منبع: یادنامهی سالگشت پرواز شهید هدی صابر ـ 21 خرداد 1391
الف.
ارادهی نوشتن از پاکرویان، آلوده به میلِ التیامِ شرمِ ملتهبیست که برهنگیِ پاکباختن از خود را در پوششِ لفظبافتن از آنان محجوب میدارد..
قلمِ شرمناک، کوتاه میبافد..
لام.
لیلالتمامِ شک است و در سیاهبازیی خدایان، وجهِ خدای محمد، مهجور در کرانی، با نیمرخانِ شهادت و غیب: کتاباللهِ صامتِ مسطور و کتاباللهِ ناطقِ مستور، به بقای بیکرانش ادامه میدهد..
مواجه با سایهروشنِ این وجه و بَری از شبستانی که بازیی ”تجربهی نبوی“ را به بست نشستهبود، هدی، خدای حادثهی نبوی را به گفت ایستاد.. به گفت فراخواندمان؛ بابی بر فرازِمان گشود؛ روگشای نیمرخِ مشهودِ الله شد و میاندارِ اقامهی قرآنِ فجر -تنها مَطلعِ اقبالِ رویسپارانِ الله در خسوفِ ”راسخِ در علم“:
”أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا“ -سورهی إسراء، آیهی هفتادوهشت-
میم.
متقّین را شیرازهبندیی نفس، حینِ اوراقشدنِ قرآن در نرمِ پنجههای رجوع، از واجباتِ اقامهی قرآنست. ربِ ”فَعَّالٌ لِّمَا یرِید“، ”همراه نزدیکدست“، در سهکنجِ الهِ شکنجه و میانهی آن تیره که قصهی هزار و یک اربابِ معرفت، لالائیِ بسترِ انفعال و تفریقِ الهِ واحدشان بود، هدیی ”فعّالِ هستی“ پرورد..
درین فترت که غیب، منطقِ تمسّک به ”ذَلِكَ الْكِتَاب“ است، هدی کتابِ شهادت را پنبه کرد، با خود ریست و ریسمان در چنگ زیست.. تا که ”پاسبانِ گرزبدستِ سرِ چهارراه تاریخ“، ”مدارِ ایفا“یش را برنتافت؛ تافتهاش را رشتهکرد و.. حال،
ماییم، سرنخها به دست....