن از هدی دشوار خواهد بود.
هدی همچون آیینهای تمام قد از اکنون تا همیشه در برابر ما ایستاده است و ما تنها اگر خود بخواهیم میتوانیم خودمان را در او ببینیم و ضعفهایمان را بشناسیم و از قوتهایش درس بگیریم.
به احترام این «معلم»، به احترام این «مردِ منش»، به احترام این «مردِ عمل تراز اندیشه»، به احترام «کمیاب بودن»ش، به احترام او که «آنگونه زیست که میخواست و آنگونه رفت که دوست داشت»، به روح و خاطرهاش درود میفرستیم.
هدی همچنان با ما خواهد ماند اگر دشواری «زیستن چون او» را به جان بخریم.
منبع: فیسبوک نویسنده