در نگاه دیگران» شاخه:بینش، روش و منش
پرینت
بازدید: 3580

هدی صابر را کم و بیش می‌شناسیم. می‌گویم ”کم و بیش“، چون شخصیت، بینش، روش و منش او فراتر از آن بود که با خواندن چند مقاله و مصاحبه در مورد او شناخته شود. حتی بسیاری کسانی که با او زندگی کرده‌اند، شاگردش بوده‌اند و حتی در مراحل مختلف زندگی و فعالیت همراهش بوده‌اند نیز اعتراف کرده‌اند که هرگز شناخت کاملی از او نداشته‌اند. هدی صابر، شخصیت منحصر بفردی در تاریخ پس از انقلاب است. غرض، مجیزگویی و مدیحه‌سرایی نیست. تنها می‌خواهم بگویم جامعه ما شخصیتی را از دست داد که اگر بود، می‌توانست تغییرات فاحشی را در سپهر روشنفکری مذهبی ما رقم بزند.

 او را در جریان روشنفکری مذهبی گنجانده‌اند که شاید به نظر برسد، با وجود انتقادات زیادی که این معلم شهید به جریان روشنفکری مذهبی فعلی ما داشت، این عنوان برایش چندان مناسب نباشد. اما واقعیت این است که یکی از رسالت‌هایی که صابر برای خود داشت، اعاده حیثیت از نام ”روشنفکر“ و خصوصاً ”روشنفکر مذهبی“ بود. رسالتی بسیار شبیه آنچه که شهید دکتر علی شریعتی، چهل سال قبل در حسینیه ارشاد به عهده گرفته و انجام می‌داد. او در یکی از سخنرانی‌های خود در همین زمینه می‌گوید: ”روشنفکر، به وسیله ترجمه و کپیه و تقلید به وجود نمی‌آید. تحصیل‌کرده به وجود می‌آید، دکتر و مهندس و معمار به وجود می‌آید، ولی روشنفکر، به وجود نمی‌آید. روشنفکر کسی است که نوع تازه‌ای بیندیشد. اگر سواد ندارد، نداشته باشد، فلسفه نمی‌داند، نداند؛ فقیه نیست، نباشد؛ فیزیکدان و شیمیست و مورخ و ادیب نیست، نباشد؛ ولی زمانش را حس کند، مردم را بفهمد، بفهمد که اکنون چگونه باید بیندیشد و بفهمد که چگونه مسئولیتی را باید حس کند و بر اساس این مسئولیت فداکاری داشته باشد.“ (چه باید کرد؟ صفحه ۱۱۲) یکی از هدف‌های اصلی شریعتی رد کردن این تصور بود که روشنفکر، باید مانند غربی‌ها بیندیشد و رفتار کند. تصوری که در ابتدای تاریخ بیداری ایرانیان، یعنی در سال‌های مشروطه بسیار رایج شده و بعد از آن هم همچنان رواج داشت. این تصور حتی هنوز هم ادامه دارد. بسیاری از کسانی که در جامعه فعلی ما خود را روشنفکر نامیده‌اند، چنین رویه‌ای را در پیش گرفته‌اند. با این تفاوت که دیگر مانند تقی‌زاده علناً و صراحتاً اعلام نمی‌کنند که ”باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم.“ بلکه در بینش و منش خود عملاً همان اسلوب غربی را پیاده می‌کنند. حتی وقتی می‌خواهند غرب را نقد کنند نیز از همان سبک و سیاقی که غربی‌ها خودشان را نقد می‌کنند بهره می‌گیرند. دکتر شریعتی در خصوص این قسم روشنفکران می‌گوید: ”بهترین متفکر امروز ما هم که می‌خواهد به خودش برگردد و اصالت نشان دهد، باز ترجمه خارجی است! همین کس هم که می‌گوید باید از اروپایی تقلید نکرد و باید روی پای خود بایستیم و به خودمان برگردیم، همین هم باز مقلد است و از قول فانون و سارتر صحبت می‌کند، و نه از قول خودش. مخالف با غربزدگی است، با چه ماهیت مخالف غربزدگی هستی؟ تو که نه غرب را می‌شناسی و نه غربزدگی را و نه شرق را. فقط از وقتی که دو مقاله از فانون و امه سزر ترجمه شده است، حالا اینها مد شده است.“ (چه باید کرد؟ صفحه ۱۱۸)

البته تفاوت‌های اندکی میان روشنفکرانی که مورد نقد شریعتی هستند، با روشنفکرانی که هدی صابر آنها را مورد انتقاد قرار می‌دهد وجود دارد. از جمله اینکه یک فاصله نسلی میان آنها دیده می‌شود. فاصله‌ای که جهان عوض شده و به موازات آن افکار و اندیشه‌ها نیز تغییر کرده‌اند. شاید امروز مثل دوران شریعتی فانون و امه‌سزر و سارتر ”مد“ نباشند، اما مدهای جدیدی پیدا شده‌اند که با ادبیاتی جدید و نگاهی جدید به نقد غرب می‌پردازند و روشنفکران ما نیز دنباله‌رو آنها هستند. گذشته‌ از اینها، باید اعتراف کرد بسیاری از روشنفکران کنونی ما، حتی در همین حد هم حاضر به نقد غرب نیستند و جای بسی تأسف دارد که هنوز هم در جهانی که فرهنگ‌های ملی و بومی ارزش و اهمیت پیدا کرده‌اند و هویت آدم‌ها در هر نقطه‌ای از دنیا مورد احترام است، این افراد همچنان معتقد هستند که برای رسیدن به پیشرفت در عرصه تفکر باید همان سبک غرب را پیاده کرد.

این حقیقت دارد که هدی صابر متأثر از شریعتی بود، تا جایی که حتی می‌بینیم، ویژگی‌هایی که شریعتی برای یک روشنفکر مذهبی ”اصیل“ ایرانی برمی‌شمرد، مانند مردمی بودن، شناخت جامعه، اصل قرار دادن دو عنصر مذهب و ملیت، منتقد ساختار رسمی و تفکر حاکم (تفکری که سرکوبگر آزادی است) بودن، تقلید نکردن از غرب، در عین شناخت غرب، پیوند داشتن با جهان، در عین حفظ هویت ملی و مذهبی، و... همگی در شخصیت هدی صابر متبلور هستند. فردی که جزو معدود کسانی است که توانسته است شخصیتی چند بعدی، با حفظ همه این اصول داشته باشد. همچنان که شریعتی در آثار مختلف خود مطرح کرده است، روشنفکر نباید تنها به ”حرف زدن“ اکتفا کند، داخل کافه بنشیند و از همه چیز انتقاد کند، بدون اینکه در میان مردم بوده باشد، از دردهای آنها، رنج‌ها و مشکلاتشان آگاهی داشته باشد. بدون اینکه با ساختار سیاسی اصطکاکی داشته باشد و خلاصه، برای خود حاشیه امنی ایجاد کند که کسی مزاحمش نشود. روشنفکری که در برج عاج خود نشسته باشد، کتاب بنویسد و فکر تولید کند، بدون اینکه بداند این فکر به کجا می‌رود و چه کسانی می‌خواهند از آن استفاده کنند، روشنفکر نیست. شاید بتوان گفت مظهر یک روشنفکر حقیقی در اندیشه شریعتی ”ابوذر“ باشد. فردی که در همه ابعاد، چه زیست روزمره‌اش که در سطح ساده‌ترین و فقیرترین مردم بود، چه شجاعتش در برخورد با زر و زور و تزویر حاکم، چه در تسلطش به دین و قرآن و چه در اهتمامش به ادامه دادن راه پیامبر و یاری رساندن به جانشین او علی(ع)، پیشتاز و تأثیرگذار بود. که البته عاقبتش هم مرگی در اوج مظلومیت در صحرای ربذه بود. عاقبتی که بسیاری روشنفکران حقیقی دیگر نیز در طول تاریخ دچار آن شدند، چرا که این نوع روشنفکران از طرف قدرت تحمل نمی‌شوند و آخرین نمونه آن نیز، هدی صابر بود. او که به واقع، ”چگونه زیستن“ش، ”چگونه مردن“ش را رقم زد. او نیز مانند شریعتی همواره تأکید داشت که روشنفکر مذهبی، باید به جامعه خود، اصول مذهب خود و هویت خود پایبند باشد. او بحث‌های زیادی در مورد هویت روشنفکران ما کرده است که در اینجا مجال گفتن همه آنها نیست. تنها باید به این نکته مهم اشاره کنیم که هدی صابر، در تأکیدش بر نقش خدا در تغییرات اجتماعی و رابطه ما با او بسیار منحصر بفرد عمل کرد. او معتقد بود روشنفکری ما، خدا را از متن به حاشیه رانده است، یعنی در تفکرات خود، خدا را لحاظ نمی‌کند و فقط وقتی که خیلی به او نیاز داشته باشد و تنها در حد رفع نیاز از او استفاده می‌کند. در حالی که خدا همیشه و همه جا حضور دارد، روشنفکران ما این حضور را نادیده می‌گیرند و خدا را در مناسبات خود لحاظ نمی‌کنند. اگر جریانی در روشنفکری ما شکل بگیرد که به این اندیشه صابر توجه کرده و بتواند خدا را در تفکر خود از حاشیه به متن بیاورد، قطعاً شاهد تحولات بزرگی خواهیم بود.

از دیگر ویژگی‌های روشنفکر، نقد گذشته و داشتن نگاه معطوف به آینده است. البته در اینجا باید تأکید کرد که منظور دقیقاً ”نقد و پردازش“ است و نه ”نفی“ گذشته. و منظور از گذشته نیز، برخی سنت‌های جامعه است که شاید زمانی مترقی بوده‌اند، اما با گذشت زمان و آلوده شدن به اغراض و خرافات، کارکرد روشنگرانه خود را از دست داده‌اند. از طرفی، عملکرد پیشینیان نیز می‌تواند قابل نقد باشد، با این هدف که برای آینده راه درست‌تری را در پیش بگیریم و این دقیقاً همان کاری بود که هدی صابر در سلسله‌نشست‌های ”هشت فراز، هزارنیاز“ انجام داد. بازخوانی گذشته و برخورد فعال با تاریخ. بدین معنا که هم کاستی‌ها و ناکامی‌ها و هم آموزش‌ها و دستاوردها را در نظر داشته باشیم تا بتوانیم برای تصمیمات فعلی خود رفتار عاقلانه‌تری داشته باشیم.

همان‌گونه که شریعتی روشنفکران و متفکران پیش از خود را نقد می‌کرد، هدی صابر نیز- شاید با جدیتی بیشتر- به این کار اهتمام داشت. و این یک امتیاز بزرگ برای او محسوب می‌شود. او حتی افرادی را که از لحاظ فکری خود را شاگرد آنان می‌دانست نقد می‌کرد. برای مثال یکی از انتقادات او به جریان روشنفکری دهه ۴۰ و ۵۰، انتقاد به روشنفکرانی است که صرفاً به نشر آگاهی بسنده کردند و وارد ایجاد سازوکار و تشکیلات، برای آنکه فکر خود را بر آن سوار کنند نشدند و به عبارتی افکار خود را بدون پایه و پشتوانه در جامعه رها کردند. اعتقاد راسخ صابر به ایجاد سازمان و نهاد را می‌توان یک وجه ممیزه او به حساب آورد که مسلماً متأثر از بنیانگذاران سازمان مجاهدین بوده است. همان‌طور که می‌دانیم او این اعتقاد را در عمل نیز پیاده کرد و همواره جوانان را نیز به این کار تشویق می‌کرد. اگر می‌گذاشتند عمرش را به کمال برساند، می‌توانست تأثیرات عمیق‌تری در این زمینه نیز بر جای بگذارد.

در پایان باید بر این نکته تأکید کنم که هدف از نگاشتن این مطلب، مقایسه این دو روشنفکر- شریعتی و صابر- نبود. چرا که در تحلیل نهایی، این دو، هر یک بخشی از یک جریان واحد تعریف می‌شوند. جریانی که سعی کرده از واژه ”روشنفکر“ اعاده حیثیت کند. در عین حال که خود، جزء این جریان محسوب می‌شود، آن را مورد نقد قرار دهد و نوع دیگری را رقم بزند. صابر در این مسیر، ادامه دهنده راه شریعتی بود و به حق اثر ماندگاری از خود به جا گذاشت. امید است در آینده نیز، شاهد روشنفکران دیگری باشیم که این راه را ادامه می‌دهند.

 

مسیر جاری:   صفحه اصلی در نگاه دیگرانبینش، روش و منش
| + -
استفاده از مطالب سایت با ذکر ماخذ مجاز می‌باشد