مراسم ششمین سالگرد عروج هدی صابر، صبح روز جمعه 19 خرداد 1396 در مزار وی در قطعه 100 بهشتزهرا با حضور گسترده شاگردان، علاقمندان و پیش کسوتان عرصه سیاست و اندیشه برگزار شد؛ حاضرانی که علیرغم گرمی هوا و ماه رمضان، برای تجلیل از نام و یاد هدی صابر در این مراسم شرکت کردند. در این مراسم، پس از خوشامدگویی فیروزه صابر، دو تن از همراهان هدی صابر به ایراد سخن پرداختند. مهندس مجتبی بدیعی به ذکر خاطراتی از همکاری با هدی صابر در دههی شصت پرداخت و از خصایل مثالزدنی هدی صابر به نظم و دقت مثالزدنی وی اشاره کرد. دکتر جلال یوسفی نیز به طرح بحثی پیرامون نگاه هدی صابر در مورد رابطه انسان با خدا پرداخت. در ادمه متن گزیده سخنان این دو را از نظر میگذرانیم.
توشه گیری از مباحث باب بگشا
جلال یوسفی با گرامیداشت یاد و نام هدی صابر به طرح بحثی پیرامون نگاه هدی صابر در مورد رابطه با خدا پرداخت که گزیدهی آن بدین شرح است:
هدف آن است که نگاه هدی صابر را در مورد رابطه با خدا به صورت مختصر بیان شود. امیدوارم که زبان الکن اجازه دهد که در این زمان کوتاه بتوانم حق مطلب را ادا کنم. مرحوم صابر هموراه بر مطالعهی چهار متن تاکید داشت که شامل هستی، تاریخ، خود (انسان) و کتاب آخر (قرآن) بود. در زمان حیاتش دو اثر در دو متن از خویش بجا گذاشت. ابتدا تاریخ معاصر ایران را تحت عنوان «هشت فراز، هزار نیاز» تبیین کرد و سپس وارد متن کتاب قرآن شد و در مباحثی با عنوان «باب بگشا» درک و دریافت خود از این متن را بیان نمود. در ادامه انشاء الله با توشه گیری از مباحث باب بگشا رابطه با خدا از منظر صابر را بیان می کنم.
هدی صابر عبارت قصار زیبایی داشت و دو پیش فرض را شرط ورود به رابطه معنا دار با «او» می دانست:«او» نقطه اتکا؛ «ما» غیر تاکتیکی، غیر مناسبتی. هدی صابر از اصطلاح گوشت بدون استخوان جهت توصیف افراد بی اثر و بی خاصیت استفاده می کرد. اکثر افرادی که به صورت کلاسیک دعا می کنند همچو گوشت بی استخوانی میمانند که قادر به حرکت نیستند و در گوشهای ایستا و بی ثمر آرامیدهاند. گوشت بدون استخوان قادر به حرکت نیست و استخوان بدون گوشت شکننده است. ترکیب گوشت و استخوان است که لطافت و استحکام را در پی دارد و حرکت میآفریند. در دعاهای کلاسیک هرچند به ظاهر «او» نقطه اتکاء است ولی در باطن دعوت از «او» صرفا تاکتیکی و مناسبتی است.
برای اینکه عمق این دیدگاه مشخص شود نگاهی به مناجات حضرت علی (ع) در کوفه می اندازیم. مناجاتی که با عبارت «مولای یا مولای» برای همهی ما شناخته شده است. مناجات سه فصل دارد. فصل اول برگرفته از قرآن است که حضرت بر اساس آن با خدا به صحبت می نشیند. فصل میانی متشکل از 23 فراز کوتاه و آهنگین از دعاهای آن بزرگوار است و فصل پایانی نیز امید به رحمت الهی را به تصویر میکشد. فصل ابتدایی بر پایه امان خواهی، فصل دوم مبتی بر رحمت خواهی در قالب پرسش از «او» است و فصل پایانی نیز طلب رحمت به صورت مستقیم است.
با هم نگاهی به فصل میانی داشته باشیم. این فصل با فراز « مَوْلاَيَ يَا مَوْلاَيَ أَنْتَ الْمَوْلَى وَ أَنَا الْعَبْدُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الْعَبْدَ إِلاَّ الْمَوْلَى» آغاز میشود و با فراز « مَوْلاَيَ يَا مَوْلاَيَ أَنْتَ الْمُتَكَبِّرُ وَ أَنَا الْخَاشِعُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الْخَاشِعَ إِلاَّ الْمُتَكَبِّرُ» پایا می پذیرد. 23 فراز فصل دوم حامل ظرافتی است که دعای علی را از دعای انسانهای کلاسیک جدا میکند. این 23 فراز را میتوان به دو بخش تقسیم کرد. بخش اول در بر گیرنده 22 فراز ابتدایی و بخش دوم تنها حاوی فراز بیست و سوم است. در بخش اول علی(ع) خویش را در مقابل خدا با صفاتی مطرح میکند که اکثر آنها دلالت بر فقر ذاتیاش دارد و یا در مواردی شرمندگی حضرت را در مقابل خدا نشان میدهد. ولی در فراز آخر به ناگهان می گوید: «مولای من تو متکبری و من هم فروتنم» یعنی من صرفا با گوشت بدون استخوان به درگاه تو دعا نمی کنم بلکه با تمام وجود به سمت تو آمدهام. آوردهی من فروتنی من است، احساس خشوع در مقابل تو در من نهادینه است و من سرکشی نخواهم داشت، البته به این دلیل که فقر ذاتی خویش را دریافتهام. فروتنی ناشی از درک دو مبنا است؛ نه تنها من از فقر ذاتی نمی هراسم بلکه آن را وسیلهای میکنم برای نزدیک شدن به تو. بر شمردن صفت «خاشع» برای خودش در فراز آخر را عاملی میداند که میتواند او را مستحق رابطهی رفیقانه با خدا کند.
نکات فوق فرق این دعا با یک دعای کلاسیک را مشخص می سازد. در دعای کلاسیک ما از سر استیصال نقایص خویش را بر می شماریم و عملا همچون گوشت بدون استخوان حرکتی نداریم. واقعا اگر بیان فراز 23 نباشد دعا تکمیل نیست. دعاهای ما صرفا بیان حاجات ناشی از تسلیم از سر ناچاری در مقابل نقصانهایمان است. به عمد از فقر ذاتی استفاده نمیکنم و نقصان را به کار میبرم تا نشان دهندهی عجز و ناتوانی دعا کننده کلاسیک باشد. فراز 23 عدم اضطراب علی (ع) در مقابل فقر ذاتی را به نمایش می گذارد و در عین حال فروتنی او را نیز در بر دارد و این است حرکت مستحکم و لطیف بین دو مبنا.
او به واقع هم «هدی» بود و هم «صابر»
آقای مجتبی بدیعی سخنان خود را با یادی از شهید مصطفی یوسفی آغاز کرد و سپس در مورد مرحوم شهید صابر گفت: او به واقع هم «هدی» بود و هم «صابر». و در خصوص نظم و دقت مثالزدنیاش گفت: من همیشه در انتخاب میان ساعت و هدی، هدی را معیار میگرفتم. اگر قرار بود ساعت ده جایی باشیم و ساعت ده و یک دقیقه میشد و او نمیآمد، به ساعت شک میکردم و نه به هدی.
آقای بدیعی سپس به بیان خاطراتی از اوایل دههی شصت پرداختند. وقتی بعد از انقلاب فرهنگی ایشان به عنوان مدیر گروه سیاسی تلویزیون، یکی از حساسترین گروهها منصوب شدند. ایشان اشاره کردند اگرچه آن موقع بیست و شش سال بیشتر سن نداشتند، اما فضای ابتدای انقلاب به گونهای بود که همهی معیارهای کلاسیک انتخاب مدیر را به هم زده بود. ایشان پس از گردهمآوری جمعی از دوستانشان از دانشگاه بهشتی، از هدی نیز خواسته که در این گروه فعال شود. در همان زمان بود که شهید صابر کتاب «دو سال آخر» را در مورد وقایع دو سال آخر حکومت پهلوی به رشتهی تحریر درآورد و با نام مستعار هـ . موحد به چاپ رساند. در چهارم خرداد سال 1360 بود که شهید صابر پیشنهاد کرد که گروه سیاسی تلویزیون برنامهای را به مناسبت شهادت پنج نفر از رهبران سازمان مجاهدین خلق (حنیفنژاد، سعید محسن، بدیعزادگان، عسگریزاده و مشکینفام) روی آنتن ببرد. آقای بدیعی این پیشنهاد را مطرح میکند اما به دلیل بالا گرفتن تضاد میان جمهوری اسلامی و مجاهدین به رهبری مسعود رجوی، این پیشنهاد در وهلهی اول با مخالفت جدی مواجه میگردد. با این حال، گروه آنان، با این استدلال که دفاع از رهبران اولیهی سازمان به مرزبندی با سازمان رجوی کمک میکند، برنامه را میسازند.