در نگاه دیگران» شاخه:بینش، روش و منش
پرینت
بازدید: 5064

من رفیقم، رهگشایم، «باب بگشا»، نزد من آ

مقدمه

رفاقت،رهگشایی و دعوت او از بندگانش شناسنامه سلسله جلساتی است آغازیده در غروب رمضانی مصادف با شهریور 87 در حسینیه ای نام آشنا و حامل تاریخی عظیم ”‌ارشاد“‌. در پی رابطه صاف‌دلانه، مستمر و استراتژیک با خدای بی غروبِ بی افول، جمعی به همت صابرنامی صابر در زیر یک سقف گرد آمدند. حضور افراد فراز و نشیب‌هایی داشت اما بعد از مدتی عده‌ای همراه همیشگی هم در بیش از 70 نشست هفتگی شدند. باهم بودن‌هایی که با زندانی شدن بنیانگذار جلسات در تابستان 89، پایانی ظاهری پذیرفت. اما او چنان بنیانی نهاده بود که هیچ گاه ادامه مسیر قائم به فرد نباشد. او بر اساس توشه گیری از سوره آل عمران به خوبی میدانست حتی اگر پروژه ای صرفاً  وابسته به محمد (ص) شناخته شود بز زمین خواهد ماند. از رابطه مستمر سخن گفته بود. حتی به وضوح در سومین جلسه اش در جمع بندی از شکست جنگ احد با اشاره به آیه144 سوره آل عمران گفت: ”‌محمد(ص) فانی(رفتنی) است. تنها خدا پایدار است و اعتبار پروژه ی شما به خداست نه به محمد“‌. و در ادامه آن افزود: ”‌حیات پس از مرگ، واقعی است و شهیدان صاحب جایگاه‌اند“‌. و در 20 خرداد با عروجش نشان داد آنچه را می‌گفته باور داشته و به شاگردانش در حسینیه نشان داد که چگونه می‌توان صاحب جایگاه شد. بابی که او در حسینیه نشان داد بابی نیست که با رفتن او بسته شود. مباحثی را بیان نمود که با درون انسان کار داشت. موضوعاتی را مورد مداقه قرار داد که نیاز امروزین ماست. ولی متاسفانه به علل گوناگون در زمان حیات ایشان امکان نشر گسترده آن فراهم نشد. اکنون بر توشه‌گیران آن جلسات است که این کار را انجام دهند. هدف این مقاله نیز گام کوچکی در این راستا است. البته نمی‌توان 70 جلسه بیش از 2 ساعت را در طی یک مقاله کوتاه بررسی موشکافانه و دقیق نمود. صرفا یک فهرست تفصیلی از آنچه در سیر جلسات باب بگشا طی شد در دو قسمت روش و محتوی ارائه می‌گردد.

باب بگشا 

روش

ملاصدرا در ابتدای اسفار تعریفی برای فلسفه ارائه می‌دهد: ”‌فلسفه،عالَم را نظمی عقلی، به قدر توان بشری می‌بجشد تا تشبه به باری تعالی حاصل آید. . . ”‌. ملاصدرا به چهار عنصر کلیدی در تعریف خود اشاره می‌کند الف)عالَم ب)نظمی عقلی پ)قدر توان بشری ت)تشبه به باری تعالی. شاید این تعریف خود گویاترین شاهد بر پیوند فلسفه و عرفان از جانب ملاصدرا باشد. جمع این چهار عنصر از دید ملاصدرا منجر به ”‌استکمال نفس انسانی به سبب معرفت و شناخت حقایق موجودات ـ آنگونه که هستند ـ و حکم به وجود آنها از روی تحقیق و ثبوت، همراه با براهین، نه از روی گمان و تقلید و پندار ـ به طاقت و وسع انسانی“‌ می‌شود. مطابق این تعریف به نظر نگارنده شهید هدی صابر نیز در پی نظمی عقلی برای فهم هستی در مدار خود بود تا نشان دهد که چگونه میتوان عضو فعال هستی شد و در راستای آن ضمن احترام به دستاورد گذشتگان می‌خواست طرح نویی دراندازد. او حتی از ادبیات و لغات جدیدی استفاده نمود. سعی می‌کرد از زبان و ادبیاتی که بشر امروز در پدید آوردن آن زحمت کشیده استفاده نماید. اعتقاد داشت زبان و ادبیات اصیل امروزی در رویارویی عضو فعال در هستی با هستی شکل گرفته است. اما این کار ساده ای نبود و مشکلات و سختی‌های خاص خود را داشت چون از یک طرف ما به یک ادبیات خاصی عادت کرده بودیم و از طرف دیگر به علت برخی تجربیات تاریخی، ذهن‌ها نسبت به این روش حساس بود. ولی شهید صابر تمام تلاش خود را در این زمینه بکار بست که مهمترین آن یک کار منسجم قبل از ارائه آن در حسینیه بود و همچنین باز بودن ذهن ایشان نسبت به نقدهایی که به کار وی می‌شد. قبل از ارائه عمومی بحث آن را با دیگران مطرح می‌کرد که این خود نشان از حساسیت وی به پروژه مورد علاقه‌اش بود. مرحوم صابر دائما می‌گفت بحث‌ها باید شلاق(نقد) بخورد و دیگران را به این کار تشویق می‌کرد. چون این پروژه در میانه خود با شهادت او پایان یافت وظیفه دوستان نزدیک ایشان است که به تبیین خواست آن بزرگوار بپردازند.

هدی صابر معتقد بود که زمان سخنرانی و گفتگوی یک طرفه به پایان رسیده و زمان دیالوگ و گفتگو است. یکی از بزرگترین قفل های بحران جامعه کنونی را عدم گفتگو می دانست.می گفت ”‌ رقص میدان را به جوانان باید سپرد ”‌. می گفت ”‌ اونها تو دوران اصلاحات برای ما تریبون کاشتند الان که دوره جمود ما باید به اونها تریبون بدهیم ”‌. از این رو نیمی از هر جلسه را به اعضای جلسه اختصاص می‌داد. با این قسمت از جلسه فعال ترین برخورد را داشت. از تغییرات جهت بهبود هرچه بیشتر جلسات استقبال و آن را اعمال می‌نمود. براي شكستن فاصله نسل ها و حفظ حافظه نسل صاحب خاطره و پاسداشت سنت هاي پهلواني در اول جلسات از بزرگتر ها اجازه مي گرفت و گاه آنان را شخصا دعوت به صحبت مي كرد.شهید صابر بر خروجی مکتوب جلسات اهتمام داشت و سایتی برای ارائه مباحث با آدرس http://dar-e-firoozeii.99k.org ایجاد نمود.

او معتقد به یک بحث انتزاعی نبود از این رو در مثال‌هایش از ورزش گرفته تا مباحث توسعه استفاده می‌کرد. یکی از مثال‌های نقش بسته در ذهن ، حکایت او از مربی فوتبالش بود :“‌مربی ما می‌گفت:“‌ به بازیکنی که ایستاده پاس ندید“‌، خدا هم همینجور به غیر فعالان هستی پاس نمی دهد“‌. وی نه تنها در ادبیات، خود را به عالم واقع پیوند می‌زد بلکه از نمونه‌های واقعی نیز بهره می‌برد. آنچه را از رابطه مستمر انسان با خدا ، تیمار داری و مدد رسانی او  مد نظر داشت با دعوت از انسانهایی که آنها را فعال هستی قلمداد میکرد مباحث  را با واقعیت عینی و موجود در جامعه پیوند میزد. با دعوت از خانم قدس موسس ”‌محک“‌ (موسسه‌ی خیریه‌ی حمایت از کودکان مبتلا به سرطان) و خانم قندهاری موسس ”‌خانه مادر و کودک“‌ نشان داد آنچه از پروژه مشترک انسان و خدا  و عضو فعال هستی شدن می‌گوید عینیت واقعی و خارجی دارد.

می توان روش هدی صابر را به صورت زیر خلاصه کرد:

  • استفاده از ادبیات جدید
  • در معرض نقد گذاشتن افکار خود، پیش از ارائه در حسینیه
  • الزام به گفتگو و دیالوگ
  • الزام به جمع بندی و ارائه خروجی به صورت مکتوب
  • دوری جستن از مباحث صرفا انتزاعی
  • نظم چشمگیر
  • سنجش مسائل طرح شده با مصادیق موجود و انسانهای موثر

 

محتوی

شهید صابر، اندیشمند بسیار منظم و با برنامه‌ای بود. برای برگزاری این جلسات برنامه‌ای منظمی داشت. قرار او بر ارائه مباحث در سه سطح الف)پیشاتبیین، ب)تبیین و پ)پساتبیین بود که در چهار فصل:

الف)لوازم ورود به بحث اصلی

ب)داشته‌ها و کارایی خدا،

پ)چگونگی رابطه انسان با خدا 

ت)خروجی این رابطه

ارائه گردد. متاسفانه با عروج ملکوتیش این مباحث صرفا تا میانه فصل دوم بیشتر بیان نشد. همانگونه که ذکر گردید در ادامه فهرست تفصیلی از آن ارائه می‌گردد.

 

فصل اول:لوازم ورود به بحث

 

1) تعیین مختصات ایرانی امروز

شهید صابر براي انسان صاحب دغدغه ارزش والايي قائل بود چرا که هدفش از آموزش نه تربيت عالِم كه تغيير دهنده عالَم بود و بر این اعتقاد بود یک موضوع وقتی می‌تواند درونی یک انسان شود که ضرورت آن را درک کرده و به آن احساس نیاز کند. از این رو مباحث خود در حسینیه را بر این اساس آغاز نمود و در طی 6 جلسه این موضوع مورد بحث قرار گرفت. در این شش جلسه هدی صابر کوشید تا وضعیت امروزین اکثریت ایرانیان را در رابطه خود و خدای خود ترسیم نماید و از طرفی در عین توصیف، بستر تحول آن را فراهم آورد. قرآن کریم برای هرکسی خدایی قائل است و بنا به آیه‌ای حتی گاهی هوای نفسانی خدا می‌شود. از طرفی دیگر هر انسانی درک خاص خود از خدا را دارد البته نه به معنای واگرایی در فهم انسان‌ها از خدا بلکه به معنای مراتب وجودی آن. خیلی از مواقع به علت عدم گفتگوی سازنده بین دو فرهنگ یا دو جامعه در این زمینه اختلافات بزرگ نمایی می‌شود. از دید آقای صابر خدا در تمام هستی منتشر و جاری است. او آموزگار اول و ثانی نوع بشر است. در ضمن متذکر می‌شود که هر که در مقابل او تمکین نکند از عضویت فعال در هستی محروم می‌شود. او در تشخیص این تمکین به قواعد عام کلاسیک و سنتی اعتقاد چندانی ندارد از این رو در بهشتی که صابر متصور بود برای همه عناصر فعال در هستي از چه گورا و هوشيمين تا حنيف و شمشيري جايي بود. صابر معتقد بود هر فرهنگ در ارتباط با هستی، شیوه خاص خود را دارد و اگر به آن بی اعتنا باشد سیر سقوط و نزول را طی می‌کند. با این نگاه می‌گفت خدا نیز در فرهنگ ما ظهور و بروز خاص خویش را دارد. معتقد بود که خدای اکنون ما(خدایی که عملا آن را باور داریم) ”‌نا محسوس“‌، ”‌کوچک مدار“‌، ”‌بیرون از کار“‌، ”‌نابازدارنده“‌ ”‌غیرناظر“‌ و ”‌غیرهم‌ذات“‌ است. معتقد بود مفهوم خدا در جامعه ما با زندگی ما در هم تنیده است. وی می‌گفت سه دهه حکومتی به نام مذهب بر ما حاکم بوده است. از طرف دیگر فعالان سیاسی نیز برخورد خاص خویش با مذهب را داشته‌اند و اکنون ما در بزنگاهی قرار گرفته ایم که بسیاری از مشکلات را از خدا می‌دانیم. از این رو باید نگاه‌مان نسبت به خدا را به طور جدی بررسی نماییم. او در آغازین جلسه پس پیشانی خود را چنین بیان کرد:

”‌. . . کمتر دوره ای بوده است که جامعه ما اینچنین در خود فرو رود؛ امکان تنفس، ترقص و وجد، کم داشته باشد. در چنین وضعیتی این پرسش در ذهن ایجاد می‌شود که آیا ما در کوچه دوسر بن بست هستی گیر افتاده ایم؟ راه فراری برای ما وجود ندارد؟ ره یافتی برایمان نیست؟ از دیگر سو این سوال مطرح است که آیا مدیر هستی، میدان مدیریتش تمام هستی را پوشش می‌دهد یا بخشی را؟ آیا از هر منطقه ای که بپسندد برای اهالی آنها امکان می‌آفریند؟ آیا فقط برای مو بلوندها و قد بلندها و چشم آبی ها امکان آفرینی می‌کند؟ آیا فقط آنها طبیعت را تسخیر می‌کنند؟ آیا خدا در کنار آنها به نژاد زرد هم که تند و تیز، منظم و تشکیلاتی و فرمانبر است میدان می‌دهد و بقیه ابنای بشر، کور و کچل های هستی اند و خدا به آنها اعتنائی ندارد؟ شاید این طور به نظر برسد که نظام مدیریتی خدا، طبقاتی است[...]

اما پرسش کیفی دیگری نیز وجود دارد؛ ما هم عضو قابل اعتنائی از اعضای هستی محسوب می‌شویم؟ ”‌عضو هستی“‌ یکی از کلید واژه های بحث ماست. عموماً تصور بر آن است که اعضای هستی، تنها انسان های سترگ، خوش قد و قامتان، شاخص ها، ایدئولوگ ها و رهبران فکری-سیاسی اند. حال آن که مادری هم که چند فرزند دانشگاهی تربیت می‌کند، عضو هستی است. . . گوئی که در این سالها از چرخه هستی، پس افتاده ایم. ایرانی، پیش از این در چرخه هستی فعال بوده است. [...] هرجا که امیدی و شعفی دورانی حاصل شده است، ایرانی جلوه ای در هستی داشته است. در همین سال های نزدیک که جامعه ایران به دوران جدیدی از حیات خود وارد شد، فیلم مولف ایرانی به بازارهای جهانی رفت. آوای شجریان و ناظری به جهان راه پیدا کرد. آقای لطفی که اخیراً به ایران بازگشته، در بیست سال گذشته، دویست کنسرت در جهان برپا کرده است. والیبال و بسکتبال ما نیز جائی برای خود دست و پا کرد. به هر روی هر زمانی روزنی پیدا شده ما نیز عضوی از اعضای فعال هستی بوده ایم.]...] در پی این پرسش ها، تشکیک هائی چند نیز مطرح اند؛

  • خدا، بناگذار بازنشسته هستی است؟
  • او نقش دوردست تاریخی خود را ایفا کرده  و در امروز جهان ورود ندارد؟
  • مدار فعالیت خدا کوچک و محدود است یا واسع؟
  • او در مناسبات میان انسان‌ها حضور دارد؟
  • او مساله‌ای ازانبوه مسائل ما را حل می‌کند؟
  • او امکان یا حوصله  ورود به مشکلات خرد و کلان ما را داراست؟

در اوج دوران تلقی علمی در اروپا که انسان اروپائی از قرون تاریک میانی -  ده قرن وسطی – عبور کرده، رنسانس از سر گذرانده و انقلاب صنعتی را تجربه کرده بود، خدا به سطح ”‌ساعت ساز لاهوتی“‌ تقلیل پیدا کرد. به این مفهوم که خدا، مهندس اولیه هستی بوده و جهان ساعت گونه را ساخته و کوک کرده و دیگر کنار نشسته است و نقش معمار بازنشسته هستی را دارد و حال که انسان، عقل پیچیده ای پیدا کرده است، جهان را پیش می‌برد. اروپائی ها در سیر خود از قرون وسطی تا عصر جدید به تلقی ساعت ساز لاهوتی رسیدند. آن ها در این سیر مرارتی دیدند، خاک دوران خوردند، به مشاهده طبیعت نشستند. دو برادر فرانسوی در کنکاش خود شش هزار گیاه را شناسائی کردند و برای هر یک شناسنامه ای تشکیل دادند، اروپائی ها به برگ و ساقه ها برش زدند، در سالن تشریح، نسوج بدن انسان را شکافتند و به نوعی در طبیعت تصرف کردند، در فیزیک پیش رفتند و. . . به یک غرور دورانی رسیدند و خدا را به مرخصی فرستادند. اما در ایران ما که این سیرها طی نشده است. معدود افرادی همچون مرحوم دهخدا بوده اند که چهل سال عمر بر سر لغتنامه گذاشتند. در ایران به آن مفهوم مشاهده گر هستی، تیغ زن بر کاس و برگ، برش زن به نسوج و مغز و قلب و سیر کننده در کهکشانها نداشته ایم، اما حال، روشنفکری ما خدا را دویست سال پس از آلمان ها، ساعت ساز لاهوتی می‌پندارد. خدا اکنون در تلقی ما، کوچک مدار است، مبسوط الید نیست و امکان فعالیت وسیع ندارد. بخشی از روشنفکری مذهبی ایران نیز خدا را بیرون از مناسبات میان انسان ها می‌پندارد.[...] در مجموع خدائی که پیش از این، بی محدودیت در همه حوزه ها امکان ورود داشت، حال نه امکان و نه حوصله فعال شدن در مسائل ما را ندارد و در این تصور، فقط نقش ترمز را در عالم ایفا می‌کند و نقش یک پلیس را؛ این تلقی در بخشی از جامعه ماست.

  • اکنون پس از ”‌پرسش ها“‌ و ”‌تشکیک ها“‌ به چند و چون ها می‌رسیم؛
  • خدای هستی، خشک، سخت‌گیر و بی‌اعتناست؟
  • جوهر رابطه‌ی ما با او قهر است؟
  • او فقط ترساننده، هشداردهنده و بازدارنده است؟
  • خالق، ما را بی‌قطب‌نما در کویر بی‌انتها رها کرده است؟
  • تقدیر ما از پیش رقم خورده است؟

تلقی رواقی یعنی دیدگاهی که روی قرون وسطی و پیش از آن نیز سایه افکنده بود، بدین مضمون که تقدیر انسان از قبل رقم خورده است و او به جهان آمده تا نقش از پیش تعیین شده اش را ایفا کند. اکنون نیز این انگاره در طیف هائی از جامعه وجود دارد.

حال آرام آرام از پرسش و تشکیک و چند و چون به سرفصل ایجاب می‌رسیم؛

. . . و گه گاه نیز که به دوردست‌ها، به دیگران و به خود  می‌اندیشیم، پرتقاضا و پرآرزو با خود زمزمه می‌کنیم:

  • وجود او با وجود ما کجا پیوند می‌خورد؟
  • امکانی برای گفتگو و طرح مسائل دل و ذهن با او هست؟
  • در کار من درخواهد آمد؟
  • از گرمای حمایتش آرام خواهیم شد؟ به امن و طمانینه خواهیم رسید؟
  • ”‌فرایم خوانید، فرایم خوانیدِ او تعارف است؟

آیا ما واقعاً خویشاوند او هستیم یا نه؟ امکانی برای باز کردن سفره دل و چادر شب پهناور ذهن نزد او وجود دارد؟ آیا می‌توان با او گفت و گو کرد؟ همچون ابراهیم با او وارد دیالوگ شدن و از در رفاقت در آمد. و مانند موسی می‌توان طرف گفت و گوی او قرار گرفت؟ آیا خدا ”‌در کار من در خواهد آمد“‌ ؟ در پروژه های من مشارکت خواهد کرد؟ دست گرمش به ما خواهد خورد و ما را بعد از این تلو تلو خوردن ها به طمانینه ای خواهد رساند؟ آیا ”‌فرایم خوانید“‌ او ما به ازائی دارد و تحققی است؟

اکنون به این نقطه می‌رسیم که ما، در زیست روزمره خود، در عمری که طی می‌کنیم، با دعوت ها و بفرماهای متعددی مواجهیم. ایران ما هم اساساً کشور بفرما زدن هاست. شاید این قدر که در ایران بفرما زده می‌شود، در جای دیگر یافت نشود. در دوران کودکی ما تصنیفی بود که: ”‌بفرما زدی منم جا زدم، به تندی کلاهم رو بالا زدم“‌. ویژگی ایرانی این است که تا به او بفرما می‌زنند، کلاه بالا می‌زند. ما بخشی از بفرماها را با اکراه، بعضی را با رودربایستی و تعدادی را با شوق پذیرا می‌شویم. مواقعی نیز نه می‌گوئیم. ”‌ فرایم خوانید“‌، دعوت مستمر و بی زمان خدا از ماست. در این هفته ای یک شب که بحث ”‌باب بگشا“‌ در حسینیه برپاست، مشترکاً پاسخ به دعوت ”‌او“‌، امکان گفت و گو با ”‌او“‌ و یافتن الگوئی برای معاشرت با ”‌او“‌ را بررسی کنیم و میان خود به بحث بگذاریم. هر تلقی که از خدا داشته باشیم به هر روی ”‌او“‌ یک مدار از ما بالاتر است. انسان ها یک ”‌او“‌ ثابتی در ذهن و دل دارند. ”‌او“‌ دعوتی کرده است و ”‌دق الباب“‌ را پیشنهاد می‌دهد“‌.

هدی صابر با این فراز دغدغه خود از چرایی برپایی این جلسات را بیان می‌کند. در بخش اول از فصل اول یک مبنا در کلیه مباحث آینده پایه‌گذاری می‌گردد و آن تعیین مختصات فعلی ما نسبت به یک فعال در هستی است و بر اساس آن چگونگی عبور از حال بی‌حال به فعال در هستی بودن مورد بررسی قرار می‌گیرد. مباحث این شش جلسه پیشا تبیینی و مدخلی برای ورود به تبیین است. در ابتدای جلسه هفتم جمع بندی شهید صابر از شش جلسه ابتدایی چنین است:

  • ”‌عناوین نشست‌های پیشین:
  • بحث اول؛ آغازگاه
  • بحث دوم؛ خدا در وضع موجود
  • بحث سوم؛ چگونگی مواجهه با بحران
  • بحث چهارم؛ متدلوژی خروج از بحران
  • بحث پنجم؛ متدلوژی ما برای خروج از بحران
  • بحث ششم؛ فاز صفر ما چیست؟
  • اما جوهرة مباحث قبلی؛
  • آغازگاه؛ درون برملاء
  • خدا در وضع موجود؛ غیبت میدانی
  • بحران رابطه
  • جدائی از هستی
  • چگونگی مواجهه با بحران؛
  • گونه‌های ما
  • تدبیر ”‌او“‌: تبیین راه‌گشا

در نشست اول، درون خود را برملاء و آشکار کردیم و بی آن‌که بازجو و مستنطقی بالای سرمان باشد. وضع موجودمان را خود به توضیح نشستیم. با طرح این پرسش‌ها که ما چه رابطه‌ای با او داریم؟ او چه رابطه‌ای با ما دارد؟

”‌حیرانی“‌، توصیف وضعیت کنونی ما بود.

در نشست دوم در جستجوی خدا در وضع موجود برآمدیم؛ در درون جامعه، حاکمیت، نیروهای فکری ـ سیاسی، نیروهای اجتماعی و نسل نو. در پی این جستجو چنین دریافتیم که خدا در میدان غایب است و در جامعه‌ای که ما، در آن بسر می‌بریم مدیریت میدانی ندارد. ما با او بحران برقراری رابطه داریم و بدلیل فاصله بعید ما با مبدأ هستی، از سازوکارها و دینامیسم هستی نیز دور افتاده‌ایم.

در نشست سوم گونه‌های مواجهه با بحران را بررسی کردیم. در این میان پنج گونه انسانی مواجهه با بحران بررسی شد. گونه‌های مواجهه عموماً ناکارآ بودند به استثناء گونه آخر که فرد در رویاروئی با بحران، ابتدا از خود آغاز می‌کرد و خود را مبنا می‌گرفت و به نقد خود دست می‌زد، سپس شرایط پیرامون را بررسی می‌کرد و درنهایت با میل به سمت مبنای هستی، مفری برای خروج از بحران ترسیم می‌نمود. این گونه، حاوی رویکردی کارآ بود که می‌تواند در ابعادی برای ما الگو قرار گیرد. اما وجه بعدی بررسی، تدبیر “‌او”‌ بود.[...] به انسان توصیه می‌شود میان دو مبنا حرکت کند؛ مبنای اول و کوچک، که خود انسان است و مبنای عریض و واسع که خداست. به عبارتی حرکتی از خود، با تحلیل و جمع‌بندی خود، به جانب ”‌او“‌.

در نشست چهارم، متدلوژی خروج از بحران به بحث گذاشته شد. در این متدلوژی که برگرفته از راه‌کار ارائه شده از سوی خدا در آیات 180-120 سوره آل عمران بود، همان تبیین راهگشا در کنار عناصری چون امیدبخشی، فرمان حرکت از نو، مذمت چرخش عقیدتی و . . . قرار می‌گرفت. متدی که مفرّ خروج از بحران بوده و هست.

در پنجمین نشست، متدلوژی ما برای خروج از بحران مطرح شد. با عنایت به آن که انسان‌های پیش از ما، گونه‌هائی برای خروج از بحران عرضه کردند و خدا نیز گونه‌ای کیفی را ارائه داشته، و ما هم برای خود در این عالم کسی هستیم و امکان اندیشیدن و طراحی متدلوژی پیش روی ماست، ما نیز در حد فهم و توان و امکان خود دست به طراحی متدلوژی زدیم؛ متدلوژی خروج از بحران در سه سطحِ پیشا تبیین، تبیین و پسا تبیین.

در نشست ششم، پیشا تبیین را معادل ”‌فاز صفر“‌ قرار دادیم. با این تلقی که ضروری است تا پیش از ورود به هر عرصه جدید، باید با آن عرصه هم فضا شویم. زین‌رو، فاز صفر یا پیشا تبیین به مفهوم هم فضائی و هم نفسی با عرصه نو و پیش روست. فاز صفری که ما برای خود قرار دادیم، وداع با یک تلقی سنتی و مجهز شدن به یک دیدگاه نو بود. تلقی سنتی این است که ما، در هستی محبوسیم، عضو هستی نیستیم، از بد حادثه در هستی گرفتار آمده‌ایم و در مواقع بس بحرانی به والدین خود لعنت می‌فرستیم که چرا در یک لحظه تصمیم گرفتند ما را به این جهان وارد کنند. از این منظر، ما که قصد ورود به جهان را نداشته‌ایم، اکنون محبوس و حیران و سرگردانیم و خدا نیز حوصله صرف وقت برای ما ندارد. اما مستقل از این تلقی سنتی و دست و پاگیرِ ”‌ذهن“‌، یک ”‌دیدگاه جدید“‌ در لابه‌لای آیات سی تا سی و نه سوره بقره، درتنیده است که ما، آنرا به امانت گرفتیم. آیاتی که فلسفه خلقت انسان و ”‌آمدنم بهر چه بود“‌ را توضیح می‌داد. براساس این دیدگاه، ما نه چرخانیم، نه حیرانیم، نه کارگزاریم و نه موم دست تاریخ؛

          آمدنم بهر چه بود؟

           (فلسفه ورود ما به هستی)

          نه چرخان، نه حیران، نه کارگزار، نه موم دست تاریخ

          ما

          عنصر: اندیشمند، انتخاب‌گر، تحول، تغییر و ت“‌عالی“‌ 

ورود ما به هستی نه با حیرانی و چرخانی و سرگردانی، که با بهره‌مندی از امکانات ویژه‌ای چون اندیشمندی، انتخاب‌گری، تحول، تغییر و تعالی، صورت پذیرفته است.[...]

باب بگشا 

2) ورود به مرحله تبیین

این مبحث هفت جلسه را به خود اختصاص داد . پنج جلسه از آن با بهره گیری از داستان حضرت ابراهیم به عنوان یک بنیان‌گذار فعال در هستی راهنمای خروج از فاز پیشاتبیین به فاز تبیین بود. شهید صابر این بخش را با عنوان ”‌به استقبال تبیین“‌ در جلسه هفتم و با این عبارات آغاز نمود:

”‌حال پس از عبور از پیشا تبیین یا فاز صفر و تجهیز به یک تلقی ـ دیدگاه، به استقبال تبیین می‌رویم. ما نیز می‌توانیم در حد فهم خود، دست به تبیین بزنیم. تبیین به مفهوم بیان کیفی، روشنگر و راهگشا در توضیح وضعیت خود و شرایط پیرامونی است. و خروجی آن نیز بهره از انگشت سبّابه برای اشاره به راه برون رفت از بحرانها و بن‌بست‌هاست“‌.

در این 7 جلسه صابر در پی تبیین عبارتی کلیدی در مباحث خود می‌باشد ”‌ما، بین دو مبنا قرار داریم؛ بین خود و او“‌. او براساس مختصاتی که از جایگاه ایرانی امروز در بخش نخست ترسیم نمود سعی دارد که فرد را به مرحله تغییر مختصات راهنمایی کند. وی قائل به دو مبنا است یکی خود و دیگری خدا. البته نه به این معنا که خود در مقابل او واقع است بلکه خود به معنای وجود گرفته از او حائز اهمیت می‌باشد. هدی صابر به پایه های تئوریک بحث خویش حساس بود و در مورد مبنای تئوریک موضوع مذکور چنین می‌گوید:

”‌تعریف مبانی تئوریک به مفهوم دستمایه‌های دارای جنبه نظری، ضرورت نخستین هر مبحث جدی و کلیدی است. از جمله مبحث رابطه میان دو مبنا؛ انسان و خدا. . . . چنانچه “‌مبنا”‌ را در ذهن به عنوان دستگیره، ترجمه کنیم، در رابطه میان انسان و خدا، شش دستگیره می‌توان در نظر گرفت. سرجمع این مبناها، مبانی تئوریک رابطه ما با ”‌او“‌ست“‌

شش دستگیره از نظر او عبارت بودند از:

  • وجود کل ـ وجود جزء
  • حس هم ذاتی
  • عنصر فطرت
  • کشش انسان به مطلق
  • فلسفه خلقت انسان
  • آموزگاری در مرحله ـ استاد راهنمائی در مسیر

وی معتقد بود که هر بحث نظری، نیازمند مابه ازاء های عملی و مصادیق خاص خودش می‌باشد و از این‌رو به طور مبسوط داستان ابراهیم در قرآن را مورد واکاوی قرار می‌دهد:

”‌رابطه میان دو مبنا؛ انسان و خدا را در مناسبات عینی میان خدا و ابراهیم پی می‌گیریم. به هر روی، هر بحث نظری، نیازمند مابه‌ازاءهای عملی و مصادیق خاص خویش است. ابراهیم انسانی همچون ماست که در برشی از تاریخ با ”‌او“‌ پیوند خورده، به رفاقت رسیده و پروژه اجرا کرده است. جلساتی چند، بر ویژگی‌های ابراهیم و مناسبات ابراهیم با ”‌او“‌، درنگ می‌کنیم و ترجمانی برای مبانی تئوریک رابطه میان دو مبنا، بدست می‌دهیم“‌.

 پنج جلسه با تیتر:

تبیین ما

شناخت عینی مبانی تئوریکِ رابطه میان دو مبنا؛

ابراهیم؛ نماینده ما

برگزار گردید. وی در یک بیانی منظم خلیل بودن ابراهیم را ترسیم می‌کند. صابر مدل او را قابل الگوبرداری و نه تقلید می‌داند. این الگو را تحققی و قابل بازسازی با ظرفیت پیشبرد می‌داند. بعد از 12 جلسه مباحث در نیمه جلسه سیزدهم وارد فصلی جدید می‌شود. در این جلسات مبانی نظری و دغدغه های بنیان گذار بحث باب بگشا مطرح گردید. از دید او وقت آن رسیده بود که به صورت جدی به تبیین ”‌ انسان ایرانی“‌ در هستی بپردازد و راهکارهای رشد او در شرایط فعلی را واکاوی نماید. این فصل را در چند تیتر خلاصه می‌کند:

از موقعيت به خروج

   از خروج به متد

      از متد به نمونه

         از نمونه به الگو

            از الگو به آستان

 

فصل دوم: داشته ها و کارکردهای خدا

مقدمه

ایشان در فصل دوم به چگونگی تحقق صفات خدا در هستی با زبان روز می‌پردازد و سعی می‌کند آیات کتاب الهی را در زمان حال بفهمد و بفهماند. فهرست عناوین ارائه شده تا قبل از دستگیری غیرقانونی ایشان عبارتند از ”‌خدای طراح ـ مهندس“‌، ”‌خدای خالق، خالق مستمر“‌، ”‌ دید استراتژیک“‌، ”‌نگرش روندی، سامان مرحله‌ای“‌، ”‌دید تاریخی، تحلیل تاریخی“‌، ”‌خدای صاحب ایده“‌، ”‌خدای منبع الهام“‌، ”‌خدا منشاء عشق و امید“‌ و ”‌خدای منبع انرژی“‌. بسیاری از این عناوین شاید در نگاه اول چندان ملموس نباشند و جهت روشن شدن مفاهیم مستفاد از آنها احتیاج به توضیح باشد. صابر در 13 جلسه اول مواد اولیه برای ورود به این بحث را فراهم نمود. در ابتدای فصل جدید دو پیش فرض را بیان می‌کند:

          ”‌او“‌ نقطه اتکاء

          ”‌ما“‌ غیرتاکتیکی، غیرمناسبتی

وی جهت ورود به این فصل توضیحاتی را ارائه می‌نماید.مطالعه چهار متن ”‌هستی“‌، ”‌ تاریخ“‌، ”‌ما(انسان)“‌ و ”‌ کتاب“‌ را برای عضویت فعال در هستی الزامی می‌دانست. و در ارائه بحث خود با محوریت ”‌کتاب“‌ از سه متن دیگر نیز بهره می‌برد. برای استفاده از کتاب روش داشت روشی که به طور خلاصه از زبان خودش به قرار زیر بود:

          تدقیق

          انتخاب گزاره و نشانه

          میدان موضوعی گزاره و نشانه

          شان انتشار

          بارگیری از واژه

          تحلیل + (منابع کمک‌متن مانند نهج البلاغه،صحیفه سجادیه،اشعار مولوی و ...)

          دریافت

در ادامه در مورد هرکدام از موضوعات مطرح شده در این فصل به طور مختصر توضیحی داده می‌شود.

 

1)خدای طراح ـ  مهندس (1جلسه)

برخی از کلید واژه‌های این موضوع در کتاب عبارتند از : جعل(خلق توام با کارویژه و تغییر حالت و کیفیت)،قدر(میزان، مقدار، اندازه)،مصور(تصویرساز، صورت‌گر).

عصاره دریافت شهید صابر از خدای طراح مهندس عبارتند از: 

”‌اندیشه مرکزی به سامان“‌؛ ”‌ طراحی مغزدار مبتنی بر فکرت واحد“‌؛ ”‌توان تقدیر بی‌ترازو“‌؛ ”‌مهندسی عالم امکان“‌؛ ”‌چینش حکیمانه“‌؛ ”‌صورت‌گر ریزنگار“‌؛ ”‌عرضه مشرف بر تقاضا“‌؛ ”‌عمل حداکثری بی استعانت“‌؛

همانگونه که در بخش گذشته تذکر داده شد در تمامی این مباحث مرحوم صابر به دنبال تعیین مختصات فعلی ما نسبت به خداست. در بحث خدای طراح ـ مهندس او این موضوع را به صورت زیر خلاصه می‌کند:

          اکنونِ ”‌ما“‌ ؛                            مستمر ِ او

              کم‌اعتنایی به اندیشه ا          ندیشمند

              رهایی طراحی                    طراح

              کم‌بهایی به ”‌قدر“‌شناسی    مقدِّر

              نـقیصه شکل‌دهی               مصوِّر

              کم قابلیتی هندسی           مهندس

”‌ او ”‌ آموزگار اول، ثانی، جاری و منتشر و ”‌ ما ”‌ آموزش پذیر متصل هستیم. درک این وضعیت است که ما را  نیازمند به طراحی ـ مهندسی در سه سطح خرد، میانه و کلان می‌کند.

 

2)خدای خالق(1جلسه)

یکی از نقدهای جدی مولف باب بگشا در جلسات آغازین به محدود کردن خدا در خلق ابتدایی هستی بود. با عبارت ”‌ساعت ساز لاهوتی“‌ در مورد خدا سر ناسازگاری داشت. در این مبحث، شهید صابر سعی‌اش بر تبیین خلق هدفدار و مستمر و دائم است. با تدقیق در پخشانی این موضوع در ”‌ کتاب“‌ با ادبیات خاص خود نظم خاصی به آنها می‌دهد. ایشان در هنگام ارائه بحث بجای آیه از لفظ ”‌ نشانه ”‌ استفاده می‌کرد. این بحث را با دو ”‌کلیدنشانه“‌ آغاز نمود:

الف)آخرین نشانه سوره حشر:“‌او خدای خالق هستی بخش صورتگر است که بهترین نام ها و صفتها از آن اوست. آنچه در آسمان و زمین است تسبیح او گویند، و او شکست ناپذیر حکیم است“‌. این نشانه از آن جهت برای صابر حائز اهمیت است که خلق مستمر را بیان می‌کند و نیز بحث خلق و طراح _ مهندس را به یکدیگر متصل می‌کند.

ب)نشانه 29 سوره الرحمن: ”‌هركه در آسمان‌ها و زمين است از او خواهنده است او هر روز ]در كل زمان] در كاري است“‌. این نشانه نقطه مقابل ”‌ساعت ساز لاهوتی ”‌ بودن خدا است.

شهید صابر  تحلیل و دریافت خود از خلقت را چنین بیان می‌کند:

  •           توان خلق شگرف
  •            قدرت درگيري همه جانبه
  •            خلق بي پايانِ نوبه نو
  •            هستي كارگاه او
  •            خالق بي همتا
  •            هدفداري خلقت
  •            سمت‌داري خلقت
  •            جهانِ جدي

به جد جهان را جدی می‌گرفت و معتقد بود ”‌ما، در هستیِ مولدِ نو به نوِ سیالِ جدیِ مبتنی بر عشق و خلاقیت و عزم“‌ زندگی می‌کنیم. با این دریافت معتقد بود که مختصات دیروز ”‌ما“‌ ی ایرانی توام با ”‌تولید، عرق، محصول و مشارکت“‌ بود اما اکنون ما ”‌فروکش خلق، آماده‌خواری، ظفر سوداگری بر تولید و دستانِ نرم“‌ است. او به دنبال ”‌مشارکت در هستی“‌ بود و با آماده‌خواری سخت دشمن.

 

3)دید استراتژیک(9 جلسه)

دید استراتژیک از منظر مولف باب بگشا یعنی ”‌ افق داری“‌، ”‌ ژرف‌نگری“‌، ”‌تدبیر“‌ و ”‌عنایت به فرجام“‌. افق‌داری خدا به نوع خلق او بازگشت دارد. نوع خلقت ما نیز با این ویژگی ها درهم تنیده است، از این رو خدا دعوت و تشویق به رشد این صفات می‌نماید، نمونه‌های عینی و تحقق یافته را مثال می‌زند و الگودهی می‌کند. او خود اول آموزش‌دهنده دید استراتژیک است. او می‌خواهد ما از ظاهر به عمق و از نزدیک بینی به دوربینی برسیم. شهید صابر با آن تدقیق ویژه خود این موضوع را در مواجهه موسی و فرعون می‌بیند و چگونگی تجهیز موسی به دید استراتژیک را نظم  می‌دهد و آن را یک الگوی آموزشی برای نوع انسان می‌داند. هدی صابر جوهره این پروژه را توحید و جان مایه آن را رشد عنوان می‌کند. برای این استراتژی آموزشی 16 مرحله بر می‌شمارد:

          مرحله اول ـ طراحی :

                   تحلیل شرایط؛ برجسته‌سازی تضاد اصلی؛

                    هدف استراتژیک؛گزینش استراتژیک

          مرحله دوم ـ گزینش و فرآوری مجری :

                   تو را برای خود پروردم ـ فرآوردم

           مرحله سوم ـ کارسپاری استراتژیک :(وحی به موسی هنگام بازگشت به مصر)

                    پیام دورانی : برهنه‌پا شو! سبک‌بال شو! غزال شو!

                    وحی از ”‌من“‌، گوش از ”‌تو“‌ ؛                                              

          مرحله چهارم ـ تجهیز کیفی:

                    تفهیم مبنا؛ جلوه‌های ویژه(معجزات)

          مرحله پنجم ـ توجیه مجری در بزنگاه اقدام :

                    به سوی فرعون طغیان‌‌گر رو با نشانه‌ها ـ براهین

           مرحله ششم ـ تامین فهرست تقاضاهای مجری :

                    خواهندگی شفاف مجری(موسی) ـ اجابت بی‌چند و چون ”‌او“‌

           مرحله هفتم ـ یقین مخاطب ، گروه هدف استراتژی :

                    توده مردم (بنی اسرائیل)                                                                                    

          مرحله هشتم ـ تجهیز به یاد ، متن و روش :

                    ذکر مستمر، کتاب رهگشا، روش متناسب مواجهه

           مرحله نهم ـ تجهیز روحی ـ روانی(موسی در مواجهه با فرعون) :

                    جرات‌بخشی ، اعتمادآفرینی

           مرحله دهم ـ همراهی دلادل(خدا) با مجری(موسی) :

                    دریاب ، پروژه مشترک است                                                                        

           مرحله یازدهم ـ اقدام :

                    فرمان رفتن، طرح موضوع کردن، مطالبه‌جو بودن

           مرحله دوازدهم ـ طرح موضوع‌ـ‌ تبیین مجری:

                    تبیین، تلنگر، دعوت

           مرحله سیزدهم ـ آوردگاه اندیشه ـ عمل :

                    تلاش برای تاثیر، مواجهه دیدگاه ـ روش                                             

           مرحله چهاردهم ـ ادامه تجهیز :

                    بیم‌زدایی ، ترغیب اعتلایی

          مرحله پانزدهم ـ برتری ماقبل پایانی :

                    برتری توحید ؛ برتری دینامیسم

          مرحله شانزدهم ـ اقدام نهایی : محو ـ جانشینی

                     محو فرعون و مدار فرعون ؛ جانشینی بنی‌اسرائیل

هدی صابر این استراتژی را پیروز می‌داند و قائل به یک نظم خاص از طراحی تا نتیجه نهایی در آن است. با ادبیات خود به طور خلاصه این سیر را دسته بندی می‌کند:

          —چشم‌انداز

          -شرایط شناسی(گفتگو با موسی در مورد شرایط )

                    - تشخیص تضاد اصلی

                    - هدف‌گذاری(نجات بنی اسرائیل)

          —پیش نیاز

          پیش‌فرض: پروژه مشترک است به قَدر و به اَرج

                    -نمایانی یک ظرفیت

                    - پدیداری تقاضا ـ راه کار

                    - تنبیه، آزمون و تصحیح عنصر عامل(موسی توسط خدا)

                    - تبدیل متقاضی(موسی) به مجری

          —جهاز

                    -پیام

                    - فرصت

                    - لهیب

                    - ویژه نشانه

          —فاز

                    -توجیه

                    - تجهیز

                    - اقدام( دعوت، تبیین، تلنگر، مطالبه، مواجهه و غلبه)

          —عنصر پیشتاز

                    -متقاضی فرآورده‌شده حامل

                             (موسی به عنوان یک عضو فعال هستی یک متقاضی فرآورده شده حامل و فعالترین فرد این سیر تاریخی)

                    - یاد

                    - متن ره‌نما

                    - روش

          —اندیشه ـ عمل سبب‌ساز

                    - اندیشه توحیدی

                    - عمل توحیدی

                    - دینامیسم توحیدی

مولف باب بگشا با رهنمونی خدا در کتاب، شکل بندی ”‌خدایانه“‌، ”‌مدبرانه“‌ و ”‌پروردگارانه“‌ یک استراتژی را چنین تصویر می‌کند: ”‌تحلیلی“‌ وجود دارد، ”‌ایده ـ هدفی“‌ در میان است، ”‌طراحی“‌ لازم است، برای انسان فرصت ”‌مشارکتی“‌ فراهم است،“‌پیش نیازها و ملزومات“‌ لحاظ می‌گردد، وارد میدان ”‌اجرا“‌ می‌شود و سرانجام ”‌محصولی“‌ پدید می‌آید که نتیجه پروژه مشترک انسان و خدا است و نشان دهنده شکوفایی حرکت از مبنای ”‌ما“‌ به سمت مبنای اصلی ”‌او“‌ است.

هدی صابر به زیبایی جوهره چنین پروژه ای را توحید و جان مایه آن را رشد عنوان می‌کند. برداشت او این است که مسیر پروژه در پرتو توحید و در مواجهه با تضادها احتیاج به اصلاح ممتد دارد. او در تبیین ”‌ ما ”‌ به عنوان یک مشارکت کننده بالقوه،قائل است که توان فهم مبنا را داریم، می‌توانیم تحلیل‌گر و شرایط شناس باشیم، امکان داریم، در عین حال محدودیت‌های خاص خود را نیز دارا می‌باشیم و توان ایده‌پردازی در ما وجود دارد. خدا الهام آفرین است و ما قابلیت گرفتن آن را داریم. برای مشارکت در پروژه توحیدی قابلیت تجهیز در ما وجود دارد ولی باید مقدِم بودن خود را فرصتی از جانب او بدانیم و پیش آییم تا بتوانیم محصِل باشیم. ملاصدرا با استعداد ویژه خود تصویر زیبایی از در هم تنیدگی ماده، زمان و حرکت ارائه نمود“‌ماده موضوع حرکت و حرکت توصیف ماده و زمان مقدار حرکت است“‌. از آنجا که پروژه مشترک انسان با خدا در همین دنیای مادی تحقق می‌یابد پس با زمان و حرکت در هم تنیده است. مرحوم صابر با لحاظ این مهم به زیبایی یادآور آن می‌شود که در تبیین ”‌ ما ”‌ باید به عنصر زمان توجه ویژه ای داشت. باید به پروژه زمان تزریق کرد و در پرتو یک امید ذاتی در وصل به او حوصله تاریخی داشت تا بتوان پروژه را به سرانجام رساند.

 

4)نگرش روندی، سامان مرحله‌ای(2 جلسه)

کلمات کلیدی نقش بسته در ذهن مولف باب بگشا : فَ(بعد، پس از آن)، ثم(سپس، در پی آن، با عبور از آن مرحله) و یوم(روز منظور نظر، گاه، مدت زمان معین، روز کاری ”‌ او ”‌)

نگرش روندی، سامان مرحله‌ای از نظر صابر به معنای وجود فصل‌بندی در سیر استکمال مخلوقات است. در واقع روندی و مرحله‌ای بودن به نوع خلقت باز می‌گردد. سیر استکمال مخلوقات به واسطه خلق نو به نو، دائمی و تدریجی است. و هر مخلوقی روند خاص و مراحل مخصوص به خود را دارد. جامعه انسانی نیز به اعتبار اعضایش در سیر خود مرحله دارد. از نگاه هدی صابر، خدا بر سامان دادن مراحل حساسیتش ویژه است. کلیدواژه‌های مذکور نشان از یک تغییر کیفی دارد؛ تغییری که برای خدا از اهمیت برخوردار است. شهید صابر با توشه‌گیری از نشانه‌های کتاب آخر این حساسیت و اهمیت را تصویر می‌کند. نگرش روندی، سامان مرحله‌ای در خلقت انسان را یک نمونه‌می‌داند: ”‌خلق از گل خالص آغاز  ”‌سپس“‌ از نطفه به علقه ”‌سپس“‌ از علقه به مضغه ”‌پس“‌ به استخوان ”‌پس“‌ پوشش استخوان ”‌سپس“‌ تا مرحله آخر آفرینش ”‌سپس“‌ مرگ ”‌سپس“‌ برانگیختگی“‌. برداشت او از آفرینش زیبا است: ”‌آفرینش هستی در خلالِ یک روندِ مرحله دارِ گاه بار صورت می‌گیرد“‌. مرحله در دنیای انسانی عبارت است از طی یک سیر برای منشا اثر شدن در هستی. از دید هدی صابر نوع خلقت مورد علاقه خدا ایجاد چنین امکانی در دنیای آدمی است و از این رو روی آن حساسیت ویژه دارد و برای آن وقت و انرژی صرف می‌کند.

بحث‌های باب بگشا از انسجام خاصی برخوردار بود اگر دقتی در مبحث قبلی بکنیم متوجه می‌شویم نگرش روندی، سامان مرحله‌ای در سیر رویارویی موسی و فرعون از جانب هدی صابر بیان شد. از دید او نمی‌توان دید استراتژیک داشت ولی توجهی به روندها نداشت و مراحل مختلف آن را سامان نداد. چون عدم سامان‌دهی یک مرحله خروج از مدار فعال در هستی را در پی خواهد داشت. وی همواره با تاکید بر تزریق زمان به پروژه‌ها نسبت به مرحله‌سوزی هشدار می‌داد.  

 

5) دید تاریخی، تحلیل تاریخی (8 جلسه)

شهید صابر در شروع فصل دوم  بر مطالعه چهار متن ”‌هستی“‌، ”‌تاریخ“‌، ”‌ما (انسان)“‌ و ”‌ کتاب“‌ تاکید ویژه نمود و در ارائه مباحث توجه کامل به این چهار متن داشت. ایشان قبل از شروع جلسات باب بگشا جلساتی در مورد تاریخ معاصر دایر کرد. آن سلسله جلسات با نام ”‌هشت فراز، هزار نیاز“‌  و در 75 نشست ارائه گردید. البته بررسی آن خارج از حیطه این مقاله می باشد و صرفا جهت جایگاه تاریخ در تفکر صابر ذکر گردید.

دید تاریخی، تحلیل تاریخی برگشت به نوع خلقت ”‌ما“‌ دارد. یعنی خدا موجودی را اراده نموده که اثرگذاریش محدود به حضور مادی و ظاهری او نمی‌باشد. هدی صابر تاریخ را جریانِ سیالِ جاندارِ خون دارِ روح دارِ می دانست که محصول کار انسان است. ضرورت تجهیز تاریخی را در چهار علت می دید:

  •           ”‌آگاهی“‌؛ پیش‌نیاز آغاز
  •           انباشت تجربی
  •           درک قواعد ـ قوانین
  •           الزامات مسیر ـ پروژه
  •           روش خاصی در تجهیز تاریخی ”‌او“‌ (خداوند)، از ”‌ کتاب“‌ استخراج کرده بود:
  •           خبررسانی کیفی
  •           نقطه چین زنی رخداد
  •           ترسیم سمت
  •           فرجام روند
  •           آموزش
  •           قاعده ـ قانون
  •           روش مواجهه با پیشاروی

معتقد بود که کارکرد این روش‌شناسی نظرافکنی توام با اندیشه‌ورزی در داده‌ها، سیر در بجامانده‌ها و هم‌فضا شدن و زیست روندی با گذشتگان است. از آنجا که با این دیدگاه زندگی می‌کرد خود را مخاطب دورانی نامه حضرت علی خطاب به امام حسن می‌دید:

”‌ای بنی، انی و ان لم اکن عمرت من کان قبلی ـ فقد نظرت فی اعمالهم، و فکرت فی اخبارهم، و سرت فی آثارهم، حتی عدت کاحدهم، بل کانی بما انتهی الی من امورهم قد عمرت مع اولهم الی اخریهم“‌

”‌ای پسرک من! و اگرچه عمر [دراز] نکردم [به مانند] عمر آنان که پیش از من بودند [اما] در [روند] عمل شان نظر افکنده، در اخبارشان اندیشه ورزیده و در آثار و بازمانده هاشان سیر کردم، گویی [همانند] یکی از آنان گردیدم. و نیز به سبب آنچه از کارهای آنان به من رسید [و انتقال یافت] چنان شد که من با اول تا آخرشان زندگی کرده ام“‌

هدی صابر با تدقیق در پخشانی این موضوع در کتاب آخر (قرآن) به نکاتی دست یافته بود که با استعانت از ”‌او“‌ و ”‌کتاب آخر“‌  آنرا نظم بخشید. به این نتیجه رسیده بود که جایگاه تاریخ در چینش ”‌او“‌ در ”‌کتابش“‌ جایگاه ویژه‌ای است. وزن تاریخ در محتواپردازی‌های ”‌او“‌ را در یک جدول و شش لوح صورت بندی نمود:

          لوح های فلسفه دار ـ حکمت دار تاریخی :

  •           اعراف
  •           هود
  •           طه
  •           انبیاء
  •           مومنون
  •           شعراء

هدی صابر هرکدام از این لوح ها را بررسی کرد.شرح آنها طولانی و خارج از هدف این مقاله می‌باشد. با یک نکته از بحث هدی صابر این قسمت را پایان می دهیم.

خدای تاریخی، ”‌هادی“‌، ”‌رفیق“‌، ”‌شفیق“‌ و میسِّر است و پیام ”‌او“‌ به همگان ”‌مشارکت به قدر وسع“‌ می‌باشد و بشارت تاریخی ”‌او“‌ به همگان ”‌وراثت“‌، ”‌ردپا“‌ و ”‌فلاح“‌ است. باید در چرخه تاریخ به جایگاه خود و  ”‌او“‌ توجه داشته باشیم.

          ”‌ما“‌                                      ”‌او“‌    

          متقاضی                                 پاشنده

          به قدر ”‌وسع“‌                          واسع

          در مدار تغییر                          لجستیک ـ تغییر

          عامل                                    موید ـ مصحح 

          نوبت‌خواه                             نوبت گردان   

به علت طولانی شدن مقاله سه موضوع باقی مانده از این فصل را در فرصتی دیگر توضیح می دهیم.

 

جمع‌بندی

چهار متن ”‌هستی“‌، ”‌تاریخ“‌، ”‌ما(انسان)“‌ و ”‌کتاب“‌ از دید شهید صابر بسیار حائز اهمیت بود.وی دست آوردهای خود از متن تاریخ را در سلسله جلساتی با نام ”‌هشت فراز، هزار نیاز“‌ ارائه و یافته هایش از کتاب را در مباحثی  در فاصله‌ی سال‌های 1387 تا 1389 در حسینیه‌ی ارشاد با عنوان ”‌باب بگشا: ضرورت رابطه‌ی صاف‌دلانه، مستمر، همه‌گاهی و استراتژیک با خدا“‌ آغاز کرد.در این مقاله به مبحث اخیر پرداخته شد مبحثی که برخاسته از ضرورتی بود که این اندیشمند در شناخت خود از ”‌جامعه‌ی کل“‌ و ”‌جامعه‌ی فکری“‌ احساس کرده بود. از منظر این آموزگار نسل جوان، نه تنها جامعه‌ی ایران در طی دهه‌ی اخیر با بحرانی در روابط اجتماعی مواجه شده، بلکه جامعه‌ی فکری نیز با بی‌دستاوردی، بن‌بست، بسنده کردن به داشته‌های پیشین و فراموش کردن تولید فکری و ارائه‌ی دستاورد دورانی و بن‌بست‌شکن گریبان‌گیر است. از منظر شهید هدی صابر، خروج از این بحران، با ”‌خدای حداقلی“‌ امکان‌پذیر نیست؛ خدایی که به کنج زاویه‌‌ها رانده شده و در روابط شخصی خلاصه گردیده و توان همراهی و پشتیبانی در تمامی سپهرهای زندگی را ندارد. تا زمانی که جامعه‌ی فکری و روشنفکران، مروج نظام فکری‌ای هستند که خدای آن، خدای حداقلی است، چشم‌اندازی برای خروج از بحران و بن‌بست دیده نخواهد شد. در روابط جامعه‌ی کل و فرهنگ عامیانه نیز، غیبت خدای ناظر همه‌گاهی و فعال و پشتیبان، به بحران‌های اخلاقی و افول سرمایه‌ی اجتماعی انجامیده است. دروغ و تزویر و بدعهدی و دیگر نابسامانی‌های اجتماعی، زاییده پندار غلط و غالب امروز جامعه ایرانی ما است، خدا را در غیبت میدانیم در حالی که  اگر خدا را منتشر و فعال در عرصه زندگی اجتماعی بفهمیم و بفهمانیم از چنین نابسامانی هایی رها خواهیم شد. هدی صابر نسبت به ذکر صفات الهی بدون توجه به چگونگی تحقق آن در هستی نقد جدی داشت.  این تشخیص اولیه‌ی شهید هدی صابر، وی را بر آن داشت طی مباحثی منظم و سیستماتیک و با اتکای به کتاب آخر (قرآن)، کتاب هستی و کتاب تاریخ، تلاش نماید بنیانی فکری و نظری برای بازگرداندن خدای حداکثری (خدا همه‌گاهی، حامی و استراتژیک) به متن جامعه‌ی فکری و جامعه‌ی کل بنا نهد.

پروژه‌ی فکری اخیر شهید هدی صابر با دستگیری غیرقانونی این اندیشمند ناتمام باقی ماند، اما متد و محتوای بحث ایشان که این مقاله عهده‌دار ارائه‌ی نمایی کلی از آن بود، به عنوان دستاوردی قابل توجه فرا روی علاقمندان است. گرچه مباحث ”‌باب بگشا“‌ در زمان حیات این اندیشمند برجسته امکان طرح گسترده نیافت ـ چرا که هنوز در مراحل اولیه‌ی پی‌ریزی بود و توزیع و انتشار گسترده، گامی پسینی نسبت به ارائه‌ی اولیه‌ی آن بود؛ اما برای کسانی که با دقت به بررسی مباحث بپردازند، انباشت فکری حاصل از 70 نشست باب بگشا، عمیق و قابل توجه است. نه بحرانی که شهید هدی صابر در جامعه‌ی ایرانی به دقت و تیزبینی مشاهده کرده بود به پایان رسیده و نه بن‌بست و انسداد موجود مرتفع گردیده؛ لذا مباحث ”‌باب بگشا“‌ همچنان واجد تازگی، مزیت، گره‌گشایی و کارکرد است.

افزون بر این، فارغ از دستاوردها و یافته‌های مباحث ”‌باب بگشا“‌، مدل و الگوی ارائه‌شده از سوی شهید هدی صابر در این نشست‌ها و روش و متدولوژی استخراج نظرگاه از کتاب آخر (قرآن) واجد اهمیت و ثباتی است که برای اهل تامل و تعمق در کتاب هستی، تاریخ و قرآن، از هر گرایش و رویکردی، نغز و پرنکته است.

مسیر جاری:   صفحه اصلی در نگاه دیگرانبینش، روش و منش
| + -
استفاده از مطالب سایت با ذکر ماخذ مجاز می‌باشد